و جاده تن خسته تر از هر دوي ما به امتداد خويش مي نگرد
ميداني همسفر سهم من از روزگار شايد تبسمي كوتاست
و من به خود جفا ميكنم كه اين لبخند ساده را نيز از خود ميرانم
كاش روزي فرا مي رسيد كه خستگي را ه را از تن به در مي كرديم
تو بگو ناشكيبايي ام را بر شانه هاي كدامين مهربان ببارم؟
تو بگو بغض خيس چشمانم را بر گونه هاي خيس كدام دريا ببارم؟
هنوز ردپاي مبهمي از زخم عشق در سينه ام مي سوزند
هنوز هم به دنبال اويي ميگردم كه سالهاست گمشده است
سالها پيش دردي عميق مرا در خويش تبخير كرد
و امروز به ابرهاي پرباران رسيدم
ب ) زیبا و با محبت و رفیق باز و مغرور و جیب او خالی و قدر مال دنیا را نداند
ت ) خوش چهره و خوش اخلاق ، کم خواب و هرگاه مرتکب گناه می شود سریع توبه می کند و اگر دل کسی را به درد آورد در پی آن است که دلجویی کند و همیشه احساس تنهایی می کند .
ث ) ثابت قدم و پراراده و در هر کاری ولی گیرا است خوش اخلاق و پر عقل است و پیشانی او بلند است و هرگز محتاج نخواهد شد .
ح ) خوش اخلاق و با محبت ، او همیشه از دردشکم رنج می برد و این بیماری هرچند وقت یکبار به سراغ او می آید چهره او یا سیاه چهره و قوی استخوان یاسفید پوست و بزرگ اندام .
ج ) خوش اخلاق و حق گو و کینه ای و حرف را در دل نگه می دارد و اغلب در بحث و جدل و جنگ به پیروزی می رسد
خ ) زیبا با چشمانی درشت با محبت و مقرراتی و مدام سعی می کند که رزقش زیاد شود فردی است تنبل و در کارها و باید این کاررا ترک کند تا در زندگی موفق و پیروز شود .
د ) پرفکر و بشاش و زیبا چهره و جنگجو است وقدر مال دنیا رانمی داند و همیشه در حال ولخرجی است .
ز ) با محبت و خونگرم و در هر کاری مقرراتی است گاه از بیماری در ناحیه سر وزانو در عذاب می افتد و نسبت به زندگی دلسرد می شود .
س ) پر استعداد و با سلیقه و همیشه بهترین اجناس را انتخاب می کند و بسیار مغرور است هر کاری که میل داشت انجام می دهد و با اطرافیان خود در نزاع و لجبازی بسر می برد . در نظر دیگران پر هیبت است .
ش ) مشفق و مهربان ، جنگجو و عصبانی ، خونگرم ، زبان او تلخ است . اگر زبان خود را نگه دارد از بلا محفوظ می ماند و بسیار لجباز است .
ص ) حرف شنو و دهن بین و هرکس هر حرفی را از او در میان بگذارد سریع باور می کند . نترس و با محبت و همیشه در حال ترقی و تفکر است .
ض ) خوش اخلاق ، زیرک و دانا ، کینه توز ، نگرانی خود را در ظاهر بروز نمی دهد ، کمان ابرو دارد و در کارها بسیار دقیق است و هرگز یاد خدا را فراموش نمی کند او فردی زرنگ است .
ط ) پاک و خوش اخلاق و خوش گذران و خونگرم و پیراهن سیاه براو خوش یمن است .
ظ ) ظاهر و باطنش یکی است و خشک و مقرراتی است و اطرافیان پشت سراو بدگویی می کنند در اعضای بدن خالی دارد که نشان اقبال است .
ع ) بلند مرتبه و پرگذشت ، خوش اخلاق ، بخشنده ، مقرراتی ، خشک ، او هرگز قدر مال دنیا را نمی داند متعصب و در اول زندگی رنج بسیاری می کشد زیرا قدر مال دنیا را نمی داند .
غ ) با گذشت و خشک و مقرراتی و احساس ناامیدی می کند گاه در فکر فرو می رود و به گذشته و آینده خود می اندیشد ، زندگی را با صلح و صداقت دوست دارد .
ف ) آتش مزاج و تند خو ، زیبا چهره ، جنگ جو ، خون گرم ، نترس ، هرچند وقت یکبار مریض می شود در زندگی چند بار شکست می خورد ولی در آینده به مقام و منزلت خوبی می رسد .
ق ) توانا ، زیرک ، دانا ، و درهرکاری نقشه بسیار می کشد و موفق می شود هم زییابست وهم خوش گذران و قدر مال دنیا را نداند و گاه گاهی با ملایمت و یا خصومت برخورد می کند .
ک ) خوش اخلاق ، زیرک ، دانا ، خشک و مقرراتی ، زبان او تلخ است قادر است با یک کلمه حرف ، دیگران را برنجاند و همیشه در حال ترقی و فعالیت است
ل ) زیبا چهره ، خوش اخلاق ، یکدانه ، همیشه جدایی اختیار می کند و غرور خاصی دارد قدر مال دنیا را نمی داند .
م ) با محبت ، خون گرم ، و نترس ، همیشه اطرافیان پشت سرش بدگویی می کنند و در روبرو از او تعریف می کنند . فردی است خوش چهره و چشمان درشتی دارد و در کارهای خود در تمام کارها تقاضای کمک می کند . گاه تنبلی می کند
ن ) خوش اخلاق ، کینه توز ، دم دمی مزاج است ، گاهی اوقات بسیار خوب و گاهی اوقات مقرراتی وخشک می شود همچون قاضی است و در حقوق خود و دیگران به میزان برخورد می کند
ی ) پرفکر و زیبا و با هرکس درافتد بر او غالب می گردد . دم دمی مزاج است و گاهی بسیار خوب و گاه خشک و مقرراتی است . او فردی است چهارشانه و از مریضی شکم گاه گاهی رنج می برد .
هـ ) همیشه اطرافیان را امرونهی کند و زیبا چهره و تند خو و آتشی مزاج وطبع او گرم است
و ) به دیگران کمک می کند و گاهی مغرور می شود و پشت سربدگویی می کنند
زندگی یک مشکل است با ان روبرو شو
زندگی یک معادله است موازنه کن
زندگی یک معما است ان را حل کن
زندگی یک تجربه است ان را مرور کن
زندگی یک مبارزه است قبول کن
زندگی یک کشتی است با ان دریا نوردی کن
زندگی یک سوال است ان را جواب بده
زندگی یک موفقیت است لذت ببر.
زندگی یک بازی است برنده و پیروز شو
زندگی یک هدیه است ان را دریافت کن
زندگی دعا است ان را مرتب بخوان
زندگی درد است ان را تحمل کن
زندگی یک دوربین است سعی کن با صورت خندان و شاد با ان روبرو بشی
عشق کلمه ايست که بار ها شنيده مي شود ولي شناخته نمي شود.
عشق صداييست که هيچ گاه به گوش نمي رسد ولي گوش را کر مي کند.
عشق نغمه ي بلبليست که تا سحر مي خواند ولي تمام نمي شود.
عشق رنگيست از هزاران رنگ اما بي رنگ است.
عشق نواييست پر شکوه اما جلالي ندارد.
عشق شروعيست از تمام پايان ها اما بي پايان است.
عشق نسيميست از بهار اما خزان از آن مي تراود.
عشق کوششيست از تمام وجود هستي اما بي نتيجه.
عشق کلمه ايست بي معني ولي هزاران معني دارد.
عشق.........
عشق 10 عنصر است اما عنصر آخر آن تمام معني را مي رساند ولي معني آن گفتني نيست.
Glory is like a circle in the water
قَالَ النَّبِيُ(صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم):
حُبّي وَ حُبّ أهلُ بَیتي نافِعُ في سبعَة مَواطِن،
أهوالهُنَّ عَظیمَة: عِندَ الوَفاة وَ في القَبر، وَ عِندَ النُشور،
وَ عِندَ الکِتاب، وَ عِندَ الحِـساب وَ عِندَ المـیزانِ، وَ عِندَ الصِّـراط.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: برای شیعیان و دوستان امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)و همچنین دوستی من و دوستی خاندانم در هفت جا که بسی هولناک است سودمند است:
ــ در دم جان سپردن؛
ــ و در میان گور؛
ــ و به هنگام رستاخیز؛
ــ و در موقع دریافت نامه عمل؛
ــ و به وقت حساب؛
ــ و در پای میزان؛
ــ و در گذشتن از صراط. (6)
(6) خصال، باب السبعة، ص405، ح49.
عَن ابي ذَر(رَحمَة الله عَلَیهِ) قَالَ: أوصاني رَسُولُ اللهِ(صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم)
بِسَبعِ أوصاني أن أنظُر إلي مَن هُوَ دوُنِي، وَ لاأنظُر إلي مَن هُوَ
فَوقي، وَ أوصاني بِحُُبِّ المَساکین وَ الدُنُوّ مِِنهُم، وَ أوصاني
أن أقُول الحَقَّ، وَ إن کانَ مرُّاً، وَ أوصاني أن أصل
رَحِمي وَ إن أدبرت، وَ أوصاني أن لاأخافُ فِي
اللهِ لَومة لائِم، وَ أوصاني أن أستَکثرُ مِن
قول« لاحَولَ وَ لاقُوَّة إلاّ بِاللهِ (العَليّ
العَظیمِ) » فَإنَّها مِن کُنُوزِ الجَنَّة.
ابي ذر(رحمة الله علیه) گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به من هفت سفارش فرمودند:
ــ به من سفارش فرمود که به زیر دست خود نگاه کنم نه به بالا دست خود؛
ــ و به من سفارش فرمود که حق را هر چند ناگوار و تلخ باشد بگویم؛
ــ و به من سفارش نمود که صله رحم خویش کنم هر چند او از من رو گردان باشد؛
ــ و به من سفارش فرمود که در راه خداوند از سرزنش کسی نترسم؛
ــ و به من سفارش فرمود که ذکر شریف« لاحول و لاقوة الاّ بالله (العلی العظیم) » را بسیار بگویم که از گنجینه های بهشتی است. (5)
(5) خصال، باب السبعة، ص385، ح12.
------------ --------- -------
بچه كه بودم تا ده كه مي شمردم فكر مي كردم آخر همه چيز دهه .. حالا نمي دونم آخر دوست داشتن چقدره ؟ ولي مي خوام بگم دوست دارم قد ده تا بچگي .
------------ --------- --------- -
اول به نام عشق. . . دوم به نام تو. . . سوم به ياد مرگ . . . بر لوح شيشه اي قلبت بنويس: يا تو و عشق، يا من و مرگ زمان! به من آموخت كه دست دادن معني رفاقت نيست.... بوسيدن قول ماندن نيست..... و عشق ورزيدن ضمانت تنها نشدن نيست
------------ --------- --------- -
جاده ي خوشبختي در دست تعميره ! دور بزن برگرد اين اسمش تقديره
------------ --------- --------
ميدوني فرق لبخند تو با لبخند من چيه ؟ تو وقتي شادي ميخندي،من وقتي تو شادي ميخندم
------------ --------- --------- --
چهار چيز است که نميتوان آنها را بازگرداند... سنگ ... پس از رها کردن! حرف ... پس از گفتن! موقعيت... پس از پايان يافتن! و زمان ... پس از گذشتن!
------------ --------- --------- --
بعضي عشق ها آتشين اما كم عمق و سطحي هستند گردبادي بر پاي مي كنند و زود هم سرد مي شوند اما بعضي عشق ها عميق است و ملايم چون يك نخ باريك شروع مي شود و در طول زمان استمرار مي يابد.
------------ --------- --------- ----
ثمره عمر آدمي يک نفس است و آن نفس از براي يک همنفس است گر نفسي با نفسي هم نفس است آن يک نفس از براي عمري بس است
| شيعه يعنى شوق، يعنى انتظار صاحب آيينه تا صبح بهار شيعه يعنى صاحب پا در ركاب تا كه خورشيد افكند رخ از نقاب فاش مىبينم ملائك صف به صف اين غزل خوانند با تنبور و دف عشقبازان، شور و حال آمد پديد ميم و حاى و ميم و دال آمد پديد شب نشينان ديده را روشن كنيد آن مه فرخنده حال آمد پديد آمد آن روزى كه در ناباورى سر زند از غرب مهر خاورى راستين مردى رسيد با تيغ كج شيعيان الصبر، مفتاح الفرج چيست آن تيغ سفيد آفتاب بىگمان لاسيف إلّا ذوالفقار حيدر از محراب بيرون مىزند شب نشينان را شبيخون مىزند آفتاب، اى آفتاب، اى آفتاب از نگاه بندگانت رخ متاب از فروغت ديده ادراك چاك از فراغت، اشك مدفون زير خاك آفتاب شيعه از مغرب درآ بار ديگر سر زن از غار حرا بت پرستان تركتازى مىكنند با كلام الله بازى مىكنند تيغ بر كش تا تماشايت كنند تا كه نتوانند حاشايت كنند پاك كن از دامن دين ننگ را اين عروسكهاى رنگارنگ را اين سخن كوتاه كردم والسلام شيعه، يعنى تيغ بيرون از نيام |
"مرحوم محمدرضا آغاسى