کارهایی که میشه تو آسانسور انجام داد
 

وقتي در اسانسور بسته ميشه با صداي بلند بگين :نترسين.. نگران نباشين ..لازم نيست خونواده هاتون رو خبر کنين چند لحظه ديگه در باز ميشه

وقتي از آسانسور پياده ميشين دگمه همه طبقات رو بزنين...مخصوصا اگه يه عده هنوز تو آسانسور هستن 

يه دوست خيالي تون رو جوري که انگار همراه شما هست به همه معرفي کنين و شروع کنين الکي باهاش حرف زدن 

رو به ديوار آسانسور در حالي که پشت تون به همه هست بايستين...اگه شما نفر اولي باشيد که سوار شدين به احتمال زياد بقيه هم همين کارو ميکنن

يه دفه بگين : اي واي ..نه .. بارون گرفت... بعدش چترتون رو باز کنين

از همه آدرس اي- ميلشون رو بپرسين و بعد آدرس هاشون رو مسخره کنين 

توي يه دستمال فين کنين سپس به بقيه نشون بدين

در کيفنون رو باز کنين و انگار يکي اون تو هست يواش بگين ..هواي کافي داري؟؟؟

هر کسي که وارد ميشه باهاش دست بدين و يه سلام عليک حسابي بکنين و بگين ميتو نه شما رو جنا ب تيمسار صدا کنه

هر از چند گاهي صداي گربه در بيارين

به يکي از مسافر ها خيره بشين بعد يه دفعه بگين ..ا وه تو که يکي از اون هايي...بعد تا ميتونين ازش فاصله بگيرين

يه عروسک خيمه شب بازي دستتون بکنين و با بقبه مسافر ها از طرف اون حرف بزنين

هر طبفه که ميرسين ..صداي دينگ در بيارين..بعد به يکي از مسافر ها بگين نوبت تو هست ...خدا بيامرزتت

يه صندلي (تا شو) با خودتون بيارين يه دوربين با خودتون بيارين و از بقيه مسافر ها عکس بگيرين

البته اگه ديدين همون پايين تحويلتون دادن به بيمارستان از ما به دل نگيرين

 

 

 

 

 

برچسب ها :
رمز موفقیت
چهارشنبه 9 12 1385 12:21
رمز موفقيت

بدان كه در دنيا هيچ چيز مفت نيست و چيزي كه بايستي آموخته شود ، لازمه اش طي طريقي سخت است پس اگر قصد يادگيري داري بايد يه خد سختگير و انعطاف ناپذير باشي . براي اهل معرفت شدن بايد اراده اي استوار داشت .
« دون خوان »

جان مي دهم از حسرت ديدار تو چون صبح
باشد كه چو خورشيد درخشان به در آيي

« حافظ »
برچسب ها :
مادر من فقط یک چشم داشت
چهارشنبه 9 12 1385 12:15

مادر من فقط يك چشم داشت . من از اون متنفر بودم ... اون هميشه مايه خجالت من بود
اون براي امرار معاش خانواده براي معلم ها و بچه مدرسه اي ها غذا مي پخت
يك روز اومده بود دم در مدرسه كه به من سلام كنه و منو با خود به خونه ببره
خيلي خجالت كشيدم . آخه اون چطور تونست اين كار رو بامن بكنه ؟
به روي خودم نياوردم ، فقط با تنفر بهش يه نگاه كردم وفورا از اونجا دور شدم
روز بعد يكي از همكلاسي ها منو مسخره كرد و گفت ايي يي يي .. مامان تو فقط يك چشم داره
فقط دلم ميخواست يك جوري خودم رو گم و گور كنم . كاش زمين دهن وا ميكرد و منو ..
كاش مادرم يه جوري گم و گور ميشد...
روز بعد بهش گفتم اگه واقعا ميخواي منو بخندوني و خوشحال كني چرا نميميري ؟
اون هيچ جوابي نداد....
حتي يك لحظه هم راجع به حرفي كه زدم فكر نكردم ، چون خيلي عصباني بودم .
احساسات اون براي من هيچ اهميتي نداشت
دلم ميخواست از اون خونه برم و ديگه هيچ كاري با اون نداسته باشم
سخت درس خوندم و موفق شدم براي ادامه تحصيل به سنگاپور برم
اونجا ازدواج كردم ، واسه خودم خونه خريدم ، زن و بچه و زندگي...
از زندگي ، بچه ها و آسايشي كه داشتم خوشحال بودم
تا اينكه يه روز مادرم اومد به ديدن من
اون سالها منو نديده بود و همينطور نوه ها شو
وقتي ايستاده بود دم در بچه ها به اون خنديدند و من سرش داد كشيدم كه چرا خودش رو
دعوت كرده كه بياد اينجا ، اونم بي خبر
سرش داد زدم “: چطور جرات كردي بياي به خونه من و بجه ها رو بترسوني؟!”
گم شو از اينجا! همين حالا
اون به آرامي جواب داد : “ اوه خيلي معذرت ميخوام مثل اينكه آدرس رو عوضي
اومدم “ و بعد فورا رفت واز نظر ناپديد شد .
يك روز يك دعوت نامه اومد در خونه من درسنگاپور براي شركت درجشن تجديد ديدار
دانش آموزان مدرسه
ولي من به همسرم به دروغ گفتم كه به يك سفر كاري ميرم .
بعد از مراسم ، رفتم به اون كلبه قديمي خودمون ؛ البته فقط از روي كنجكاوي .
همسايه ها گفتن كه اون مرده
ولي من حتي يك قطره اشك هم نريختم
اونا يك نامه به من دادند كه اون ازشون خواسته بود كه بدن به من
اي عزيزترين پسر من ، من هميشه به فكر تو بوده ام ، منو ببخش كه به خونت تو سنگاپور اومدم و بچه ها تو ترسوندم ،
خيلي خوشحال شدم وقتي شنيدم داري ميآي اينجا
ولي من ممكنه كه نتونم از جام بلند شم كه بيام تورو ببينم
وقتي داشتي بزرگ ميشدي از اينكه دائم باعث خجالت تو شدم خيلي متاسفم
آخه ميدوني ... وقتي تو خيلي كوچيك بودي تو يه تصادف يك چشمت رو از
دست دادي
به عنوان يك مادر نمييتونستم تحمل كنم و ببينم كه تو داري بزرگ ميشي با يك چشم
بنابراين مال خودم رو دادم به تو
براي من اقتخار بود كه پسرم ميتونست با اون چشم به جاي من دنياي جديد رو بطور كامل ببينه
با همه عشق و علاقه من به تو
مادرت.

برچسب ها :
عشق
چهارشنبه 9 12 1385 12:11
عشق
آنگاه الميترا گفت:با ما از عشق سخن بگوي.
پيامبر سر بر آورد و نگاهي به مردم انداخت' و سكوت و آرامش مردم را فرا گرفته بود.سپس با صدايي ژرف و رسا گفت:
هر زمان كه عشق اشارتي به شما كرد در پي او بشتابيد'
هر چند راه او سخت و نا هموار باشد.
و هر زمان بالهاي عشق شما را در بر گرفت خود را به او بسپاريد'
و هر چند كه تيغهاي پنهان در بال و پرش ممكن است شما را مجروح كند.
و هر زمان كه عشق با شما سخن گويد او را باور كنيد.
هر چند دعوت او روياهاي شما راچون باد مغرب در هم كوبد و باغ شما را خزان كند.
زيرا عشق چنانكه شما را تاج بر سر مي نهد ' به صليب نيز ميكشد.
و چنانكه شما را مي روياند شاخ و برگ شما را هرس مي كند.
و چنانكه تا بلنداي درخت وجودتان بالا ميرود و ظريف ترين شاخه هاي شما را كه در آفتاب مي رقصند نوازش مي كند .
همچنين تا عميق ترين ريشه هاي شما پايين مي رود و آنها را كه به زمين چسبيده اند تكان مي دهد.
عشق شما را چون خوشه هاي گندم دسته مي كند.
آنگاه شما را به خرمن كوب از پرده ي خوشه بيرون مي آورد.
و سپس به غربال باد دانه را از كاه مي رهاند.
و به گردش آسياب مي سپارد تا آرد سپيد از آن بيرون آيد.
سپس شما را خمير مي كند تا نرم و انعطاف پذير شويد.
و بعد از آن شما را بر آتش مي نهد تا براي ضيافت مقدس خداوند نان مقدس شويد.

عشق با شما چنين رفتارها مي كند تا به اسرار قلب خود معرفت يابيد.و. بدين معرفت با قلب زندگي پيوند كنيد و جزيي از آن شويد.

اما اگر از ترس بلا و آزمون' تنها طالب آرامش و لذتهاي عشق باشيد '
خوشتر آنكه عرياني خود بپوشانيد.
و از دم تيغ خرمن كوب عشق بگريزيد.
به دنيايي كه از گردش فصلها در آن نشاني نيست'
جايي كه شما مي خنديد اما تمامي خنده ي خود را بر لب نمي آوريد.
و مي گر ييد اما تمامي اشكهاي خود را فرو نمي ريزيد.

عشق هديه اي نمي دهد مگر از گوهر ذات خويش.
و هديه اي نمي پذيرد مگر از گوهر ذات خويش.
عشق نه مالك است و نه مملوك.
زيرا عشق براي عشق كافي است.

وقتي كه عاشق مي شويد مگوييد:" خداوند در قلب من است." بلكه بگوييد " من در قلب خداوند جاي دارم."

و گمان مكنيد كه زمام عشق در دست شماست ' بلكه اين عشق است كه اگر شما را شايسته بيند حركت شما را هدايت مي كند.

عشق را هيچ آرزو نيست مگر آنكه به ذات خويش در رسد.

اما اگر شما عاشقيد و آرزويي مي جوييد'
آرزو كنيد كه ذوب شويد و همچون جويباري باشيد كه با شتاب مي رود و براي شب آواز مي خواند.
آرزو كنيد كه رنج بيش از حد مهربان بودن را تجربه كنيد.
آرزو كنيد كه زخم خورده ي فهم خود از عشق باشيد و خون شما به رغبت و شادي بر خاك ريزد.
آرزو كنيد سپيده دم بر خيزيد و بالهاي قلبتان را بگشاييد
و سپاس گوييد كه يك روز ديگر از حيات عشق به شما عطا شده است.
آرزو كنيد كه هنگام ظهر بياراميد و به وجد و هيجان عشق بيانديشيد.
آرزو كنيد كه شب هنگام به دلي حق شناس و پر سپاس به خانه باز آييد.
و به خواب رويد. با دعايي در دل براي معشوق و آوازي بر لب در ستايش او.
از كتاب ‹پيامبر› اثر ارزنده ي جبران خليل جبران
ترجمه ي دكتر حسين الهي قمشه اي

برچسب ها :
خداوند بی‌نهایت است و ....
سه شنبه 1 12 1385 10:19
خداوند بي‌نهايت است و لامكان وبي‌زمان
اما به قدر فهم تو كوچك مي‌شود
و به قدر نياز تو فرود مي‌آيد
و به قدر آرزوي تو گسترده مي‌شود
و به قدر ايمان تو كارگشا مي‌شود
و به قدر نخ پيرزنان دوزنده باريك مي‌شود...
پدر مي‌شود يتيمان را و مادر
برادر مي‌شود محتاجان برادري را
همسر مي‌شود بي‌همسرماندگان را
طفل مي‌شود عقيمان را
اميد مي‌شود نااميدان را
راه مي‌شود گمگشتگان را
نور مي‌شود در تاريكي ماندگان را
شمشير مي‌شود رزمندگان را
عصا مي‌شود پيران را
عشق مي‌شود محتاجان به عشق را
...
خداوند همه چيز مي‌شود همه كس را...
به شرط اعتقاد، به شرط پاكي دل، به شرط طهارت روح، به شرط پرهيز از معامله با ابليس
بشوييد قلب‌هايتان را از هر احساس ناروا
و مغزهايتان را از هر انديشه خلاف
و زبان‌هايتان را از هر گفتار ناپاك
و دست‌هايتان را از هر آلودگي در بازار...
و بپرهيزيد از ناجوانمردي‌ها،ناراستي‌ها، نامردمي‌ها!
چنين كنيد تا ببينيد خداوند چگونه
بر سفره شما با كاسه‌اي خوراك و تكه‌اي نان مي‌نشيند
در دكان شما كفه‌هاي ترازويتان را ميزان مي‌كند
و در كوچه‌هاي خلوت شب با شما آواز مي‌خواند...
مگر از زندگي چه مي‌خواهيد كه در خدايي خدا يافت نمي‌شود ...؟
برچسب ها :
درد دل!!
سه شنبه 1 12 1385 10:5
همه کس و همه چیز را دوست بدار , اما به هیچکس و هیچ چیز دل مبند مگر خدا
 
از دلم مینویسم تا بلکه بر دل تو بشینه
از شادیهام برات مینویسم تا بلکه غم دلتو بچینه
کمی از غمهام برات مینویسم تا فکر نکنی خیلی بهم خوش میگذره
کمی از شادیهام برات مینویسم تا فکر نکنی درونم فقط غم
دروغ نمیگم پس تو هم به من دروغ نگو
باورت میکنم تو هم منو باور کن
قبولت دارم همه جوره تو هم بگو قبولم داری
تا جونمو فدات کنم.
 
همه ما اعتقاد داریم که خداوند از روح خودش تو وجود ما دمیده.......
ولی نمیدونم چرا هر چی فکر میکنم نمیتونم بفهمم با این ذات الهی چرا بعضی
آدمها اینقدر "بی معرفت" و "قدرنشناس" وبهتر بگم """سنگ دل هستن"""؟؟؟؟
 
کسی هست که بدونه و بتونه به من بگه؟
برچسب ها :
کدام درد <قلبی> است؟
سه شنبه 1 12 1385 10:1

كدام درد <قلبي> است؟

دكتر محمد كياسالار
رنگش بدجوري پريده، دانه‌هاي درشت عرق نشسته روي پيشانيش، پنج انگشتش را باز كرده روي قلبش و از شدت درد دارد به خودش مي‌پيچد، حس مي‌كند كه كسي با تمام سنگينيش روي سينه او ايستاده و نمي‌گذارد نفسش بالابيايد، بدجوري نفس نفس مي‌زند، حالت تهوع، استفراغ، سرگيجه و…
آنهايي كه خودشان يا اطرافيانشان با حمله‌هاي قلبي مانوسند، خوب مي‌دانند كه اين شرح حال، ‌شرح حال كيست. اما قفسه سينه به دلايل ديگري نيز ممكن است دردناك شود. به بيان ديگر، تمام دردهاي اين ناحيه، قلبي نيستند. اين نوشته قصد دارد از شايع‌ترين انواع درد قفسه‌سينه صحبت كند و توصيه‌هاي عمل‌گرايانه‌اي را نيز در اختيار بيماران قلبي قرار دهد.

درد قفسه‌سينه
در هر نقطه‌اي از زير گردن تا بالاي شكم، اگر دردي احساس كنيد، به درد قفسه سينه دچار شده‌ايد و هيچ فرقي نمي‌كند كه اين درد، واضح و شديد باشد يا مبهم و خفيف. تمام درد‌هاي اين ناحيه را بايد جدي گرفت. پزشكان و بيماران وقتي با چنين دردي مواجه مي‌شوند، معمولا بيمناك مي‌شوند كه مبادا پاي يك حمله قلبي در ميان باشد. حمله‌هاي قلبي يكي از شايع‌ترين و خطرناك‌ترين انواع دردهاي قفسه سينه‌اند اما خوشبختانه يا متاسفانه بسياري از دردهاي قفسه سينه، به اشتباه، درد قلبي تلقي مي شوند.
حقيقت اين است كه بعضي از دردهاي اين ناحيه، هيچ خطري در پي ندارند. بعضي‌ها كمي خطرناكند و بعضي ديگر هم بسيار خطرناكند، آن‌قدر كه جان آدم را تهديد مي‌كنند. به هر حال،‌ هر عضوي از اعضاي بدن كه در داخل قفسه سينه وجود دارد، و تمام بافت‌هاي موجود در اين ناحيه، مي‌توانند يك منبع بالقوه براي بروز درد قفسه سينه به حساب بيايند. قلب، ريه‌ها، مري، عضلات بين‌دنده‌اي، دنده‌ها، تاندون‌ها و اعصابي كه داخل قفسه سينه‌اند، متهمان رديف اولند.

قلب درد
به درد قفسه سينه با منشا قلبي مي‌گويند <آنژين.> اين درد معمولا وقتي اتفاق مي‌افتد كه خون و اكسيژن كافي به قلب نرسد. اگر چنين دردي يك حد و مرز قابل پيش‌بيني داشته باشد، به آن مي‌گويند آنژين پايدار. به بيان ديگر، آنژين پايدار به اين معناست كه شما خودتان بدانيد كه وقتي ميزان فعاليت روزانه‌تان از يك حد مشخصي بيشتر بشود، به درد قفسه سينه مبتلا مي‌شويد. اما وقتي كه دردتان غيرقابل پيش‌بيني بشود يا اين كه در حال استراحت نيز به چنين دردي دچار شويد، آن‌وقت به آن مي‌گويند آنژين ناپايدار. شخصي كه به آنژين ناپايدار دچار مي‌شود، بايد خيلي زود در بخش اورژانس، مورد بررسي پزشكي قرار بگيرد.
حمله قلبي يكي از شايع‌ترين انواع دردهاي قلبي است. وقتي رسوبات چربي يا لخته‌هاي خوني، جلوي خونرساني به قلب را بگيرند و اجازه ندهند كه غذا و اكسيژن كافي به عضله قلب برسد، حمله قلبي اتفاق مي‌افتد. اين حمله معمولا با احساس سنگيني در قفسه سينه، درد و فشار در اين ناحيه، و گهگاه با احساس سوزش در قفسه سينه همراه است. درد ناشي از حمله قلبي معمولا چند دقيقه طول مي‌كشد. اين درد ممكن است به نواحي ديگري از بدن هم انتشار پيدا كند. كمر، گردن، چانه،‌ شانه‌، بازو، وخصوصا دست و بازوي چپ در حمله‌هاي قلبي، معمولا تير مي‌كشند.
علايم ديگري كه تشخيص حمله قلبي را در ذهن پزشك تاييد مي‌كند، عبارتند از: تنگي نفس، حالت تهوع، احساس سرگيجه، عرق سرد. حمله قلبي معمولا به دنبال يك فعاليت و يا يك استرس شديد اتفاق مي‌افتد و در اغلب موارد، پس از چند دقيقه استراحت و استفاده از قرص زيرزباني (نيتروگليسيرين) از بين مي‌رود.
به جز حمله قلبي، دلايل قلبي ديگري هم هستند كه مي‌توانند منجر به بروز درد در ناحيه قفسه سينه شوند. التهاب پرده‌اي كه دورتادور قلب را در برگرفته است، يكي از همين دلايل است. اين بيماري كه به <پريكارديت> موسوم است، معمولا متعاقب يك عفونت ويروسي اتفاق مي‌افتد. در اين مورد نيز، درد قفسه سينه، بسيار شديد و معمولا متمركز بر روي يك نقطه است و بيمار احساس مي‌كند كه انگار قفسه سينه‌اش دارد سوراخ مي‌شود. همراه بودن علايمي نظير تب و كوفتگي بدن هم تاييد كننده همين تشخيص است. اسپاسم عروق كرونر، مشكلات عروقي و خصوصا بيماريهاي مربوط به سرخرگ آئورت و . . . از ديگر دلايل قلبي براي بروز دردهاي قفسه سينه به شمار مي‌روند

برچسب ها :
ساخت تلفن همراه وطنی
سه شنبه 1 12 1385 9:38

خط توليد گوشي تلفن همراه ال جي در كارخانجات مادايران روز شنبه 28 بهمن با حضور وزير صنايع افتتاح شد.

اين خط توليد كه در پي تفاهم مادايران و ال جي الكترونيك كره جنوب نصب شده و به بهره برداري رسيده است ظرفيت توليد 5/1 ميليون دستگاه گوشي در سال از انواع مختلف را دارد.

در مرحله اول خط توليد گوشي موبايل به صورت اس كي دي است و در عرض كمتر از چهار ماه آينده و با نصب ماشين آلات پيشرفته و تخصصي امكان تولد سي كي دي نيز فراهم مي شود.

تكنولوژي توليد گوشي موبايل تنها در اختيار چند شركت بزرگ بين المللي است كه ال جي با توليد بيش از 66 ميليون دستگاه در سال در مكان پنجم جهان قرار دارد.

در كارخانه اين شركت واقع در شهر صنعتي هشتگرد توليد گوشي تلفن همراه با پنج مدل متنوع آغاز شد و هر چند ماه يك بار و در طي ارائه گوشي هاي جديد توسط ال جي به بازار جهاني مدل هاي جديد به مجموعه توليد اين شركت اضافه خواهد شد.

مهمترين مسئله در توليد گوشي موبايل كه يك وسيله فوق پيشرفته مخابراتي است رعايت موارد كيفي است و اين امر در خط توليد مادايران با استفاده از دستگاه هاي فوق تخصصي برنامه ريزي و تست انجام مي گيرد.

گوشي هاي موبايل ال جي ساخت مادايران از گارانتي 12 ماهه برخوردار بوده و خدمات آن در شهر تهران در عرض يك روز ارائه مي شود
.


منبع : خبرگزاري فارس

برچسب ها :
در تکاپوی معنا
دوشنبه 30 11 1385 10:1

در تکاپوی معنا

نوشته ترینا پلاس 

روزی کرم کوچک راه راهی سر از تخمی که مدتها کاشانه او بود در آورد و گفت : "سلام بر دنیا"

"هی ، این جا در پرتو آفتای واقعاً روشنه ."

با خود گفت :

" گرسنه ام "

و بی درنگ شروع به خوردن برگی نمود که بر روی آن متولد شده بود .

و برگی دیگر .... و دیگر و دیگری را خورد و بزرگ بزرگ تر شد.

تا این که یک روز از خوردن دست کشید و با خود اندیشید : " باید مفهوم زندگی بیش از فقط خوردن و بزرگتر شدن باشد ، این دارد کسل کننده می شود"

به دنبال این فکر راه راه از درخت با محبتی که بر سر او سایه افکنده و او را تغذیه کرده بود به پایین خزید .

او در جستجوی چیزهای بیشتری بود .

همه جور چیز تازه پیدا شد .

سبزه ، خاک ،حفره ها و حشرات کوچک ، هریک او را به خود مجذوب نمودند .

اما هیچ یک او را راضی و متقاعد نساختند .

وقتی به چند خزنده دیگر مثل خودش برخورد کرد خیلی به هیجان آمد . اما آن ها سخت مشغول خوردن بودند و وقتی برای صحبت کردن نداشتند .

درست همان طور که خود راه راه بود .

با حسرت آهی کشید و گفت :"آن ها هم بیشتر از من چیزی از زندگی نمی دانند ."

بعد ها ، روزی راه راه خزندگانی را دید که واقعاً می خزیدند .

در جستجوی هدف و مقصدشان به اطراف نگاه کرد و ستون عظیمی را دید که سر به فلک کشیده بود . وقتی به آن ها ملحق شد دریافت .

.... که آن ها ستون تلی از کرم های درختی است که در هم لولیده و یکدیگر را هل می دهند .

ستونی از کرم درختی .

به نظر می رسید که کرم ها می کوشند تا به قله برسند ، اما قله طوری در ابرها ناپدید شده بود که راه راه            نمی فهمید در آن جا چه بود .

همانند شیره گیاهان که در بهار به ظغیان می آید ، شور و هیجان تازه ای را احساس نمود " شاید آنچه را که جستجو می کنم ، بیابم ."

راه راه سرشار از هیجان و اضطراب از یک خزنده هم نوع پرسید : " تو می دانی چه خبره ؟"

او گفت :

" من هم الان رسیدم . هیچ کس وقت توضیح دادن ندارد . همه سخت سرگرم تلاش برای رسیدن به آن جایی هستند که دارند می روند . آن بالا !"

راه راه ادامه داد :

" اما آن بالا چیه ؟"

" آن را هم هیچ کس نمی داند ولی باید خیلی خوب باشد چون همه دارند به آن جا هجوم می آورند.

 خداحافظ، من دیگر وقت ندارم !" و به داخل تل فرو رفت .

سر راه راه از اشتیاق و فکر تازه داشت می ترکید . نمی توانست افکارش  را متمرکز سازد . هر ثانیه خزنده دیگری از او سبقت می گرفت و در ستون ناپدید می شد .

- " تنها یک راه حل وجود دارد ."

خود را به درون هل داد .

برچسب ها :

محققان با مطالعه ای 15 ساله روی مغز بزرگترین پستانداران جهان دریافتند نهنگ ها قابلیت عاشق شدن دارند .
محققان امریکایی با بیان اینکه نهنگ ها می توانند عشق و آلا‌م احساسی عمیق را تجربه کنند, گفتند: در مطالعه مغز نهنگها به سلولهای اسپیندل برخوردند که پیشتر تصور می شد فقط در انسان یا میمونهای بزرگ وجود دارد.
این سلول به انسانها امکان می دهد عشق و عاطفه را تجربه کنند.
این کشف به این معنی است که انسانها و میمون ها تنها موجوداتی نیستند که از چنین سلول هایی برخوردارند چون به نظر می رسد 30 میلیون سال است چنین سلولهایی در بدن نهنگ ها وجود دارد که مدت زمان آن دو برابر انسانهاست.
مطالعات همچنین نشان داده است تعداد سلول های کنترل کننده احساسات در نهنگ ها بیشتر است.
طبق نتایج مطالعات اولیه ممکن است تعداد این سلول ها در نهنگ ها سه برابر انسان باشد.
این سلول ها در انسان می توانند به پردازش احساسات و توسعه تعامل اجتماعی کمک کنند.
پیش از این دانشمندان دریافته بودند , نهنگ ها هنگام سفر به صورت واحد های خانوادگی پیچیده آواز می خوانند و امواج موزیکال به عمق آبها ارسال می کنند و همچنین زمانی که یکی از آنها می میرد غمگین به نظر می رسند و اکنون دریافته اند نهنگ های بزرگ جهان توانایی عاشق شدن نیز دارند.

برچسب ها :
شهر هرت کجاست؟
يکشنبه 29 11 1385 9:51
شهر هرت
شهر هرت جايي ست كه رنگهاي رنگين كمان مكروهند و رنگ سياه مستحب...
شهر هرت جايي ست كه اول ازدواج مي كنند بعد همديگر را مي شناسند...
شهر هرت جايي ست كه همه بدند مگر اينكه خلافش ثابت بشه...
شهر هرت جايي ست كه دوستت بعد از شنيدن حرفات ميگه كه دوباره لاف زدي؟...
شهر هرت جايي ست كه بهشتش زير پاي مادراني ست كه حقي از زندگي و فرزندو همسر ندارند...
شهر هرت جايي ست كه درختان علل اصلي ترافيكند و بريده مي شوند تا ماشين ها راحتتر برانند...
شهر هرت جايي ست كه كودكان زاده ميشوند تا عقده هاي پدر مادرشان را درمان كنند...
شهر هرت جايي ست كه شوهرها انگشتر الماس براي زنانشان مي گيرند ولي حوصله ي 5 دقيقه قدم زدن با همسرانشان را نداند...
شهر هرت جايي ست كه همه با هم مساويند و بعضي ها مساويتر...
شهر هرت جايي ست كه با ميلياردها پول و بعد از چندين ماه فقط مي توان براي مردم مصيبت زده چند چادر بر پا كرد...
شهر هرت جايي ست كه خنده عقل را زايل مي كند...
شهر هرت جايي ست كه مردم سوار تاكسي مي شن زود برسن سر كار كار كنند تا بتونند پول تاكسي شون رو در بيارند...
شهر هرت جايي ست كه گريه محترم و خنده محكومه...
شهر هرت جايي ست كه وقتي ميري مدرسه كيفت رو ميگردند مبادا آينه داشته باشي...
شهر هرت جايي ست كه دوست داشتن و دوست داشته شدن احمقانه ابلهانه مزخرف و ...است...

شهر هرت جايي ست كه وقتي از يه دختر مي پرسن مي خواي با اين آقا زندگي كني جواب ميده نمي دونم هر چي بابام بگه
شهر هرت جايي ست كه وقتي مي خواي ازدواج كني 500 نفر رو بايد دعوت كني شام بدي تا بعدن پشت سرت كلي از بدي و زشتي و نفهمي و بي كلاسيت حرف بزنن...
شهر هرت جايي ست كه نميشه رفت رو پشت بومش مگر اينكه از يه طرفش بيافتي پايين...
شهر هرت جايي ست كه...
.
.
.
.
خدايا اين شهر چقدر به نظرم آشناست!!!!!!!!

برچسب ها :
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 343052
تعداد نوشته ها : 344
تعداد نظرات : 140
Rss