معرفی وبلاگ
دسته
آرشیو
طراح قالب
Tebyan
به تمنای وصال
چهارشنبه 7 6 1386 23:17
به تمناي وصال

تا کي به تمناي وصال تو يگانه | اشکم شود، از هر مژه چون سيل روانه |
خواهد به سر آيد، شب هجران تو يا نه؟ | اي تير غمت را دل عشاق نشانه |
جمعي به تو مشغول و تو غايب ز ميانه | رفتم به در صومعهي عابد و زاهد |
ديدم همه را پيش رخت، راکع و ساجد | در ميکده، رهبانم و در صومعه، عابد |
گه معتکف ديرم و گه ساکن مسجد | يعني که تو را ميطلبم خانه به خانه |
روزي که برفتند حريفان پي هر کار | زاهد سوي مسجد شد و من جانب خمار |
من يار طلب کردم و او جلوهگه يار | حاجي به ره کعبه و من طالب ديدار |
او خانه همي جويد و من صاحب خانه | هر در که زنم، صاحب آن خانه تويي تو |
هر جا که روم، پرتو کاشانه تويي تو | در ميکده و دير که جانانه تويي تو |
مقصود من از کعبه و بتخانه تويي تو | مقصود تويي، کعبه و بتخانه بهانه |
بلبل به چمن، زان گل رخسار نشان ديد | پروانه در آتش شد و اسرار عيان ديد |
عارف صفت روي تو در پير و جوان ديد | يعني همه جا عکس رخ يار توان ديد |
ديوانه منم، من که روم خانه به خانه | عاقل، به قوانين خرد، راه تو پويد |
ديوانه، برون از همه، آيين تو جويد | تا غنچهي بشکفتهي اين باغ که بويد |
هر کس به زباني، صفت حمد تو گويد | بلبل به غزلخواني و قُمري به ترانه |
بيچاره بهايي که دلش زار غم توست | هر چند که عاصي است، زخيل خدم توست |
اميد وي از عاطفت دم به دم توست | تقصير خيالي به اميد کرم توست |
يعني که گنه را به از اين نيست بهانه |
برچسب ها :