در مدح حضرت ولي عصر عجل الله فرجه

امام زمان

 

دلبرا دست اميد من و دامان شما
سرِ ما و قدم سرو خرامان شما
خاك راه تو مژگان من ار بگذارد
ناوك غمزده  يا خنجر مژگان شما
شمع آه من و رخساره چون لاله تو
چشم گريان من و غنچه خندان شما
لب لعل نمكين تو مكيدن حظيست
كه نه طالع شوَدَم يار نه احساس شما
رويم از نرگس بيمار تو چون ليمو زرد
به نگردد مگر از سيب زنخدان شما
نه در اين دائره سرگشته مهم چون پرگار
چرخ سرگشته چو گويي ست بچوكان شما
درد عشق تو نگارا نپذيرد درمان
تا شوم از سر اخلاص بقربان شما
خضر را چشمه حيوان رود از ياد اگر
ز سرش رشحه‌اى از چشمه حيوان شما
عرش بلقيس نه شايسته فرش ره تست
آصف اندر صف اطفال دبستان شما
نبود ملك سليمان همه با آن عظمت
مورى اندر نظر همت سلمان شما
جلوه ديدِ كليم الله از آن ديد جمال
نغمه‌اى بود انا الله ز بيابان شما
طائر سدره نشين را نرسد مرغ خيال
بحريم حرم شامخ الاركان شما
قاب قوسين كه آخر قدم معرفت است
اولين مرحله رفرف جولان شما
فيض روح القدس از مجلس انس تو و بس
نفحه صور صفيريست ز دربان شما
گر چه خود قاسم الا رزاق بُود ميكاييل
نيست در رتبه مگر ريزه خور خوان شما
لوح نفس از قلم عقل نمي‌گردد نقش
تا نباشد نفَس منشى ديوان شما
هر چه در دفتر مُلكست و كتاب ملكوت
قلم صُنع رقم كرده بعنوان شما
شده تا شام ابد دامن آفاق چو روز
زده تا صبح ازل سر ز گريبان شما
چيست تورات ز فرقان شما؟ رمزى و بس
يك اشارت بود انجيل ز قرآن شما
هست هر سوره بتحقيق ز قرآن حكيم
آيه محكمه‌اى در صفت شأن شما
آستان تو بود مركز سلطان هما
قاف عنقاء قدم شرفه ايوان شما
مهر با شاهد بزم تو برابر نشود
مه فروزان بود از شمع شبستان شما
خسروا گر به مديح تو سخن شيرين است
ليكن افسوس نه زيبنده و شايان شما
اي‌كه در مكمن غيبى و حجاب ازلى
آه از حسرت روى مه تابان شما
بكن اى شاهد ما جلوه‌اى از بزم وصال
چند چو ن شمع بسوزيم ز هجران شما
مسند مصرِ حقيقت ز تو تا چند تهى
اي دو صد يوسف صديق به قربان شما
رخش همت بكن اي شاه جوانبخت تو زين
تا شود زال فلك چاكر ميدان شما
زَهره‌ي شيرِ فلك آب شود گر شنود
شيهه زهره جبين توسن غُران شما
مفتقر را نه عجب گر بنمائى تحسين
منم امروز در اين مرحله حسان شما

(از ديوان شعر آيت الله محمد حسين غروى اصفهانى (كمپانى


برچسب ها :
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 341092
تعداد نوشته ها : 344
تعداد نظرات : 140
Rss