«روز هفتم محرم»
چهارشنبه 26 10 1386 19:21

«روز هفتم محرم»


 


     ** بــا آنــکــه هــسـت آب تــو جان پـرو اي فرات
**
                         **
دلــــهــــا بـــــود ز آب
تــــــو، در آذر اي فرات
**


     **
ســـيــراب از تـــو عــالـــم و انــدر کــنــار تــو ** 
                         **
جـان داده تـشـنـه خسـرو جـان
پرور اي فرات
**


     ** بي
مهـريت بس اينکه حسين(ع) تشنه بود و تو
**
                         **
بـودي بـه مـهــر دخـتـر
پـيـغـمـبـر(ص) اي فرات
**


     ** از
آب، تــــو مــــضــايـــقــه کــــردي و آب داد **
                         **
تـيـر جـفـا بـه حـلـق عـلـي اصـغـر(ع) اي فرات **


     ** بـا
نــو رَسـان ســاقـي کــوثــر از ايــن عـمــل **
                         **
آتــــش فــکـــنــد? بــه دل
کــــوثـــــر اي فرات **


 



 « شهادت حضرت علي اصغر (عليه
السلام)
»


سيد رضي الدين علي بن طاووس
طاب مضجعه در ملهوف گويد: « و لما راي الحسين(عليه السلام) مصارعفتيانه عزم لقاء
القوم بمهجته و نادي هل من ذاب يذب عن حرم رسول الله هل من موحد يخاف الله فينا هل
من مغيث يرجوالله باغاثتنا هل من معين يرجو ما عندالله في اعانتنا فارتفعت اصوات
النساء بالعويل »
چون
امام
حسين
(عليه السلام)
اصحاب و فتيان و
جوانان هاشميه را کشته و به خون خويش آغشته ديد خود
بنفس نفيس عازم ميدان جهاد گشته و تصميم به مبارزات آن قوم گرفت و آواز برداشت و
فرمود هيچ کس باشد که شر دشمنان از حرم رسول خداي دفع کند ، هيچ خدا پرستي باشد که
ما را به فرياد رسد و ياري دهد تا از خداي پاداش نيکو يابد،البته از آن سنگدلان کسي
جواب نداد.در اين هنگام صداي حريم عصمت و طهارت به ناله و عويل بلند
شد.


« فتقدم الي باب الخيمة
و قال لزينب ناوليني ولدي الصغير حتي اودعه فاخذه واومي ء اليه ليقبله فرماه حرملة
بن الکاهل لعنة الله بسهم فوقع في نحره فذبحه فقال لزينب خذيه »
پس
حضرت امام حسين(عليه
السلام)
بسوي سرادق جلالت آمده به خواهرش حضرت زينب(سلام الله
عليها)
فرمود: کودک صغير مرا بياور تا او را وداع بازپسين
کنم. پس آن طفل را گرفت خواست ببوسد، ناگاه حرملة بن کاهل اسدي تيري بينداخت و آن
ناوک بر حلقوم طفل آمده، تمام ببريد.
حضرت
امام حسين
(عليه السلام)
به خواهرش
حضرت زينب(سلام الله
عليها)
فرمود بگير اين طفل را« ثم تلقي الدم فلما
امتلاتا رمي بالدم نحو السمآء ثم قال »
آنگاه هر دو کف به زير آن خون گرفت و چون از خون پر شد، به
جانب آسمان فشاند و گفت « و هون علي مانزل بي انه بعين الله » آسان است بر من چند که هدف
سهام اين دواهي باشم، چه خداوند اين جمله را نگران است.


« قال الباقر(عليه السلام) فلم يسقط من ذلک الدم قطرة الي الارض » حضرت
امام باقر
(عليه السلام) ميفرمايد: از آن
خون قطره اي به سوي زمين باز
نيامد.


 


«ذکرحکمت بازنگشتن خون گلوي حضرت علي اصغر(عليه
السلام)
بسوي زمين»


بعضي گمان کرده اند که علت
باز نگشتن
خون حضرت علي اصغر(عليه السلام) اين بوده که اگر قطره اي از آن بسوي
زمين باز مي گشت، بلا نازل ميشد، ولي اينچنين نيست،چرا که افضل و اشرف از
خون گلوي حضرت علي اصغر(عليه السلام) خون گلوي اطهر خود امام حسين(عليه
السلام)
بود، بر روي زمين ريختند. خداوند
به جهت امتحان مهلت داد. « انما نملي لهم ليزدادوا اثما و لهم عذاب مهين » و از روي خذلان
قليلا از کفر خود متمتع شده عاجلاً بسوط غضب ملک قهار منکوب شدند.
« و کاين
من قرية امليت لها و هي ظالمة ثم اخذتها و الي المصير »
و گرنه نزديک بود از
وقوع اين داهيه دهيا و واقعه عظما صرصر قهر الهي يکسره اثر رحمت را محو
کند.


 **نـزديـک شـد بـهم خورد اوضاع
روزگار    گردد عيان بـه خلق جهان روز واپسين**
 **
ذرات کـــائـنــات قـــريـــن فــنــا شــدنـــد    چو شد
قرآن مهر،رخش به اسنان کين**


پس به اقتضاي حکمت کامله رب
العالمين و از برکت وجود مقدس بقية الله في الارضين
حضرت زين العابدين (عليه
السلام)
آن روز بر آن قوم طاغي، عذاب الهي نازل نشد، بلکه
بدين جهت
خون گلوي حضرت علي
اصغر
(عليه السلام)
و خون جراحات
حضرت علي اکبر(عليه
السلام)
و خون قلب حضرت امام حسين(عليه
السلام)
که حضرت به جانب آسمان افشاند، به سوي زمين بازنگشت
که ملائکه آسمان در شيشه هاي بهشتي تحفه و هديه به سوي جنت بردند.چنانچه در زيارت
چهارم تحفة الزائر وارد است « السلام عليک يا ثارالله و ابن ثاره السلام عليک يا وتر
الموتور في السموات و الارض اشهد ان دمک سکن في الخلد و اقشعرت له اظلة العرش و بکي
له جميع الخلايق و بکت له السموات السبع و الارضون السبع »
الزيارة.
(?)



      ** ليتکم في يوم
عاشوراء
جميعا تنظروني **
                            **
کيف استسقي لطفلي فابوا ان
يرحموني **


 


« ممانعت ابن سعد از آب
فرات »


به روايت ناسخ التواريخ و
مخزن البکا و وسيلة النجاة و غير اينها که در روز هفتم محرم، عمربن سعد، بعد از
ورود نامه ابن زياد ميان حضرت امام حسين
(عليه السلام) و آب
فرات
حايل گشت.


و مفيد (عليه الرحمة)
در ارشاد گويد: « ورد کتاب ابن زياد في الاثر الي عمر بن سعد ان حل بين الحسين(عليه السلام) و اصحابه و بين الماء فلا يذوقوا منه قطرة کما صنع
بالتقي الزکي عثمان بن عفان »
در عقب نامه نخستين که مذکور شد، کتاب ديگر به عمربن سعد رسيد که
ميان
حضرت امام حسين(عليه السلام) و آب فرات
حايل و حاجز باش تا قطره اي از آب نچشد، به کيفر کرداري که با خليفه تقي زکي عثمان
بن عفان کردند. پس در ساعت عمربن سعد عمرو بن حجاج را با پانصد سوار بر شريعه فرات بگماشت.


« و حالوا بين
الحسين(عليه السلام) و اصحابه و بين الماء ان يستقوا منه قطرة
و ذلک قبل قتل الحسين(عليه السلام) بثلثة ايام
» 
و فرمان داد
که 
حسين(عليه
السلام)
و اصحاب حسين(عليه
السلام)
را از برداشتن آب مانع و دافع باشند و راه به شريعه
نگذارند و اين سه روز قبل از شهادت آنحضرت بود.


و ابو مخنف لوط بن يحيي الازدي که از قدماء مورخين اماميه
است و جمع کثيري از علماء رجال به تشيع وي تصريح نموده،چنانچه در نامه دانشوران
ناصري گفته ولي از علامه مجلسي
(ره) بس شگفت
است که با کمال تبحر و نهايت فضل وي را در مقدمه بحار در سلک علماي عامه معدود
داشته اند گويد که ابن زياد نوشت
« فاني حللته علي اليهود و النصاري و حرمته عليه و علي اهل بيته »
من
آب فرات

رابر يهود و نصاري حلال کرده ام و بر امام
حسين
(عليه السلام) و
اهل بيت او حرام نموده ام.


مؤلف گويد: اي مسلمانان ببينيد که هواي رياست و خودبيني
اين خبيث را به چه اندازه مغرور کرده و اين بي دين به چه حد از خدا بي خبر شده،
علاوه بر اينکه با 
امام حسين(عليه السلام) مقاتله ميکند، با خدا هم معارضه
مينمايد و در احکام دينيه و نواميس شرعيه با خدا و رسول مقابله و محاربه ميکند و
خود را صاحب حلال و حرام قرار ميدهد و ميگويد من آب
فرات
را بر يهود و نصاري و دشمنان دين حلال و بر عترت رسول و ذريه
سيدالمرسلين حرام کرده ام. اف باد بر تو اي دنيا و اف باد بر چنين طاغي بي حيا. 
(?)


 



(?) کتاب وقايع الايّام در
احوال محرّم الحرام، ص???-???.
(?) کتاب وقايع الايّام در احوال محرّم الحرام، ص???-???




برچسب ها :
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 341168
تعداد نوشته ها : 344
تعداد نظرات : 140
Rss