در تکاپوی معنا
نوشته ترینا پلاس
روزی کرم کوچک راه راهی سر از تخمی که مدتها کاشانه او بود در آورد و گفت : "سلام بر دنیا"
"هی ، این جا در پرتو آفتای واقعاً روشنه ."
با خود گفت :
" گرسنه ام "
و بی درنگ شروع به خوردن برگی نمود که بر روی آن متولد شده بود .
و برگی دیگر .... و دیگر و دیگری را خورد و بزرگ بزرگ تر شد.
تا این که یک روز از خوردن دست کشید و با خود اندیشید : " باید مفهوم زندگی بیش از فقط خوردن و بزرگتر شدن باشد ، این دارد کسل کننده می شود"
به دنبال این فکر راه راه از درخت با محبتی که بر سر او سایه افکنده و او را تغذیه کرده بود به پایین خزید .
او در جستجوی چیزهای بیشتری بود .
همه جور چیز تازه پیدا شد .
سبزه ، خاک ،حفره ها و حشرات کوچک ، هریک او را به خود مجذوب نمودند .
اما هیچ یک او را راضی و متقاعد نساختند .
وقتی به چند خزنده دیگر مثل خودش برخورد کرد خیلی به هیجان آمد . اما آن ها سخت مشغول خوردن بودند و وقتی برای صحبت کردن نداشتند .
درست همان طور که خود راه راه بود .
با حسرت آهی کشید و گفت :"آن ها هم بیشتر از من چیزی از زندگی نمی دانند ."
بعد ها ، روزی راه راه خزندگانی را دید که واقعاً می خزیدند .
در جستجوی هدف و مقصدشان به اطراف نگاه کرد و ستون عظیمی را دید که سر به فلک کشیده بود . وقتی به آن ها ملحق شد دریافت .
.... که آن ها ستون تلی از کرم های درختی است که در هم لولیده و یکدیگر را هل می دهند .
ستونی از کرم درختی .
به نظر می رسید که کرم ها می کوشند تا به قله برسند ، اما قله طوری در ابرها ناپدید شده بود که راه راه نمی فهمید در آن جا چه بود .
همانند شیره گیاهان که در بهار به ظغیان می آید ، شور و هیجان تازه ای را احساس نمود " شاید آنچه را که جستجو می کنم ، بیابم ."
راه راه سرشار از هیجان و اضطراب از یک خزنده هم نوع پرسید : " تو می دانی چه خبره ؟"
او گفت :
" من هم الان رسیدم . هیچ کس وقت توضیح دادن ندارد . همه سخت سرگرم تلاش برای رسیدن به آن جایی هستند که دارند می روند . آن بالا !"
راه راه ادامه داد :
" اما آن بالا چیه ؟"
" آن را هم هیچ کس نمی داند ولی باید خیلی خوب باشد چون همه دارند به آن جا هجوم می آورند.
خداحافظ، من دیگر وقت ندارم !" و به داخل تل فرو رفت .
سر راه راه از اشتیاق و فکر تازه داشت می ترکید . نمی توانست افکارش را متمرکز سازد . هر ثانیه خزنده دیگری از او سبقت می گرفت و در ستون ناپدید می شد .
- " تنها یک راه حل وجود دارد ."
خود را به درون هل داد .