اينجا براي هر دل بسته کليد هست

پلکي به هم زد آدم و ناگاه ديد هست وقتي که در حياط حرم ميوزيد هست
بعدا يقين به نور شما کرد ديد نيست با شک نگاه کرد خودش را و ديد هست
پس بيخيال زردي پائيز شد و گفت: تا انبساط سبز شما هست عيد هست
هر لحظه کهنه ميرود و تازه ميرسد اينجا چقدر آمد و رفت جديد هست
از سينه چاکهاي شما کم نميشود در دشت لاله خيز هميشه شهيد هست
با سنگهاي فرش حرم حرف ميزنم اينجا چقدر سنگ صبور سفيد هست!
دل را به دست پنجره فولاد ميدهم اينجا براي هر دل بسته کليد هست
من از کبوتران حرم هم شنيدهام فرصت براي بال اگر ميپريد هست
"رضا جعفري"