*احمد منصور: شما در تاریخ 19 می 1989 میلادی زندانی شدید و همراه با پسرتان مورد شکنجه قرار گرفتید، بعد از آن اسرائیلی ها شما را با اولین گروه دستگیر شده از شاخه نظامی جنبش حماس روبرو کردند.
*احمد یاسین: آنها خواب را از من گرفته بودند، به این شکل که مرا چهار روز بدون اینکه لحظه ای بخوابم، روی یک صندلی می نشاندند و هر دو سه ساعت یکبار، دو نفر جهت بازجویی وارد اتاق می شدند، سپس جای خود را به دو نفر دیگر می دادند، بازجویی چهار روز طول کشید و این در حالی بود که من خواب نداشتم، حالم آنقدر بد شد که دچار سرگیجه شدم و بیهوش از روی صندلی به زمین افتادم.
*احمد منصور: بازجوها در مورد چه مسائلی از شمال سوال می کردند؟
*احمد یاسین: آنها می خواستند بدانند که ما فعالیت هایمان را کجا و چگونه انجام می دهیم، با چه کسانی کار می کنیم و سازماندهی جنبش به چه شکل انجام می گیرد؟ از من می پرسیدند: حال که تو دستگیر شده ای چه افرادی با چه مکانیسمی و توسط چه کسی جانشین تو می شوند؟ به آنها می گفتم: این یک مسئله مردمی است، سازمان ما یک سازمان زنجیره ای و هرمی است، به گونه ای که با رفتن یک مسئول، بلافاصله دیگری جای او را می گیرد. در واقع اسرائیلی ها می خواستند از همه چیز مطلع شوند، اما ما در اعترافاتمان طوری عمل می کردیم که آنها در جریان جزئیات و ریشه های فعالیت ما قرار نگیرند.
*احمد منصور: اسرائیلی ها در اولین شب بازداشتتان، شما را با نخستین گروه نظامی جنبش حماس روبرو کردند. آیا شما احساس نکردید که آنها همه چیز را لو داده، یا اینکه برعکس یک سری چیزها را از اسرائیلی مخفی نموده اند؟
*احمد یاسین: همانطور که در قسمت قبل توضیح دادم، این گروه نظامی دو سرباز اسرائیلی را ترور و بعد از آن فرار کردند، اسرائیلی ها توانستند فرمانده آن ها را که در داخل فلسطین باقی مانده بود، دستگیر و زندانی کنند. آنها مرا با این فرمانده روبرو نکردند، بلکه مرا با نماینده ام که مسئولیت امور نظامی را بر عهده داشت و هزینه های گروه را تأمین می کرد، روبرو کردند، اما من فرمانده گروه را ندیدم.آنها او را نیاوردند تا ...
*احمد منصور: آیا به نظر می رسید که همه چیز را لو داده، یا اینکه اطلاعات زیادی را از اسرائیلی ها پنهان کرده اند؟
*احمد یاسین: ببینید! آنها فقط اطلاعات مربوط به گذشته و خود را فاش و در اختیار اسرائیلی ها قرار داده بودند و نامی از افراد دیگر نبرده بودند، به عنوان مثال آنها اعتراف کرده بودند که فلانی را ترور کرده ایم یا فلان کار را انجام داده ایم، اما سرنخ های تازه ای را در اختیار اسرائیلی ها قرار نداده بودند و همین امر باعث می شد که افراد جدیدی به زندان نیفتند.
*احمد منصور: اگر ممکن است چکیده ای از روند بازجویی اسرائیلی ها از جنابعالی را برای ما بیان کنید.
*احمد یاسین: من به این نتیجه رسیدم که باید اعترافات سایر برادرانم را به عنوان یک واقعیت بپذیرم و انکار آن سودی به حال من ندارد. زیرا به طور قطع بر اساس اعترافات شهود محاکمه می شدم. بنابراین لجاجت، سرسختی و تحمل شکنجه، با وجود اعترافات انجام شده که محاکمه من بر اساس آن قطعی می نمود، فایده ای نداشت. تنها چیزی که برای من اهمیت داشت این بود که به چیزهایی اعتراف کنم که سرنخ های تازه ای را علیه حماس در اختیار اسرائیلی ها قرار ندهد، بنابراین تنها به این واقعیت ها اعتراف می کردم که فتوای ترور مزدوران را من صادر کرده ام و علیه اشغالگری به پا خواسته ام و این حق من است که با اشغالگران مبارزه کنم و انتفاضه را سازماندهی نمایم.
*احمد منصور: یعنی صراحتاً اعتراف کردید که شما بر ضد اشغالگران اسرائیلی فعالیت داشتید؟
*احمد یاسین: چرا که نه؟ این حق من بود. آنها در صدد نا امید کردن ما بودند و چنین وانمود می کردند که حماس از میان رفته و کاملاً نابود شده است. اما من به ادعاهای آنها می خندیدم. پس از گذشت چهار یا پنج روز از بازداشت من، بیانیه دیگری از سوی حماس منتشر شد؛ اسرائیلی ها که تصور می کردند حماس از میان رفته است، بهت زده شدند. چرا که در عرض دور روز هزار و پانصد نفر را دستگیر نموده بودند، اما روز بعد دوباره از طرف حماس بیانیه صادر شده بود.
*احمد منصور: درباره عملیات دستگیری این هزار و پانصد نفر چیزی نگفته بودید.
*احمد یاسین: هنگامیکه اسرائیلی ها گروه نظامی مسئول ترور سربازان را شناسایی کردند، همه نوار غزه را منطقه بسته اعلام کرده و به مدت چهار روز مقررات منع آمد و شد را به اجرا درآوردند، در طول این چهار روز اکثر جوانان عضو حماس را پیش از بازداشت من دستگیر نمودند. تعداد بازداشت شدگان در این عملیات هزار و پانصد نفر بود که با هدف ممانعت از فرار عاملان ترور سربازان اسرائیلی دستگیر شدند، آنها تصور می کردند که با این بازداشت ها کار حماس یکسره شده است، اما خداوند اراده کرد که به آنها بفهماند: حماس با این عملیات ها از پا در نمی آید و به فضل الهی، جنبش حماس روز به روز قویتر شده و به فعالیت، مبارزه و صدور بیانیه ادامه دارد.
*احمد منصور: به نظر شما آیا همه افراد و گروه هایی که همانند شما به فعالیت های نظامی و سری علیه اسرائیل دست می زنند، می بایست از ارتکاب هرگونه اشتباهی که منجر به لو رفتن آنها شود، خودداری کنند؟ به ویژه آنها تصادفاً ...
*احمد یاسین: در اصل باید چنین باشد. اما برادران گروه به خاطر اینکه وارد اسرائیل می شدند و نیاز به جابجایی داشتند می بایست یک خودروی اسرائیلی را در اختیار داشته باشند، بنابراین خودروهای سرقتی را از سارقین خریداری کرده و به عنوان خودروهای اسرائیلی در داخل اسرائیل از آن استفاده می نمودند. آنها بعد از انجام عملیات با استفاده از خودروی سرقتی، تصمیم گرفتند به جای رها کردن خودرو، آن را همراه خود ببرند و در عملیات های بعدی هم از آن استفاده کنند و همین امر منجر به لو رفتن آنها شد. زیرا متوجه این امر نبودند که ممکن است خودرو، ردگیری شده و لو برود.
*احمد منصور: آیا این یک نوع اختلال در سازماندهی و تشکیلات محسوب نمی شود؟
*احمد یاسین: این اختلال در ارزیابی محسوب می شود نه اختلال در سازماندهی. زیرا آنها ارزیابی درستی از موقعیت خود نداشتند. به هر حال حوادث معلم انسان ها هستند و ما هر روز تجارب نوینی را می آموزیم.
*احمد منصور: آیا پسر شما تنها در نخستین شب بازداشت شما شکنجه شد یا اینکه در شب های بعد هم این روند ادامه یافت؟
*احمد یاسین: خیر، فقط در شب اول، دو بار اورا شکنجه کردند و بعد او را همراه من به زندان انداختند. به این شکل که او را نشانده و کیسه ای را روی سرش گذاشتند. زندان ما عبارت از یک راهرو دراز بود که زندانیان در دو ردیف، روی صندلی های چوبی، نشانده و کیسه هایی روی سر همگی آنها که حدود 50 نفر بودند، قرار داده شد، این در حالی بود که دست آنها از پشت به صندلی بسته شده و تمامی ساعات شبانه روز را به این شکل سپری می کردند.
*احمد منصور: خلاصه ای از نتایج بازجویی ها و اتهامات وارده به شما را برای ما توضیح دهید.
*احمد یاسین: متهم به سازماندهی عملیات ترور سربازان اسرائیلی شدم، اما در واقع اینطور نبود و من تنها از این عملیات مطلع شدم.
*احمد منصور: یعنی شما فقط فتوای ترور آنها را صادر کردید؟
*احمد یاسین: فتوای ترور را در مورد مزدوران صادر کردم، اما در مورد سربازان چیزی نمی دانستم تا اینکه از ترور آنها مطلع شده و به افراد گروه توصیه کردم که در مورد این عملیات با کسی حرف نزنند و جز این، نقشی نداشتم.
*احمد منصور: پس شما بعد از انجام عملیات از آن مطلع شدید؟
*احمد یاسین: بله همین طور است! دستور ترور آنها را من صادر نکرده بودم، اما متهم به ترور سربازان اسرائیلی و مزدوران شده و بر این اساس، مورد محاکمه قرار گرفتم.
*احمد منصور: حال که شما به این مسائل اعتراف یا بهتر بگویم آن را اعلام می کنید، فکر نمی کنید که در رخداد آن مؤثر بوده اید و جزئی از کارنامه جهادی شما محسوب می شود؟
*احمد یاسین: ببینید! آنها بر همین اساس مرا محاکمه کردند و هرچه بود تمام و پرونده آن بسته شد، به هر حال تاریخ می بایست از حقیقت آگاه شود.
*احمد منصور: بعد از آنکه تفهیم اتهام شدید چه اتفاقی افتاد؟
*احمد یاسین: طبیعتاً به زندان منتقل شدم و آنگاه محاکمه آغاز شد. من چندین بار در "ایریز " بودم و حکم صادر شد. در جریان محاکمه هفت تن از وکلا، به دفاع از من پرداختند.
احمد منصور: آیا همه آنها عرب بودند یا اینکه وکلای اسرائیلی هم در میان آنها به چشم می خوردند؟
احمد یاسین: همگی از فلسطینی های نوار غزه بودند. البته یکی از آنها که مسئولیت دفاع مستقیم از من را بر عهده داشت از فلسطینی های ساکن در اراضی 1948 بود و «عبدالملک دهامشه» نام داشت. همه آنها پیش از صدور حکم، بر این رأی بودند که به ده سال یا حداکثر پانزده سال حبس محکوم خواهم شد.
احمد منصور: اسرائیلی ها بر این رأی بودند یا وکلای مدافع؟
احمد یاسین: وکلای مدافع. اما من به آنها می خندیدم. به آنها می گفتم: این عاقلانه نیست و آنها مرا به حبس ابد محکوم خواهند کرد. گفتند: مگر می شود: گفتم: حالا بنشینید و تماشا کنید. خلاصه بعد از اتمام جلسان دادگاه، به یک بار حبس ابد و پانزده سال زندان محکوم شدم.
*احمد منصور: یعنی وکلا بر این باور بودند که حداکثر پانزده سال زندان محکوم خواهید شد؟
*احمد یاسین: بله! زیرا وکیل مدافع من به آنها گفت: حال که احمد یاسین بعد از ترور سربازان اسرائیلی از موضوع مطلع شده است، متهم کردن وی به قتل، بی معناست. دادستانی، نظر وکیل مدافع مرا پذیرفت و قرار شد اتهام قتل از پرونده من حذف شود. وکلای مدافع به آنها گفتند: احمد یاسین نه قتلی را مرتکب شده و نه دستور قتل مزدوران را داده، بلکه تنها یک فتوای دینی را صادر کرده است، بنابراین متهم کردن او به قتل، معنایی ندارد. خلاصه اینکه وکلای مدافع موفق شدند اتهام قتل را در دادستانی حذف کنند. اما در جریان محاکمه، فرماندار غزه، موضوع را نپذیرفت و بر این نکته اصرار کرد که من مزدوران و سربازان اسرائیلی را به قتل رسانده ام؛ وی صحنه قتل مزدوران و سربازان را به شکل غمباری توصیف کرد و مرا به سنگدلی و قتل متهم نمود و با این هدف که دادگاه، حکم مورد نظر او را صادر کند.
من می دانستم که به حبس ابد محکوم خواهم شد. ببینید ما وقتی یک گروه نظامی را تشکیل می دهیم، دستور قتل شخص خاصی را صادر نمی کنیم، بلکه افراد گروه، در عملیات های نظامی خود کاملاً مستقل هستند و زمان و مکان مبارزه را خود تعیین می نمایند و ما در این موضوعات، دخالتی نمی کنیم. زیرا صحنه نبرد در اختیار آنهاست و هرطور صلاح می دانند عمل می کنند، به همین خاطر وقتی اعضای گروه نظامی، فعالیت یا تروری را انجام می دهند در حقیقت قبلاً برای رویارویی و مبارزه، اختیار تام به آنها داده شده است و هیچ چیز آنها را محدود نمی کند.
*احمد منصور: آیا تضمینی وجود داشت که افراد گروه، مرتکب اشتباه نشده و در حین عملیات، به ضوابط شرعی پایبند بمانند؟
*احمد یاسین: ببینید ما افراد گروه را از میان جوانان مؤمن و متعهد به اسلام و اخلاق اسلامی انتخاب می کردیم. به همین خاطر به حکم تربیت و خصلت اسلامی از قوانین و حدود شرعی عبور نمی کردند.
*احمد منصور: اما شما در قسمت قبل فرمودید که یکی از مزدوران، اشتباهاً به قتل رسید و شما دیه او را پرداخت نمودید؟
*احمد یاسین: بله، یکی از برادران در صدد بود اطلاعاتی از او دریافت کند که ما را در شناسایی شخص دیگری کمک می کرد. ببینید بعضی افراد دچار استرس می شوند یا قدرت تحمل ندارند و ممکن است به خاطر برخی حاشیه های معمولی، فوت کنند. این مزدور دستگیر شده، پیش از اثبات جرم درگذشت، اما ما تعهدی در قتل او نداشتیم.
*احمد منصور: یعنی این مزدور کشته نشد بلکه به خاطر بیماری درگذشت؟
*احمد یاسین: خیر، احتمالاً به خاطر یک ضربه معمولی غیر مرگ آور که از سوی یکی از برادران به او وارد شد، فوت کرد ولی ما در صدد قتل او نبودیم بلکه در پی اخذ اطلاعات ضروری از وی بودیم تا در برخورد با مزدوراتی که در میان ما نفوذ می کردند و در تلاش برای حمله و از میان بردن گروه ای نظامی ما بودند، از آن اطلاعات استفاده کنیم. بنابراین مرگ وی در هنگام بازجویی، قتل غیر عمد محسوب می شد و می بایست دیه او را می پرداختیم.
احمد منصور: آیا در جریان محاکمه یا بازداشت با حماس در ارتباط بودید؟
*احمد یاسین: واقعیت این است که من همیشه به افراد تحت امرم اطمینان دارم و در کارهایشان دخالت نمی کنم. بنابراین بعد از ورود به زندان، مسائل مربوط به فعالیت و رهبری حماس را کنار گذاشتم و به جای دخالت در فعالیت های آن، تلاش کردم با شرایط زندان کنار بیایم. اما خبرهای مربوط به حماس را پیگیری کرده و از رخدادها مطلع می شدم و اگر نقطه نظراتی بود برای آنها ارسال کرده و نسبت به آن هشدار می دادم.
*احمد منصور: یعنی شما نقطه نظرات خود را برای آنها ارسال می کردید؟
*احمد یاسین: بله! در یک دوره ای، ترور مزدوران افزایش یافت، من بسیار عصبانی شدم و نامه ای را برای برادرانم در حماس فرستادم که این چه کاری است؟ ما باید با بردباری پیش برویم، جان انسان ها موضوع ساده ای نیست که بتوان با عجله آن را گرفت و ضوابط و حدود باید رعایت شود. همچنین وقتی از موضوع شکنجه مزدوران در زندان باخبر شدم بسیار ناراحت شده و نامه ای را برای آنها ارسال کردم.
*احمد منصور: توسط چه کسی این نام را ارسال کردید؟
*احمد یاسین: این نامه را به همان زندانی که در آن بودم، فرستادم. درست است که هیچکس نمی توانست با من تماس بگیرد و کاملاً تحت نظر بودند اما ما زندانی ها ترفندهای خاص خود را داشتیم و با استفاده از همین ترفندها، نامه را ارسال کردم.
*احمد منصور: نماینده نظامی شما به چندسال زندان محکوم شد؟
*احمد یاسین: اولین نماینده من که «صلاح شهاده»(1) نام داشت به ده سال زندان محکوم شد. پس از وی شخص دیگری این مسئولیت را بر عهده گرفت که البته مدت کوتاهی توانست به فعالیت بپردازد. زیرا در حملات سال 1989 دستگیر و به شش سال زندان محکوم شد.
*احمد منصور: آیا ایشان هم همراه شما محاکمه شد؟
*احمد یاسین:خیر، ولی اتهام هر دوی ما یکسان بود.
*احمد منصور: آیا بعد از این حادثه، مسئولان نظامی دیگری نیز انتخاب شدند؟
*احمد یاسین: بله!
*احمد منصور: فعالیت های نظامی حماس را چگونه دنبال می کردید؟
*احمد یاسین: عرض کردم من در فعالیت های آنها دخالتی نداشتم، اما در صورت مشاهده هرگونه نقص و اختلال، نصایح و راهنمایی های خود را برای آنها ارسال می کردم. بعد از این ماجرا نمی دانم چه کسی فرماندهی نظامی حماس را بر عهده گرفت، ما نام نخستین گروه نظامی حماس را "مجاهدین فلسطین " گذاشتیم، اما فرماندهان بعدی که جانشین ما شدند، نام "گردان های عزالدین قسام " را برای این گروه نظامی انتخاب کردند.
*احمد منصور: این نامگذاری در چه تاریخی انجام شد؟
*احمد یاسین: فکر می کنم سال 1990 یا 1991 بود.
*احمد منصور: علل انتخاب نام "گردان های عزالدین قسام " چه بود؟
*احمد یاسین: آنها بر این باور بودند که عزالدین قسام، الگوی شهادت طلبی و مبارزه با یهودیان و انگلیسی ها است، وی در اصل اهل سوریه بود که به فلسطین آمد و در روستای "یعبد " در شمال فلسطین، گروه هایی را برای مبارزه با اشغالگری انگلیسی ها تشکیل داده و پس از انجام چندین عملیات شهادت طلبانه در خاک فلسطین، به شهادت رسید. به همین خاطر برادران ما در حماس معتقد بودند که تبدیل کردن چنین انسان مقاوم و مبارزی به نماد جهاد، کار بسیار ارزشمندی است.
*احمد منصور: بعد از آنکه به حبس ابد محکوم شدید، وضعیت زندان شما چگونه بود؟
احمد یاسین: با وجود اینکه زندان جایی تنگ و تاریک است و زندانی در معرض فشارهای روانی، سوء تغذیه، درمان نامناسب و بدرفتاری از جانب زندان بانان قرار می گیرد، اما انسان مومن از زندان لذت می برد. زیرا فرصتی پیدا می کند تا به عبادت، تلاوت قرآن و ارتباط بیشتر با خداوند بپردازد، خود من همه قرآن را در زندان حفظ کردم.
*احمد منصور: اتمام حفظ قرآن در زندان دوم انجام شد؟
*احمد یاسین: بله! قبلاً بخش هایی از قرآن را حفظ بودم، اما فرصت حفظ همه آن را نداشتم، تا اینکه در سال 1990 و در همین زندان موفق به انجام این مهم شدم. همچنین به مطالعه تفاسیر، تاریخ اسلامی، اصول فقه و کتابهای عربی پرداختم و توانستم همه بیست و سه جلد کتاب "المجموع " امام نووی رحمت اله علیه را که استاد «محمد نجیب المطیعی» آن را کامل کرده و به فقه اسلامی می پرداخت، مطالعه نمایم. بنابراین دوران زندان، فرصتی برای پژوهش، دانش، عبادت و روحیه معنوی بسیار بالا و غیر قابل تصور است، به گونه ای که انسان مدام به خواندن و تلاوت قرآن می پردازد؛ خود من تنها در نمازهای مستحبی و نه در نمازهای واجب، هر روز چهار جزء از قرآن را می خواندم، بنابراین روحیات معنوی من به اوج خود رسیده بود.
*احمد منصور: اسرائیلی ها چه رفتاری با شما داشتند؟ مختصات سلولی را که در آن زندانی بودید و نحوه برخورد اسرائیلی ها با شما را بیان کنید.
*احمد یاسین:در تعامل با من، دو مسئله برای آنها اهمیت داشت: اول اینکه به لحاظ تماس با خارج از زندان و کسب اطلاعات و مطالعه روزنامه ها، مرا در تنگنا قرار داده بودند. مسئله دیگری که برای آنها اهمیت داشت تغذیه و درمان من بود. آنها تلاش می کردند تا از مرگ من جلوگیری نمایند. بیماری من برای آنها اهمیتی نداشت. اما به هیچ وجه نمی خواستند بمیرم، به گونه ای که هرگاه احساس می کردند زندگی من در خطر است، نگران شده و دنیا در مقابل چشمشان تیره و تار می شد. زیرا نمی خواستند بمیرم.
*احمد منصور: چرا؟
*احمد یاسین: آنها می دانستند که اگر شخصیتی مانند شیخ احمد یاسین در زندان بمیرد، با واکنش شدید و مقاومت مردم روبرو خواهند شد و تاریخ آنها تحت تأثیر این واقعه قرار خواهد گرفت. هنگامی که اسرائیلی ها یکی از رهبران معمولی حماس را به قتل رساندند با مقاومت شدید مردم روبرو شدند، حال اگر احمد یاسین کشته می شد مصیبت بزرگی دامن آنها را می گرفت.
*احمد منصور: در هنگام بیماری شما چه می کردند؟
*احمد یاسین: یک روز در سال 1997 ؛ دچار التهاب ریه شدم و تبم به 5/39 درجه رسید. اسرائیلی ها در داخل زندان بیمارستانی ساخته بودند، کادر بیمارستان وقتی دیدند که حالم خیلی بد است دستپاچه شده و بلافاصله مرا به یکی از بیمارستان های خارج از زندان واقع در "الرمله " منتقل کردند. همه مسئولان زندان و از جمله رئیس بهداری، بالای سرم ایستاده بودند. آنها وقتی دیدند که تبم بالاست، داروی تب بر به من دادند، این در حالی بود که من دراز کشیده بودم، به آنها نگاه می کردم و می خندیدم. رئیس بهداری زندان به من گفت: ما همه نگران، اینجا ایستاده ایم و تو می خندی؟ گفتم: مگر انسان چند بار می میرد؟ حال که انسان یکبار بیشتر نمی میرد چه دلیلی دارد که ناراحت باشد؟
*احمد منصور: اما به طور کلی در طول دوره گذشته در صورت ابتلا به بیماری، توجهی به شما نمی شد و در بسیاری از موارد، از طریق روزنامه ها مطلع می شدیم که حال شما رو به وخامت گذاشته اما اسرائیلی ها با بی توجهی از کنار آن گذشته اند.
احمد یاسین: هنگامی که به طور مثال دچار گوش درد یا کمردید شدید می شدم، برایم دارو تجویز می کردند. اما بهبودی و عدم بهبودی من در اینگونه بیماری ها برای آنها اهمیت چندانی نداشت. چنانکه به من می گفتند: ما جز تجویز دارو کاری دیگری نمی توانیم انجام دهیم، ما که خدا نیستیم. به عبارت دیگر معالجات در همین حد خلاصه می شد که مانع از مرگ زندانی شود .
*احمد منصور: آیا در طول دوران محکومیت در زندان به سر می بردید یا بیمارستان؟
*احمد یاسین: خیر! در بیمارستان و در یک اتاق بزرگ و مناسب بستری بودم و دو نفر همراه نیز داشتم.
*احمد منصور: یعنی همه دوران محکومیت را در بیمارستان بستری بودید؟
*احمد یاسین: خیر از آغاز سال 1997 به بیمارستان منتقل شدم.
احمد منصور: و قبل از آن؟
*احمد یاسین: در زندان بودم و طی آن در سه مرحله از زندانی به زندان دیگر منتقل شدم.
*احمد منصور: اگر امکان دارد تک تک این مراحل را برای ما توضیح دهید؟
*احمد یاسین: در مرحله نخست بعد از خروج از سلول های بازجویی، به زندان "کفاریونا " منتقل شدم، آن ها مرا به یک اتاق جداگانه واقع در بخش جنایی زندان بردند. همانطور که قبلاً خدمتتان عرض کردن، مساحت این اتاق دو متر و نیم در دو متر بود که هم محل خواب و هم توالت، هم حمام و هم دستشویی ما را تشکیل می داد؛ همچنین این اتاق تنها دارای یک دریچه کوچک تهویه به ابعاد 30 در 30 سانتی متر بود و من طی سال های 1989، 90، 91 و 92 میلادی در آنجا زندانی بودم.
*احمد منصور: اسرائیلی ها در سال 1992 حکم شما را صادر کردند؟
*احمد یاسین: نه! حکم در سال 1990 صادر شد. در سال 1992 به خاطر شکایت های فراوان من و پیگیری های صلیب سرخ، تصمیم گرفتند مساحت سلول را افزایش دهند، به همین منظور یک اتاق کوچک دو و نیم متری را که در مجاورت سلول ما قرار داشت، به آن اضافه کردند؛ به هر حال سلول ما مجهر به سیستم تهویه شد و همین امر باعث شد که اسرائیلی ها - به زعم خود - سلول ما را یک اتاق شیک واقع در هتلی پنج ستاره به حساب آوردند.
*احمد منصور: چه کسی در سلول در امور شخصی به شما کمک می کرد؟
*احمد یاسین: اسرائیلی ها تعدادی از جوانان عضو حماس را برای این منظور به سلول من می آوردند که البته هر دو سه ماه یکبار افراد جدیدی را جایگزین آنها می کردند.
*احمد منصور: یعنی این جوانان دو سه ماه در سلول شما می ماندند؟
*احمد یاسین: بله و بعد افراد دیگری جایگزین آنها می شدند.
*احمد منصور: یعنی آنها هم مثل شما زندانی بودند و خواب و خوراک و کارهایشان را در سلول شما انجام می دادند؟
*احمد یاسین: بله! آنها نیز همان شرایط مرا داشتند. در ابتدا این اسرائیلی ها بودند که به میل خود برخی جوانان عضو حماس را برای کمک به من انتخاب می کردند، اما پس از مدتی این ما بودیم که تعیین می کردیم چه کسی بیاید؛ به عبارت دیگر جنبش حماس برای اسراییل تعیین می کرد که فلان جوانان را در هر زندانی که بودند برای کمک روانه سلول کنند.
*احمد منصور: یعنی آنها از زندان های مختلف می آمدند؟
*احمد یاسین: بله!
*احمد منصور: شما در کدام زندان بودید؟
*احمد یاسین: تا پایان سال 1995 دوران محکومیتم را در زندان "کفاریونا " واقع در "بیت لیث " از توابع "طولکرم " سپری کردم. در پایان سال 1995 به زندان "تلمونت " منتقل شدم. در این زندان یک اتاق بزرگ و دراز را که دارای حمام و دستشویی بود، به من اختصاص داده بودند. اما در این اتاق به هیچ عنوان امکان ارتباط با جهان خارج را نداشتم، هیچ شخص غیر نظامی و نظامی در اطراف سلو من وجود نداشت، بلکه فقط و فقط نیروهای امنیتی در آن حضور داشتند، به هر حال از تاریخ 17/9/1995 تا 4/1/1996 در آنجا بودم تا اینکه به بیمارستان منتقل شدم.
*احمد منصور: آیا کسی اجازه ملاقات با شما را پیدا کرد؟
*احمد یاسین: خیر! تنها همسر و دخترانم می توانستند به ملاقات من بیایند تا جاییکه پسرانم نیز اجازه ملاقات با من را نداشتند، پیش از این، پسران، برادران و برخی از خویشاوندان نزدیک اجازه داشتند به ملاقات بیایند، اما پس از چندی ممنوع الملاقات شدند و تنها دختران و همسرم
می توانستند به دیدن من بیایند؛ این ملاقات ها آنچنان با دشواری انجام می شد که گاه تا شش ماه کسی به دیدن من نمی آمد؟
*احمد منصور: هیچ کس به دیدن شما نمی آمد؟
*احمد یاسین: هیچ کس! مدت های مدید و دشواری پیش می آمد که نه خانواده ام را می دیدم و نه هیچ شخص دیگری را. در آن موقع گوش هایم سنگین بود و هرگاه همسرم به ملاقات من می آمد یک سرباز را نزد من می نشاندند تا به صحبت های من و همسرم گوش کند و گاهی همین سرباز صحبت های همسرم را برای من تکرار می کرد؛ چه روزگاری بود! همسرم خسته شده بود. بنابراین تصمیم گرفتم که دیگر به ملاقاتم نیاید، روز آخر به همسرم گفتم: دیگر هیچ وقت به دیدن من نیا.
*احمد منصور: آیا ضعف شنوایی و بینایی شما نشأت گرفته از شکنجه و ضرباتی بود که اسرائیلی ها نسبت به شما اعمال می کردند؟
*احمد یاسین: خیر! این موضوع ناشی از یک التهاب قدیمی بود؛ اما آنها هم توجهی به درمان آن نداشتند و به همین خاطر وضعیت گوش و چشمم بدتر و بدتر شد.
*احمد منصور: قبلا فرمودید که برخی از پزشکان فلسطینی مقیم خارج به دیدن شما آمده و از امکان انجام عمل جراحی خبر داده بودند، آیا این پزشکان می توانستند به ملاقات شما بیایند؟
*احمد یاسین: هیچ کدام از پزشکان نوار غزه اجازه ملاقات با من را پیدا نمی کردند. اما اسرائیلی ها به برخی از پزشکان کرانه باختری و همچنین پزشکان فلسطینی ساکن اراضی 1948، اجازه می دادند که به ملاقات من بیایند؛ این پزشکان گزارشان مربوط به ملاقات ها را می نوشتند. اما این گزارش ها به هیچ وجه ارزش اجرایی نداشت.
*احمد منصور: تا به حال در مورد زندگی اجتماعیتان سخنی نگفته اید، در این فرصت می خواهیم در مورد تاریخ ازدواج، فرزندان و خانواده شما بیشتر بدانیم.
*احمد یاسین: همانطور که قبلاً عرض کردم در سال 1958 دوره پیش دانشگاهی را پشت سر گذاشتم و در همان سال به تاریخ 4/10/1958 مشغول به کار شدم؛ در همان مرحله نخست به فکر معالجه افتادم و به همین منظور در سال 1959 و 1961 عازم مصر شدم، در همین سال یعنی در سال 1961 تصمیم به ازدواج گرفتم و به فضل الهی این ازدواج صورت گرفت که حاصل آن سیزده فرزند بود؛ البته دو پسر اولم فوت کردند.
*احمد منصور: خداوند آنها را بیامرزد.
*احمد یاسین: هم اکنون یازده فرزند دارم که سه تن از آنان پسر و مابقی دختر هستند.آن ها در حقیقت یک ارتش بزرگ هستند.
*احمد منصور: جناب شیخ احمد یاسین ! چگونه با خارج از زندان تماس می گرفتید؟
*احمد یاسین: طبیعتاً از خانواده ام برای برقراری تماس استفاده نمی کردم، زیرا نمی خواستم دخترانم را وارد چنین مسائلی کنم. در ثانی آن ها توان تحمل چنین مسئولیت هایی را نداشتند. بنابراین به واسطه زندانیان با خارج از زندان تماس برقرار می کردم. به عنوان مثال آن دو نفری که برای کمک وارد سلول می شدند هنگامی که بعد از یک ماه و نیم می خواستند از پیش من بروند، نامه ام در اختیار آنها قرار می دادم تا پس از انتقال به زندان دیگر به دست اعضای حماس در خارج از زندان، برسد؛ تازه در دوره پایانی زندان در یک نقطه کور، یعنی در دستشویی با زندانیان قرار می گذاشتیم و ...
*احمد منصور:این نقاط کور به یک معما برای ما تبدیل شده است، امر امکان دارد آن را توضیح دهید.
*احمد یاسین: ما در همه زندان ها به دریافت و ارسال نامه می پرداختیم. به این ترتیب که زندانیان، نامه ها را در داخل یک کپسول خوراکی قرار داده و آن را با نایلون محکم می بستند و آنگاه هنگام خروج از زندان آن را قورت می دادند؛ به این ترتیب هیچ کس نمی توانست نامه ها را از آنها بگیرد. این زندانیان هنگامی که به زندان قبلی خود بر می گشتند به دستشویی رفته و نامه ها را از طریق مدفوع خارج می کردند و پس از شستن آن را باز کرده و طبق دستور عمل می کردند.
*احمد منصور: طی سال های زندان، بسیاری از رسانه ها و به ویژه رسانه های اسرائیلی مصاحبه هایی را با شما ترتیب می دادند که در جریان آن، نظراتتان را پیرامون مسائل روز بیان می کردید. چنانکه گویی به رغم زندانی بودن، لحظه به لحظه، این مسائل را پیگیری کرده بودید، چگونه از حوادث خارج زندان مطلع می شدید؟
*احمد یاسین: ما در زندان هم رادیو در اختیار داشتیم و هم تلویزیون. اما برای تهیه روزنامه، ما را در تنگنا گذاشته بودند. به این ترتیب که روزنامه ها را با تأخیر یک هفته ای یا پانزده روز، در اختیار ما می گذتشتند، شما می دانید که خبرهای وارده در روزنامه پیرامون مسائل مختلف جامعه، با خبرهای رادیو و تلویزیون متفاوت است و خواندن یک روزنامه بعد از گذشت یک هفته یا پانزده روز از انتشار آن فایده ای ندارد. ما در بسیاری از موارد تحت فشار بودیم و هر روز مورد بازرسی قرار می گرفتیم؛ دست نوشته ها را مصادره می کردند. حتی آن اوایل، تعدادی از مقالات برگزیده روزنامه ها را که در داخل یک پوشه، جمع آوری کرده بودم، مصادره نمودند؛ هنگام ورود و خروج، تفتیش می شدیم و سرزده وارد سلول می شدند و همه چیز را به هم می ریختند. یک روز وارد اتاق شدیم و دیدیم همه چیز را زیر و رو کرده اند. به همین خاطر اعتصاب غذا کردم و به مسئولان زندان گفتم: "این چه وضعی است؟ می خواهید بازرسی کنید، مشکلی نیست اما بعد از اتمام بازرسی، وسایلمان را سرجایشان بگذارید نه اینکه همه را پخش و پلا کرده و در وسط سلول رها کنید، من ساکت نمی مانم و اعتصاب غذا می کنم. " خلاصه بعداً یکی از مسئولان آمد و قول داد که از این پس در هنگام بازرسی، چنین مشکلی پیش نیاید.علاوه بر این در برخی مناسبتها، اعتصاب غذا می کردیم، بعنوان مثال هنگامی که آقای «فتحی شقاقی» ترور شد در اعتراض به آن، یک روز کامل اعتصاب غذا کردیم.
*احمد منصور: آیا فوراً از خبر ترور ایشان مطلع شدید؟
*احمد یاسین: بله.
*احمد منصور: از طریق رادیو و تلویزیون؟
*احمد یاسین: بلة!همانطور که گفتم امکان برقراری تماس وجود نداشت. اما هنگامی که هم سلولی های من که برای کمک من آمده بودند به زندان های خودشان بر می گشتند و یا طی ملاقات با خانواده ها، تصمیم اعتصاب به همه زندان ها منتقل می شد. همه اعتصاب های غذا که در اعتراض به ترور یک مبارز و یا برای اعلام همبستگی با سایر زندانیها، انجام می شد، همگی جنبه علنی داشت و از مسئولان زندان، پوشیدن نمی ماند.
*احمد منصور: آیا به یاد دارید که در طول دوران زندن، فعالیت های برجسته دیگری مانند اعتصاب و غیره انجام داده باشید؟
*احمد یاسین: انواع مختلف اعتصابات مانند اعتصاب خشم، اعتصاب غذا و اعتصاب ملاقات رایج بود. به عنوان مثال هنگامی که اسرائیلی ها عرصه را بر ما تنگ می کردند، از ملاقات با خانواده یا دوستان پرهیز می کردیم. اما بیش از همه با شکم های گرسنه به مقابله با آنها
می پرداختیم که همین امر تأثیرگذار واقع می شد. زیرا مدیر زندان به دنبال این بود که محیط زندان آرام باشد تا از این طریق، لیاقت خود را در اداره زندان، ثابت کند. اما اگر مشکلات یا اعتصاباتی در زندان رخ می داد، حمل بر بی کفایتی مدیر زندان می شد و مسئولین در صدد تغییر او برمی آمدند. اوضاع من طوری بود که درگیری چندانی با مسئولان زندان نداشتیم، زیرا در یک سلول جداگانه زندانی بودیم و تعدادمان از سه نفر بیشتر نبود. اما در سایر زندانها کار به ضرب و جرح، شکستن وسایل، شلیک گاز و بیهوش شدن زندانی ها، می کشید و این موضوع ساده نبود و بسیار پیش می آمد که در درگیریهایی ...
*احمد منصور: میان زندانیان پیش می آمد؟
*احمد یاسین: خیر، میان زندانیان و مقامات زندان... مقامات زندان آنها را بازداشت کرده و از زندانی به زندان دیگر منتقل می نمودند تا بدین ترتیب از زندانی سلب آسایش کنند. به عنوان مثال زندانی را به مدت یکی دو ماه در زندان "سبع " نگه می داشتند و بعد او را به زندان "کفاریونا " منتقل می کردند و همینطور به این روند ادامه می دادند تا زندانی را در حالت نگرانی و عدم آرامش نگاه دارند. به این امید که خودش را پیدا نکند و نتواند برنامه های تربیتی و آموزشی خود را پیاده کند. خلاصه اینکه در مسائلی مانند نقل و انتقال، غذا و درمان، زندانیان تحت فشار قرار می دادند. به عنوان مثال گاهی همه زندان در اعتراض به عدم انتقال یک زندانی بیمار به بیمارستان، اعتصاب می کردند؛ به مسئولان زندان می گفتیم: چرا این زندانی را به حال خود رها کرده اید و او را معالجه نمی کنید؟ می گفتند: هنوز نوبت او نشده است و باید منتظر بماند. گاه یکی از زندانیان می بایست تحت یک عمل جراحی بسیار ضروری قرار می گرفت. اما برای انتقال به بیمارستان، دو سه سال انتظار می کشید؛ بهانه آنها این بود که بیمارستان شلوغ است و هنوز نوبت شما نرسیده است.
*احمد منصور: جناب شیخ یاسین! عملیات نظامی حماس را چگونه دنبال می کردید، به ویژه آنکه در طول دوران حبس شما، این عملیات ابعاد و چشم انداز بسیار گسترده ای پیدا کرده بود؟
*احمد یاسین: رسانه های اسرائیلی دائم با من مصاحبه می کردند تا از نظرات من پیرامون این عملیات ها مطلع شوند. من به آنها می گفتم: "من کشتار غیرنظامیان را رد می کنم و با آن موافق نیستم. اما این شما هستید که ما را وارد به این کار می کنید. شما غیر نظامیان را می کشید و ما هم عکس العمل نشان می دهیم؛ اگر دست از کشتن غیر نظامیان بردارید ما نیز همین کار را می کنیم. " در برخی مصاحبه ها به آنها می گفتم: "از کجا معلوم که غیر نظامیان هدف فلان عملیات بوده اند، احتمال دارد که برادران شهادت طلب ما سوار اتوبوس شده و هدف آنها حمله به یک پادگان نظامی بوده است. اما در بین راه و به یک علت خاص بمب ها منفجر و منجر به قتل غیرنظامیان شده است؟ " یکبار از من پرسیدند: "وقتی صدای انفجار بمب در نزدیکی "کفاریونا " را شنیدید چه احساس پیدا کردید؟ "
*احمد منصور: زندان «کفار یونا »یا بیمارستان «کفاریونا»؟
*احمد یاسین: خیر؛ زندان کفار یونا؛ در منطقه "بیت لید " که در فاصله پنجاه متری زندان قرار داشت دو انفجار رخ داد که طی آن، 21 سرباز اسرائیلی به هلاکت رسیدند. در هنگام وقوع انفجارها من داخل حیاط بودم و به وضوح صدای آن را شنیدم. به فاصله کمی با عجله آمدند و مرا وارد اتاقی کردند و در آن را قفل نمودند.
*احمد منصور: از طرف تلویزیون اسرائیل آمدند؟
*احمد یاسین: خیر! از طرف مطبوعات آمدند نه تلویزیون، به من گفتند: "احساس شما نسبت به این انفجارها چیست؟ " گفتم: "من غمگین هستم "؛ به محض اینکه این سخن را بر زبان جاری کردم، خوشحال شدند و پرسیدند: "چرا غمگین هستید؟ " گفتم: "از این بابت غمگینم که این خونریزی ها هنور به پایان نرسیده و اگر خدا بخواهد ادامه خواهد یافت. "
*احمد منصور: آیا آنها منظور شما را فهمیدند؟
*احمد یاسین: بله! آنها انتظار داشتند من دستور توقف این عملیات ها را صادر کنم. اما به آنها گفتم: "این عاقلانه نیست، شما کشتار غیرنظامیان را متوقف کنید تا ما هم آن را متوقف کنیم، شما کاری به کار غیرنظامیان نداشته باشید تا ما هم همین کار را انجام دهیم، این عاقلانه نیست که شما غیر نظامیان را به قتل برسانید و من به حماس دستور توقف این نوع عملیات ها را بدهم. "
*احمد منصور: آیا آنها مطمئن بودند که در صورت درخواست شما، این نوع عملیات ها متوقف می شود؟
*احمد یاسین: آنها اینطور تصور می کردند. زیرا ارزیابی دقیقی از احساسات مردم داشتند. از جایگاه و نقش شیخ احمد یاسین در میان مردم فلسطین مطلع بودند و می دانستند اگر چیزی بگوید همه مردم و به ویژه اعضای حماس، آن را اجرا خواهند کرد، به همین خاطر هنگام ربوده شدن "نسیم تولیدانو " که در اثر آن، چهارصد نفر از برادران ما به "مرج الزهور " در جنوب لبنان تبعید شدند، به نزد من آمدند و درخواست داشتند که پیامی را برای ربایندگان ارسال کنم. همچنین هنگامی که "نخشون فارتمان " ربوده شد دوباره به نزد من آمدند.
*احمد منصور: اگر اجازه بدهید این دو عملیات را به تفصیل مورد بررسی قرار دهیم. زیرا این عملیات ها آن قدر اساسی و محوری بوده اند که اسرائیل را وادار به درخواست از شما برای دخالت در موضوع کرده اند.
*احمد یاسین: عملیات نخست مربوط به ربوده شدن "نسیم تولیدانو " از طرف یکی از گروه های موجود در قدس می شود که در پی آن، آقای رابین، چهارصد نفر از برادرانمان را در سال 1992 تبعید کرد. قبل از اینکه فرستادگان اسرائیلی به زندان بیایند، مدیر زندان و افسر امنیتی زندان، تلویزیون و رادیوی ما را گرفتند و بردند، بنابراین ما از این عملیات اطلاعی نداشتیم تا اینکه هنگام غروب، غذا را آوردند. گفتیم: غذایی در کار نیست، چون ما در اعتصاب غذا به سر می بریم، برای چه تلویزیون و رادیو ما را مصادره کرده اید؟ هدف آنها این بود که ما از موضوع باخبر نشویم. چند ساعت بعد، مدیر سابق امور اعراب در غزه به همراه معاون و یک افسر ارتش به نزد من آمدند و گفتند: "آمده ایم تا اندکی با شما سخن بگوییم. یکی از سربازان ما توسط عده ای ربوده شده است. " گفتم: "حال از من چه می خواهید؟ آیا باید پیامی را به آنها ابلاغ کنم؟ "
*احمد منصور: آیا آنها به شما گفتند که حماس، این سرباز را ربوده است؟
*احمد یاسین: نه هنوز نگفته بودند. به آنها گفتم "اگر می خواهید برای آنها پیام بدهم، خبرنگار تلویزیون را حاضر کنید. " آنها گفتند: "آیا این ربایندگان درخواست خاصی دارند؟ " گفتم: "حتما همینطور است. اما نمی دانم که درخواست آنها آزادی من باشد یا نه؟ " گفتند: "آخر چرا به چنین کاری دست زده اند؟ " گفتم: "خود شما چرا عبدالکریم عبید و مصطفی دیرانی را در لبنان ربودید؟ " گفتند: "از این کار اهداف و منافعی داشتیم. " گفتم: "این برادران هم اهداف و منافع خاص خود را دارند؛ بنابراین بهتر است درخواست های آنان را اجرا کنید. "
*احمد منصور: آیا این سخنان از تلویزیون اسرائیل پخش می شد؟
*احمد یاسین: خیر، هنوز کارمندان تلویزیون نیامده بودند. اما نکته مهم این است که آنها در تهیه سوالات دستپاچه شده بودند و نمی دانستند از من چه بپرسند تا جائیکه یکی از کارمندان بخش جنایی که در هنگام حضور یافتن خبرنگاران تلویزیون، در طبقه پائین بود و به همراه سربازان غذا را برای مهمانان تاره وارد غزه آورد، می گفت: کارمندان امنیتی مشغول تهیه سؤالات برای خبرنگار تلویزیون هستند. خلاصه وقتی خبرنگار آمد و سوالات را دید عصبانی شده و همه را پاره کرد و گفت: "من این سوالات را نمی پرسم " و به همین خاطر کارمندان امنیتی زندان با او درگیر شدند. خلاصه اینکه در تهیه سوالات دستپاچه شده بودند و به حمداله مصاحبه ای که انجام شد، سودی به حالشان نداشت.
*احمد منصور: آیا مهمترین سوالات و پاسخ ها را به یاد دارید؟
*احمد یاسین: مثلاً می پرسیدند: "نظر شمادرباره این گروه فلسطینی که یک سرباز اسرائیلی را ربوده اند، چیست؟ می دانید که آنها قصد دارند رأس ساعت 9 او را به قتل برسانند. ما نزد شما آمده ایم که با ارسال پیامی از آنها بخواهید این کار را نکنند. " به آنها گفتم: "من نیز با نظر شما موافقم زیرا این سرباز اسرائیلی، اسیر محسوب می شود و از افراد این گروه می خواهم وی را به قتل نرسانند و مراقبت سلامتی اش باشند. " گفتند: "بسیار خوب؛ یک مهلت دو سه روزه از آنها بگیرید. " گفتم: "این را دیگر از من نخواهید، آنها خود از شرایط موجود بهتر خبر دارند و من نمی توانم از آنها مهلت بگیرم. من فقط می توانم از آنها درخواست کنم که آن سرباز را به قتل نرسانند. اما در مورد تعیین مهلت باید بگویم که این موضوع به خود آنها مربوط می شود و تصمیم گیری در مورد آن، بر عهده خود آنهاست نه من. " این سخن من بدین معنا بود که اگر در تنگنا قرار گرفتید می توانید آن سرباز را به قتل برسانید و افراد گروه هم به خوبی مفهوم سخن مرا دریافتند. به همین خاطر وقتی که در بازجویی ها از آنها پرسیدند: "بسیار خوب! مگر شیخ احمد یاسین به شما نگفت که آن سرباز را نکشید؟ " پاسخ دادند: "ایشان تکلیف ما را کاملا مشخص نکردند بلکه فرمودند که نمی توانند مهلت مشخص را تعیین کنند و این بدان معنا بود که در صورت در تنگنا قرار گرفتن می توانستیم گروگان را بکشیم. " به هرحال این مصاحبه به فضل الهی سودی به حال آنها نداشت.
*احمد منصور: آیا در همان هنگام متوجه شدید که افراد گروه، خواهان آزادی شما هستند؟
*احمد یاسین: خیر، بعداً متوجه شدم.
*احمد منصور: یعنی در هنگام انجام مصاحبه از این موضوع بی اطلاع بودید؟
*احمد یاسین: بله تقریباً! ولی بحمداله موضع گیری خوبی داشتیم و مصاحبه نه نفع آنها بلکه به نفع جنبش اسلامی و فعالیتهای آن تمام شد. خلاصه این نخستین باری بود که آمدند و ...
*احمد منصور:سال 1992؟
*احمد یاسین: بله! عملیات دوم بعد از روی کار آمدن تشکیلات خودگردان، حدوداً سال 1994 یا 1995 رخ داد. طرفداران حماس به دنبال آزادی من از زندان بودند. بنابراین یکی از سربازان اسرائیلی را ربوده و در منزلی واقع در "بئر نباله " زندانی کردند. این موضوع به مدت یک هفته، همه چیز را تحت تاثیر خود قرار داده بود و اسرائیلی ها نمی دانستند چکار کنند. ربایندگان سرباز اسرائیلی - متأسفانه- یک نوار ویدئویی را ضبط کردند و آن را برای پخش در رسانه های خارجی و اسرائیلی به غزه فرستادند. اسرائیل مذاکرات را آغاز نمود و در صدد بود مرا آزاد کند. اما ربایندگان علاوه بر من خواستار آزادی عبدالکریم عبید، دیرانی و چندین اسیر فلسطینی دیگر هم بودند. اسرائیل اعلام کرد که حاضر است در ازای آزادی آن سرباز اسرائیلی مرا آزاد کند. در واقع اسرائیلی ها سرگردان بودند و دستگاه های امنیتی آنها نمی توانستند کاری انجام دهند. متأسفانه تشکیلات خودگردان نوار ضبط شده توسط گروگانگیران را کشف کرد و آن فردی را که نوار را از قدس به غزه آورده بود، شناسایی کرد. به علت هماهنگی امنیتی میان تشکیلات خودگردان و اسرائیل، فرد مذکور به اسرائیلی ها معرفی شد و آنها هم بعد از دستگیری وی را تحت شکنجه قرار دادند، وی زیر شکنجه محل بازداشت سرباز اسرائیلی را لو داد.
اسرائیل چنین وانمود می کرد که می خواهد زندانیان را آزاد نماید. آنها را سوار اتوبوس کرده و به مرز "ایرنز " آورده است. اما در واقع اسرائیلی ها مشغول برنامه ریزی برای حمله به محل اختفای گروگانگیران بودند. هنگامی که ارتش اسرائیل محل اختفای گروگانگیران را محاصره کرد. آنها گمان کردند که اسرائیلی ها مرا با خود آورده اند تا از آنها بخواهم سرباز اسرائیلی را تحول دهند. بنابراین به اسرائیلی ها گفتند اگر شیخ احمد یاسین نزدیک شود، آن سرباز را خواهند کشت. اسرائیلی ها از آنها خواستند که تسلیم شوند ولی آنها مقاومت کرده و سرباز به گروگان گرفته را به قتل رساندند. طی این درگیری یکی دیگر از افسران اسرائیلی هم کشته شد و اندکی بعد گروگانگیران نیز که دونفر بودند به شهادت رسیدند. خلاصه اینکه آنها تسلیم نشدند و توانستند علاوه بر گروگانگیر یک افسر مهاجم اسرائیلی را هم به قتل برسانند و خود نیز به شهادت رسیدند.
*احمد منصور: یعنی دو در برابر دو؟
*احمد یاسین: همینطور است، به حمدالله آنها تسلیم نشدند، هیچکدام از ما حاضر به تسلیم شدن نیستیم و آماده ایم در صحنه نبرد به شهادت برسیم. به همین خاطر این جوانان که مشتاقانه در انتظار لحظلات شیرین شهادت بودند، تسلیم نشدند و طی درگیری با اسرائیلی ها به شهادت رسیدند. تلاش های بسیاری برای آزادی زندانیان صورت گرفت . یکی از این تلاش ها اقدام سه مبارز فلسطینی در ربودن یک اتوبوس در رام الله بود که در جریان آن دو نفر از مبارزان به شهادت رسیدند و نفر سوم بیهوش بر زمین افتاد. اسرائیلی ها او را به بیمارستان غزه منتقل کردند و خداوند زندگی دوباره ای به او بخشید و بهبود یافت. ما اکنون هم به دیدن او می رویم و او را شهید زنده خطاب می کنیم .وی از ناحیه دست و پا دچار فلج جزئی شده، اما در عین حال تشکیل خانواده داده و صاحب فرزند نیز شده است. خلاصه اینکه از این دست که خداوند خیرشان دهد مردانگی به خرج داده و تلاش های بسیار نمودند اما در مواردی قبل از هرگونه اقدام برای پیاده کردن طرحهایشان لو رفتند.
*احمد منصور: انشاء الله به بررسی اقدامات تشکیلات خودگردان خواهیم پرداخت اما اکنون می خواهم موضوعی را روشن کنید. رسانه های اسرائیلی، مصاحبه هایی را با شما انجام دادند که در جریان یکی از آنها- به نقل از تلویزیون اسرائیل-، موجودیت اسرائیل را به رسمیت شناختید و فرمودید: "ما با همزیستی یهودیان و فلسطینیان مشکلی نداریم. "
*احمد یاسین: این برداشت کارگردان اسرائیلی بود. اگر من اسرائیل را به رسمیت می شناختم همان روز اول از زندان آزاد می شدم. آنها همیشه از من می خواستند که اسرائیل را به رسمیت بشناسم و دست از مبارزه بردارم. اما همیشه به آنها می گفتم: "محال است این کار را انجام دهم. " در جریان آن مصاحبه از من پرسیدند: "موضع شما در قبال تشکیلات خودگردان چیست؟ " گفتم: "ما معاهده «اسلو» را قبول نداریم اما نمیخواهیم در فلسطین، برادرکشی به راه بیفتد. " گفتند: "حال اگر تشکیلات خودگران با اسرائل به توافق برسد، قدس را بازپس بگیرد و کشور مستقل فلسطین را ایجاد نماید، شما آن را می پذیرید؟ " گفتم: "من آن را به عنوان یک امر واقع می پذیرم. " گفتند: "بسیار خوب این کشور تازه تأسیس فلسطین کجا خواهد بود؟ " گفتم: "مگر قرار است کجا باشد؟ در کنار اسرائیل خواهد بود. " آنها این سخن مرا به منزله رسمیت شناختن اسرائیل دانستند. این در حالی بود که من درباره تشکیلات خودگردان و مواضع آن در قبال به رسمیت نشناختن اسرائیل صحبت می کردم. اما برداشت آنها این بود که من اسرائیل را به رسمیت شناخته ام. به همین خاطر این موضوع را در بوق و کرنا کردند و به انتشار آن از طریق رسانه ها پرداختند. البته من تحت تأثیر این تبلیغات قرار نمی گرفتم. چون بهتر از هرکسی، شخصیت و مواضع خود را می شناختم. از این گذشته مردم فلسطین مرا خوب می شناختند و می دانستند چنین مواضعی را اتخاذ نخواهم کرد. خلاصه همه چیز به خوبی و خوشی تمام شد. همان طور که قرآن می فرماید: "اما الزّبد فیذهب جفاءاً و أما ما ینفع الناس فیمکث فی الارض "