تعداد بازدید : 4577183
تعداد نوشته ها : 10297
تعداد نظرات : 320
ابیات زیر بخشی از سرودههای رهبرمعظم انقلاب است که در وصف یاران شهید ایشان و حضرت امام خمینی(ره) سروده شده است
به یاد رفیقان حرفی بگوی و از لب خود کام ده مرا ساقی زپا فتاده شدم جام ده مرا فرسود دل ز مشغله جسم و جان بیا بستان زخود فراغت ایام ده مرا رزق مرا حواله به نامحرمان مکن از دست خویش باده گلفام ده مرا بوی گلی مشام مرا تازه میکند ای گلعذار بوسه به پیغام ده مرا بنما تبسمی و خزانم به
خون صدها هنرمند فرزانه در جبهههای عشق و شهادت و شرف و عزت، سرمایه زوالناپذیر آنگونه هنری است که باید به تناسب عظمت و زیبائی انقلاب اسلامی، همیشه مشام جان زیباپسند طالبان جمال حق را معطر میکند. تنها هنری مورد قبول قرآن است که صیقل دهنده اسلام ناب محمدیصلی الله علیه وآله وسلم اسلام ائمه هدیعلیهم السلام اسلام فقراء دردمند، اسلام پابرهنگان اسلام تازیانه خوردگان تاریخ تلخ
نخستین معلم بیتردید نخستین معلم حضرت آیتالله خامنهای در خیلی از امور و از جمله ادبیات، مادر ایشان بودی. آن بانوی فاضله هنگامی که در نوزده سالگی به خانهی آقاسیدجواد خامنهای آمده، در میان جهیزیهاش، دیوان حافظی بوده چاپ بمبئی؛ یادگار خلوتهای انس پدر که در حواشیاش ذکریاتی داشت از سفرهای مکه و مدینهاش و حال خوشی که او با غزلهای خوا
موزه مکان گردآوری، نگهداری، مطالعه و بررسی است و آنچه در موزه به نمایش در می آید به منظور آموزش، پژوهش و ارزش گذاردن به مجموعه های برتر و ناب جامعه بشری و بهره مندی نسل های آینده از آنهاست. همزما با برپایی مجمع عمومی کمیته بین المللی موزه ها در 18 مه 1977 میلادی برابر با 28 اردیبهشت سال 1356 در مسکو، برای ارج نهادن به آنچه ماندگارهای بشری است، این روز به عنوان روز جهانی موزه نامگذاری شد و امروز 33
"ابوالقاسم حسن پور علی توسی" معروف به فردوسی در سال 329 (ه.ق) مصادف با319 (ه ش )در روستای "باژ" از توابع طوس در خانواده ای از طبقه دهقانان دیده به جهان گشود .او گرچه در آغاز زندگی همچون دهقانان و زمینداران روزگار خود صاحب شوکت و مکنت بود، اما در راه هنر و ادبیات و از همه مهمتر نظم شاهنامه،ثروت خود را از دست داد و با سختی عمر خود را سپری کرد. فردوسی از ابتدای جوانی به کسب علم و دانش پرداخت و به خوا
"غیاث الدین ابوالفتح عمر بن ابراهیم خیام نیشابوری"مشهور به حکیم عمرخیام فیلسوف، ریاضی دان، ستاره شناس و شاعر قرن پنجم هجری قمری مصادف با قرن دوازدهم میلادی است. او زاده 28 اردیبهشت 427 خورشیدی درشهر نیشابور است . پدرش به شغل خیمه دوزی مشغول بود و بدین دلیل خیام لقب گرفت. در دوران جوانی به فراگیری علم و دانش پرداخت او دارای هوشی فوق العاده و حافظه ای قوی بود و بدین علت در فلسفه، نجوم و ریاضی پیشرفت
چند هزار سال قبل از میلاد تمدن های اولیه بشری بر خشت هایی از گلرس نقوشی ایجاد می کردند یا به قولی مهر میزدند و شاید بتوان این عمل را آغاز توجه بشر به چاپ دانست. اما چون هنوز درک درستی از چاپ وجود نداشت کتاب ها را با دست تکثیر می کردند. در آتن، اسکندریه و روم، نساخان کتب را با دست می نوشتند و یا به قولی رونویسی می کردند و این کار در سراسر قرون وسطی ادامه داشت. مردم قدرت خرید چنین کتابها
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی زمانی که در داخل کشورمنافقین تفرقه می افکندند و قصد تزلزل جمهوری اسلامی را داشتند عراق به سرکردگی امریکا که امام آن را شیطان بزرگ می خواند، در 31 شهریور 1359 با تجاوز به خاک ایران جنگ را به کشور ما تحمیل کرد.نشانگاه رژیم بعثی خرمشهر و آبادان بود و نظامیان عراق علیرغم تحمل تلفات بسیار در اشغال خرمشهر، به منظور رسیدن به اهداف سیاسی و نظامی خود در منطقه ، به هجوم بی امان خ
بر آی از دل ، ای بانگ خشم و خروش مگر بردری پرده گوش هوش چه می گویم ،ای سینه ، توفنده شو تو ای دل، شرار فروزنده شو برون ریز ، ای تفته اندرون روان کن یکی آتشین جوی خون تن غم به خونابه کین بشوی به جز کین ، دل از هر چه آیین بشوی زمان را بگو ، تا فرو ایستد دگر با ستم روبرو ایستد خزان خیزد و در بهار اوفتد درخت و گل ، از رنگ و بار اوفتد و گر گل گشاید زبان در قفا زبان در قفایش کن از وی جدا فرو جوش ای چشمه
سید محمدعلی جهان آرا در روز 9 شهریور ماه سال 1333 در خرمشهر بدنیا آمد. در سال 1351 ، وقتی گروه مبارز «حزب الله خرمشهر» توسط ساواک شناسایی شد و نام محمد علی هم در لیست دستگیر شده گان بود که برایش به قیمت یک سال زندان تمام شد. محمد علی در سال 1354 دیپلمش را گرفت. نتیجه شرکت در کنکور ، سفر به تبریز و ادامه تحصیل در مدرسه ی عالی بازرگانی بود. در سال 1355 محمد به عضویت گروه «منص
جاده مانده است و من و این سر باقیمانده رمقی نیست در این پیکر باقیمانده نخلها بی سر و شط از گل و باران خالی هیچ کس نیست در این سنگر باقیمانده تویی آن آتش سوزندهی خاموششده منم این سردی خاکستر باقیمانده گرچه دست و دل و چشمم همه آواره شده، باز شرمندهام از این سر باقیمانده روز و شب گرم عزاداری شببوهاییم، من و این باغچهی پرپر باقیمانده پیشکش باد به یکرنگیات ای م
وقتی راننده پیچیده توی جاده خاکی صدای گادگاد مرغابی ها بلند شد. سمت راست جاده دریاچه، بود و انبوه نیزار، جاده مه بود و جلوتر کپه آتشی که زبانه میکشید. راننده به موازات نی زار پیش میرفت. نرسیده به کپه آتش، شل کرد. مردی کنار آتش چمباتمه زده بود. راننده وانت را کشید کنار نی زار . مرد داشت با چوب بلندی آتش را تیز میکرد. راننده خم شد، شیشه سمت شاگرد را داد پایین و پرسید: - سه را
بعدازظهر یکی از روزهای خنک پاییزی سال 64 یا 65 بود. کنار حاج محسن دین شعاری، مسئول تخریب لشگر27 محمد رسول الله "صلی الله علیه و آله و سلم " در اردوگاه تخریب یعنی آنسوی اردوگاه دوکوهه ایستاده بودیم و باهم گرم صحبت بودیم، یکی از بچه های تخریب که خیلی هم شوخ و مزه پران بود از راه رسید و پس از سلام و علیک گرم، رو به حاجی کرد و با خنده گفت: حاجی جون! یه سوال ازت دارم خدا وکیلی راستشو بهم می گی؟ حاج محس
تمیز کردن قناسه که تمام شد، قنداق را تو گودی شانه گذاشتم و از داخل دوربین نشانه رفتم. بعد آن را تو دست سبک و سنگین کردم. خوش دست و براق بود. بوسهای بر آن زدم و گوشهسنگر گذاشتم. کش و قوسی به خودم دادم تا خستگی را از تنم بیرون کنم. لیوان چای را برداشتم و آخرین قلپها را سر کشیدم. چای تو دهانم تلخ و بدمزه بود. لیوان را که زمین گذاشتم به خیرالله چشم دوختم. رو به قبله نشسته بود و قرآن
شهید پازوکی از بچههایی بود که توی گردان حبیب همیشه سرنخواستنش دعوا بود. البته نه به این خاطر که بیدست و پا بود و کارآیی نداشت. اتفاقا پسر با جربزهای بود، اما از بس شوخی میکرد و ادا و اطوار در میآورد هیچ مسوول گروهان و دستهای او را قبول نمیکرد و سعی میکردند او را حواله بدهند به دیگری. یک بار نشده بود دو کلام حرف جدی از او بشنویم. او هم هیچ حرفی را جدی
به راستی بسیاری از شهدای ما بارها و بارها شهید شده اند و شهید مکررند. مردان دلاوری را می شناسیم که به تعداد انگشتان دو دست بارها تا مرز شهادت مجروح شده اند, زخم برداشته اند, درد کشیده اند و صبوری پیشه کرده اند. فقط همان مقدرات الهی چنین فرمان رانده است که چشم از جهان فرو نبندند. زیباترین و پرمعناترین کلام را در این مضمون, آن دوست خداجوی رنج کشیده ای بیان داشته بود که وقتی به عیادتش رفتند و آن همه