مرحوم ثقة الاسلام نورى در بیان اسماء شریفه امام عصر، با استناد به آیات و روایات و کتب آسمانى پیشین و تعبیرات راویان و تاریخ نگاران تعداد یکصد و هشتاد و دو اسم و لقب براى حضرت مهدى ذکر مى کند و مدعى است که در این مقام، از استنباط هاى شخصى و استحسان هاى غیر قطعى خوددارى نموده است که در غیر این صورت چندین برابر این اسماء و القاب، قابل استخراج از کتب مختلفه بود. که از آن جمله است:

محمّد، احمد، عبداللّه، محمود، مهدى، برهان، حجّت، حامد، خلف صالح، داعى، شرید صاحب، غائب، قائم، منتظر و....

کنیه هاى آن حضرت عبارتند از: ابوالقاسم [هم کنیه پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)]، ابوعبداللّه، اباصالح که مرحوم نورى ابو ابراهیم، ابوالحسن و ابوتراب را نیز از کنیه هاى ایشان شمرده است.

در اینجا به ذکر پاره اى عناوین و صفات که در ضمن زیارت هاى مختلف و ادعیه مربوط به حضرت مهدى مورد تصریح قرار گرفته است اشاره داریم، با این امید که دقّت و تأمّلى در آنها، ما را با شئونات مختلفه آن بزرگوار آشنا ساخته و مقاماتى را که غالباً از لسان معصومین(علیهم السلام) در ضمن این دعاها و زیارتها براى امام دوازدهم(علیه السلام) بر شمرده شده برایمان روشن تر سازد.

قابل ذکر اینکه تمام این عناوین و اوصاف به طور خاص در مورد حضرت مهدى وارد گردیده، اگرچه بسیارى از آنها در مورد سایر امامان بزرگوار اسلام(علیهم السلام) نیز مى تواند مصداق داشته باشد.

دیگر اینکه، آنچه ذکر مى شود نه به ادّعاى اسم یا لقب آن حضرت، بلکه به عنوان بهره ورى از تعابیر موجود در نصوص زیارت و دعاست، اعم از اینکه واژه اى مفرد یا جمله اى توصیفى باشد.


بقیّة اللّه: باقیمانده خدا در زمین.

خلیفة اللّه: جانشین خدا در میان خلایق.

وجه اللّه: مظهر جمال وجلال خدا، سمت و سوى الهى که اولیاى حق رو به او دارند.

باب اللّه: دروازه همه معارف الهى، درى که خدا جویان براى ورود به ساحت قدس الهى، قصدش مى کنند.

داعى اللّه: دعوت کننده الهى، فرا خواننده مردم به سوى خدا، منادى راستین هدایت الى اللّه.

سبیل اللّه: راه خدا، که هرکس سلوکش را جز در راستاى آن قرار دهد سر انجامى جز هلاکت نخواهد داشت.

ولى اللّه: سر سپرده به ولایت خدا و حامل ولایت الهى، دوست خدا.

حجة اللّه: حجّت خدا، برهان پروردگار، آن کس که براى هدایتِ در دنیا، و حسابِ در آخرت به او احتجاج مى کنند.

نور اللّه: نور خاموشى ناپذیر خدا، ظاهر کننده همه معارف و حقایق توحیدى، مایه هدایت ره جویان.

عین اللّه: دیده بیدار خدا در میان خلق، دیدبان هستى، چشم خدا در مراقبت کردار بندگان.

سلالة النّبوّة: فرزند نبوّت، باقیمانده نسل پیامبران.

خاتم الاوصیاء: پایان بخش سلسله امامت، آخرین جانشین پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم).

علم الهدى: پرچم هدایت، رایت همیشه افراشته در راه اللّه، نشان مسیر حقیقت.

سفینة النّجاة: کشتى نجات، وسیله رهایى از غرقاب ضلالت، سفینه رستگارى.

عین الحیوة: چشمه زندگى، منبع حیات حقیقى.

القائم المنتظر: قیام کننده مورد انتظار، انقلابى بى نظیرى که همه صالحان چشم انتظار قیام جهانى اویند.

العدل المشتهر: عدالت مشهور، تحقق بخش عدالت موعود.

السیف الشاهر: شمشیر کشیده حق، شمشیر از نیام بر آمده در اقامه عدل و داد.

القمر الزّاهر: ماه درخشان، ماهتاب دلفروز شبهاى سیاه فتنه و جور.

شمس الظلاّم: خورشید آسمان هستى ظلمت گرفتگان، مهر تابنده در ظلمات زمین.

ربیع الأنام: بهار مردمان، سر فصل شکوفایى انسان، فصل اعتدال خلایق.

نضرة الأیّام: طراوت روزگار، شادابى زمان، سرّ سرسبزى دوباره تاریخ.

الدین المأثور: تجسّم دین، تجسید آیین بر جاى مانده از آثار پیامبران، خودِ دین، کیان آیین، روح مذهب.

الکتاب المسطور: قرآن مجسّم، کتاب نوشته شده با قلم تکوین، معجزه پیامبر در هیئت بشرى.

صاحب الأمر: دارنده ولایت امر الهى، صاحب فرمان و اختیاردار شریعت.

صاحب الزمان: اختیار دارِ زمانه، فرمانده کل هستى به اذن حق.

مطهّر الأرض: تطهیر کننده زمین که مسجد خداست، از بین برنده پلیدى و ناپاکى از بسیط خاک.

ناشر العدل: برپا دارنده عدالت، بر افرازنده پرچم عدل و داد در سراسر گیتى.

مهدى الامم: هدایتگر همه امّت ها، راه یافته راهنماى همه طوایف بشریت.

جامع الکَلِم: گردآورنده همه کلمه ها بر اساس کلمه توحید، وحدت بخش همه صفها.

ناصر حق اللّه: یاریگر حقِ خدا، یاورِ حقیقت.

دلیل ارادة اللّه: راهنماى مردم به سوى مقاصد الهى، راه بلد و راهبر انسانها در راستاى اراده خداوند.

الثائر بأمر اللّه: قیام کننده به دستور الهى، بر انگیخته به فرمان پروردگار، شورنده بر غیر خدا به امر خدا.

محیى المؤمنین: احیاگر مؤمنان، حیاتبخش دلهاى اهل ایمان.

مبیر الکافرین: نابود کننده کافران، درهم شکننده کاخ کفر، هلاک کننده کفار.

معزّ المؤمنین: عزّت بخش مؤمنان، ارزش دهنده اهل ایمان.

مذلّ الکافرین: خوار کننده کافران، درهم شکننده جبروتِ کفر پیشگان.

منجى المستضعفین: نجات دهنده مستضعفان، رهایى بخش استضعاف کشیدگان.

سیف اللّه الّذى لاینبو: شمشیر قهر خدا که کندى نپذیرد.

میثاق اللّه الّذى أخذه: پیمان بندگى خدا که از بندگان گرفته شده.

مدار الدهر: مدار روزگار، محور گردونه وجود، مرکز پیدایش زمان.

ناموس العصر: نگهدارنده زمان، کیان هستى دوران.

کلمة اللّه التامه: کلمه تامّه خداوند، حجّت بالغه الهى.

تالى کتاب اللّه: تلاوت کننده کتاب خدا، قارى آیات کریمه قرآن.

وعداللّه الّذى ضمنه: وعده ضمانت شده خدا، پیمان تخلّف ناپذیر الهى.

رحمة اللّه الواسعة: رحمت بى پایان خدا، لطف و رحمت بى کرانه پروردگار رحمت گسترده حق.

حافظ اسرار رب العالمین: نگهبان اسرار پروردگار، حافظ رازهاى ربوبى.

معدن العلوم النبویّه: گنجینه دانش هاى پیامبرى ـ خزانه معارف نبوى.

نظام الدین: نظام بخش دین.

یعسوب المتقین: پیشواى متقین.

معزّ الاولیاء: عزت بخش یاران.

مذلّ الأعداء: خوار کننده دشمنان.

وارث الانبیاء: میراث بر پیامبران.

نور ابصار الورى: نور دیدگان خلایق.

الوتر الموتور: خونخواه شهیدان.

کاشف البلوى: بر طرف کننده بلاها.

المعد لقطع دابر الظلمه: مهیّا شده براى ریشه کن کردن ظالمان.

المنتظر لاقامة الأمت و العوج: مورد انتظار براى از بین بردن کژیها و نادرستى ها.

المترجى لازالة الجور و العدوان: مورد آرزو براى بر طرف کردن ستم و تجاوز.

المدّخّر لتجدید الفرائض و السنن: ذخیره شده براى تجدید واجبات و سنن الهى.

المؤمّل لاِحیاء الکتاب و حدوده: مورد امید براى زنده ساختن دوباره قرآن و حدود آن.

جامع الکلمة على التقوى: گرد آورنده مردم بر اساس تقوى.

السبب المتصل بین الأرض و السماء: واسطه بین آسمان و زمین، کانال رحمت حق بر خلق.

صاحب یوم الفتح و ناشررایة الهدى: صاحب روز پیروزى و بر افرازنده پرچم هدایت.

مؤلف شمل الصلاح و الرضا: الفت دهنده دلها بر اساس رضایت و درستکارى.

الطالب بدم المقتول بکربلا: خونخواه شهید کربلا.

المنصور على من اعتدى علیه و افترى: یارى شده علیه دشمنان و افترا زنندگان.

المضطرّ الّذى یجاب اذا دعى: پریشان و درمانده اى که چون دعا کند دعایش مستجاب شود.

منبع:وبلاگ منجی سبز

دسته ها :

نشسته ام به گذرگاه ناگهانی سرخ

در انتظار خطر، زیر آسمانی سرخ

نشسته ام که بچینم عبور توفان را

زجاده های اساطیری زمانی سرخ

بر آن سرم که بخوانم نمازی از آتش

اگر که شعله بگوید، شبی اذانی سرخ

تمام هستی من ، دفتری غزل – آتش

و سهم من ز تمام جهان، زبانی سرخ

خدا کند دل من در صف خطر باشی

شبی که واقعه می گیرد، امتحانی سرخ

در انتهای حماسی ترین شب تاریخ

ظهور می کند آن مرد آسمانی، سرخ

به قاف خوف و خطر، تا ظهور آن موعود

خدا کند دل من، منتظر بمانی سرخ

منبع:وبلاگ منجی سبز

دسته ها :
فرارسیدن سال نو شمسی را به تبیانی های عزیز تبریک می گویم امیدکه بتوانم با این وبلاگ قدمی درراه ظهور آن امام همام برداشته باشم.
دسته ها :

در موضوع مهدى (عج) با این تعبیر که وى رهبرى، منتظر است تا در سطحى برتر جهان را دگرگون کند سخنان بسیارى از پیامبر اسلام ص و امامان (ع) به دست ما رسیده است، به طورى که در اصالت و صحّت آن نمى توان هیچ تردید رواداشت باید گفت تنها از طریق اهل سنت بیش از چهار صد حدیث در این خصوص از پیامبر ص گزارش شده است و اگر اخبار رسیده از طریق شیعه و سنى را شمارش کنیم به بیش از 6000 روایت در مورد امام مهدى (عج) بر مى خوریم که مسلماً شماره بزرگى است براى تجسم این اندیشه در امام دوازدهم (عج) و پذیرش آن نیز دلایل کافى و روشن وجود دارد که همه را مى توان در دو دلیل خلاصه کرد که یکى اسلامى و دیگرى علمى است ; با دلیل اسلامى ; وجود رهبر منتظر ثابت مى شود و با دلیل علمى ; روشن مى گردد که مهدى (عج)تصور و افسانه نیست بلکه حقیقتى است که وجود آن با تجربه تاریخى ثابت شده است.

 1 ـ دلیل اسلامى :

درصدها روایتى که از پیامبر عظیم الشأن ص و امامان شیعه ع به ما رسیده و ویژگیهاى مهدى (عج) را برشمرده، در مى یابیم که او از اهل بیت و فرزندان حضرت فاطمه و نهمین فرزند امام حسین ع و دوازدهمین امام از ائمه دوازده گانه است. و از جمله احادیثى که در اینجا به آن اشاره مى نماییم روایتى از پیامبر خدا ص درباره جانشینان و پیشوایان پس از خود است که فرمود:

آنها (جانشینان من) دوازده نفرند و از قریش هستند.

متن این حدیث از راههاى گوناگون و با الفاظ متفاوت روایت شده است. و برخى روایت شماران که روایت اینگونه را شمرده اند، به بیش از 270 روایت رسیده اند که همه آنها از معروفترین کتابهاى حدیثى شیعه و سنى گرفته شده است. و از قلم کسانى همچون بخارى و مسلم و ترمذى و ابوداوود و احمد، در مسند و حاکم در مستدرک بر صحیحین بازگو گردیده است. و باید گفت، این حدیث روشنگر یک حقیقت خدایى است که بر زبان پیامبر اکرم ص جارى شده است.

2 ـ دلیل علمى:

 

 

2 ـ دلیل علمى:

پایه دلیل علمى، بررسى و تجربه زمانى 70 ساله غیبت صغرى است. غیبت صغرى نشان دهنده مرحله نخست امامت مهدى (عج) است ; زیرا سرنوشت حتمى امام این بود که از دیده هاى مردم پنهان بماند ; اگرچه دل و فکرش در میان مردم باشد. ولى در این زمان نیز امام با نایبان خاص خود با مردم ارتباط برقرار مى نمود و سؤالات شفاهى و کتبى مردم را پاسخ مى دادند.

آرى غیبت صغرى یک تجربه علمى شمرده مى شود تا چیزى که واقعیت عینى و خارجى دارد، اثبات کند و پذیرش واقعیت رهبرى امام مهدى (عج) را با ویژگیهاى ولادت و زندگى و غیبت کبرى آن حضرت ممکن سازد.

 منبع: منتظر دات نت

دسته ها :

در زمان ابن بابویه قمی(شیخ صدوق) علم کلام در میان امامیه مورد بحث بود و خیلی‌ها از جمله خود وی، رد کردن مخالفان را از راه استناد به کلام خدا و حدیث پیامبر و امامان، یا از راه معانی گفته‌های ایشان کافی می‌دانستند. شاید وی، از نخستین متفکران شیعی است که عقل گرایی را به ویژه در بخش‌هایی، پیشه خود ساخت.

ایشان در مقدمه کتاب کمال الدین، به اشکالاتی اشاره می‌کند که در عصر وی، بر امامیه در خصوص ضرورت غیبت وارد می‌شد. از جمله می‌نویسد: چرا امام زمان همانند دیگر امامان شیعه با اسم و رسم مشخص نیست؟ اگر تشخص ضرورت ندارد، در آن صورت امامان پیش نیز می‌توانستند غایب باشند و همان دلایلی که برای غیبت امام زمان آورده می‌شود، برای غیبت آنان نیز قابل عرضه بود و اگر دارای فلسفه خاصی نیست، پس چرا امام دوازدهم، از دیده‌ها غایب است؟

شیخ در جواب می‌نویسد: دشمنان ما نسبت به آثار حکمت الهی در جهل مانده‌اند، در مقام‌های حجت‌های الهی غفلت کرده اند. چون ظهور حجت‌های الهی بر طریق امکان و تدبیر اهل زمان است، حال اگر شرایط غیر ممکن باشد، نهان شدن او برابر حکمت خواهد بود و تدبیر اقتضا می‌کند که در پرده باشد و خدا او را از دیده‌ها پنهان بدارد تا وقت ظهور فرا رسد، چنان که برخی از انبیا پیشین نیز در نهان بوده‌اند.

شیخ صدوق با استناد به روایت امام صادق علیه‌السلام می‌نویسد: در عصر ابراهیم، چون امکان ظهور حجت نبود، خداوند او را از دیده‌ها پنهان داشت و نمرود، فرزندان رعایای خود را برای جستن ابراهیم می‌کشت و ابراهیم، ستم دیدگان را با افکار خود آشنا می‌کرد. وقتی شمار آنان به اندازه معین رسید، ابراهیم رسالت الهی خود را آشکار ساخت. پیامبران پس از ابراهیم نیز، بر حسب شرایط زمان خود، پنهان یا آشکار پیام خود را به مردم می‌رساندند، تا این که زمان موسی فرا رسید. فرعون برای یافتن موسی، فرزندان بنی اسراییل را می‌کشت. خداوند، زاده شدن او را پوشیده داشت و موسی را در کنار فرعون پروراند، تا این که زمان مناسب اظهار دعوت فرا رسید.

پس از وفات موسی نیز، این سبک و سیاق ادامه یافت، تا عیسی پیام آسمانی خود را بر مردم عرضه داشت. زمان او زمان مناسبی بود. خداوند او را از دید جامعه دور نداشت. حواریون عیسی نیز، بعضی در پنهان، بعضی آشکارا رسالت خود را ابلاغ کردند، تا محمد بن عبدالله صلی‌الله‌علیه‌و‌آله به رسالت برگزیده شد. پیامبر نیز، اوصیای خود را معین کرد و به آمدن مهدی، خاتم ائمه، خبر داد. رهبری که زمین را پس از آن که از ستم انباشته گردیده، از عدل و داد پر می‌گرداند.

شیخ صدوق، فلسفه غیبت امام زمان را، همان فلسفه‌ای می‌داند که در غیبت پیام آوران و پیشوایان الهی پیشین، وجود داشته است.

شیخ صدوق، در بخشی از کلام خود، این اشکال را مطرح می‌کند: اگر بیم از جان، سبب غیبت امام شده، در این عصر که شیعه از آسایش و امنیت بیشتری نسبت به دوره بنی امیه برخوردار است، چرا ظهور نمی‌کند؟

وی پاسخ می‌دهد که ظهور حجت‌های الهی و پنهان شدن آنان، بر حسب امکان و تدبیر اهل ایمان و با میزان حکمت سنجیده می‌شود.

در یکی از مجالس امیر سعید رکن الدوله، ملحدی از شیخ صدوق پرسید: در فلان جنگ که چیزی نمانده بود تا روم بر مسلمانان غلبه کند، امام زمان شما کجا بود و چرا خروج نکرد؟ شیخ جواب داد: در روزگار پیامبر نیز، شمار کافران بیشتر و قدرتشان بالا‌تر بود، با این حال، چهل سال پیامبر رسالت خود را ابراز نکرد و مترصد فرصت شد.

منبع:وبلاگ منجی سبز

دسته ها :
چگونه ممکن است مردم دنیا تسلیم یک جمعیت اندک شوند و از عادات و اخلاق و برنامه‌ها و سنن خود دست بردارند؟

طبق روایات وقتی حضرت صاحب الامر علیه‌السلام ظاهر می‌شوند، نخست سیصد و سیزده نفر از خواص اصحاب آن حضرت در مکه حاضر می‌گردند و وقتی عده اصحاب و اجتماع کنندگان به ده هزار نفر رسید از مکه خارج می‌شوند.
غلبه آن حضرت و حکومت جهانی اسلام، ممکن است بطور معجزه انجام یابد و ممکن است با فراهم شدن اسباب ظاهری باشد و ممکن است به هر دو نوع واقع شود، چنانکه پیشرفت و غلبه پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله به هر دو نوع بود.
اما بصورت معجزه، محتاج به توضیح نیست که حصول چنین پیروزی برای آن حضرت، به خواست خداوند، امری است ممکن و با بشارتهای حتمی که در قرآن مجید داده شده حاصل خواهد شد و خداوند به مصداق آیه:

« کم من فئة قلیلة غلبت فئة کثیرة باذن الله ؛ چه بسیارند گروه اندکی که به اذن خداوند، بر گروه بسیاری چیرگی می‌یابند » (بقره/259)

آن حضرت، اصحابش و عموم بندگان شایسته خدا را بر همه غالب و حاکم و وارث و مالک ارض قرار می‌دهد و از لحاظ اسباب ظاهری هم حصول چنین پیروزی و تشکیل آن حکومت الهی عملی خواهد بود; زیرا آن حضرت در موقعی ظهور می‌کند که اوضاع و احوال اجتماعی و اخلاقی و سیاسی کاملاً مساعد باشد.
در آن موقع همه ملتها از زندگی معنوی و اخلاقی محروم، و دشمنی و کینه و ظلم و تجاوز، همه را نسبت به یکدیگر بدبین و از هم جدا ساخته و از اینکه کسی بتواند بدون مدد غیبی جامعه را رهبری کند، همه مأیوس می‌گردند و همه از وضع خود ناراضی، و از مکتبهای مختلف که عرضه می‌شود ناامید بوده و منتظر تغییر و عوض شدن اوضاع می‌باشند.

در یک چنین موقعیتی، حضرت مهدی علیه‌السلام و اصحابش، با نیروی ایمان و اخلاق حسنه و با نجات بخش‌ترین برنامه‌های عمرانی و اقتصادی و عدالت اجتماعی، قدم به میدان می‌گذارند و آن نهضت الهی و دعوت روحانی را شروع می‌کنند و مردم را بسوی خدا و زندگی برابری و برادری، عدل و امنیت، صفا و وفا، راستی و درستی و نظم صحیح، می‌خوانند و خود و اصحابش، نمونه همه فضایل بشری می‌باشند و با نیروی ایمان و استقامت و پشتکار و همتی که مخصوص مؤمنان ثابت قدم است، هدف و مقصد خود را تعقیب می‌نمایند. معلوم است این جمعیت با آن برنامه‌ها و وضع کار، در آن دنیای پرآشوب و غرق در طوفان گرفتاریها و فشارها، دلها را به خود متوجه نموده و فاتح و پیروز و موفق می‌شوند و هیچ نیروئی نمی‌تواند در برابر آنها مقاومت کند.

و شاهد این حقیقت، همان ظهور رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و پیشرفت سریع دین اسلام است، که یکی از علل ظاهری آن پیروزیهای پی در پی و درهم شکسته شدن ارتش‌های انبوه دولت شاهنشاهی ایران و امپراطوری روم، فساد اوضاع اجتماعی و اداری ایران و روم بود که مردم این کشورهای پهناور را برای قبول یک دعوت صحیح و حکومتی متکی به مبانی عدالت و مساوات آماده کرده بود. چرا راه دور برویم؛ مگر امام خمینی چه کرد؟! او نیز احیاگر دین خدا در عصر دین ستیزی و دین گریزی بود.

  منبع:وبلاگ منجی سبز

دسته ها :
در وا کن و به این قفس مرده جان بده 
                                       دیوارها و فاصله ها را تکان بده
ما را ز دست زندگی بی امان بگیر
                                 ما را به دست حادثه ای ناگهان بده
تا باورت کنند چو فواره ای بلند
                                خود را به تشنگان تماشا نشان بده
بر هرچه قاب پنجره رو به آفتاب
                                سهمی ز نور، تکه ای از آسمان بده
«زین خلق پرشکایت گریان شدم ملول»
                             این سفره های واشده را آب و نان بده
عبدالجبار کاکایی
دسته ها :
مرحوم آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی(ره) از آیات و مراجعی بود که بی واسطه به فیض ملاقات حضرت مهدی، صاحب الزمان ارواحنا له الفداه مشرف شده بود. علامه حاج سید محمد حسن میرجهانی طباطبایی، صاحب تألیفات مفید که از خواص اصحاب ایشان بودند حکایت کرده اند که: 

روزی ما در منزل سید ابو الحسن اصفهانی نشسته بودیم بسیاری ازآقایان دیگر هم بودند ازجمله : سید ابو القاسم اصفهانی مترجم عروه الوثقی - شیخ محمد کاظم شیرازی - خلخالی بزرگ - سید محمد پیغمبر - دامادهای مرحوم سید ابو الحسن ( سید میر باد کوبه ای و آسید جواد اشکوری ) نیز حضور داشتند .

ناگهان یک نوری که از آفتاب روشن تر بود در«مقام حجت» تابش کرد و صیحه پدرم به صدای عجیبی بلند شد. یک صیحه زد و صدایش خاموش شد.

در آن هنگام یک پستچی آمد و یک پاکت نامه به دست سید ابو الحسن داد. ایشان نامه را باز کردند و در داخل آن دو ورقه بود یک ورقه اشعار شخصی سنی(1) بود در ردّ اعتقاد به وجود حضرت مهدی(عج) که برای صاحب نامه فرستاده بود و ورقه دیگر نامه ای بود که نویسنده آن درباره اعتقاد شیعه به مهدی ( ع ) از مرحوم سید دلیل و استدلال خواسته بود. مرحوم سید نامه را خواندند و خندیدند . سپس آن نامه را به صدای بلند خواندند . نامه از طرف بحر العلوم یمنی(2) بود و دلیلی برای وجود امام زمان در خواست کرده بود . مرحوم سید ابو الحسن همان وقت جواب نامه او را نوشتند و در ضمن نوشتند :« شما به نجف مشرف شوید تا من امام زمان ( ع ) را به شما نشان بدهم !» نامه را مهر کردند و به دامادشان سید جواد اشکوری دادند و فرمودند: ببر در پست بینداز. دو ماه از این قضیه گذشت .. شبی بعد از این که سید ابو الحسن در صحن امیر المؤمنین نماز مغرب و عشاء را خواندند یکی از شیوخ عرب به نام شیخ عبد الصّاحب آمد و به ایشان گفت : « بحر العلوم یمنی به نجف آمده است و در محله فلان جا منزل کرده است .» سید ابو الحسن فرمودند : « باید همین حالا به دیدنش برویم .» ایشان همراه با عده ای از علماء برای دیدن بحر العلوم حرکت کردند . دامادهایشان و پسرشان سید علی هم همراهشان بودند. ما هم رفتیم .بالاخره وقتی رسیدیم و تعارف به عمل آمد بحر العلوم یمنی شروع به صحبت در آن زمینه کرد. سید ابو الحسن فر مود: الان وقت صحبت کردن نیست چون من عجله دارم . فردا شب برای شام به منزل ما بیایید تا آنجا با هم صحبت کنیم. سپس مرحوم سید برخاستند و همه با هم به منزل بازگشتیم. فردا شب، بحر العلوم با پسرش سید ابراهیم به منزل سید ابو الحسن آمدند . پس از صرف شام سید خادمشان را صدا زدند و فرمودند : مشهدی حسین ! چراغ را روشن کن می خواهیم بیرون برویم . ( در آن زمان برق نبود و باید با چراغ فانوس بیرون می رفتند.)

چهارماه بعد زوّار یمنی به نجف آمدند و پول های زیادی برای سید ابو الحسن آوردند به همراه نامه ای که سید بحر العلوم توسط زوّار به حضور سید فرستاده بود و و از او تشکر و قدردانی کرده بود و نوشته بود : «از برکت عنایت و هدایت شما تا کنون دو هزار و اندی از مقلّدین من شیعه دوازده امامی شده اند.»

حسین آماده بیرون رفتن شدند. ما هم خواستیم همراه آنان برویم اما ایشان فرمودند: « نه هیچکدامتان نیایید.» هرچهار نفر آنها بیرون رفتند و چون تا برگشتن آن ها زمان زیاد گذشت، ما آن شب نفهمیدیم که کجا رفتند. فردا صبح از سید ابراهیم پسر بحر العلوم یمنی سوال کردیم : دیشب کجا رفتید؟ سید ابراهیم خندید و با خوشحالی گفت : « الحمد لله استبصرنا ببرکه الامام السید ابو الحسن »؛ ما به برکت امام سید ابو الحسن شیعه شدیم. گفتیم : کجا رفتید؟ گفت: «رحنا بالوادی مقام الحجه» در وادی السّلام به « مقام حجت علیه السّلام» رفتیم. وقتی به اطراف مقام رسیدیم سید ابو الحسن چراغ را از خادمشان گرفتند و گفتند : اینجا بنشین تا ما بر گردیم . مشهدی حسین همانجا نشست و ما سه نفر وارد مقام شدیم. وقتی در فضای مقام داخل شدیم سید چراغ را زمین گذاشتند و کنار چاه رفتند و وضو گرفتند و داخل مقام شدند و ما بیرون مقام قدم می زدیم . سپس سید ابو الحسن مشغول نماز شدند. پدرم چون معتقد به مذهب شیعه نبود لبخند می زد و می خندید. ناگهان صدای صحبت کردن بلند شد. پدرم با تعجب به من گفت: کسی اینجا نبوده است ! آقا با چه کسی صحبت می کند؟! دو سه دقیقه صدای صحبت ها را می شنیدیم اما تشخیص نمی دادیم که صحبت درباره چیست. هیچ یک از مطالب مشخص نبود.

ناگهان سید صدازد: «بحر العلوم ! داخل شو» پدرم داخل شد. من هم خواستم به داخل مقام بروم اما سید فرمود: « نه تو نیا!» باز به قدر چهار پنج دقیقه صدای صحبت می شنیدم اما صحبت هارا تشخیص نمی دادم. ناگهان یک نوری که از آفتاب روشن تر بود در«مقام حجت» تابش کرد و صیحه پدرم به صدای عجیبی بلند شد. یک صیحه زد و صدایش خاموش شد. سپس سید ابو الحسن صدازد: سید ابراهیم ! بیا پدرت حالش بهم خورده است. آب به صورتش بزن و شانه هایش را بمال .آب به صورتش زدم و شانه هایش را مالیدم پدرم چشمهایش را باز کرد و با صدای بلند گریه می کرد. بی اختیار از جا بلند شد و روی قدم های سید ابو الحسن افتاد و پاهای سید را می بوسید و دور سیّد طواف می کرد و می گفت: « یا بن رسول الله ! یابن رسول الله ! یابن رسول الله ! التوبه ! التوبه ! التوبه !»

مرحوم آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی(ره) از آیات و مراجعی بود که بی واسطه به فیض ملاقات حضرت مهدی، صاحب الزمان ارواحنا له الفداه مشرف شده بود.

پس از آن سید ابوالحسن مذهب شیعه را به او تعلیم دادند و او شیعه شد و من هم شیعه شدم. به هر حال این قضیه گذشت و بحرالعلوم هم به یمن بازگشت . چهارماه بعد زوّار یمنی به نجف آمدند و پول های زیادی برای سید ابو الحسن آوردند به همراه نامه ای که سید بحر العلوم توسط زوّار به حضور سید فرستاده بود و و از او تشکر و قدردانی کرده بود و نوشته بود : «از برکت عنایت و هدایت شما تا کنون دو هزار و اندی از مقلّدین من شیعه دوازده امامی شده اند.»(3)
...................
پی نوشت ها:
1- در زمان مرجعیت سید او الحسن اصفهانی یکی ازعلمای اهل تسنّن بغداد 16 بیت در مذمت شیعیان سروده بود و در آن ها اعتقاد شیعیان به امام زمان (عج) را مورد استهزاء قرار داده بود . او نوشته بود که شیعیان انتظار دارند که مهدی از سرداب بیرون بیاید. او این اشعار را برای بعضی از علمای نجف و از جمله آن ها برای شیخ محمد حسین کاشف الغطاء فرستاده بود و مرحوم کاشف الغطاء در جواب آن شانزده بیت 160 بیت بر همان وزن سروده بود و در آنها اسامی علمای سنّی که قایل به امامت و مهدویت هستند و اسامی کتاب های آن ها را ذکر کرده بود.
2- او یکی از علمای زیدیّه به نام سید بحرالعلوم یمنی وجود حضرت ولی عصر علیه السلام را انکار می کرد و با علماء و مراجع شیعه آن روز مکاتبه می کرد و برای اثبات وجود و حیات آن حضرت برهان می خواست. علماء بزرگوار از کتب اخبار و تواریخ عامه و خاصه اقامه دلیل می کردند؛ ولی وی قانع نمی شد و می گفت: من هم این کتب را دیده ام. تا اینکه برای آیت الله اصفهانی نامه نوشت و جواب قاطعی خواست.
3- به نقل از: کتاب گنجینه دانشمندان ازشیخ محمد شریف رازی جلد اوّل.

منبع:گل نرگس

دسته ها :

امام مهدی (عج) : برای زود فرارسیدن فرج ( و ظهور ما ) زیاد دعا کنید ، که آن همان فرج و گشایش شماست .

کمال الدین للصدوق ، ج 2 ، ص 485

دسته ها :
برخی فکر می کنند چون امام زمان علیه السلام در کودکی به امامت رسیده اند شاید خطا یا اشتباهی از ایشان سرزده باشد. در جواب اجمالی باید گفت که ما شیعیان معتقد به عصمت انبیا(ع) در کل عمر آنان از طفولیت تا کوچ از دنیا و نیز عصمت ائمه‏(ع) در تمامى ادوار زندگى ایشان هستیم.

منظور از عصمت چیست؟
عصمت، ملکه‏اى خدادادى است که ناشی از علم غیبى و اراده‏ى قوى است و سبب مى‏شود که معصوم از هرگونه خطا و نسیان و عصیان در مراحل فهم و ابلاغ و اجرای وحى، مصون و محفوظ باشد تا هدایت الهى بدون هیچ دخل و تصرفى در اختیار بشریت قرارگیرد. این هدف وقتی تأمین مى‏شود که عصمت امام، در کل ادوار زندگى جریان داشته باشد.
حضرت مهدی(ع) از بدو تولد تا آخر عمر دارای ملکه عصمت مى‏باشند و جایى براى فرض وقوع خطا و اشتباه در فکر و عمل ایشان باقى نمى‏ماند.
فرض وقوع خطا و نسیان و عصیان یا در خردسالى انسان است که هنوز در مرحله علم و اراده پیشرفتى نداشته و به سبب جهالت و ضعف خود لغزش‏هایى را مرتکب مى‏شود یا بر اثر شهوات و امیال حیوانى بر عقل و اراده در دوره میانسالى است و یا در اثر غلبه ضعف روحى و جسمانى در پیرى است. در حالى که امام(ع) در هر سه مرحله با امداد إلهی، محافظت مى‏گردد تا بتواند نقش امامت و رهبرى را به خوبى ایفا نماید و علم غیبى و اراده‏اى الهى را از همان طفولیت تا آخر با خود دارد. پس حضرت با اختیار خود مرتکب هیچگونه اشتباه و عصیانى به عمد یا به سهو نمى‏شوند. 
گذر عمر ایشان از هزار و اندى سال نیز نمى‏تواند، سبب ضعف در عقل و ایمان و جسم ایشان گردد؛ زیرا نباید ایشان را با دیگران مقایسه کرد. به علاوه احادیث کثیرى داریم که ایشان هنگام ظهور نیز در سن 40 سالگى و به صورت جوانى سرزنده مى‏باشند.

بطور کلى نسبت به همه ائمه‏(ع) چنین شهادت مى‏دهیم: 
«و شهادت مى‏دهم که شما امامان راهنما، هدایتگر، معصوم، گرامى، مقرب درگاه خدا، پرهیزکار، راستگو، برگزیده، مطیع امر خدا، اقامه کننده امر او، عامل طبق اراده او، رستگار به کرامت او هستید. خداوند شما را براى علمش برگزید و بر اطلاع شما از غیبش راضى شد و بر اطلاع بر اسرارش شما را انتخاب نمود و شما را با قدرتش برترى بخشید و با هدایتش عزیز نمود... . و راضى شد که شما جانشینان او در زمین باشید... . خدا شما را از لغزش‏ها حفظ کرد و از فتنه‏ها در امان داشت و از پلیدى‏ها پاک کرد و از شما اهل بیت عیوب را برطرف و شما را پاک و مطهر نمود» (1)
...............
پی نوشتها: 
1- مفاتیح الجنان، دعا در غیبت امام زمان (عج).
منبع:سایت گل نرگس
دسته ها :
X