برخی فکر می کنند چون امام زمان علیه السلام در کودکی به امامت رسیده اند شاید خطا یا اشتباهی از ایشان سرزده باشد. در جواب اجمالی باید گفت که ما شیعیان معتقد به عصمت انبیا(ع) در کل عمر آنان از طفولیت تا کوچ از دنیا و نیز عصمت ائمه‏(ع) در تمامى ادوار زندگى ایشان هستیم.

منظور از عصمت چیست؟
عصمت، ملکه‏اى خدادادى است که ناشی از علم غیبى و اراده‏ى قوى است و سبب مى‏شود که معصوم از هرگونه خطا و نسیان و عصیان در مراحل فهم و ابلاغ و اجرای وحى، مصون و محفوظ باشد تا هدایت الهى بدون هیچ دخل و تصرفى در اختیار بشریت قرارگیرد. این هدف وقتی تأمین مى‏شود که عصمت امام، در کل ادوار زندگى جریان داشته باشد.
حضرت مهدی(ع) از بدو تولد تا آخر عمر دارای ملکه عصمت مى‏باشند و جایى براى فرض وقوع خطا و اشتباه در فکر و عمل ایشان باقى نمى‏ماند.
فرض وقوع خطا و نسیان و عصیان یا در خردسالى انسان است که هنوز در مرحله علم و اراده پیشرفتى نداشته و به سبب جهالت و ضعف خود لغزش‏هایى را مرتکب مى‏شود یا بر اثر شهوات و امیال حیوانى بر عقل و اراده در دوره میانسالى است و یا در اثر غلبه ضعف روحى و جسمانى در پیرى است. در حالى که امام(ع) در هر سه مرحله با امداد إلهی، محافظت مى‏گردد تا بتواند نقش امامت و رهبرى را به خوبى ایفا نماید و علم غیبى و اراده‏اى الهى را از همان طفولیت تا آخر با خود دارد. پس حضرت با اختیار خود مرتکب هیچگونه اشتباه و عصیانى به عمد یا به سهو نمى‏شوند. 
گذر عمر ایشان از هزار و اندى سال نیز نمى‏تواند، سبب ضعف در عقل و ایمان و جسم ایشان گردد؛ زیرا نباید ایشان را با دیگران مقایسه کرد. به علاوه احادیث کثیرى داریم که ایشان هنگام ظهور نیز در سن 40 سالگى و به صورت جوانى سرزنده مى‏باشند.

بطور کلى نسبت به همه ائمه‏(ع) چنین شهادت مى‏دهیم: 
«و شهادت مى‏دهم که شما امامان راهنما، هدایتگر، معصوم، گرامى، مقرب درگاه خدا، پرهیزکار، راستگو، برگزیده، مطیع امر خدا، اقامه کننده امر او، عامل طبق اراده او، رستگار به کرامت او هستید. خداوند شما را براى علمش برگزید و بر اطلاع شما از غیبش راضى شد و بر اطلاع بر اسرارش شما را انتخاب نمود و شما را با قدرتش برترى بخشید و با هدایتش عزیز نمود... . و راضى شد که شما جانشینان او در زمین باشید... . خدا شما را از لغزش‏ها حفظ کرد و از فتنه‏ها در امان داشت و از پلیدى‏ها پاک کرد و از شما اهل بیت عیوب را برطرف و شما را پاک و مطهر نمود» (1)
...............
پی نوشتها: 
1- مفاتیح الجنان، دعا در غیبت امام زمان (عج).
منبع:سایت گل نرگس
دسته ها :
رها کنید دگر صحبت مداوا را 
                              فراق اگر نکشد ، وصل می کشد ما را
تمام عمر تو ما را نظاره کردی و ما 
                                       ندیده ایم هنوز آن جمال زیبا را
شراره های دلم اشک شد ز دیده چکید
                                  ببین چگونه به آتش کشید، دریا را
قسم به دوست که یک موی یار را ندهم
                                     اگر دهند به دستم ، تمام دنیا را
به شوق انکه ز کوی تو ام نشان آرد
                             به چشم خویش کشیدم غبار صحرا را
جنون کشانده به جایی مرا که نشناسم
                                      طریق کعـبه و بتخانه و کلیسا را
تمام عمر به خورشید و ماه ناز کنم
                                      اگر به خانه تاریک من نهی پا را
نسیم صبح ز راهی که امدی برگرد 
                                       ببر سلام ز من آن عزیز زهرا را
اقتباس از وبلاگ گل نرگس
دسته ها :

به نقل از سایت ویژه امام سجاد (علیه السلام) ؛ محدث عظیم و سالک وارسته مرحوم مجلسی اول می‌فرماید: « در اوایل جوانی مایل بودم نماز شب بخوانم اما نماز قضا بر عهده‌ام بود و به همین دلیل احتیاط می‌کردم و نمی‌خواندم. خدمت شیخ بهائی رحمه الله عرض نمودم، فرمود: « نماز قضا بخوان.» اما من با خود می گفتم نماز شب خصوصیات خاص خود را دارد و با نمازهای واجب فرق می‌کند. یک شب بالای پشت بام خانه ام در خواب و بیداری بودم که امام زمان علیه السلام را در بازار خربزه فروشان اصفهان در کنار مسجد جامع دیدم. با شوق و شعف نزد او رفتم و سوالاتی کردم از جمله خواندن نماز شب. فرمود:« بخوان!»
عرض کردم:« یا بن رسول الله، همیشه دستم به شما نمی‌رسد! کتابی به من بدهید که به آن عمل کنم.» 
فرمود:« برو از آقا محمد تاج کتاب بگیر!» در خواب گویا او را می‌شناختم؛ رفتم کتاب را از او گرفتم و مشغول خواندن بودم و می‌گریستم که از خواب بیدار شدم. 
از ذهنم گذشت که شاید محمد تاج همان شیخ بهائی است و منظور امام از تاج، این است که شیخ بهایی ریاست شریعت را در آن دوره به عهده دارد. 
نماز صبح را خواندم و خدمت ایشان رفتم. دیدم شیخ با سید گلپایگانی مشغول مقابله ی صحیفه سجادیه است. 
ماجرا را برایش نقل کردم. فرمود:« انشاءالله به چیزی که می خواهی می‌رسی.»

یک شب بالای پشت بام خانه ام در خواب و بیداری بودم که امام زمان علیه السلام را در بازار خربزه فروشان اصفهان در کنار مسجد جامع دیدم. با شوق و شعف نزد او رفتم و سوالاتی کردم از جمله خواندن نماز شب. فرمود:« بخوان!»
بعد ناگهان یاد جایی که امام را در آن ملاقات کرده بودم، افتادم و به کنار مسجد جامع رفتم. در آنجا آقا حسن تاج را دیدم که از آشنایان قدیم بود. مرا که دید گفت:« ملا محمد تقی! من از دست طلبه ها به تنگ آمده‌ام. کتاب را از من می‌گیرند و پس نمی‌دهند. بیا برویم خانه یک سری کتب به تو بدهم.» مرا به خانه‌اش برد، در اتاقی را باز کرد و گفت:« هر کتابی را که می‌خواهی بردار!» 
کتابی را برداشتم؛ ناگهان دیدم همان کتابی است که دیشب در خواب دیده بودم. « صحیفه سجادیه » بود. به گریه افتادم. برخاستم و بیرون آمدم. 
گفت:« باز هم بردار!» 
گفتم:« همین بس است.» 
پس شروع نمودم به تصحیح و مقابله و آموختن صحیفه سجادیه به مردم. و چنان شد که از برکت این کتاب، بسیاری از اهل اصفهان مستجاب الدعوه شدند. 
مرحوم مجلسی دوم می‌فرماید:« مجلسی اول چهل سال از عمر خود را صرف ترویج صحیفه کرد و انتشار این کتاب توسط او باعث شد که اکنون خانه‌ای نیست که صحیفه در آن نباشد. این حکایت بزرگ باعث شد بر صحیفه شرح فارسی بنویسم که عوام و خواص از آن بهره‌مند شوند.»


امام شناسی، ‌ج 15، ص 49و 50 
بحارالانوار،‌ ج 110‌، ص 51 به بعد

دسته ها :
انقلابی فراتر از عالم مدرن
ایران- دکتر موسی نجفی:
نزدیک به 3 دهه از تحول بزرگی که «انقلاب اسلامی» خوانده می‌شود می‌گذرد؛ این تحول بزرگ از همان ابتدا نه‌تنها به عمر نظام سلطنتی در ایران پایان داد بلکه دوران جدیدی را در بطن ماهیت وجودی‌اش نوید می‌داد.

هرچند که پایان نظام سلطنتی و افول سلطه سیاسی – اقتصادی غرب در ایران کار بسیار مهمی بود ولی در صحنه معادلات جهانی و روابط بین‌الملل می‌توان شاهد فروپاشی نظام‌های وابسته دیگری هم بود.

شاید از همین منظر انقلاب نیکاراگوئه و یا انقلاب کوبا نیز تحول بزرگی در تغییر رژیم‌های قبلی کشورشان بوده‌اند و یا تحولات سیاسی در ونزوئلا و یا فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و یا بلوک شرق نیز در جای خود مهم تلقی شوند

اما قسمت دوم یعنی جایگزینی و شرایط بعد از تحول و پایان وضعیت قبلی مطلب مهمی است که فقط در سایه خروج از سلطه سیاسی غرب امکان‌پذیر نبوده و خروج از «دایره بسته مدرنیته» و «عالم مدرن» را می‌طلبد، از این نظر سایر تحولات و یا حتی انقلاب‌های معاصر نتوانسته‌اند در این زمینه حرف جدی و درخور توجهی از خود داشته باشند.

انقلاب اسلامی در حقیقت ساحت مادی و نگرش تک‌بعدی چندین قرن دنیای مدرن را به انسان و عالم و هستی جامعه بشری مورد سؤال قرار داد و این تحول مهم بود که زمینه دگرگونی در فرهنگ، اقتصاد و سیاست و مسائل اجتماعی دیگر را در ایران رقم زد.

در حقیقت می‌توان آن‌ را به‌عنوان نوعی «شالوده‌شکنی سکولاریزم» که پایه اصلی «گفتمان مدرن» است تعبیر نمود از همین دیدگاه و نگرش که مهم‌ترین بعد انقلاب اسلامی از آن یاد می‌شود می‌توان این‌گونه نتیجه گرفت که انقلاب اسلامی ایران در سایه سنت آن هم اندیشه دینی به‌نحو بارزی معنویت و پیام آسمانی را نه‌فقط در روابط فردی و یا در حاشیه زندگی بلکه در شئونات مختلف حیات انسانی و جامعه جدید وارد نموده است.

این‌که در عصر جدید و در عالم مدرن و یا حتی «پست‌مدرن» و در غوغای «جهانی‌سازی»، انقلابی برکنار از تمامی این ریشه‌ها و مفاهیم و افق‌ها در ساحتی جدید، به برپایی جامعه دینی می‌نشیند خود نسبتی جدید است که ابعاد آن در قالب یک نهضت ضدسلطنتی و یا حتی یک نظام دینی محدود نمی‌ماند، بلکه دامنه آن در بعد تمدن‌سازی نوعی جوهر افول یابنده تمدن غرب را مطرح می‌سازد.

در اینجا دو آفت مهم طی یک دهه اخیر انقلاب اسلامی را تهدید نموده است؛ اول اینکه مطرح نمودن افق‌های انقلاب اسلامی در حد معیارهای عالم مدرن نوعی محدودسازی این حرکت مهم را نشان می‌داده است و ایران را به یک‌صد سال قبل یعنی دوران مشروطیت نزدیک می سازد و مطلب دوم این‌که بی‌توجهی به ابعاد فرهنگی و برنامه‌ریزی‌های کلان «نظریه‌پردازانه» برای سنوات و دهه‌های بعدی انقلاب اسلامی، افق‌های متعالی و آرمان‌های والای انقلاب اسلامی را غیرشفاف نموده و نوعی «روزمرگی» و قرار گرفتن در فضاهای عالم مدرن را در پی داشته است این مسئله در حقیقت تحمیل ایده و آرمان برای انقلابی است که جوهره آن فراتر از ایده‌ها و آرمان‌های دنیای مدرن است.

منبع:همشهری آنلاین
دسته ها :
بر باد رفته
ایران- فرشاد مهدی‌پور:
شهباز که از زمین مهرآباد کنده شد و گشتی دور شهیاد زد، شاه شهری را زیر پایش می‌دید که از هر گوشه‌اش داد و دود به هوا بر می‌خاست؛ پایتخت رویایی شاهنشاه، حالا در تصرف مخالفانش بود که می‌خواستند سر به تن‌اش نباشد.

 شهری که او ترینها را برایش ساخته بودند، حالا او را در خود می‌بلعید؛ چه گوشه چشمش اشک بود یا نبود، چه فرح به دنبال دست و پا کردن مراسم استقبالش در آسوان می‌نمود و چه دو سگ درشت هیکلش اطرافش می‌پلکیدند، او که خوب تاریخ می‌دانست و ذهن‌اش انبانی از خاطرات بود، می‌فهمید که ‌این رفتن را بازگشتنی نیست، همه آن پایین، به درک رفتن‌اش را می‌خواستند؛ حتی اطلاعات که پارسال در همین روزها، مقاله رشیدی مطلق را چاپ کرده بود و آن آتش‌ها را برپا، حالا شجاعانه و مسرور، تیتر زده بود: شاه رفت. او دیگر به تاریخ همه سلاطین جابر و خونخوار پیوسته بود.

هیچ بدرقه‌ای
یکی دو هفته قبل‌تر، تمام تلاش‌اش مصروف آن شده بود که جایی پذیرایش شود، نه آمریکا، نه آلمان و نه حتی اردن، دیگر نمی‌خواستندش و ‌این برایش سخت و دردناک بود؛ سهل است که اگر سازشکار کمپ دیوید (انورسادات) هم به سراغش نیامده بود و اعلیحضرت را پذیرا نمی‌شد، دیکتاتور (که حالا موجودی مفلوک و ترسو شده بود)، راهی جز ماندن در تهران پیدا می‌کرد.

26 دی،1357 روز خروج شاه از ایران

شب پیش، به سفیر آمریکا (سولیوان) گفته بود که می‌خواهد مراسم باشکوهی در بدرقه‌اش برگزار شود؛ هایزر(معاون ناتو و مامور حفظ انسجام ارتش شاهی در آخرین روزها) هم در آن دیدار بود، ولی هیچ‌کس ‌این درخواست را جدی نگرفت و بیرون که آمدند، خنده‌شان را نمی‌توانستند کنترل کنند. او از نظر غرب مهره سوخته بود و هنوز خیال می‌کرد مفتخر به ژاندارمی آمریکا در خاورمیانه است!

رفتن بار گران
به پاویون همایونی که رسید، هیچ کس حاضر نبود، بختیار در مجلس بود تا رای اعتماد نمایشی را بگیرد و امرا هم در ‌این سو و آن سو، گریزان و مشغول حراج مایملک. شاهزاده‌ها، شاهپورها، شه‌بانوها و... همه رفته بودند و کسی در ‌ایران نمانده بود؛ در حقیقت او از همه‌شان خواسته بود تا اموال‌شان را بردارند و بروند تا دست انقلابیون به نزدیکانش نرسد و تقاص سال‌های غارت و  اسارت را پس ندهند.

۲ ساعت معطلی در فرودگاه بزرگ و البته متروک مهرآباد (که آن روزها کارکنانش در اعتصاب بودند) اعصابش را به هم می‌ریخت. تازه از سان و تشریفات و امام جمعه تهران (برای دعای سفر خواندن) و... هم خبری نبود. او تصاویر شهر را مرور می‌کرد که چند لحظه قبل با هلیکوپتر از بالای سرش می‌گذشت؛ شهری که در آن فریاد مرگ بر شاه لحظه‌ای قطع نمی‌شد.


چند روزی بود که اصلا نمی‌توانست بخوابد، تماس‌های پی در پی راکفلر و برژینسکی و جرالفورد و همه غول‌های سرمایه‌داری هیچ تاثیری در روحیه‌اش نداشت. کاخ (قلعه نظامی‌مدرن‌اش در شمال تهران) هم برایش امن نبود؛ صدای الله‌اکبر تا آن بالا هم می‌آمد. دیگر خواب هم سراغش را نمی‌گرفت.


بی بازگشت
فرار آن روز حکایت 25مرداد 32 را به یادش می‌آورد؛ شبی که کودتایش به نیم حرکتی از سوی مصدق (مردی که اگر قدر فرصت‌ها را می‌دانست،‌ ایران قطعا مسیری دیگر گونه  را می‌پیمود) نافرجام مانده بود و او به همراه ثریا (دومین زنی که به طور علنی و رسمی‌در زندگی شاه حضور داشت) از کاخ کلاردشت، سوار بر هواپیمای کوچک و مخصوص‌اش شده و از ایران گریخته بود.


پشت آن سفر برنامه‌ریزی نشده، جریانی می‌خزید که دو سه روز بعد، دولت مردمی‌ مصدق را به زیر آورد و دیکتاتور را به تخت بازگرداند. اما‌ این بار از ‌این خبرها نبود؛ هیچ کس نمی‌خواست به نام او بازی کند.


حتی ازهاری (آخرین نخست‌وزیر پیش از بختیار) هنگامی ‌که چند ماه قبل، شاه برای صدارت وزیران خواسته بودش، خود را خاک بر سر شده و بخت برگشته خوانده بود.
از لنگه کفش تا ...


برخلاف آن فرار 25 سال قبل، که شهبانوی آن روزگار، در گریزی ترسناک (که اگر با تاخیر همراه می‌شد، جان او و شوهرش را به دست روستاییان خشمگین شمالی می‌سپرد) نتوانست حتی لنگه کفش پاشنه بلندش را بردارد، ‌این شهبانو (فرح) خوب می‌دانست چه ببرد و چه نبرد و شاه با همه بی‌حوصلگی‌اش، حواسش جمع بود که چگونه اسب‌ها، تابلوها، اشیای عتیقه و... را در روزهای آخر، با پروازهای مخصوص نظامی، به مصر بفرستد.


حالا فرح که تا دیر وقت ‌این روزها، اثاثیه‌اش را جمع می‌کرد، به همراه خدمه و ندیمه‌های فراوانش، چهار گاوصندوق بزرگ از جواهرات را سوار جمبوجت سلطنتی می‌کرد، تا در فرصتی مناسب، به بانکی در سوئیس سپرده شوند. صندوق‌هایی که هیچ کس نمی‌دانست، چه میزان از ذخایر مملکت را در خود نهفته دارد و در این خیال خام که شاید در فرصتی، برای بازگشت شاه یا خودش به قدرت به کار آید. دخایری که هنوز هم، شاهدوست‌های فسیل شده، ریزخوار خوان آن هستند.


بیداری و خواب
هلیکوپتر که نخست وزیر و رئیس مجلس را به پاویون رساند، شاه بلند شد؛ گریان و لرزان، به سمت پلکان رفت. بختیار که بر دستش بوسه نیم‌بندی زد و ۲ افسر گارد مخصوص‌اش که بر پاهایش افتادند، دیگر همه چیز تمام شد. حتی اعضای شورای سلطنت‌اش هم به فرودگاه نیامده بودند.


پیش از او، لوسی و آریان، دو سگ محبوب‌اش در هواپیما جاخوش کرده بودند؛ سگ‌هایی که در تمام ‌این روزهای آخر، هنگام بیداری و خواب، پشت در اتاقش منتظر می‌نشستند و اکنون شاید فقط آنها بودند که برای خیرمقدم‌اش در بالای پلکان، انتظار می‌کشیدند.


همه چیز از نو
کمی ‌قبل‌تر از آنکه رادیو در خبر 13 خبر دهد: «محمدرضا فرار کرده است»، مردم شادمان در خیابان‌ها بودند. اطلاعات در چاپ پیش از موعدی، ‌این خبر مسرت‌بخش را پخش کرده بود. حالا اسکناس‌ها سوراخ می‌شد، مجسمه‌ها پایین می‌آمد و... ‌ایران در شادی وصف‌ناپذیری غوطه‌ور بود که حتی صدای شلیک گلوله‌هایی در اهواز و دزفول (که جان بیش از 20 نفر را گرفت) نتوانست مردمان خوشحال از رفتن دیکتاتور را از شادمانی باز دارد.


آمریکایی‌ها هم که از قبل خبردار بودند، مینی‌بوس کارکنان سفارت را با عکس‌هایی از امام، آذین بسته بودند. دیگر هیچ‌کس، جز مردمانی که محکم و منظم و منسجم، در خیابان‌ها، مرگ شاه را می‌خواستند، کسی او را نمی‌خواست.


تکرار ماجرا
مرد قدر قدرت دیروز، جنازه‌اش را از مصر به مراکش و از آنجا به باها ما  و مکزیک می‌کشید. دیری نگذشت که چندی در نیویورک مانده، آمریکایی‌ها هم عذرش را خواستند و ناچار به پاناما و از آنجا دوباره به مصر رفت. همان‌جا هم مرد؛ قاره‌ای که پدر مستبدش را نیز در خود داشت، به همان غربت و عسرت.


... حالا آن شاعر، شعرش را می‌گفت، مردم آمدن امام را فریاد می‌کردند و دیپلمات‌های غربی و شرقی، در حال گمانه‌زنی شرایط پس از ورود آیت‌الله بودند. انقلاب، در آستانه طلوع کردن بود

منبع«همشهری آنلاین
دسته ها :
سیاست - محمدرضا اسدزاده:
«نادر طالب‌زاده» تحصیلکرده دانشگاه «رادلف میکن» آمریکاست.

 او از سال 1348 ایران را به مقصد آمریکا ترک کرده و با اوج‌گیری مبارزات انقلابی مردم ایران، در آن سوی مرزها، جذب حوادث ایران شده است.

 این در حالی بود که او پایان‌نامه فوق‌لیسانسش را نیمه کاره رها کرد و برای جست‌وجوگری وقایع انقلاب به ایران بازگشت و جذب شخصیت و اندیشه‌های امام(ره) و روند انقلاب اسلامی شد.اولین فیلم او به نام «واقعیت» قصه واقعی مردمی انقلابی بود که به قصد انتقال واقعیت‌های یک انقلاب در سال 58 ساخته است.

 «طالب‌زاده» از آن پس تا امروز به عنوان نویسنده، فیلمساز و کارگردانی شناخته می‌شود که افق‌های آینده انقلاب اسلامی را در هر سوی جهان ردیابی کرده است و سعی کرده در هر دوره‌ای واقعیت‌های پشت پرده رسانه‌های غرب را دریابد و بازگو کند.

 آن چنان که «حسین بهزاد» نقل می‌کرد که شهید «مرتضی آوینی» او را «چشم تیزبین انقلاب اسلامی» خوانده است. در این گفت‌وگو رویارویی غرب با انقلاب اسلامی برخورد رسانه‌های غرب و انقلاب و تحولات آن دوران را بررسی‌ کرده‌ایم.

  •  با وجودی که شما سالهای مبارزه در ایران نبودید، چه عواملی مسائل انقلاب را برای شما جذاب می‌کرد و به تعبیری انقلاب اسلامی چگونه برای شما موضوعیت پیدا می‌کرد؟

 آنچه بعد از انقلاب در جامعه ایران با آن روبه‌روشدم نسبت به قبل از انقلاب تضادها و تناقض‌های جدی داشت. من دوران قبل از انقلاب را تا سن 16 سالگی در ایران بودم و شاهد آشفتگی‌های این جامعه بودم.

 از سویی با تجربه ده سال زندگی در غرب، نگاه متفاوتی پیدا کرده بودم. مسیر زندگی من در آمریکا  مذهبی نبود اما سیری جست‌وجو‌گرانه به دنبال حقیقت داشتم.

 درونم با پرسش‌هایی روبه‌رو بود که زندگی غربی پاسخی برای آن نداشت. به نوعی در جست‌وجوی سؤال از معنایی می‌گشتم که در فرهنگ غربی، نمی‌یافتم. در عمل هم می‌‌دیدم که تمدن غرب چیزی برای آرامش عمیق روح و روان آدمی ندارد.

 در این مسیر انواع و اقسام دکان‌های معنوی و دکه‌های مذهبی و انواع روش‌ها و گرایش‌هایی که در آمریکا وجود داشت و اتفاقاً در دهه هفتاد میلادی هم افزایش یافته بود، تجربه کرده بودم- مثلاً‌ در همان سالها خیلی جدی درباره مسیحیت و بودیزم فکر کرده بودم. قصد داشتم درباره اسلام هم تحقیق کنم اما متأسفانه در آن مقطع در آمریکا همه چیز به جز اسلام تبلیغ می‌شد، لذا با حالتی ایستاده و به قول غربی‌ها «استندبای» از درون در انتظار تحولی بودم که بتواند سیرابم کند.


 به دنبال پیروزی انقلاب، ‌در اواخر بهار سال 1358، به اتفاق تعدادی از دوستان، اولین روزنامه انگلیسی زبان پس از انقلاب را با نام «تهران تایمز» منتشر کردیم.

 هدف ما این بود که مسائل مربوط به انقلاب و موضع‌گیری‌های حضرت امام را برای مخاطبان انگلیسی زبان پوشش بدهیم. مسائل انقلاب پیش می‌رفت تا به تسخیر سفارت آمریکا در تهران رسیدیم. من هم جریان رسانه‌های غربی را دنبال می‌کردم.

تسخیر سفارت آمریکا ذهن تمام دنیا را به ایران معطوف کرد. از طرفی نحوه انعکاس این موضوع در رسانه‌های آمریکا آن قدر خصومت‌آمیز و مبهم بود که نتوانستم اطلاعات مناسبی از این قضیه به دست بیاورم.کاملاً‌ می‌دیدم که رسانه‌های غرب و خصوصاً‌ آمریکا با تمام عظمتی که جهان برای آنها قائل بود، در مقابل جریان انقلاب اسلامی درمانده و متحیر شده‌اند. این درماندگی و تحیر بعد از اشغال سفارتخانه ابرقدرت جهان در سطوح مختلف لایه‌های اجتماعی کشور آمریکا موج می‌زد.


 به همین جهت تصمیم گرفتم فیلم مستندی درباره لحن رسانه‌های غربی درباره انقلاب اسلامی  و مسأله گروگان‌گیری بسازم. کاملاً‌ غرض‌ورزی رسانه‌های دنیا را علیه ملت ایران می‌فهمیدم و به واقع می‌دیدم که مسائل ایران تحریف می‌شدند.


راستش خیلی به رگ غیرتم برخورد. بعد طرحی برای ساختن یک مستند سیاسی در خاک آمریکا با مضمون ریشه‌یابی علل برد معترضانه رسانه‌های آمریکایی با انقلاب اسلامی و موضوع اشغال لانه جاسوسی نوشتم و آن را به مسئولان صدا و سیما دادم.

خوشبختانه آنها طرح را تصویب کردند و من برای تصویربرداری این مستند به آمریکا برگشتم. کسی را از ایران نبردم. در آمریکا تعدادی از دوستان دوران دانشجویی‌ام حاضر به همکاری شدند. برای این فیلم به سراغ سردبیرها و دبیران ارشد سرویس‌های سیاسی نشریات معروفی مثل «نیویورک تایمز» و «واشنگتن‌ پست» رفتم و با آنها مصاحبه کردم، بعد هم به سراغ مدیران ارشد و دبیران سرویس خبر شبکه C.B.S و A.B.C آمریکا رفتم.

 جالب این بود که با ترفند ما و کمک خدا همه آنها به وارونه جلوه دادن و تحریف اخبار انقلاب اسلامی اعتراف داشتند. خصوصاً‌ توجیه اکثرشان این بود که امام خمینی و ایرانی‌ها غرور ملی آمریکایی‌ها را با گرفتن سفارت آمریکا و تسخیر لانه جاسوسی زیر سؤال برده‌اند و حالا ما پاسخ آنها را با وارونه کردن حقایق ایران می‌دهیم.این فیلم مستند گزارشی با عنوان «واقعیت» بود که از شبکه اول تلویزیون ایران پخش شد. اولین کار گروه سیاسی شبکه اول سیما بعد از انقلاب همین سریال بود.

  •  نمایش فیلم «واقعیت» در ایران، برای شما تبعات خاص در پی نداشت؟

 چرا، چند شب بعد از پخش اولین قسمت این سریال در ایران، مأموران امنیتی‌ «دفتر تحقیقات فدرال» F.B.I به دانشکده فیلمسازی کلمبیا ریختند و تمام اسناد دانشگاه را زیر و رو کردند.

 استادان دانشکده به من گفتند، کل مدارک و سوابق پرونده تحصیلی بنده را با خودشان بردند. چند شب بعد هم رفتند به خانه خواهرم که در نیویورک سکونت داشت و از ایشان درباره بنده بازجویی کردند.

همه اینها برای من خیلی جالب بود. چون سالها در کشوری بزرگ شده بودم که مدعی آزادی و دموکراسی و تمدن بود. مدعی آزادی اطلاعات و اطلاع‌رسانی آزاد بود.

بعد وقتی می‌دیدم که رسانه‌های غرب و خصوصاً‌ آمریکا در انعکاس اخبار انقلاب اسلامی چگونه برخورد می‌کنند، حقیقتاً‌ متعجب شدم. از طرفی فهمیدم که انقلاب اسلامی امام خمینی، فقط یک انقلاب سیاسی نبود. انقلاب اسلامی در زمانی رخ داد که اکثر «ایسم‌»‌های جهان و مکاتب مختلف اجتماعی، سیاسی و فکری محصول خود را عرضه کرده بودند و حتی در جهان تجربه شده بودند.

  •  آقای طالب‌زاده! اگر یادتان باشد دو سال پس از وقوع انقلاب اسلامی، فیلمی با عنوان «پیشگویی‌های نوسترآداموس» در کشور آمریکا تولید و به نمایش درآمد. بعد شما خیلی روی تحلیل این فیلم تأکید کردید و مقالاتی نوشتید و گفت‌وگوهایی داشتید.
    یعنی معتقد بودید که این فیلم مستقیماً با دو سال فاصله بعد از انقلاب، با انگیزه مقابله با رشد اسلام و معرفی ایدئولوژی توحیدی به مثابه یک آلترناتیو ستیزه‌جو برای تمدن غرب ساخته شده است. شیوه به کار گرفته شده این فیلم چگونه بود و آیا این روند ادامه یافت؟

دقیقاً غرب همیشه حرف خودش را با دستگاه‌های «پروپاگاندچی» خود به مثابه ارتش کارآمد جبهه تهاجم فرهنگی زده است. «پیشگویی‌های نوسترآداموس» یکی از این فیلم‌ها بود. البته فیلمی مهم و با ظرافت‌های هنری که پیام اصلی فیلم حول انقلاب اسلامی و تبدیل آن به یک نهضت جهانگیر بود. راوی فیلم «اورسن ولز» بود. کسی که از معتبرترین شخصیت‌های سینمای هالیوود است.

 فیلم برای‌مان روایت می‌کند که دیری نخواهد گذشت که رهبر اصلی  یک انقلاب از آسمان به زمین خواهد آمد و زمام امور را در عربستان بزرگ! به دست خواهد گرفت. نام او را پادشاه رعب گذاشته بود. [king of terror] وی تاریخ جهان را با انتخاب بعضی فرازها و حوادث به صورت سمبلیک و استعاری تا پایان نقل می‌کرد «ولز» در این باره می‌گوید: «از میان تمام پیشگویی‌های نوسترآداموس یکی از همه حیرت‌انگیزتر است. این که او سه شخصیت را به عنوان «ضد مسیح» معرفی  می‌کند. اولی «ناپلئون بناپارت» است.

دومی به احتمال زیاد «هیتلر» است، ولی سومی که از همه مهم‌تر است، هنوز نیامده و از عربستان خواهد آمد. سومین ضد مسیح، مسلمان است و از آسمان می‌آید، عمامه به سر دارد و او را «پادشاه رعب» می‌خواند که علیه غرب لشکرکشی خواهد کرد. اینجا واژه ترور را استفاده می‌کند.

 یعنی می‌خواهد به کلمه مرسوم تروریست در رسانه‌ها اشاره کند. این فیلم دقیقاً در جهت تخریب چهره مسلمانان بعد از وقوع انقلاب اسلامی بود و به بهانه روایت آخرالزمان و پیشگویی‌های یک صلیب و دانشمند یهودی‌الاصل فرانسوی درباره آینده جهان به وضوح جریان موعودگرایی انقلاب اسلامی را مورد تهاجم و تفسیر به رأی خود قرار می‌داد. حتی دقیقاً همین کتاب پیشگویی‌ها، در اوج گروگان گرفتن آمریکایی‌ها در تهران توسط خانم «اریکا چانهام» به انگلیسی همراه با تفسیر خاص او در تیراژ بالا چاپ و در سراسر جهان منتشر شد.


بعد از آن بود که بلافاصله آمریکایی‌ها، نسخه سینمایی از آن را به نمایش در  آوردند. اینها نمونه‌هایی از تهاجم رسانه‌ای غرب بعد از انقلاب اسلامی بود که همیشه به اشکال مختلف و با ظرافت‌های هنری صورت گرفته است.

  •  جهان امروز چه نگاهی به انقلاب اسلامی دارد. این نگاه چگونه در رسانه‌ها متبلور می‌شود و آیا انقلاب اسلامی توانسته است پیام خود را هم محقق و هم تکثیر کند؟

 اگر منظورتان از نگاه جهان امروز، سیاستمداران آمریکایی و یهودی هستند که رویکردشان همیشه روشن و مشخص بوده و از اول تا امروز با تمام خشونت و تحجر و دگماتیسم حاکم و بنیادگرایی افراطی در مقابل تفکر انقلاب اسلامی ایستاده‌اند. جمله امام آنها را برای تمام تاریخ معرفی می‌کند.

 «استکبار جهانی» و «شیطان بزرگ» تعابیری هستند که باید در آن عمیق شد. روح استکباری اصلاً اجازه نمی‌دهد که تفکر انقلاب اسلامی در جهان نمود پیدا کند. اگرچه حقیقت همیشه راه خودش را پیدا کرده و پیش رفته است.

 پس سیاستمداران آمریکایی و یهودی و مراکز و مدیران آنها در سرتاسر جهان اصلاً اعتقادی به آزادی و دموکراسی حقیقی در جهان ندارند که حالا با بینش آزاد بتوانند مفهوم مردم سالاری دینی را بفهمند. گروه دوم عامه مردم در سراسر جهان هستند که تحت سلطه رسانه‌های جهانی در غفلتی ژرف فرو رفته‌اند. هر جا مردم بیدار شده‌اند، همان جا با هر شاکله‌ای که داشته به نوعی انقلاب اسلامی بروز کرده است.

 گروه سوم نخبگان و اندیشمندان و متفکران هستند که این گروه از جایگاه مهمی برخوردارند. گروهی از نخبگان به جز بخشی که تحت سلطه و حمایت سیاستمداران و دستگاه‌های امنیتی هستند و برای آنها و به دستور آنها فکر می‌کنند، بخشی دیگر صادق و جست‌وجوگر و به دنبال حقیقت هستند.

من این توفیق را داشته‌ام که با خیلی از این چهره‌ها گفت‌وگو کنم. برای نمونه وقتی با «نوام چامسکی» گفت‌وگو می‌کردم او از من در باره ولایت فقیه و جایگاه و تعریف آن در ایران پرسید. متعجب شدم فهمیدم که آنها از خیلی مفاهیم انقلاب اسلامی تعریف درستی ندارند. در حالی که اگر درست بفهمند.

حتی بهتر از ما حمایت و تحلیل می‌کنند. این رسالت متفکران و اندیشمندان مسلمان ما را درعرصه‌های گوناگون سنگین می‌کند. البته امروز در جهان خیلی از متفکران هم انقلاب اسلامی را با نگاه‌های مثبت و عمیق تحلیل می‌کنند که وظیفه ما بشارت دادن اینهاست.
نکته مهم دیگری که اشاره کردید به تحقق اهداف انقلاب اسلامی برمی‌گشت.

 شرایط امروز جهان وقایع مهمی را به ما اعلام می‌کند که لازمه آن بیداری ما از درون است. حالا بعد از بیست و چند سال شاید عده‌ای انکار کنند. اما انکار و عقب‌نشینی از حقایق، اسارت در نقشه تار عنکبوت شیطانی جهان را به دنبال خواهد داشت. بدون شک هدف اصلی انقلاب اسلامی  تحقق عدالت بوده است و سرنوشت تفکر انقلابی به تحقق آن برمی‌گردد عدالت پیشانی و پشتوانه انقلاب است.

غفلت‌های ما در این سال‌ها بسیار بود. اگرچه تجربه‌هایمان هم کم نبوده است. حالا امروز اگر بتوانیم به مرور عدالت اجتماعی را در تمام ارکان جامعه در هر اندازه‌ای محقق کنیم به تبع آن، هم به هدف انقلاب اسلامی رسیده‌ایم و هم این تفکر را در جهان صادر کرده‌ایم.

تحقق عدالت، موجب صدور انقلاب است. اگر با عدالت مردم را از درون راضی کنیم تا حقوق اولیه زندگی خود را کسب کنند، نباید برای آینده انقلاب نگران باشیم.

منبع:همشهری آنلاین

دسته ها :
جمهوریت و اسلامیت در نگاه امام خمینی (ره)
اندیشه‌سیاسی- عظیم ایزدی اودلو :
در بحبوحه تحولاتی که انقلاب برای عزل رژیم پیشین ایجاد می‌کند، رهبران آن با این سئوال مواجه می‌شوند که نوع حکومت جایگزین چیست و برای تحقق ایده‌آل‌ها و آرمان‌هایش به منظور تحقق عدالت و آزادی و تامین حق مردم به چه مسائل و با چه شیوه‌ای می‌اندیشد.

مقاله حاضر در پاسخ به سئوالات بالا، به جستجو در کلام امام خمینی(ره)، رهبر فقید انقلاب اسلامی ایران پرداخته است.

در حالی که بعضی از علما از دخالت در سیاست اجتناب کرده و به امور علمی صرف در حوزه‌ها اشتغال داشتند، علمای دیگری به طور روز افزون به موضع‌گیری سیاسی علیه حکومت می‌پرداختند. در میان علمای سیاسی مهم‌ترین چهره امام خمینی(ره) بود. امام خمینی در همان سال‌های اولیه زندگی خود در قم از طریق سخنرانی‌هایی که درباره اخلاق ایراد می‌کردند توجه دیگران را به خود جلب کرده بود.

این سخنرانی‌ها که نقطه عزیمت آنها کتاب معروف «منازل السائرین» خواجه عبدالله انصاری در زمینه سیر و سلوک اخلاقی بود  به مسایل سیاسی نیز گوشه چشمی داشت و مخاطبانی را حتی از اصفهان و تهران به خود جلب می‌کرد. 

امام مطلب خود را با استناد به قرآن، آغاز می‌کند (قال‌الله تعالی قل انما اعظکم بواحده ان تقومواالله مثنی و فرادی- آیه 46 سوره سبا). امام بر این نکته تاکید می‌کند که پیامبران برای خداوند قیام کرده‌اند؛ انبیا در حالی که کاملا مجذوب تامل درباره خداوند بوده‌اند، برای تغییر شرایط اجتماعی و سیاسی انسان‌ها قیام کرده‌اند. برعکس، مسلمانان امروزی فقط به خاطر منافع دنیوی قیام کردند و نتیجه آن هم، حاکمیت بیگانگان و عوامل آنها مانند رضا‌شاه بود.(1) 

بنابراین امام، اسلام را دینی سیاسی تلقی می‌کند و می‌گوید: از جمله مسایلی که در اسلام فراموش نشده «سیاست» و شئون مختلف آن است. همچنین معتقد است: اسلام تمامش سیاست است، اسلام را بد معرفی کردند و اساسا عملکرد پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومین، بیانگر توجه آنان به این حوزه بسیار مهم بوده است.

 امام(ره) با انتشار کتاب «کشف‌الاسرار» در سال 1323 به شدت به کتاب «اسرار هزار ساله» که توسط حکمی‌زاده که یکی از شاگردان احمد کسروی بود، پاسخ داد. جنبه سیاسی این کتاب از این جهت است که در آن حمله‌ای شدید و بی‌امان به سیاست‌های رضا‌شاه (و به طور تلویحی به جانشین او) شده بود. برای اولین بار در این کتاب بود که امام(ره) اندیشه سیاسی خود را پیرامون «حکومت اسلامی» مطرح کرده است.

برگزاری کلاس‌های درس ایشان در قم همواره با جهت‌گیری سیاسی و انتقاد از حکومت همراه بوده است. «ایشان در کلاس‌های درس فقه خود که معمولا مهم‌ترین موضوع در برنامه درسی حوزه‌ها محسوب می‌شد الهام‌بخش و تعلیم‌دهنده نسل کاملی از علما بود که بعدا به سازمان‌دهندگان انقلاب تبدیل شدند. مشخصه بارز درس‌های امام(ره)، توانایی در ارتباط دادن فقه با عرفان و ملاحظات عقلانی و سیاسی بود.»(2) از سال 1340 امام حمله مستقیم خود را علیه رژیم پهلوی آغاز کرد.

در واقع 15 خرداد 42 نقطه عطفی در مخالفت امام(ره) با خودکامگی شاه و سلطه آمریکا در ایران محسوب می‌شود. در سال 41، این مطلب به تدریج آشکار شد که با ظهور امام خمینی، «نوع کاملا جدیدی از رهبری مذهبی تحقق یافته است». امام(ره) در سال 43 ضمن مخالفت شدید با تصمیم مجلس برای اعطای مصونیت سیاسی به پرسنل نظامی آمریکا(کاپیتولاسیون) می‌گوید: «دیروز ممالک اسلامی به چنگال انگلیس و عمال آن مبتلا بودند، امروز به چنگال آمریکا و عمال آن...»‌(3‌) در نتیجه این مخالفت، امام(ره) اول به کشور ترکیه و بعد به عراق تبعید شدند.

امام(ره) در سال 1350 با انتشار کتاب «ولایت فقیه»، نوعی انقلاب فکری و ایدئولوژیکی به وجود آوردند، زیرا در آن کتاب به طور مستقیم مشروعیت سلطنت را زیر سئوال برده و از حکومت فقهای شایسته اسلامی حمایت کرد. در واقع اندیشه سیاسی امام(ره) در باب «حکومت دینی» به طور مبسوطی در این کتاب مطرح شده است. ایشان با اعلان این نکته که «حکومت اسلام، سلطنتی هم نیست تا چه رسد به شاهنشاهی و امپراتوری»، ماهیت حکومت اسلامی مورد نظر خود را به این شکل بیان می‌کند: «حکومت اسلامی نه استبدادی است و نه مطلقه، بلکه مشروطه است. »(4)

به طور کلی اندیشه سیاسی امام(ره) در کتاب «ولایت فقیه»، بدین قرار است: نخست این‌که سلطنت به طور اساسی و بنیادی محکوم است. امام می‌گوید که شخص رسول(ص) از امپراتوری رم و شاه ساسانی خواست که از قدرت حکومت شاهنشاهی و نامشروع خود دست بردارند. حتی قیام امام حسین(ع) به منظور حفظ اسلام از سقوط به دامن حکومت سلطنتی بود. بنابراین در اسلام «سلطنت ولایت عهدی» وجود ندارد.

دوم این‌که قوانین اسلام، در قرآن و سنت پیامبر(ص) همه دستورات و احکامی را که بشر برای سعادت و کمال خود احتیاج دارد، شامل می‌شود. جامعه اسلامی برای پیاده‌کردن این قوانین و چگونگی جلوگیری از انحرافات، نیازمند به وجود پیامبر(ص) و ائمه معصومین بود. اما پس از آنها این وظیفه فقهای اسلامی است که حکومت کنند. بنابراین «حاکمیت باید رسما به فقها تعلق گیرد».

اما امام(ره) در طرح اندیشه حکومت دینی، هیچ‌وقت نقش و جایگاه مردم را در این نظام نادیده نگرفته است، بلکه حکومت اسلامی مورد نظر ایشان بخشی از مشروعیت خود را از حضور و مشارکت مردم به دست می‌آورد.

بنابراین در اندیشه سیاسی امام، «اسلامیت» و «جمهوریت» مبنای مشروعیت حکومت دینی را تشکیل می‌دهند. تاسیس جمهوریت و تحقق دموکراسی به عنوان ارزش‌های برآمده از مدنیت جدید و هماهنگ کردن آنها با ارزش‌ها و موازین شریعت اسلامی از اهداف و برنامه‌های اصلی انقلاب اسلامی به رهبری امام(ره) بود که به بهترین وجه در قالب حکومت جمهوری اسلامی تحقق پیدا کرد.

شاید در تاریخ تفکر شیعه، امام(ره) اولین کسی است که به تاسیس مبنای جدید مشروعیت قدرت سیاسی پرداخته که همان نظریه «مشروعیت الهی مردمی» است، یعنی حکومت اسلامی در همه مسائل، غیر از قوانین الهی باید مبتنی بر مشارکت همه مردم باشد. در حقیقت حقوق مبنایی مردم در تعیین سرنوشت سیاسی خود در کنار قوانین اسلامی به رسمیت شناخته شده است. به رسمیت شناختن جمهوریت و اسلامیت همان چیزی است که امروز از آن به مردم‌سالاری دینی یاد می‌شود.

بر همین اساس ایشان نوع حکومت مورد نظر خویش را جمهوری معرفی کرده و پس از پیروزی نیز بر جمهوری اسلامی، «نه یک کلمه بیش و نه یک کلمه کم» به عنوان شکل حکومت تاکید می‌کردند.

واژه «اسلامیت» و «جمهوریت» برای نخستین بار به تاریخ 22/7/1357 در مصاحبه امام(ره) با خبرنگار روزنامه فیگارو مطرح شد. امام در بدو ورود به فرانسه، در پاسخ به این سئوال که «عمل شما دارای چه جهتی است و چه رژیمی را می‌خواهید جانشین رژیم شاه کنید؟» نوع حکومت اسلامی را «جمهوری اسلامی» معرفی کردند.‌(5‌) باز امام(ره) در مصاحبه با روزنامه تایمز انگلستان و در پاسخ به این سئوال که حکومت اسلامی چیست؟ می‌گویند که حکومت اسلامی، حکومتی مبتنی بر عدل و دموکراسی و... است .‌(6‌)

امام(ره) همچنین در مصاحبه با لوموند به تاریخ 22/8/1357 درباره ماهیت جمهوری می‌گویند که «جمهوری به همان معنایی است که همه جا جمهوری است». (7) در واقع تفسیر امام از جمهوری اسلامی، قرائتی جدید از آموزه‌های مملکت‌داری در حوزه اندیشه سیاسی تشیع است. در اندیشه سیاسی امام «جمهوریت» و «اسلامیت» دوشرط لازم بر ای استمرار مردم‌سالاری دینی به حساب می‌آیند.

مراد امام(ره) از دموکراسی این است که مردم سرنوشت‌شان را خودشان به دست گیرند و مظهر این، شرکت در انتخابات، اعم از انتخابات مربوط به قانون اساسی، مجلس، ریاست جمهوری و... است. بنابراین از این دیدگاه، دموکراسی بعد جمهوریت حکومت دینی را تشکیل می‌دهد. بدین ترتیب امام(ره) معتقد هستند که دموکراسی در درون خود اسلام نهفته است و این طور نیست که از بیرون به آن تحمیل یا اضافه شود.

امام در پاسخ به خبرنگار روزنامه تایمز که پرسید: «دنیای غرب، شناخت صحیحی از حکومت اسلامی شما ندارد» پاسخ دادند: «ما خواستار جمهوری اسلامی می‌باشیم، جمهوری فرم و شکل حکومت را تشکیل می‌دهد واسلام  محتوای آن فرم را  که قوانین الهی است  ».‌‌ (8)

بدین‌سان امام(ره) از جمهوری اسلامی، نظامی را مراد می‌کند که مردم با شرکت در انتخابات، سرنوشت سیاسی خودشان را تعیین می‌کنند. چنین نظامی نقطه مقابل دیکتاتوری و خودکامگی است. بنابراین با این دیدگاه، تعیین حکومت و نخبگان سیاستگذار جزء حقوق ملت است.

جمهوری اسلامی نیز که با آرای عمومی آنان ایجاد شده، باید در کلیه اموراتش متکی بر آرا و دیدگاه مردم باشد. از این رو مراد از جمهوریت در اندیشه سیاسی امام، تکیه بر مردم است و می‌گوید: «در این جمهوری یک مجلس ملی مرکب از منتخبان واقعی مردم، امور مملکت را اداره خواهند کرد».‌‌ (9)

البته مشارکت مردم در سرنوشت سیاسی خود، تنها محدود به انتخاب رئیس جمهور، نمایندگان مجلس و نظارت بر عملکرد آنان نیست، بلکه حتی عزل و برکناری آنان را نیز در بر‌دارد. امام می‌گوید: «در جمهوری، حق است و مردم می‌توانند بگویند نه،  »(10‌)
«اسلامیت» و «جمهوریت» که به بهترین شکل در نظام جمهوری اسلامی تحقق پیدا کرده یکی از ابتکارات امام در حوزه اندیشه سیاسی اسلام بوده است.

چنین حکومتی از یک‌سو بایستی پاسدار حق و حقوق ملت باشد و از سوی دیگر باید شرایط لازم را برای ارتقای معنوی، اخلاقی و فکری شهروندان جامعه اسلامی فراهم کنند.

منابع:
1 - سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ کمبریج، ترجمه عباس مخبر، انتشارات طرح نو، تهران، 1371، ص303.
2 - همان، ص 304.
3 - جان فوران، مقاومت شکننده، ترجمه احمد تدین، انتشارات رسا، تهران، 1382، ص 543. 4 - امام خمینی(ره) ولایت فقیه، حکومت اسلامی، انتشارات امیر‌کبیر، تهران، 1374.
5 - امام خمینی(ره)، صحیفه نور، ج2، انتشارات مرکز مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، تهران 1361، ص 36.
6 - قادری، حاتم، اندیشه‌های دیگر، انتشارات بقعه، تهران، 1378، ص 316.
7 - صحیفه نور، ج 2، ص 145.
8 - صحیفه نور، ج 4، ص 157.
9 -  صحیفه نور، ج 2، ص 160.
10 - صحیفه نور، ج 2، ص 155.

منبع:همشهری آنلاین
دسته ها :
ایران- محمدرضا اسدزاده:
«پرویز خرسند»؛ کسی که طنین صدایش با قلم زیبای او، نخستین صدایی بود که از رادیو- پس از اشغال رادیو و تلویزیون- به دست انقلابیون پخش شد.

نویسنده‌ای که سردبیری اولین هفته‌نامه انقلاب اسلامی- سروش- را بر عهده داشت و سرمقاله‌ معروفش، انقلابی‌های زمان را به شوق می‌آورد.

ما در خلال خیال پریشانش از زندگی روزمره، به سال‌های گذشته برگشتیم. به «آنجا که حق پیروز است»، به «برزیگران دشت خون»، به «مرثیه‌ای که نا‌سروده ماند»، به «پیغام زخم»، به «هابیل و قابیل» و به همه آثارش و خاطرات و مبارزاتی که از این همه هنوز در یادش مانده است.

خاطره «مسجد فیل»، «سخنرانی فرودگاه مشهد»، «تکثیر حدیث امام حسین(ع) در روزی که شاه به مشهد آمده بود»، خاطرات دانشگاه زندان، فرار، حسینیه ارشاد و سخنرانی ظهر عاشورا، همه و همه چه بسیار گفتنی‌هایی است که او در سینه دارد.

  • در فضای مبارزاتی پیش از انقلاب به عنوان یک عنصر انقلابی، چه احساسی بیشتر در شما غلبه داشت و بیشتر سعی می‌کردید چه کارهایی انجام بدهید؟

کارم خواندن و نوشتن شده بود. البته فعالیت‌های عملی هم داشتیم. وقتی به مشهد برگشتم، «امیر» و «پرویز پویان» ‌و آقای «احمدزاده» که بعد از انقلاب، اولین استاندار خراسان شد، گروهی با نام «جبهه اسلامی»‌ تشکیل داده بودند و من در این جبهه فعال شدم.

اولین کار ما در جلسات، خواندن کتاب «تنبیه الامه و تنزیه المله» مرحوم «آیت‌الله نائینی» بود که «طالقانی»‌بزرگ- این مرد به راستی انقلابی و مسلمان- تصحیحش کرده بود وحاشیه و توضیح نوشته بود. کتاب را برای هم شرح می‌دادیم.

فعالیت‌های انقلابی ما در «جبهه اسلامی» ‌شکل گرفتند و اتفاقاً یک پشتوانه مالی هم برای خودمان درست کرده بودیم. «احمدزاده»  برنامه‌ریزی کرد که هر کس دیر سر جلسه حاضر شود، باید پنج ریال بپردازد.

این بود که اولاً جلسات منظم بود و از همین طریق پول‌هایی جمع می‌شد. قرار بود بعداً تکلیف چگونگی خرج کردن پول‌ها مشخص شود.

این خودش داستانی دارد که پای مرا به ساواک و زندان کشاند.

  • چه‌طور؟ لطفاً ماجرا را تعریف کنید؟

یادم می‌آید در جلسه‌ای حدیث می‌خواندیم و من ترجمه می‌کردم. یک بار حدیثی از امام علی(ع) و حدیثی از امام حسین(ع) نقل شد.

جمله‌ای از امام علی(ع) بود که «یک جامعه اصلاح نمی‌شود مگر با اصلاح زمامداران آن و زمامداران، اصلاح نمی‌شوند مگر با استقامت و حرکت مستقیم مردم» همچنین جمله‌ای دیگر از حضرت امام حسین(ع) بود که «اگر کسی سلطان ستمگری ببیند و سکوت کند، خودش ستمگر است.»

بعد که تفسیر احادیث تمام شد، به این فکر رسیدیم که این ترجمه‌ها را روی کاغذی بنویسیم و در تیراژ بالا چاپ کنیم تا بین مردم توزیع شود. همین جا تصمیم گرفتیم پول‌های جمع شده در جلسات جبهه اسلامی را خرج انتشار این برگه‌ها بکنیم.

اتفاق جالبی افتاد. چون بدون هیچ‌گونه هماهنگی قبلی، برگه‌‌های چاپ شده حدیث اول، زمانی توزیع شد که حکومت، موضوع انقلاب سفید و اصلاح جامعه را مطرح کرده بود و برگه دوم یعنی حدیث امام حسین(ع)، روزی پخش شد که شاه به مشهد آمده بود. شاید باور نکنید که این کار بدون هیچ‌گونه هماهنگی و برنامه‌ریزی و غیر عمدی بود.

اما ساواک رد من و بچه‌های فعال در جبهه اسلامی را گرفت و بازداشت شدیم. به همین دلیل، دو ماه زندان بودم. هر چه می‌گفتیم غیرعمدی بوده، باور نمی‌کردند. اتفاقاً چون ترجمه ساده و روانی از احادیث کرده بودم، مأموران باور نمی‌کردند کار من باشد.

هر روز مرا کتک می‌زدند تا اقرار کنم این ترجمه‌ها و طرح این کار، از طرف «مهندس بازرگان» یا «آیت‌الله طالقانی» بوده است. هرچه می‌گفتم این کار خود من بوده، آنها می‌گفتند نه این کار از توی نیم وجبی برنمی‌آید. 

  • بعد از این دو ماه چه می‌کردید؟ باز هم ساواک به دنبال شما بود؟ ماجرای سخنرانی شما در فرودگاه مشهد در حضور آیت‌الله مرعشی چه بود و کی اتفاق افتاد؟

این اتفاق بعد از ماجراهای سال 42 بود. «آیت‌الله مرعشی» از قم به مشهد می‌آمد. من سال پنجم دبیرستان بودم که برای خیرمقدم گفتن به ایشان انتخاب شدم. جمعیت در فرودگاه موج می‌زد. یک استقبال بی‌سابقه بود.

وقتی پشت میکروفون رفتم و بسم‌الله گفتم، دیدم مأموران ساواکی که مرا در زندان می‌زدند هم در جمعیت ایستاده‌‌‌‌اند. ناگهان با همان ذهن پرشور نوجوانی‌ام تصمیم گرفتم به تلافی آن کتک‌هایی که خورده بودم و فرصت مناسبی که به دست آمده، چیزی بگویم.

از روی کاغذ، خیرمقدم گفتم. بعد کاغذ را کنار گذاشتم و شروع به سخنرانی کردم. ناگهان همه جمعیت فرودگاه متوجه من شد. رو به آیت‌الله مرعشی کردم و گفتم: ‌«آقا شما تاکنون چند بار به مشهد آمده‌اید. اما هیچ وقت این گونه از شما استقبال نشده است. گفتم این استقبال مردم به خاطر شخص شما نیست.

مردم به استقبال کسی آمده‌اند که منافع مردم و جامعه را دنبال می‌کند. بعد فریاد زدم: آقا!‌ مردم درد دارند و می‌خواهند دردهایشان برطرف شود و...‌همین شد که ولوله‌ها از جمعیت بلند شد و مأموران به دنبالم افتادند.

من هم لابه‌لای جمعیت گم شدم و بچه‌ها مرا با موتور فراری دادند. بعد به منزل آیت‌الله میلانی رفتم و آنجا پنهان شدم. از آن به بعد ساواک دائماً‌ به دنبال من بود تا اینکه وارد دانشگاه شدم و فعالیت‌های دانشجویی‌ام  آغاز شد.

  • در دانشگاه فردوسی مشهد چه نوع فعالیت‌هایی می‌کردید و چه نگاهی به مبارزات انقلابی علیه رژیم  شاه داشتید؟ فضای دانشگاه چقدر امکان کار سیاسی به شما می‌داد؟

اولین کاری که در دانشگاه کردیم، راه‌اندازی انجمن کتاب بود. این انجمن پاتوق ما شده بود. من هم کتابدار دانشگاه شده بودم و با ارتباطی که با بچه‌های مرفه داشتم، از آنها می‌خواستم که وقتی به تهران می‌روند، برای ما کتاب بیاورند.

آنها کتاب‌های اسلامی را با تخفیف می‌خریدند و به دانشگاه می‌آوردند. چون در دانشگاه عموماً کتاب‌های اسلامی خوب وجود نداشت. تمام کتاب‌های اسلامی خوب موجود، به تعداد انگشت‌های دست هم نمی‌رسیدند.

از جمله کارهای دیگر ما، نوشتن اعلامیه و نصب روی بردها و برگزاری سخنرانی‌ها در انجمن کتاب بود که دکتر شریعتی را برای سخنرانی دعوت می‌کردیم. فضای بسیار سختی بود. در کنار لامذهب‌ها و بهایی‌‌ها و چپ‌ها و مارکسیست‌ها و از طرفی دیگر مرتجع‌های مذهبی، می‌خواستیم حرف اسلام را بزنیم.

شما نمی‌دانید که چه کتک‌ها می‌خوردیم و چه ناسزاهایی می‌شنیدیم.  من افتخارم این است که سالها نویسنده مذهبی بوده‌ام و در فضاهایی که اصلاً‌ همه ضد اسلام بودند، ما برای اسلام فریاد زدیم اما... بگذریم.

  • در دوران دانشگاه شما به مدت یک سال محکوم به زندان و در همان دوران بازداشت شدید، دلیل این بازداشت چه بود و چطور شد که به زندانی طولانی محکوم شدید؟

ماجرا از این قرار بود که یک روز من با چند نفر از دوستان دانشگاهی با یک فولکس برای تفریح به باغی رفته بودیم. من یکی از بچه‌ها را که دوستش داشتم با اصرار با خودم بردم. او چون خانواده‌اش از عوامل حکومت بود، نمی‌خواست با ما بیاید. اما با اصرار من آمد. یکی از بچه‌ها  شعر طنزی همراه داشت که محتوای آن شاه و خاندان او را در قالب شعر به مضحکه می‌گرفت.

طبق معمول بچه‌ها خواستند تا شعر را بلند، بلند بخوانم و من هم خواندم. فردای آن روز دوستی که با اصرار من آمده بود را بازداشت کردند. او به خاطر شرایطی که داشت همه ما را لو داد.من دانشگاه بودم که دیدم نامه‌ای آمده و خواسته‌اند تا خودم را معرفی کنم.

فهمیدم محکوم به زندان شده‌ام. چند روزی از زمان مشخص شده،  گذشته بود و هنوز، خودم را معرفی نکرده بودم. دکتر شریعتی مرا در حیاط دانشکده دید و گفت: «چرا خودت را معرفی نمی‌کنی؟ ممکن است بیشتر آزارت بدهند.» گفتم: «من منتظرم بیایند وسط حیاط دانشگاه مرا بگیرند تا همه بفهمند که وقتی از نظام پلیسی صحبت می‌کنیم، چگونه نظامی است.»

دکتر شریعتی خیلی از این حرف خوشش آمد و تحسینم کرد. بعد از آن هم بازداشتم کردند و با توجه به فعالیت‌های سیاسی گذشته، به یک سال زندان محکوم شدم.

  • حتماً‌ از سالهای زندان، خاطرات زیادی دارید. شما سالهای 46 و 47 در حالی در زندان بودید که خیلی از چهره‌های معروف انقلابی در این دوره، در زندان به سر می‌بردند.
    دقیقاً‌ در همین زمان دکتر شریعتی نیز بازداشت شد و روانه زندان می‌شود. آیا او را در زندان می‌دیدید و اگر ارتباط خاص یا خاطراتی از آن دوره به یاد دارید، بفرمایید.

از هر روز زندان، خاطراتی به یاد ماندنی دارم. زندان ما را بیشتر می‌ساخت و فکر مبارزه را در ما بیشتر زنده می‌کرد. کتک خوردن داشت، سر تا پا خون شدن داشت، شکنجه داشت، اما مبارزه و بیداری بود.

ماجرای من و دکتر علی شریعتی در زندان در تهران، یک قصه شنیدنی است. من تا مدت‌های زیادی نمی‌دانستم شریعتی هم در همان زندان است. اول در بند چهار بودم. سلولی بود کنار مستراح که عذاب‌آور و وحشتناک بود.

مرا هم پیش کسی به نام «رسولی» بردند که بازجوی زندان بود. داخل اتاق بازجویی دیدم کتاب‌هایی روی میز ریخته بودند. کتاب‌های «شریعتی»، «طالقانی» و «بازرگان» و حتی کتاب من هم بود. «رسولی» رئیس بند برای ترساندن من گفت: اگر پیغمبر بند شش نبود، همه را تیرباران می‌کردیم.» دستور داد مرا هم به بند شش بردند. قبلاً از «پیغمبر بند شش» شنیده بودم و خیلی مشتاق بودم او را بشناسم.

رسولی چند تا سیگار به من داد و مرا با سرباز به بند فرستاد. وارد سلول که شدم، یکی جلو آمد و سلام و احوال‌پرسی کردیم و به من پتو داد. همه خواب بودند. تا نشستم و گفتم از بند چهار آمده‌ام، به من گفت: تو خرسند هستی؟  دست و پاهایم را وارسی کرد و می‌خواست ببیند آیا ناخن‌های دست و پایم را کشیده‌اند؟

پرسیدم پیغمبر بند شش که می‌گویند، کیست؟ گفت دکتر علی شریعتی است. او در سلول شش بود. ما در سلول هشت بودیم.  خیلی از دوستان دیگر،  همه این سلولها در بند شش بود. فردا نقشه‌ای کشیدیم تا من بتوانم دکتر شریعتی را نزدیک سلولش ملاقات کنم. آزادباش که دادند، ما بیرون سلول‌ها بودیم.

کنار سلول «شریعتی» یک بخاری بود. من به بهانه ریختن چای کنار بخاری رفتم و همین موقع بود که یک نفر  بلند صدا کرد، «خرسند» بیا و «شریعتی» ‌از داخل سلول صدای او را شنید و متوجه من شد. پشت در آمد و با هم احوال‌پرسی کردیم.

بعدها وقتی در سلولها باز می‌شد و همه کنار هم بودیم، روزهای به یادماندنی‌ای می‌شد. مثلاً شریعتی با هزار ترفند، سربازهای نگهبان را که اکثراً هم بیسواد  بودند، راضی می‌کرد تا بتوانیم گرد هم جمع شویم و حرف بزنیم.  

مقاله هابیل و قابیل یکی از تأثیرگذارترین مقالاتی بود که در آن دوره نوشته‌ام. صبح عاشورا بود. ظهر در حسینیه ارشاد برنامه داشتیم. از صبح نشستم و مقاله‌ای با نام «شهید همه اعصار» نوشتم که بعدها هم به صورت کتاب همه جا دست به دست می‌شد. همین مقاله بعداً به «هابیل و قابیل» مشهور شد.

ظهر عاشورا آن را در حسینیه ارشاد خواندم. آن روز فضای حسینیه دیدنی بود. از همان روز، این نوشته در زبان‌ها افتاد. شریعتی خیلی مرا تحسین کرد. حتی بعدها خیلی‌ها به اشتباه فکر کردند که این مقاله را شریعتی نوشته است. در اوج مبارزات انقلاب بود که با برادرم- که کشته شد- تصمیم گرفتیم مقاله را دوباره بخوانم و او، در استودیو آن را ضبط کند.

برادرم برای این مقاله موسیقی‌ای ساخت و من یک روز به صورت پنهانی وارد استودیوی رادیو شدم و متن را خواندم و او ضبط کرد. خلاصه در رادیوی سلطنتی رژیم شاه به صورت پنهانی یک نوار انقلابی ضبط کردیم. این کار، چیزی شبیه به یک معجزه بود.

این نوار بعدها در شمارگان سه میلیون تکثیر شد. دو میلیون در ایران و یک میلیون در بین دانشجویان خارج از کشور توزیع شد. وقتی نوار به دست ساواک افتاد، باز روز از نو و روزگار از نو بود. ساواک در تعقیب من افتاد و بعد هم من و هم برادرم بازداشت شدیم.

این نوار و این نوشته یکی از معروف‌ترین کارهای فرهنگی دوران مبارزه ما شد. «هابیل و قابیل» فریادی شد که در هر کانون انقلابی به گوش می‌رسید.شاید ندانید که حتی وقتی رادیو دست انقلابیون افتاد، اولین صدایی که بعد از اعلام صدای رادیو انقلاب اسلامی پخش شد، همین نوار بود. خیلی‌ها اشتباهاً فکر کردند که نوشته و صدای شریعتی پخش شد ولی این‌طور نبود. 

...و اما روز دوازدهم بهمن در رادیو بودم. ثانیه‌شماری می‌کردم و یادم هست دائماً مشغول نوشتن متن ادبی برای ورود امام بودم. شب قبلش تا صبح دوازدهم بهمن بیدار بودم. روز بیست و دوم بهمن هم وقتی رادیو و تلویزیون به‌طور کامل دست انقلابیون افتاد و امام، «قطب‌زاده» را برای مسئولیت آن انتخاب کردند، اولین متن‌هایی که برای امام در رادیو و تلویزیون خوانده شد،

متن‌هایی بود که من نوشته بودم. بعد «آقای خامنه‌ای» مرا خواستند و گفتند: «تو برو پیش قطب‌زاده؛ چون او تجربه کافی ندارد و در راه‌اندازی رادیو و تلویزیون کمک ما باش». « خامنه‌ای» تأکید کرد که «مبادا فکر کنی که او رئیس توست و همچنین طوری هم برخورد نکن که تو رئیس او هستی.

کمک کن تا یک تلویزیون انقلابی شکل بگیرد.» من هم رفتم تا این‌که مدیر تولید شبکه 2 شدم و بعد مدیرعامل انتشارات سروش شدم و اولین مجله انقلابی ایران را به نام «سروش» منتشر کردم که تأثیرگذارترین و پرتیراژترین مجله انقلابی شد.

آن روزها شبانه‌روز برای انقلاب کار می‌کردیم. از آن روزها چه خاطرات گفتنی و نگفتنی دارم. اینها همه خاطرات فراموش شده روزگار گذشته انقلابی‌های سالخورده‌ای مثل من است.

منبع:همشهری آنلاین

دسته ها :

به نقل از سایت ویژه امام سجاد (علیه السلام) ؛ محدث عظیم و سالک وارسته مرحوم مجلسی اول می‌فرماید: « در اوایل جوانی مایل بودم نماز شب بخوانم اما نماز قضا بر عهده‌ام بود و به همین دلیل احتیاط می‌کردم و نمی‌خواندم. خدمت شیخ بهائی رحمه الله عرض نمودم، فرمود: « نماز قضا بخوان.» اما من با خود می گفتم نماز شب خصوصیات خاص خود را دارد و با نمازهای واجب فرق می‌کند. یک شب بالای پشت بام خانه ام در خواب و بیداری بودم که امام زمان علیه السلام را در بازار خربزه فروشان اصفهان در کنار مسجد جامع دیدم. با شوق و شعف نزد او رفتم و سوالاتی کردم از جمله خواندن نماز شب. فرمود:« بخوان!»
عرض کردم:« یا بن رسول الله، همیشه دستم به شما نمی‌رسد! کتابی به من بدهید که به آن عمل کنم.» 
فرمود:« برو از آقا محمد تاج کتاب بگیر!» در خواب گویا او را می‌شناختم؛ رفتم کتاب را از او گرفتم و مشغول خواندن بودم و می‌گریستم که از خواب بیدار شدم. 
از ذهنم گذشت که شاید محمد تاج همان شیخ بهائی است و منظور امام از تاج، این است که شیخ بهایی ریاست شریعت را در آن دوره به عهده دارد. 
نماز صبح را خواندم و خدمت ایشان رفتم. دیدم شیخ با سید گلپایگانی مشغول مقابله ی صحیفه سجادیه است. 
ماجرا را برایش نقل کردم. فرمود:« انشاءالله به چیزی که می خواهی می‌رسی.»

یک شب بالای پشت بام خانه ام در خواب و بیداری بودم که امام زمان علیه السلام را در بازار خربزه فروشان اصفهان در کنار مسجد جامع دیدم. با شوق و شعف نزد او رفتم و سوالاتی کردم از جمله خواندن نماز شب. فرمود:« بخوان!»
بعد ناگهان یاد جایی که امام را در آن ملاقات کرده بودم، افتادم و به کنار مسجد جامع رفتم. در آنجا آقا حسن تاج را دیدم که از آشنایان قدیم بود. مرا که دید گفت:« ملا محمد تقی! من از دست طلبه ها به تنگ آمده‌ام. کتاب را از من می‌گیرند و پس نمی‌دهند. بیا برویم خانه یک سری کتب به تو بدهم.» مرا به خانه‌اش برد، در اتاقی را باز کرد و گفت:« هر کتابی را که می‌خواهی بردار!» 
کتابی را برداشتم؛ ناگهان دیدم همان کتابی است که دیشب در خواب دیده بودم. « صحیفه سجادیه » بود. به گریه افتادم. برخاستم و بیرون آمدم. 
گفت:« باز هم بردار!» 
گفتم:« همین بس است.» 
پس شروع نمودم به تصحیح و مقابله و آموختن صحیفه سجادیه به مردم. و چنان شد که از برکت این کتاب، بسیاری از اهل اصفهان مستجاب الدعوه شدند. 
مرحوم مجلسی دوم می‌فرماید:« مجلسی اول چهل سال از عمر خود را صرف ترویج صحیفه کرد و انتشار این کتاب توسط او باعث شد که اکنون خانه‌ای نیست که صحیفه در آن نباشد. این حکایت بزرگ باعث شد بر صحیفه شرح فارسی بنویسم که عوام و خواص از آن بهره‌مند شوند.»


امام شناسی، ‌ج 15، ص 49و 50 
بحارالانوار،‌ ج 110‌، ص 51 به بعد

دسته ها :

مردم مشهد ساواکی‌ها را در خیابان تکه تکه کردند

در رابطه با حوادث خونین شهر مشهد، از سوی آیت‌الله قمی و شیرازی، پیامی خطاب به ملت ایران انتشار یافت. در جریان حوادث مشهد تعدادی از نیروهای امنیتی حکومت توسط مردم دستگیر و در خیابان محاکمه و اعدام انقلابی شدند. در مقابل حکومت نظامی نیز با شدیدترین شکل به مردم این شهر حمله کرد و دهها تن از مردم را در خیابان کشت.

به نوشته هفته نامه ایرانشهر، «تیراندازی مستقیم به روی مردم در چندین نقطه شهر برای ساعت‌ها ادامه داشت، در چند نقطه تانک‌های ارتش مستقیما به روی مردم راندند و عده زیادی را زیر چرخ‌های خود له کردند.

گفته می‌شود بین ۱۵۰ تا ۷۰۰ نفر در این جریان کشته شدند. این قتل عام در پی آن روی داد که دیروز عده‌ای از نظامیان به مردم پیوسته و اسلحه خود را در اختیار آنان گذاشتند. به دنبال این عمل، ارتشیان دیگر با شدیدترین شکل به مردم حمله کردند.


سربازانی که به مردم پیوسته بودند، به خانه‌های مردم رفته و لباس خود را تغییر دادند و مردم و سربازان به کلانتری‌ها حمله کرده و اسلحه‌های موجود در کلانتری‌ها را گرفتند. در همین جریان مردم به خانه آیت‌الله شیرازی رفته و خانه ایشان به صورت یک دادگاه خلق درآمد و عده‌ای از ساواکی‌ها و سربازان که به روی مردم آتش گشوده بودند، بوسیله مردم دستگیر و برای محاکمه به آنجا برده شدند.

افراد دستگیر شده در یک جلسه عمومی بوسیله مردم محاکمه شدند. در این جریان چهار نفر ساواکی شناخته و محکوم به اعدام شدند. ساواکی‌ها براساس شهادت مردم و اعتراف خود آن‌ها یا کشف کارت عضویت‌شان شناخته و محکوم می‌شدند. یکی از ساواکی‌ها کارت عضویت خود را داخل جورابش مخفی کرده بود.

همچنین دو سرباز که اعتراف به کشتن مردم کرده بودند، در این جریان توسط مردم عادی محاکمه و به اعدام محکوم شدند. شش نفر مذکور سپس در میدان شاه مشهد به دار آویخته شدند و اجساد آن‌ها مدتی بر چوبه‌دار بود. مردم خشمگین مشهد به اجساد آنان حمله و آنان را قطعه قطعه کردند.»

به دنبال این اقدامات مردم، نیروهای حکومت نظامی به طور بی‌سابقه و گسترده‌ای به مردم حمله کردند و گروهی از آنان را کشتند.

دسته ها :
 

نهضت اسلامی ایران در دهه پنجاه با هدایت امام‌خمینی(ره) به عنوان یک رهبر دینی مطلع از ظرفیت‌ها و قابلیت‌های تشکل‌های سیاسی و مذهبی آن دوره که مردم گردانندگان اصلی آن بودند، سرانجام در 22 بهمن ماه سال 57 پیروز شد.
انقلاب اسلامی ایران پدیده‌ای بی‌نظیر در میان حرکت‌ها و انقلاب‌های بزرگ دنیا به شمار می‌آید، عظمت این حرکت انقلابی و شکوه حضور یکپارچه مردم برای پی‌ریزی یک نظام الهی، پیش‌بینی تمام سردمداران و قدرت‌های جهانی و منطقه‌ای را بر هم زد و آنان را مجبور به کرنش در مقابل انقلاب اسلامی ایران کرد.
این حرکت بزرگ انقلابی و سیاسی همانند سایر انقلاب‌هایی که در طول تاریخ به وقوع پیوسته با نیت و هدف برهم زدن وضع موجود و نیل به وضع مطلوب به وقوع پیوست. انقلابیون مسلمان ایران با ترسیم فردایی بهتر تمام شرایط سخت و ناملایمات این نهضت را تحمل کردند و ره‌آوردهایی که این انقلاب برای سایر حرکت‌های اسلامی معاصر و مردم ایران به دنبال داشت، ثمره و میوه به بارنشسته آن بود.

آرمان‌های انقلاب اسلامی ایران
منظور از آرمان‌ها و اهداف انقلاب شکوهمند اسلامی که در روند حرکت این نهضت اسلامی به صورت کلی و غیرشفاف که البته پس از پیروزی انقلاب در کشاکش حوادث و رویدادها و نیز در متن قانون اساسی مصوب سال 1358 به‌طور شفاف بیان شدند مطرح می‌شد، همان اهداف سلبی و ایجابی انقلابند که مردم به منظور دستیابی به آنها علیه رژیم پهلوی شوریدند و تا سرنگونی آن از پای ننشستند. دستاوردهای انقلاب نیز آرمان‌هایی هستند که به دنبال پیروزی این نهضت تحقق یافتند.
مهم‌ترین آرمان‌های این حرکت اسلامی را می‌توان از خلال شعارهای مردم در دوران پیروزی انقلاب و پیام‌های رهبر سیاسی و فکری ایران، امام‌خمینی(ره) بازشناخت. آرمان‌هایی که در حوزه‌‌های مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی قابل لمس و مشاهده است.
پیروزی انقلاب اسلامی در ایران که شالوده حرکت خود را بر مکتب اسلام و مبنای خویش را حرکت تحول‌آفرین حسین‌بن‌علی(ع) قرار داده بود، با وجود رهبری آگاه ، فقیه ، مجاهد و حضور پرشور مردمی با اراده عزمی راسخ، در شرایطی رخ داد  که نظریه‌پردازان انقلاب، نقش دین و مکتب را در وقوع انقلاب‌ها - در آن دوره - منکر شده و یا به حداقل رسانده بودند بنابراین- پیروزی انقلاب – را می‌توان شگرف‌ترین دستاورد انقلاب اسلامی ایران برشمرد.
چون انقلاب اسلامی ایران در برهه‌‌ای از تاریخ روی داد که تمامی صاحب‌نظران سیاسی و نظریه‌پردازان دنیا، نه تنها وقوع آن را پیش‌بینی نمی‌کردند بلکه احتمال آن را هم امری کاملا ناممکن می‌دانستند لذا پیروزی انقلاب اسلامی تمامی قالب‌های فکری نظریه‌پردازان را در مورد انقلاب‌ها، فرو شکست و این دستاوردی بود که تنها انقلاب اسلامی ایران آن را به خود اختصاص داد.

دستاوردهای سیاسی
بزرگ‌ترین دستاورد و آرمان سیاسی انقلاب اسلامی ایران تجدید حیات اسلام در جهان بود که با براندازی نظام سلطنتی و ایجاد حکومتی دینی و مستقل در ایران، مقدمات شکل‌گیری این هدف مهم سیاسی فراهم آمد انقلاب اسلامی ایران اعتماد به نفس را که روزگاری نه چندان دور پشتوانه تمدن بزرگ اسلامی بود و در دوره پهلوی در میان مردم مسلمان ایران مخصوصا قشر تحصیلکرده به فراموشی سپرده شده بود را احیاء و بارور کرد.انتخاب راهکردی تحت عنوان «اسلام» به عنوان مهمترین وکامل‌ترین شیوه مبارزه در بین سایر جنبش‌های اسلامی، از جمله رهاوردهای انقلاب اسلامی ایران و آثار تجدید حیات اسلام بود.
روی آوردن به مبارزه اسلامی تنها نتیجه تجدید حیات اسلام نبود، بلکه انقلاب اسلامی ایران برداشتی نوین و تازه از اسلام را پیش روی انسان‌های آزاده جهان قرار داده بود و اسلام انقلابی را به قالبی جدیدتر مطرح نمود. براساس معنای جدید، مبارزه و ستیزه‌جویی انقلابی تنها روی آوردن به اسلحه و سلاح‌های جنگی خانمان برانداز نبود، بلکه انقلاب اسلامی مسلمانان جهان را بر آن داشت که با جنبش‌های اسلامی و یکپارچه، حکومت ا... را در کره‌زمین به حرکت درآوردند.
 این هدف بنیادی و اساسی انقلاب اسلامی ایران بیشتر سردمداران سایر کشورهای مسلمان را برآن داشت تا با تلاش در جهت بهبود بخشیدن به وضع اقتصادی مردم کشور خود و همچنین تظاهر به اسلام از قیام‌های مردمی در مملکت خود که متاثر از انقلاب اسلامی ایران است، جلوگیری به عمل آورند.
اداره امور کشور با توجه به رای و نظر عمومی مردم و در بیانی دیگر، اداره کشور با توجه به نظر شورا، مبارزه با هرگونه سلطه‌گری و سلطه‌پذیری، ایجاد امنیت داخلی، محو هرگونه استبداد و خودکامگی و طرد کامل استعمار، تقویت همه‌جانبه بنیه دفاعی کشور برای حفظ استقلال و تمامیت ارضی نظام جمهوری اسلامی، ایجاد روابط با سایر دولت‌ها تنها از جنبه مصالحه‌آمیز، حمایت از مبارزه حق‌طلبانه مستضعفان در برابر مستکبران در هر گوشه از جهان با اجتناب کامل از هرگونه نفوذ و دخالت در امور داخلی کشورها و... از دیگر دستاوردهای سیاسی انقلاب اسلامی است.

دستاوردهای اجتماعی
ایجاد روحیه خود باروری و خوداتکایی به صورتی بارز و شکوهمند در بین آحاد جامعه، مهم‌ترین دستاورد اجتماعی انقلاب اسلامی ایران در سطح داخلی جامعه است. اوج این خودباوری و شکوفایی شخصیتی را در سال‌های جنگ تحمیلی شاهد بودیم.
 مردم، با ایمان و اعتقاد در رویارویی با رژیم تا دندان مسلح صدام پیروز شدند و با رژیمی که توسط آمریکا و همه حکومت‌های مخالف با انقلاب اسلامی حمایت می‌شد. ایثار، فداکاری، صداقت، اخلاص مردم و نهادهای مردمی در دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی همواره زبانزد جهانیان بوده و هست.
تشکل‌های مردمی و نهادهای غیردولتی روز به روز جان و قدرت تازه‌ای به خود گرفته و نقش تصمیم‌سازی برای جریان‌های حاکمیتی پیدا کردند این نوع پویایی که در جوهره اجتماعی پدید آمده، صرفا می‌توانست آرمان‌هایی باشد که در اذهان جامعه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی وجود داشت.
تامین حقوق همه‌جانبه افراد و ایجاد امنیت قضایی عادلانه برای عموم و تساوی همه در برابر قانون، توسعه و تحکیم برادری اسلامی و تعاون عمومی بین مردم، تدوین قوانین و مقررات مدنی، جزایی، مالی، اقتصادی، اداری، فرهنگی، نظامی و سیاسی براساس موازین اسلامی از دیگر ره ‌آوردهای اجتماعی انقلاب اسلامی ایران است.

دستاوردهای اقتصادی
به دنبال پیروزی انقلاب اسلامی ایران، دولت انقلابی در منطقه‌ای ظهور یافت که زیرسلطه کامل غرب و آمریکا بود ، این نهضت اسلامی علاوه بر ترویج افکار ضد امپریالیستی در منطقه، جرقه‌هایی را در ذهن مخالفان سرسخت قدرت‌های سلطه‌گر ایجاد کرد که بازتابی شگرف و طولانی از خود برجای گذاشته است. در این بین اگرچه دستاوردهای سیاسی و فرهنگی انقلاب اسلامی بارزتر جلوه‌گری می‌کند اما از نظر اقتصادی، بیشترین لطمه و آسیب را بر پیکره قدرت‌های استعماری غرب و آمریکا وارد کرد.
مهم‌ترین دستاورد انقلاب اسلامی ایران در زمینه اقتصادی، در مضیقه قرار دادن کشورهای صنعتی در زمینه انرژی و صادرات نفت بود. تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، کشورهای صنعتی که وابستگی جدایی‌ناپذیری به انرژی در جهت رشد اقتصادی خود داشتند، در کشورهای خاورمیانه که منبع سرشاری از نفت و منابع زیرزمینی بودند، رخنه کرده و با زیر سلطه قرار دادن آنها از این منابع غنی انرژی به نفع اقتصاد خود استفاده می‌کردند.
بزرگ‌ترین خیانت رژیم پهلوی به کشور که تحت عنوان سیاست درآمدزا مطرح شده بود، میزان تولید نفت بود. روزانه شش میلیون بشکه نفت از سرمایه ملی ایران استخراج و به بازارهای کشورهای سلطه‌گر روانه می‌شد اما شکل‌گیری حرکت انقلابی مردم ایران در اوج مبارزه خود توانست، تاثیری بزرگ بر بازارهای نفتی بگذارد. با پیروزی انقلاب اسلامی ایران، دولت انقلابی، سیاست‌های گذشته درباره نفت را بازنگری کرد. در سیاست‌های جدید بر کاهش تولید نفت از یک‌سو و افزایش قیمت آن از سوی دیگر تاکید می‌شد. لغو قراردادها که عمدتا با قانون ملی شدن نفت در تعارض بود سیاست دیگر دولت انقلابی بود. در پی این سیاست و با توجه به افزایش تقاضاهای بین‌المللی برای نفت، ایران با خریداران نفت به صورت گزینشی برخورد می‌کرد و در مواردی نیز صادرات خود را قطع و در عمل قانون ملی شدن صنعت نفت را احیاء کرد.
اقدامات و عملکرد دولت اسلامی ایران در زمینه تولید و صادرات نفت شوکی بر کشورهای صنعتی مخصوصا آمریکا وارد آورد. در مقابل ،این کشورها هم به مقابله با انقلاب اسلامی و سیاست‌های اتخاذ شده از سوی آن برآمدند. ایجاد نیروهای واکنش سریع، تاسیس شورای همکاری خلیج‌فارس و... از جمله عکس‌العمل‌های غرب در مقابل ایران بود و در نهایت نیز با فراهم ساختن مقدمات جنگ عراق ضد ایران، برنامه‌های خود را کامل کردند که البته نتیجه جنگ تحمیلی و رشادت‌‌های جوانان و مردم ایرن در هشت سال دفاع مقدس، سیاست‌های استعمارگران را با ناکامی مواجه و دست آنان را برای همیشه از ثروت‌های ملی ایران کوتاه کرد.
از دیگر دستاوردهای اقتصادی انقلاب اسلامی ایران می‌توان به حفظ ذخایر زیرزمینی، تلاش در راه پیشرفت صنعتی و تکنولوژی کشور از طریق برنامه‌ریزی اقتصادی، استفاده از علوم و فنون، تربیت افراد ماهر، استقلال اقتصادی و خودکفایی در زمینه علوم و فنون، صنعت و کشاورزی، منع اسراف و تبذیر، تاکید بر افزایش تولیدات کشاورزی، دامی و صنعتی، جلوگیری از سلطه اقتصادی بیگانگان بر اقتصاد کشور، ایجاد عدالت اقتصادی ، کم کردن فاصله طبقاتی و...اشاره کرد.

دستاوردهای فرهنگی و دینی
فرهنگ که از آن به معنای «بینش و منش هویت‌دهنده انسان در حوزه زندگی اجتماعی» تعبیر شده است دامنه‌ای وسیع و گسترده دارد.
 فرهنگ ملت ایران علیرغم غنا و ریشه‌دار بودن آن در نیم قرن پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در نتیجه وابستگی دولت به بیگانگان و غرب‌زدگی و خودباختگی دولتمردان آسیب‌هایی جدی دید. وضعیتی که اگر خیزش انقلابی و نهضت اسلامی به آن پایان نمی‌داد، فرهنگ ایرانی را با خطر اضمحلال و بی‌هویتی مواجه می کرد.
ملت ایران در آغاز قیام خود در سال 57، طبیعی‌ترین بستر تحولات انقلابی را برای خود برگزید و آن تبعیت از نهضت عاشورایی امام حسین(ع) بود. پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری یک زعیم دینی و در مقابل سرنوشتی که حکومت اسلام‌ستیز پهلوی به آن دچار شد نشان از تاثیر مذهب و مولفه‌های دینی در فرآیند پیروزی نهضت اسلامی ایران در دهه 50 دارد.
انقلاب اسلامی ایران که با اتکا بر آموزه‌های شیعی و اعتقاد به ظهور منجی موعود(عج) توانست به پیروزی برسد، به‌الطبع برپایی حکومتی بر محور عدل و عدالت را که موجب پویایی تفکر شیعی است ، در سرلوحه برنامه‌‌های خود در اداره کشور قرار داده بود.
مهم‌ترین دستاوردهای فرهنگی انقلاب اسلامی را می‌توان در موارد زیر بیان کرد:
مبارزه با مظاهر فساد و تباهی، توسعه و تحکیم برادری اسلامی و تعاون عمومی بین مردم، رفع تبعیضات ناروا و ایجاد امکانات عادلانه برای عموم در زمینه‌های مادی و معنوی و...
اما در این میان به وجود آمدن محیطی مناسب جهت رشد و تعالی کمالات اخلاقی و انسانی را می‌توان مهم‌‌ترین دستاورد فرهنگی انقلاب اسلامی برشمرد که از طریق تغییر ارزش‌ها در ابعاد مختلف زندگی افراد به وجود آمد. از جمله تبدیل برخی از ارزش‌های قبل از انقلاب به ضدارزش و تعدیل برخی از آنها و افزوده شدن ارزش‌های جدید در نظر مردم؛ البته زیباترین ره آورد انقلاب اسلامی هم همین موج فرهنگی بوده که ریشه در اعماق باورها و ارزش‌های این مردم داشته و شعار و آرمان‌ اصلی آن هم بازگشت به خویشتن است که جنبه عینی این خودباروری را می توان در:
- حضور مردمی پرشور با عزمی راسخ در جریان پیروزی انقلاب اسلامی
- هشت سال دفاع مقدس و تحمل سخت‌ترین شرایط تحریم اقتصادی ایران
- بازسازی کشور بعد از دوران دفاع مقدس
- پیشرفت‌های علمی و کسب مدارج عالی در زمینه‌های مختلف علمی، آموزشی، فرهنگی و... مشاهده نمود.
راضیه رحیمی-مجله خانواده سبز
دوشنبه 22 بهمن 1386
دسته ها :
X