تعداد بازدید : 74246
تعداد نوشته ها : 129
تعداد نظرات : 8
سلسله مباحث اخلاقی آیتالله مصباح یزدی
چه کنیم که در نماز خاضع باشیم؟
آن چه پیش رو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیت الله مصباح یزدی در دفتر مقام معظم رهبری است که در تاریخ 16/02/88 ایراد شده است که رجانیوز آن را در ادامه سلسله مباحث اخلاقی هفتگی استاد منتشر مینماید:
در ادامه بحثمان از روایت نوف بکالی که بیان ویژگیهای شیعیان از دیدگاه امیرالمؤمنین(ع) بود، به این جمله رسیدیم: « بَخَعُوا لِلَّهِ تَعَالَى بِطَاعَتِهِ وَ خَضَعُوا لَهُ بِعِبَادَتِهِ فَمَضَوْا غَاضِّینَ أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَاقِفِینَ أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ بِدِینِهِمْ » در نهجالبلاغه هم عبارتی آمده که از لحاظ مضمون شبیه به این است،1 ولی ما به همان روایت نوف تکیه مىکنیم؛ چون کاملتر و پرمحتواتر است.
تسلیم محض
حضرت مىفرمایند: آنان (شیعیان) کسانی هستند که در مقام اطاعت خدا تسلیم کامل هستند. در این فراز از واژه «بخع» استفاده کرده است. این کلمه هم به صورت لازم و هم متعدی استعمال مىشود. متعدی آن به معنای خراب کردن و کشتن است: در قرآن مىفرماید: «فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَى آثَارِهِمْ»2 ، گویا مىخواهی خودت را از غصه اینکه چرا کفار ایمان نمىآورند، بکشی. «بَاخِعٌ نَّفْسَکَ » متعدی و به معنای کشتن و هلاک کردن است. ولی همین کلمه وقتی به صورت لازم استعمال مىشود، به معنای تسلیم مطلق است. در عربی برای کسی که در مقابل دیگری هیچ نوع مقاومتی نشان ندهد، به طوری که اگر به او امر کند، دقیقاً خواستههایش را عمل کند و به طور کامل تسلیم فرمان او باشد از کلمه «بخع» استفاده مىشود.
ویژگی شیعیان اهل بیت این گونه است که وقتی به امر و نهی خداوند توجه پیدا مىکنند، در مقابل آن تسلیم محض هستند. یعنی، همین که بفهمند خدای متعال چه دوست دارد، آنان سعی مىکنند آن را به نیکویی انجام دهند و همین که بفهمند خدا از چه بیزار است، سعی مىکنند آن را ترک کنند. شیعیان در برابر اوامر خداوند هیچ مقاومتی از خود نشان نمىدهند.
خضوع و خشوع
«وَ خَضَعُوا لَهُ بِعِبَادَتِهِ.» آنان در مقام عبادت نیز در خضوع و خشوع عبادت مىکنند. پیشتر بیان شد که عبادت، گاهی به معنای انجام مناسک خاص مثل: نماز، روزه، حج و ... به کار مىرود و گاهی به یک معنای عام که هم شامل اینگونه کارها مىشود و هم شامل کارهایی که نشانه اطاعت مطلق و بندگی خداوند در آن باشد. برای اطاعت امر خدا هم اگر قصد قربت باشد، عبادت اطلاق مىشود؛ اگر چه مربوط به خوردن، آشامیدن، حرکت یا رفتار دیگری باشد. یعنی اگر کاری باشد که مرضی خداست و به قصد تقرب انجام مىگیرد، عبادت است. بنابراین، عبادت منحصر به نماز و روزه نیست؛ اما در اینجا اطاعت و عبادت در کنار هم قرار داده شده است و به این مطلب اشاره دارد که اطاعت معنای خاصی است و عبادت معنای دیگری؛ اطاعت در اوامر توسلی به کار مىرود و عبادت در اوامر تعبدی.
در واقع، در اینجا حضرت دو تا وصف را ذکر مىفرماید؛ اول اینکه شیعیان در مقام اطاعت خدا چنان تسلیم هستند که هیچ نوع مقاومتی از خود نشان نمىدهند. وقتی مىفرماید: نماز بخوان یا خمس مالت را بده، آنان دیگر تأمل نمىکنند و در انجام فرامین خداوند درنگ نمىکنند. « أَسْلَمْتُ وَجْهِیَ لِلّهِ »3. چه کسی دینش بهتر از این است که خودش را تسلیم خدا کند؛ «وَمَنْ أَحْسَنُ دِینًا مِّمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لله»4 هر چه تو مىگویی همان است. دیگر اینکه، شیعیان در مقام پرستش، یعنی انجام کارهایی که اصلاً آهنگ آن آهنگ پرستش است، مثل نماز، خضوع و خشوع دارند. یعنی، آنان عبادت را صرفاً به عنوان مراسم ظاهری انجام نمىدهند.
ترقی، پله پله
به این نکته توجه کنید که در اسلام وقتی ارزشهایی مطرح مىشود، به این معنا نیست که یک حد خاصی از این ارزشها ملحوظ باشد و کمتر از آن، قبول نباشد، یا اگر حدی از ارزشها پذیرفته شد، به این معنا نیست که حد آن همین است. به اصطلاح طلبهها، این مفاهیم تشکیکی است و مراتب دارد. وقتی می فرماید: «أَقِمِ الصَّلاَةَ»، معنایش این نیست که فقط نماز واجب را بخوان. نماز، ماهیتاً مطلوب است. هر کس بیشتر نماز بخواند نوافل را هم به جا بیاورد البته مطلوبتر است. ولی اگر به همین نماز واجب هم اکتفا کند، از تارکین صلاة و ضایعکننده نماز نیست. مىتوان گفت: تکلیف واجب، یعنی حد نصاب آن. یعنی، این حداقلی است که باید انجام داد تا مشمول این اوصاف و این امتیازات قرار گرفت، ولی مراتب بالاتری هم دارد. باید بگوییم: نمازی که ما مىخوانیم با نمازی که سلمان یا امیرالمؤمنین مىخواند فقط شباهتی در ظاهر دارد. نمازی که یک تکبیرش به همه عبادتهای جن و انس مىارزد، یک گونه از نماز است و نمازی که به قول بعضی از بزرگان اخلاق چون مرحوم آقا میرزا جوادآقا تبریزی، باید از آنها بیشتر استغفار کنیم، گونهای دیگر از نماز است. ولی به هر حال، معرفت و توان فهم و ایمان ما همین است و دیگر بیشتر از این از ما ساخته نیست. باید سعی کنیم تا فهم، معرفت و محبتمان را بیشتر کنیم. اما هر قدر هم ما پیشرفت کنیم، خاک پای اولیای خدا هم نمىشویم.
توجه داشته باشیم وقتی مىگویند: «وَ خَضَعُوا لَهُ بِعِبَادَتِهِ»: نباید فکر کنیم همین که ما سرمان را در نماز کج بگیریم یا آن را پایین بیندازیم، این دیگر همان خضوعی است که در نماز مطلوب است و بیش از این دیگر چیزی نیست. البته این حالت اگر صادقانه باشد، تصنعی و ریایی نباشد اولین مراحل خضوع است. اما این خضوع مثل یک قطره آب در برابر یک اقیانوس است. آن خضوعی در نماز برای انسان مطلوب است که وقتی تیر از پای نمازگزار کشیدند، متوجه نمىشود.
به هر حال، ارزشهایی که در این خطبه یا در جاهای دیگر مطرح شده است، کماً و کیفاً تشکیکی است؛ یعنی هم از لحاظ تعداد و هم از لحاظ کیفیت، مراتب دارد. ما همواره باید سعی کنیم از اینکه هستیم یک قدم جلوتر باشیم. ولی باید بدانیم و در نظر داشته باشیم که هر قدر زیاد نماز بخوانیم، هزار رکعت نماز در شبانه روز از ما ساخته نیست. یا اگر در کیفیت و خضوع و خشوع نمازها بسیار همت کنیم باز در مقابل خضوع و خشوع اولیای خدا چیزی به حساب نمیآید. باید به این امور توجه داشته باشیم تا مبتلا به غرور و عجب نشویم. از آن طرف هم اگر دیدیم نمىتوانیم به آن مراتب برسیم، نباید بگوییم: یا همه یا هیچ؛ یا ما باید مثل علی (ع) شویم، یا اصلاً نخواستیم؛ البته این حماقت است. اگر آدم نتوانست به مرتبه عالی چیزی دست یابد، نباید مرتبه نازلتر آن را از دست بدهد.
پس، هم باید سعی کنیم از آنچه هستیم بالاتر برویم و هم نباید فکر کنیم که اگر یک وقت، توفیقی پیدا کردیم و نماز با حالی را خواندیم و مناجاتی داشتیم، دیگر مانند سایر امامان شدهایم. باید بدانیم فاصله بسیار است.
به هر حال، در این عبارت بر روی دو نکته تأکید شده است: شیعیان در مقام تسلیم هستند و اوامر الهی را کاملاً اطاعت مىکنند و در عبادتشان هم اهل خضوع و خشوع هستند. اما وقتی حضرت این دو وصف را برای شیعیان ذکر مىکنند، برای انسان این سؤال مطرح مىشود که من چه کار کنم که بتوانم مطیع خدا باشم؟ همه اوامر خدا را اطاعت کنم و در مقام عبادت نیز خضوع و خشوع داشته باشم؟ چه کار کنم تا در نماز حضور قلب داشته باشم؟
حضرت در ادامه دو راه مهم را ذکر مىفرمایند. قابل ذکر است این دو راه با «فاء» تفریع ذکر شده که نشانه این است که این دو راه برای وصول به آن مقام عبادت و اطاعت مطلق، به نوعی مقدمه است. ما هر کاری را که می خواهیم انجام دهیم، باید شناختی نسبت به آن کار داشته باشیم و فوایدی که بر انجام آن مترتب مىشود یا ضررهایی را که بر ترک آن مترتب مىشود بدانیم. آدمیزاد اینطوری است که اول یک تصوری از کاری دارد، بعد فکر مىکند که حالا اگر این کار را انجام بدهم چه فایدهای دارد. معمولاً ما به دنبال کاری مىرویم که لذت داشته باشد. به عبارت دیگر آن فایدهای را که برای آن کار تصور مىکنیم همان لذتش است. همچنین، به فواید و زیانهای ترک آن کار نیز مىاندیشیم. مثلاً اگر رعایت بهداشت نکنیم چه طور مىشود؟ بنابراین، تصور اینکه منفعتی دارد و تصدیق به این منفعت و تصدیق به اینکه ترک آن ضرر دارد، انگیزه مىشود تا که آدمی اراده کند کاری را انجام بدهد یا ندهد.
چشم و گوش، راه دل
توجه داشته باشیم همه افعال اختیاری ما ناشی از اراده ما و اراده ما ناشی از شناخت ما است. شناخت ما از دو طریق عادی حاصل مىشود. در آیات زیادی از قرآن کریم ملاحظه مىکنید که به خصوص، این دو نعمت را ذکر مىکند و روی آنها تأکید مىکند که ما به شما چشم و گوش دادیم: «جَعَلَ لَکُمُ الْسَّمْعَ وَالأَبْصَارَ»5 و سپس مىفرماید «وَالأَفْئِدَةَ». گوش و چشم و دل. منظور از دل در اینجا آن قوهای است که ادراکات را تحلیل و نتیجهگیری مىکند. پیش از این که برای ما ادراک قلبی حاصل شود، معمولاً باید از چشم و گوش استفاده کنیم. ابتدا باید یک چیز را ببینیم و با چشممان تجربه حسی داشته باشیم یا از کسانی که آن تجربه را داشتهاند و ما به حرف آنها مطمئن هستیم، بشنویم و از آنها قبول کنیم تا شناختی برای ما پیدا شود و بر اساس آن باور کنیم که واقعاً این کار مفید است یا ضرر دارد. یعنی، یا خودمان تجربه مىکنیم و نتیجهاش را مىبینیم یا از آنهایی که تجربه کردهاند، مثل انبیاء، مىشنویم. بنابراین از این دو راه است که ما شناخت پیدا مىکنیم تا آن شناخت، منشأ اراده ما برای کاری شود. پس، اگر بخواهیم اراده اطاعت در ما پیدا شود یا بخواهیم عبادت را با خضوع و خشوع انجام بدهیم و تمرکز پیدا کنیم، باید بر اراده، فکر و خیال خود تسلط داشته باشیم تا بتوانیم آنها را کنترل کنیم. برای این کار انسان باید آنقدر تمرین کند تا فکرش را متمرکز کند. معمولاً ما وقتی نماز را شروع مىکنیم گمشدههایمان را مىیابیم و کارهایی را که باید انجام دهیم در ذهنمان مىآید. همین که نماز تمام مىشود تازه متوجه مىشویم که نماز مىخواندیم. برای اینکه آدم ذهن خودش را کنترل کند، زحمت و تمرین مىخواهد. باید توجه داشته باشیم روح عبادت همان توجه به خدا است. وقتی توجه نداشته باشیم و فقط ظاهر را درست کنیم، عبادت ما، همانند انسان بدون روح است و خدا تفضلاً آنها را از ما قبول مىکند.
تمرین خضوع
باید بدانیم، تمرین کردن و حضور قلب در نماز و عبادت چه قدر فایده دارد. به راستی این که ارزش دو رکعت نمازی که انسان با توجه مىخواند از هزاران رکعت بیشتر است، یعنی چه؟ پس، برای اینکه بفهمیم خضوع در عبادت چقدر ارزش دارد، یا باید خودمان ببینیم یا باید از کسانی که تجربه دارند، مىدانند و اطلاعات صحیح دارند بشنویم و قبول کنیم. در واقع، برای هر کاری که مىخواهیم انجام دهیم، باید ببینیم کار خوبی است، خداپسند است، چگونه باید انجام یابد، چقدر فایده دارد و اگر آن را انجام ندهیم چقدر ضرر دارد؟ در این شناختن، معمولاً چشم و گوش بیشترین دخالت را دارد. بعد از آن عقل هم باید فکر و نتیجهگیری بکند تا اینکه شناختی حساب شده و سنجیده و مؤثر پیدا کند.
اکنون پرسش این است: ما چشم و گوشمان را در چه راههایی به کار مىبریم؟ معمولاً چشم ما خیلی آزاد است و هر طرف که بخواهیم نگاه مىکنیم. هر چه در خیابان جلوی چشممان آمد مىبینم. ساختمانها، آدمها، رفت و آمدها و ماشینها. همچنین، هر چه را هم بخواهیم گوش مىکنیم. صوت قرآن و اذان، صدای موسیقی و ... اما برای اینکه انسان کنترل کند که چشمش چه چیزهایی را ببیند و گوشش به چه چیزهایی گوش بدهد، قدرت و ملکهای لازم است که اسم آن تقوا است و دست یافتن به خود این ملکه، خیلی زحمت دارد. به هر حال، باید بدانیم که شایسته است چشممان را کنترل کنیم. اگر چشم آزاد باشد و به هر چیز نگاه کند، اولین ضرر آن این است که در انسان نوعی حالت اضطراب و دلهره پدید مىآورد. دیگر آرامش و تمرکزی برای انسان نمىماند. ممکن است آثار بدتری هم پیدا شود که به صفای خانواده لطمه بزند و انسان را به بعضی از گناهان مبتلا کند. نگاه و سپس گناه، انسان را تا قعر جهنم مىکشاند. همه چیز از یک نگاه آغاز مىشود.
همچنین گاهی انسان کلمهای مىشنود که هرچند شوخی است، باعث مىشود فکر غلطی به ذهنش بیاید و دنبال این فکر، رفتاری و دنبال آن رفتار به گناهی آلوده شود، و دنبال آن گناه به گناهانی دیگر مبتلا شود که مبدأ همه آنها شنیدن یک شوخی است.
کنترل ذهن
اگر کسی بخواهد در همه رفتارهایش مطیع خدا باشد و اگر بخواهد در نماز به هیچ چیز جز به خدا نیاندیشد، باید بتواند ذهنش را کنترل کند. بسیار ناشایست است که انسان اختیار ذهن خودش را نداشته باشد. ذهن من در درون من است و هیچ کسی نمىتواند در آن تصرفی کند؛ اما اگر خودم هم مالک ذهن خودم نیستم، برای این است که آن ادراکات و کارهای قبلی در ذهن من ذخیره شده و حافظه من را مشغول کرده است و در فرصتهای مختلف، به خصوص در نماز، فعال مىشود. گاهی انسان در نماز یادش مىافتد که فلان چیز را کجا گذاشته است، برای اینکه در این وقت مشغول کار دیگری نیست و چیزهای دیگر ذهنش را مشغول نمىکند. آنگاه آن چیزهایی که در ذهن انسان مخفی شده است، شروع به فعالیت مىکنند. یا گاهی هنگام مطالعه مىبینیم که ذهن ما تا کجاها که پرواز نمىکند. در صورتی انسان بر ذهن خودش تسلط مىیابد، که بتواند بر اراده خودش حاکم باشد. گاهی انسان اراده مىکند کاری را انجام دهد، واقعاً هم دلش مىخواهد؛ اما هر چه در عمل مىخواهد خودش را راضی کند که این کار را انجام بدهد، نمىتواند. مثلاً شب بیدار مىشود و مىخواهد نماز بخواند. به خود مىگوید حالا زود است، پنج دقیقه دیگر بخوابم. پنج دقیقهاش مىشود یک ساعت و گاهی هم ممکن است نمازش قضا بشود. او برای نماز بیدار شد، اما مسامحه کرد، چون مالک اراده خودش نیست.
برای اینکه انسان بخواهد مالک اراده و ذهن خودش باشد، باید چشم و گوش خود را کنترل کند. این آسانترین راه است.
غضّ بصر
حضرت در این فراز ابتدا روی چشم تکیه مىکنند. غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ. یا فَمَضَوْا غَاضِّینَ أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ. مضمون این دو عبارت (حکایت نوف و نهجالبلاغه) یکی است؛ اما عبارتها و کیفیت بیان فرق مىکند. یکی از ویژگیهای شیعیان اهلبیت این است که چشمشان را کنترل مىکنند. وقتی مىخواهند به چیزی نگاه کنند و خیره شوند، ابتدا فکر مىکنند که آیا خدا اجازه مىدهد یا نه؟ نگاه کردن به آن حلال است یا حرام؟ آنهایی که خالصتر هستند و مراتب تقوایشان بالاتر است به این هم اکتفا نمىکنند؛ بلکه مىگویند این نگاه کردن من فایدهای دارد یا ندارد؟ آنان تنها به اینکه حلال و مباح باشد اکتفا نمىکنند. اگر دیدند فایده ندارند، مىگویند: چیزی را نگاه مىکنم که فایده داشته باشد، مثل قرآن و حدیث. چرا چیزی را ببینم که مرا دعوت به گناه مىکند؟ بنابراین، شیعیان کسانی هستند که به این دو کار همت دارند: اول کنترل چشم؛ دوم کنترل گوش. اگر این دو امر را سعی کردیم کنترل کنیم، آنوقت مىتوانیم در مقام عبادت و اطاعت کم نگذاریم و چیزی را که فهمیدیم خدا دوست دارد کوتاهی و مخالفت نکنیم. اما مادامی که چشم و گوش ما، یله و رها هستند و هر جا و به هر چه که بخواهند نگاه یا گوش مىکنند، هیچوقت بر اراده و ذهنمان مسلط نمىشویم. به هنگام مطالعه، دلمان این طرف و آن طرف مىرود. یک ساعت به کتاب نگاه مىکنیم، اما یک سطر هم مطالعه نکردهایم. یا چون سلام نماز را دادیم یادمان مىآید که داشتیم نماز مىخواندیم. باید از کلمه، کلمه نماز بهرهمند شویم. نمىدانیم نماز چه اکسیری است. اما آنهایی که مزهاش را چشیدهاند بسیار نقلها گفتهاند. یکی از اساتید که هم اکنون نیز حیات دارند مىفرمودند که اگر سلاطینی که دنبال لذتهای دنیا هستند مىفهمیدند که نماز چه لذتی دارد، از سلطنت صرف نظر مىکردند! ما چه مىفهمیم؟ «إِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِینَ»6: گویی یک بار سنگینی است برای ما.
اگر بخواهیم از این نماز استفاده کنیم باید بتوانیم ذهن خودمان را کنترل کنیم و اگر بخواهیم توجه داشته باشیم، باید چشم و گوش را کنترل کنیم. این سادهترین راه است. فقط تمرین مىخواهد. وقتی انسان مىبیند که چیزی است که گوش دادن به آن مضر است، یک موسیقی حرام، غیبت، تهمت یا یک حرف بیهوده است، محل را ترک کند، این خیلی مشکل نیست. اما اینکه انسان بخواهد هر چه دلش مىخواهد به ذهنش بیاید و هر چه نمىخواهد به ذهنش نیاید، این کنترل دشوار است. وقتی انسان آن قدرت را پیدا مىکند که از چشم و گوشش مواظبت کند، از گناهان هم چشم مىپوشاند؛ غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ؛ مصداق کامل این کلام امیر مىشود. آن جایی که در اختیارشان است گوششان را در راهی به کار مىبرند که دانش سودمندی برایشان حاصل شود. یا اگر مىبینند چیزی فایده ندارد، علمی هم به آنها اضافه نمىشود، گوششان را صرف این کار نمىکنند و به دنبال چیزی مىروند که فایده داشته باشد.
البته همانطور که بیان شد اینها مراتب دارد و معنایش این نیست که اگر کسی جایی رفت و صحبت از علمی نبود، گوشهایش را ببندد که هیچ صدایی نشنود. در واقع، اضطراراً شنیدن و دانستن چیزهایی برای زندگی لازم است. برخی چیزها مقدمهای برای تحصیل علم نافع هستند. وقتی انسان مىخواهد درس بخواند باید مسافرتی کند یا از خانه خارج شود تا سر کلاس درس برود و به حرف استاد گوش دهد. بنابراین، کارها و مقدماتی که لازم است، دیدن و شنیدن دارد. اینها مسلماً مطلوب است و جزء مقدمات عبادت مىشود و ثواب دارد. اما اگر انسان سراغ آموزشها و کارهای حرام برود، آن قدمی هم که بر مىدارد، مقدمه گناه است. پس، بهترین راه برای اینکه ما بتوانیم صفات شیعیان را در خودمان به وجود بیاوریم، کنترل چشم و گوش است.
وفّقنا الله و ایاکم انشاء الله.