کتاب بشارة الاسلام، از قول حضرت رسول اکرم(ص) روایتی نقل شده است که حضرت دربارة حوادث و وقایع آخرالزّمان می‌فرماید: «چگونه می‌شود حال شما هنگامی که دین بازیچه می‌شود، هوس‌ها آشکار می‌گردد، کعبه طعمة حریق شود، ساختمان‌ها مرتفع و برادران دچار اختلاف شوند؟
در کتاب بشارة الاسلام، از قول حضرت رسول اکرم(ص) روایتی نقل شده است که حضرت دربارة حوادث و وقایع آخرالزّمان می‌فرماید: «چگونه می‌شود حال شما هنگامی که دین بازیچه می‌شود، هوس‌ها آشکار می‌گردد، کعبه طعمة حریق شود، ساختمان‌ها مرتفع و برادران دچار اختلاف شوند؟ (بشارةالاسلام ص180).

حجم کثیری از روایات آخرالزّمانی و نشانه‌ها و علایم ظهور از زبان حضرت پیامبر(ص) صادر شده است.اشاره به بازیچه گرفته شدن دین و به عبارت دیگر نگاه ابزاری به دین برای هوس‌ها، دنیا و قدرت، اشاره به یکی از مصادیق ظلم است. در حقیقت دین برای رستگاری از زخارف دنیا و عروج به عوالم بالا نازل شده، در حالی که بشر، ظالمانه، این عالی و متعالی را در خدمت دانی و اسفل درآورده و از آن سوء استفاده می‌کند.
از آنجایی که بشر ذاتاً طالب دین است و فطرتاً خداجوست، به سادگی و در اثر غفلت و جهل، از طریق تبلیغات مذهبی و دینی فریب می‌خورد و عمر و آخرت و دنیای خودش را هم از دست می‌دهد. راز موفقیّت مدّعیان و دروغ‌زنان به ظاهر دیندار در همین خلاصه می‌شود. یکی آنکه انسان فطرتاً و ذاتاً خداجو و دین‌خواه است و دیگر جهل و بی‌معرفتی. از همین جا به قول حضرت امام صادق(ع) در بحارالانوار که می‌فرمایند: «می‌بینی که حرام حلال شده و حلال حرام» (ج52/ ص257)
زاویه که باز شد این دیوار تا ثریّا کج و منحرف بالا می‌رود تا آنکه میلیون‌ها نفر در طول تاریخ و صحنة حیات به هلاکت و نابودی کشیده شوند. به تبع همین سایر جابه‌جایی‌ها اتّفاق می‌افتد. ظالم به جای عادل، حرام به جای حلال، منکر به جای معروف، جاهل به جای عالم، می‌نشیند و به قول حضرت ختمی مرتبت کار به جایی می‌رسد که: اهل آن زمان همچون گرگ هستند پادشاهان همچون درندگان وحشی، فقیران همچون مردگان و طبقة متوسط مرده‌خوارند. (منتخب‌الاثر، ص437)

در همین شرایط و اوضاع است که به بیان امام صادق(ع)، «همه جا دگرگون شده، بندگان خدا خوار و زبون گشته، کابوس یأس و نومیدی بر دل‌های بسیاری از مردم سنگینی می‌کند». (بشارة الاسلام، ص270).
قدر دین و کلمات روشنگر حضرات معصومین(ع) در این وقت معلوم می‌شود که راه خلاصی را می‌نمایند. رسول خدا(ص) می‌فرمایند بهترین ثروت یک مسلمان در آن روز، آن است که:
«از هر فتنه‌ای گریزان باشد حتّی اگر ناگریز شود تا پایان زندگی از ریشة گیاهان تغذیه کند و به آن حال بمیرد».(صحیح بخاری، ج9،‌ص53)
شاید مراد آن باشد که می‌بایست به هر قیمت مراقبت داشت تا مبادا سهمی در فتنه‌گری و جنایاتی که از طریق فتنه پدید می‌آید داشته باشیم.
این روزها در اقصا نقاط جهان شاهد شکل‌گیری ائتلاف و تشکّل‌ها به نام دین علیه بندگان و مؤمنان خدا هستیم. فتنه‌هایی که امواجش هر لحظه گسترده‌تر می‌شود. همین هفته دو رئیس جمهور یمن و عربستان در ریاض به دیدار هم شتافتند و با امضاء قرارداد همکاری علیه شیعیان بنابر اعمال فشار و تهدید بیشتر گذاشتند.

بد نیست بدانید که در حالی که استان‌های نفت‌خیز یمن و عربستان در اختیار شیعیان است، فقر و بیکاری چنان شیعیان را در تنگنا قرار داده است. آمار حکایت می‌کند که 70٪ جوانان شیعه این دو کشور بیکارند. (شیعه نیوز)

در چنین وضعیّتی، شیخ عادل‌بن سالم الکلبانی، امام جماعت مسجدالحرام، در حالی که در این مسجد امن می‌بایست مبلّغ امنیّت و سلامت و وحدت باشد، شیعیان را تکفیر می‌کند.
در چنین شرایط و فضایی رسانه‌های امریکایی طی دو هفتة اخیر مسیحیان تازه مسلمان را قاتل و تروریست معرّفی کردند.
ای کاش کسانی که به نام خدا به جان بندگان خدا می‌افتند و با ترور و تکفیر، نمازگزاران را به مرگ محکوم می‌کنند نیم نگاهی هم به ساخت بزرگ‌ترین خانه در لندن و در منطقة بیلگرافیا می‌انداختند، خانه‌ای اشرافی که مدّعیان اسلام ناب و صادرکنندگان دستور قتل عام شیعیان عربستان و یمن و ایران آن را با هزینة 81 میلیون دلار یعنی بیش از 81 میلیارد تومان ساخته‌اند. با این همه باید به این وعده و عنایت حضرت صاحب‌الزّمان(ع) دلخوش و امیدوار بود که فرمودند: «ما در حفظ و حراست شما سستی نمی‌کنیم و یاد شما را از خاطر نمی‌بریم اگر این توجّهات ما نبود، مصیبت‌ها از هر طرف بر شما فرو می‌ریخت و دشمنان شما را پایمال می‌کردند. از خداوند بزرگ پروا کنید و در نجات دادن خود از فتنه‌هایی که بر شما فرو ریخته، ما را یاری کنید» (الصحیفة الهادیه، ص255).

البتّه امام، در انتها متذکّر تنبلی شیعیان در اطاعت از اوامر و نواهی خودشان می‌شوند. گویی، هر چه بر گسترة ترک طاعت از حضرت افزوده شود بر گسترة فتنه‌ها نیز افزوده می‌شود. امام در پایان می‌فرمایند:
«خداوند نورش را به کمال می‌رساند، اگر چه مشرکان را خوش نیاید».

هر روز بر حجم و گسترة مباحث آخرالزّمانی در جهان و رسانه‌های جهان افزوده می‌شود. در حالی که تا ده سال قبل، از این‌همه برنامه و خبر، خبری نبود. اطّلاعات حاکی از آن است که در حال حاضر، تنها در گوگل، بر روی شبکة جهانی اینترنت 000/430/3 مدخل راجع به آخرالزّمان و پایان جهان قابل شناسایی و ملاحظه است. به این رقم باید 000/507 مدخل دیگر راجع به بازگشت عیسی مسیح(ع) نیز افزود. شاید جالب باشد بدانید مضامین و موضوعاتی مثل «بازگشت عیسی نزدیک است»، «خود را برای پایان جهان آماده سازید»، و «علائم ظهور عیسی مسیح»، «بازگشت مجدّد آقا و نجات‌دهندة‌ ما» جزء موضوعات رایج و کلّی مندرج در این همه مدخل است. امید که بتوانیم با تمسّک و توسّل روز افزون به حبل متین ائمّة دین(ع) از این همه فتنه و بلا در امان بمانیم. انشاءالله.
منبع:وبلاگ منجی سبز
دسته ها :
باسمه تعالی اَلسَّلامُ عَلَی مُحْیِی الْمُؤمِنینَ وَ مُبیرِ الْکافِرینَ اَلسَّلامُ عَلَی الْمَهْدِیِّ الْاُمَم اَلسَّلامُ عَلَی الْقائِمِ الْمُنْتَظَر وَ الْعَدْلِ الْمُشْتَهَر اَلسَّلامُ عَلَی بَقِیَّةِ اللهِ فی بِلادِهِ[1] سلام بر آن امامی که موجب احیاء مؤمنین و نابودی کافران خواهد شد. سلام بر مهدی امّت، سلام بر قائم منتظَر و عدل مورد نظر... سلام بر بقیة‌الله درهرجایی، که آن‌جا شهر خدا خواهد بود. وقتی متوجه باشیم غفلت از معرفت صحیح نسبت به حجت خدا«صلوات‌الله‌علیه» موجب در پرده‌ماندن آن حضرت و عامل ادامه‌ی سرگردانی بشر است، باید راه نجات را در رویکرد صحیح نسبت به معرفت به مقام آن حضرت و انتظار آن حضرت جستجو کرد. با این فرض که بهترین راه نجات از آسیب‌های اندیشه‌ی انتظار، درست مطرح‌کردن مبانی معرفتی مهدویت و انتظار است؛ موارد زیر به عرض عزیزان می‌رسد: 1- وجود دلایلی عقلی در اعتقادات – از جمله در اعتقاد به مهدویت – موجب می‌شود تا خرافات نتوانند جای خود را در عقاید عالیه باز کنند. ابتدا باید عقل متوجه شود عین‌الانسان به عنوان واسطه فیض بین خدا و عالم هستی در صحنه است. چون انسانیت یک حقیقت تشکیکی و دارای شدت و ضعف است و هر حقیقت تشکیکی یک وجه کامل و تمام دارد که مراتب پایین‌تر آن، همه جلوه‌ی آن هستند و لذا همین که انسانیت با شدت و ضعف در همه انسان‌ها موجود است دلیل است بر آن‌که حقیقت انسانیت دارای جنبه‌ی تامّ و تمامی است که همان انسان کامل است، و هرکس به هراندازه از انسانیت برخوردار است، انسانیت او پرتو نور آن انسان کامل است. از طرفی خداوندی که کمال مطلق و جامع جمیع کمالات است، اولین صادره از او ملائکه نیستند چون هرکدام از ملائکه مظهر اسمی از اسماء الهی‌اند. پس اولین صادره از خداوند باید انسان کاملی باشد که همه‌ی کمالات الهی را به نحو جامع داشته باشد و معنی واسطه‌ی فیض‌بودن ذات مقدس امام عصر«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» به همین معنی است و در راستای همین قاعده است که رسول خدا«صلوات‌الله‌علیه‌وآله» فرمودند: «اَوَّلُ ما خَلَقَ اللهُ، نوری».[2] (در خصوص بحث فوق به کتاب «مبانی معرفتی مهدویت» رجوع فرمایید). 2- در راستای طرح صحیح اندیشه‌ی مهدویت جهت عبور از ظلمات دوران آخرالزمان یک «لا» نیاز است و یک «إلاّ». برای تحقق زمینه‌ی «لا» چند نکته باید مدّ نظر قرار گیرد: الف؛ نفی حاکمیت طاغوت که موجب سرکوبی استعدادهای اصیل بشریت می‌شود، استعدادهایی که باید شکوفا شود تا انسان‌ها احساس به‌ثمررسیدن بکنند. (به بحث «عصاره‌ای از فرهنگ مهدویت در ابعاد گوناگون» از کتاب «جایگاه و معنی واسطه فیض» رجوع فرمایید). ب؛ نفی فرهنگ مدرنیته که همان ظلمات آخرالزمان است در همه‌ی ابعاد تودرتویِ آن و شناخت راه عبور از آن به سوی تمدن اسلامی. (به کتاب «فرهنگ مدرنیته و توهّم» و نوشتار «شیعه و تمدن‌زایی» رجوع فرمایید). برای تحقق زمینه‌ی «إلاّ» نیز چند نکته باید مدّ نظر قرار گیرد: الف؛ اعتقاد به حاکمیت خدا از طریق امام معصوم در همه‌ی مناسبات عالم و آدم عالم هستی (به بحث «انتظارِ فرج و آثار آن» از کتاب «جایگاه و معنی واسطه فیض» رجوع فرمایید). ب؛ اعتقاد به حاکمیت خدا در زمان غیبت از طریق حاکمیت کارشناس کشف حکم خدا در قرآن و روایات تحت عنوان «ولایت فقیه». (به بحث «نظام أحسن و آخرالزمان» از کتاب «جایگاه و معنی واسطه فیض» رجوع فرمایید که در آن‌جا روشن می‌شود انقلاب اسلامی با شاخصه‌های مخصوص به خود، طلوع امیدبخشی جهت تحقق ظهور نهایی حق و راه عبور از ظلمات آخرالزمان است و این‌که غفلت از جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی موجب محرومیت از برکات انتظار واقعی است. ج؛ نظر به تحقق تمدن اسلامی که با تحقق انقلاب اسلامی شروع و با ایجاد دولت اسلامی و سپس کشور اسلامی زمینه برای تمدن اسلامی فراهم می‌شود. (به نوشتار «شیعه و تمدن‌زایی» و کتاب «دعای ندبه؛ زندگی در فردایی نورانی» رجوع شود). 3- نظر به ظهور انسان کامل و حاکمیت آن حضرت در تمام مناسبات بشری، حضور در جبهه‌ی مثبت و نورانی تاریخ است که مقابل آن ورود به جبهه‌ی ظلمانی و بی‌ثمر تاریخ می‌باشد. لذا امام صادقu می‌فرمایند: «مَنْ ماتَ مُنْتَظِراً لِهذَاالْاَمْرِ کانَ کَمَنْ کانَ مَعَ الْقائمِ فی فُسْطاطِهِ لا بَلْ کانَ بمنزِلةِ الضّارِبِ بَیْنَ یَدَیْ رسولِ‌اللهِ بِالسَّیْفِ»[3] هر کس در حالی بمیرد که منتظر این امر باشد، موقعیتش مثل کسی است که در کنار حضرت قائم، در خیمه آن حضرت به سر برده است، بلکه مثل مبارزی است که در کنار رسول خداf مبارزه کرده است. (به نوشتار «برکات انتظار» و «بصیرت و انتظار فرج» رجوع فرمایید). 4- با فهم معنیِ نظام بقیة‌اللهی روشن می‌شود چرا مقصد همه‌ی انبیاء و اولیاء تحقق حاکمیت حضرت مهدی«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» است. (به نوشتار «معنی و عوامل ورود به نظام بقیة‌اللهی» رجوع فرمایید)، زیرا تا کسی «زمانِ باقی» را درک نکند نمی‌تواند بقیة‌الله را درک کند. 5- حضور در تاریخ نورانی از طریق انتظار، ظهور حضرت صاحب‌الامر، هم‌عهد و هماهنگ‌شدن با همه‌ی انبیاء و اولیاء تاریخ است و انسان‌ها عملاً از آن طریق وارد اردوگاه موحدین تاریخ می‌شوند، لذا انسان با ورود در فرهنگ انتظار، هم در کنار حضرت امام حسین«علیه‌السلام» شمشیر می‌زند و هم در کنار حضرت مهدی«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» در خیمه‌ی آن حضرت به‌سر می‌برد و معنی «اَفْضَلُ اَعْمالِ شیعَتِنَا اِنْتِظارُ الْفَرَج»[4] بهترین اعمال شیعیان ما انتظار فرج و انتظار گشایش امور به دست آن حضرت است، تحقق می‌یابد و «اِنْتظارُ الْفَرَجِ مِنَ الْفَرَج»[5] که می‌گوید نفسِ انتظارِ فرج، خودْ فرج و گشایش است، صورت عملی به‌خود می‌گیرد. پس آن‌کس که در فرهنگ انتظار به‌سر می‌برد همواره از ظلمات دوران خود آزاد است و همواره در اردوگاه موحدان تاریخ به‌سر می‌برد که یک لحظه از آرمان‌های بلند بشری غفلت نخواهد کرد. روحیه انتظار به معنی واقعی آن در دعای شریف ندبه به اوج خود می‌رسد، زیرا که در آن دعا توجه به گذشته می‌کنید اما برای حیات آینده، و انسان از آن طریق «عالَم» ‌دار می‌شود، آن‌هم «عالَم بقیة‌الله». از مردم عادی هم که بگذریم حتی نخبگان و اندیشمندان در دنیای مدرن، خود را بیرون تاریخ می‌یابند و این نقیصه فقط با ورود به عالم انتظار و مهدویت جبران می‌شود. (جهت روشن‌شدن امر فوق به کتاب «دعای ندبه؛ زندگی در فردایی نورانی» و کتاب «زیارت آل یس؛ نظر به مقصد جان هر انسان» رجوع فرمایید). -------------------------------------------------------------------------- [1] - مفاتیح‌الجنان، قسمتی از زیارت مخصوص امام زمان«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه». [2] - بحارالأنوار، ج 1، ص 97. [3] - «بحارالانوار»، ج 52، ص 146. [4] - «بحارالانوار«، ج 51، ص 156. [5] - «بحارالانوار»، ج52، ص131.

    منبع:سایت امام مهدی یپژوهشگر : استاداصغرطاهرزاده
دسته ها :

به نام خدا
نگاهی به گذشته با خاطرات حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی
نویسنده آقای بروجردی

آقای هاشمی رفسنجانی از جمله معدود سیاستمدارانی است که این جرئت و شهامت را داشنه است که قبل از بازنشستگی سیاسی خاطرات دوران زندگی سیاسی خود را منتشر کند .جرئت از این بابت که با باز کردن برخی از زوایای نامکشوف تاریخ ایران چشم بسیاری را باز میکند ، برخی از قداست ها را در هم فرومی ریزد و طبعا خشم عده ای را علیه خود بر می انگیزد که طبعا باید پاتک های انها را تحمل نماید . این خاطرات برای کسانی که هنوز در قید حیات سیاسی هستند هم بسیار مفید است و روزنه ای است که از درون ان به بخش های ناکامل دیدگاه هایشان درباره شخصیت ها ، چرایی برخی اتفاقات ، علل ناکامی و دست نیافتن به برخی از اهداف انقلاب و جنبش اجنماعی ایران پی ببرند .
آقای هاشمی رفسنجانی اخیرا بخشی از خاطرات خود – مربوط به سال 1363- را تحت نام \"به سوی سرنوشت \" منتشر کرده است . در این کتاب مطالب متنوع و جالبی امده است که ضرورت دارد که تمامی فعالان سیاسی و بخصوص کسانی که سالهای اولیه انقلاب را در بزرگسالی درک کرده اند ان را مطالعه نمایند .از جمله این مطالب ، اخبار و اطلاعاتی است که در باره انتخابات و عکس العمل ها و روش های فعالان سیاسی آن زمان، که بسیاری ازانها هنوز هم در میدان سیاسی کشور فعال هستند، آمده است می باشد.
سال 1363 انتخابات دوره دوم مجلس شورای اسلامی برگزار شد به همین دلیل در لابلای این خاطرات به مسائلی در باره انتخابات ، رد صلاحیت ها و دیدگاههای شورای نگهبان ( وقت ) بر می خوریم که از جهاتی قابل توجه است . از جمله این موارد نقلی است که آقای هاشمی از رابطه شوری نگهبان و مرحوم امام خمینی کرده است .
در صفحه 63 کتاب آمده است \"
\"احمد آقا آمد و جریان مذاکره اعضای شورای نگهبان با امام را در باره رد صلاحیت اقایان خلخالی و موسوی تبریزی گفت و اینکه امام به آنها گفته اند در هر موردی تشخیص بدهند به ضرر انقلاب است ، دخالت می کنند و اشاره به تلاش های چند روزه بعضی ها از جمله اعضای شورای نگهبان- در مورد منع خانمها از شرکت در انتخابات - کرده اند - و آنها منکر شده و امام گفته اند از اعضای خودتان آمدند و گفتند که شورای نگهبان چنین تصمیمی دارد.\"
در اینکه اعضای شورای نگهبان دیدگاهی مخالف شرکت زنان در انتخابات داشته باشند _ علیرغم غلط بودن دیدگاهشان – ایرادی وجود ندارد چرا که بالاخره دیدگاه و طرز تفکر آنهاست . می بایست طرز تفکر خود را اعلام نمایند و براساس آن عمل کنند در آن صورت یا مردم آن را می پذیرند و از آنها تبعیت می کنند و یا نمی پذیرند و در صورت پافشاری بر دیدگاه خود از سوی مردم و در شرایط ان روز از سوی رهبر انقلاب -که انقلاب را بر اساس صلاحدید های خود پیش می برد - از کار برکنار می شدند . اما آنچه جای تامل دارد و به هیچ وجه پذیرفتنی و قابل هضم نیست تکذیب تصمیم اخذ شده از سوی شورا نزد امام است .
این تصمیم و تکذیب آن نزد امام از مختصات زیر برخوردار است :
اولا این تصمیم از سوی اعضای شورای نگهبان گرفته شده است و طبعا با توجه به شکل شرعی داشتن این تصمیم به احتمال قریب به یقین از سوی فقهای شورای نگهبان گرفته شده است .
ثانیا این تکذیب توسط شورای نگهبان و به احتمال فراوان فقهای شورای نگهبان صورت پذیرفته است.
ثالثا این جمله امام که \"از اعضای خودتان آمدند و گفتند که شورای نگهبان چنین تصمیمی دارد \" به احتمال زیاد اشاره به مطلع شدن مرحوم امام از این تصمیم توسط بخشی از شورا که موافق این تصمیم نبوده است دارد . مگر آنکه عده ای از فقها به امام اعلام تصمیم کرده باشند و بعدا همانها این امر را در مقابل کسی که به او گفته اند تکذیب نمایند که دور از احتمال عقلی است و در آن صورت اولا امام به ایشان می گفتند خودتان آمدید و گفتید که چنین تصمیمی دارید . و با توجه به روحیه ایشان ادامه فعالیت چنین افرادی را در ان نهاد مهم تحمل نمی کردند.
رابعا در این خاطرات و نقلی که از مرحوم حاج احمد خمینی در باره این تکذیب شده است بحثی از تکذیب امر از سوی شوری نگهبان و محاجه شورای نگهبان با امام پس از این جمله امام به میان نیامده است .
اما با توجه به ملاحظات فوق :
اولا آیا فقهای شورای نگهبان با تکذیب تصمیمی که در خصوص در مورد منع خانمها از شرکت در انتخابات گرفته اند به دروغگویی نیافتاده بودند؟ و در اینصورت فقهایی که با تکذیب تصمیم گرفته شده توسط خودشان در برابر امام و رهبری که به ادعای خودشان او را مراد و مقتدای خود می دانسته اند به دروغگویی افتاده اند از چه چیزی می خواسته اند نگهبانی کنند . از تخلف قوانین مجلس شورای اسلامی از احکام اسلام که حرمت دروغگویی از اولین و مهمترین قوانین آن است ؟
ثانیا سرنوشت مملکتی که تعیین تکلیف نهایی اعضای تصمیم گیر در باره مهمترین مقدرات مملکت به دست افرادی که این رابطه را باامام خود دارند ، در باره نیمی از نفوس مملکت چنین می اندیشند و آنها را صاحب قدرت تشخیص در باره مسائل سیاسی مقدرات مملکت ندانسته و به همین دلیل انها را صاحب حق انتخاب نمایندگان مجلس شورا نمی دانند چه باید می شد که اکنون نشده است ؟
ثالثا آیا ابقای افرادی که چنین می اندیشیده اند و بدتر از آن چنین رابطه ای با رهبر و مقتدای خود داشته اند در نهاد مهم و تعیین کننده شورای نگهبان و تداوم روش ها و تصمیم های آنها در دوره ها وسالهای بعد ضایع کننده حق کسانی که با امید و اعتماد تمام نیروی خود را برای پیشبرد اهداف انقلاب گذاشته اند نبوده است و اگر چنین است در برابر این تضییع حق چه کسی مسئول و پاسخ گو است ؟


دسته ها :

داستان شیرین ولادت امام زمان
سال 254 هجری قمری است. بشر بن سلیمان در بازار برده فروشان بغداد کنجکاوانه به پیش می‏رود(2) و در این حال برای چندمین بار صحنه واگذاری مأموریتی را که از امام هادی‏علیه السلام بر عهده داشت، به خاطر می‏آورد:
ساعاتی از شب گذشته بود که دَرِ خانه به صدا در آمد. با سرعت به جانب در رفتم و چون در را گشودم، کافور - خادم أبی الحسن علی بن محمدعلیه السلام - را در مقابل خویش دیدم. او را فرستاده بودند تا مرا به سوی ایشان بخواند.
لباسم را پوشیدم و رفتم. چون بر ایشان وارد شدم، مشاهده کردم که با پسر بزرگوارش أبا محمد، امام حسن عسکری‏علیه السلام و خواهر گرامی‏اش - حکیمه - مشغول گفت‏وگو است؛ وقتی نشستم، فرمود:
ای بشر! تو از فرزندان انصاری و این ولایت همواره در خاندان شما از پدران به پسرانشان به ارث خواهد رسید؛ زیرا شما مورد اعتماد ما خاندان رسالتید و لذا من تو را به فضیلتی مشرّف می‏سازم که صاحبان همت‏های بلند از شیعه برای آن، از هم سبقت می‏گیرند و آن برتری، سرّی است که تو را به آن آگاه می‏سازم و اختیار می‏دهدم تا کنیزی را بخری.
چون سخن امام به این جا رسید، قلم و کاغذ برداشت و شروع به نوشتن نامه‏ای به خط و زبان رومی کرد، و پایان آن را به مُهر خویش مزیّن ساخت.
سپس کیسه‏ای زرد رنگ را که در آن دویست و بیست دینار بود در آورد و فرمود:
اینها را بگیر و رو به سوی بغداد آر! پیش از ظهر فلان روز، در بغداد خواهی بود، در جاده کنار رود فرات قدم گذار! پس چون به قایق‏های اسیران و بخش فروش کنیزان، رسیدی در میان فروشندگان چشم بگردان. و کیلان بنی عباس در خرید کنیز و دسته‏های کوچکی از جوانان عراق را مشاهده می‏نمایی. سپس نزدیک رو و در کنار برده فروشی که عمربن یزید نام دارد قرار گیر، آن گاه صبر کن تا زمانی که کنیزی با صفاتی چند را که می‏گویم بیاورند:
دو لباس حریر ضخیم بر تن دارد. از کشف حجابش و از این که به او دست زنند می‏پرهیزد و چون کسی قصد می‏کند که او را از ورای نقاب نازکی که بر چهره زده بنگرد نگاه خود را به جانبی دیگر می‏چرخاند. با این کار، صاحبش [عصبانی شده ]او را می‏زند و او با فریاد به زبان رومی چیزی بر زبان می‏راند. بدان که او می‏گوید: «وای از هتک حجابم!...».
(علیهم السلام) (علیهم السلام) (علیهم السلام)
صدای همهمه تنی چند از برده فروشان افکار بشر را از هم می‏گسلد، بشر نظری به اطراف می‏کند با خود می‏گوید، درست همین جا است و حال باید عمربن یزید برده فروش را پیدا کنم.
بشر نشانی عمر را می‏پرسد تا این که بالاخره او را می‏شناسد، نزدیک شده، در کنارش می‏ایستد. پس از ساعتی انتظار، کنیزی را با همان صفاتی که امام فرموده‏اند می‏آورند.
بشر با خود می‏اندیشد: خدایا! چه می‏بینم؟ لباس و رفتار همان است که امام فرموده‏اند! گویی خود این جا بوده و او را مشاهده نموده‏اند. بهتر است جلو روم تا اطمینان بیشتر پیدا کنم.
بشر پیش می‏آید، خریداران قصد برداشتن پوشش سر کنیز و دیدن چهره‏اش را دارند ولیکن کنیز، سرسختانه مقاومت می‏کند و نمی‏گذارد و حتی تیر نگاه نظر کنندگان به صورتش را با برگرداندن چهره در هم می‏شکند.
برده فروش، خشمگین از رفتار غریب کنیز، پیش رفته او را می‏زند و کنیز آن چنان که امام فرموده بودند، فریادی زده و به زبان رومی جمله‏ ای بر زبان می‏راند.
خریداری با دیدن رفتار کنیز پیش آمده چنین می‏گوید:
پاکدامنی و حیای این کنیز آن چنان شوق و رغبتی نسبت به او در من به وجود آورده که حاضرم او را به سیصد دینار بخرم.
کنیز با زبان عربی فصیح پاسخ می‏دهد:
اگر در لباس سلیمان و بر تختی همچون تخت پادشاهی او ظاهر شوی، مطمئن باش که در من میلی نسبت به تو حاصل نخواهد شد. پس مالت را حفظ کن. [و بیهوده آن را به هدر مده‏].
برده فروش به کنیز می‏گوید:
نرگس! چاره‏ای نیست، به هر حال باید تو را بفروشم.
نرگس پاسخ می‏دهد:
عجله‏ای نیست، چاره‏ای نداری جز آن که مرا به کسی بفروشی که قلبم نسبت به امانتداری او تسکین یابد.
برای بشر با دیدن این صحنه - که قبلاً آن را مو به مو از زبان مبارک امام شنیده بود - شکی باقی نمی‏ماند که درست آمده و نرگس همان است که مورد نظر امام بوده است. پس با خوشحالی به طرف عمربن یزید رفته، آنچنان که امام تعلیمش داده بود، نامه را به او داده، می‏گوید:
این نامه یکی از بزرگان است که آن را به زبان و خط رومی نگاشته و در آن کرم و وفا و جوانمردی و سخایش را وصف کرده است. این نامه را به کنیزت بده تا در اخلاق وی تأملی نماید و اگر مایل باشد و رضایت دهد، من وکیلم، تا او را برای وی خریداری نمایم.
فروشنده، نامه را گرفته به نرگس می‏دهد. کنیز نامه را می‏گشاید. با خواندن آن، حالش به گونه‏ای شگفت دگرگون می‏گردد و به شدت می‏ گرید و به فروشنده‏اش می‏گوید:
مرا به صاحب این نامه بفروش و اگر چنین نکنی قسم می‏خورم که خود را خواهم کشت.
بشر با خوشحالی رو به برده فروش نموده می‏گوید او را به چند می‏فروشی؟
طمع وجود فروشنده را پر ساخته. بشر بسیار چانه می‏زند تا بالاخره او را به قیمتی که امام در کیسه نهاده بود راضی می‏کند.
آنگاه بشر کیسه را داده نرگس را می‏خرد و رو به او می‏گوید:
با من بیا تا به اتاقی که اجاره کرده‏ام برویم تا زمان حرکت فرا رسد.
نرگس با شادمانی به دنبال بشر راه می‏افتد. بشر غرق فکر است: این دیگر چه جور کنیزی است؟ رومی است ولی به راحتی به زبان عربی سخن می‏گوید! از پوشش و حجابش شدیداً محافظت می‏کند و اجازه نمی‏دهد کسی به او دست بزند.
هر مشتری را از خود می‏راند و فروشنده‏اش را مجبور می‏سازد تا بگذارد خود، خریدارش را انتخاب نماید و از همه بالاتر رغبت زیادی به امام نشان می‏دهد، آن چنان که صاحبش را تهدید می‏کند که اگر او را نفروشد خود را خواهد کشت!
به اتاق اجاره‏ای رسیده‏اند. وارد اتاق می‏شوند. بشر حرکات نرگس را دقیقاً زیر نظر دارد. نرگس می‏نشیند و بلافاصله نامه امام را باز کرده و می‏بوسد و برگونه و چشمانش می‏گذارد و چهره بر آن می‏ساید.
بشر از شدت تعجب طاقت از کف داده، لب به سخن می‏گشاید:
نامه‏ای را می‏بوسی که صاحبش را نمی‏شناسی؟!
نرگس آهی کشیده می‏گوید:
براستی که تو از شناخت فرزندان انبیا ناتوان و عاجزی! به گوش باش و قلبت را فارغ ساز تا داستان زندگیم را برایت باز گویم:
ادامه دارد...
منبع :کتاب کمال الدین و تمام النعمه 

دسته ها :
1) دکتر ارادت زیادى به امام رضا علیه السلام

دارد.تا قبل از عهده دارى شهردارى تهران، به همراه

خانواده اش،با پیکان مدل پایین وبعدها پژو 504 مدل

1979 میلادى که هنوزهم اتومبیل شخصیشان همان

است، به پاى بوسى امام رضا علیه السلام مى رفتند.

در زمان شهردارى تهران با هزینه ى شخصى، ماهى

یک بار به زیارت ثامن الحجج علیه السلام مى رفت. به

این صورت که از فرودگاه مستقیم به حرم مشرف مى

شد. یکى - دو ساعت زیارت مى کرد..به فرودگاه برمى

گشت و با پرواز همان روز مشهد-تهران، بر مى گشت.

توقف طولانى مدتِ دکتر در مشهد، زمانى بود که با

خانواده اش مى رفت.به محض پیروزى در انتخابات

ریاست جمهورى و استقرار در مقام ریاست جمهورى

، اولین کارى که کرد، رفتن به پاى بوسى امام رضا

علیه السلام بود.

اولین جلسه ى هیئت دولت را هم در حرم حضرت

على بن موسى الرضا برگزار کرد.بااین مقدمه که یکى

از دلایل اقتدار و پیشرفت ایران بهره مندى از توجهات

امام هشتم علیه السلام است. و ما در اولین جلسه ى

هیئت دولت از ایشان کمک مى خواهیم.

2) آن زمان من مسئول فرهنگى دانشگاه علم و صنعت

بودم. براى دیدار از مناطق جنگى جنوب،دانشجوها را

به خوزستان برده بودیم. دکتر هم به همراه یکى-

دونفردیگر از اساتید به دعوت ما آمده بودند.شب اوّل

جاى مناسبى براى اسکان نبود .بچه ها را در سد کارون

اسکان دادیم. پتو هم به اندازه ى کافى نبود.آن شب تا

صبح من و دکتر نشستیم با هم به صحبت کردن. انگار

یکى از ماها بود. اصلا
"به روى خودش نیاورد جایى براى

استرحت وپتویى براىگرم شدن ندارد.

شب بعد هم براى اسکان دانشجوها به مشکل

برخوردیم. بعد از کلى دوندگى بالاخره جایى پیدا

کردیم و دانشجوها را اسکان دادیم. یکى از بچه ها

کسالت شدیدى پیدا کرده بود و باید او را به یک

مرکز درمانى مى رساندیم. دکتر که متوجه مشغله

ى زیاد ما شده بود،گفت آن دانشجو را براى معالجه

به یک بیمارستانى- جایى مى رساند.وقتى برگشتند،

آن دانشجو به دوستانش گفته بود،پول ویزیتش را

دکتر،خودش حساب کرده و به او اجازه نداده دست

به جیبش ببرد!

3) در مراسم اختتامیه ى اردوى جنوب، از طرف

دانشگاه به اساتیدى که همراهمان آمده بودند، نفرى

یک لوح تقدیر و یک سکه ى بهار آزادى دادیم. بعداز

بازگشت از اردوى جنوب، دکتر مرا به اتاقش خواست

و گفت مى خواهد به واحد فرهنگى دانشگاه کمک

کند. مبلغى معادل بهاى سکه را که داخل پاکتى

گذاشته بود داد دستم.

4) در زمان شهردارى یک بار دکتر آنفولانزاى

سختى گرفته و نتوانسته بود سرکار بیاید.ما؛بچه

هاى بهدارى تصمیم گرفتیم به دیدنش برویم.وقتى

داخل خانه اش شدیم، دیدیم آقاى لاریجانى وآقاى

ولایتى هم به دیدنش آمده اند.دکتر روى یک تشک

خوابیده بود.دکتر روى یک تشک خوابیده بود .گوشه

ى اتاق هم یک بخارى کوچک گازى روشن بود.کف

اتاق با فرش ماشینى فرش شده بود.نه ازمیز و صندلى

خبرى بود و نه از مبلمان.از دیدن خانه و زندگى دکتر

همگیمان حسابى جا خوردیم.خانه هاى ما کارمندان

شهردارى که آن زمان ماهى سیصد-چهارصد تومان

حقوق خانه هاى ما کارمندان شهردارى که آن زمان

ماهى سیصد-چهارصد تومان حقوق مى گرفتیم،خیلى

بهتر از خانه ى شهردار تهران بود.

5) باغبان خانه ى ریس جمهور،خود دکتر است.

توى حیاط خانه اش باغچه درست مى کند.خاک و

کود مى ریزد وگل و سبزى و نهالِ درخت مى کارد.

6) دکتر گاهى تسبیح، انگشتر و حتى کاپشنى که

مى پوشد را هدیه مى دهد.یعنى مردم نامه مى نویسند.

از او مى خواهند.او هم از ما،کارمندانِ دفتر مى خواهد

به او هم از ما،کارمندانِ دفتر مى خواهد بهآدرس

درخواست کننده پست کنیم.براى خودش هم دوباره

یکى دیگر تهیه مى کند.یک بار به شوخى به بچه هاى

دفتر گفتم: ریاست جمهورى از لحاظ اقتصادى خیلى

به ضرر دکتر بوده.چون دکتر از وقتى رئیس جمهور

شده خرج ومخارجش کمتر نشده که بیشتر هم شده!

7) آن موقع ها که دکتر شهردار بود، خبرنگارى از

ایشان پرسید چرا ازشهردارى حقوق نمى گیرد؟دکتر

گفت چون کارمند دولت است وحقوق استادى دانشگاه

براى او کافى است.خبرنگار:شما فرزنددارید.فرزندان شما

نیاز به حمایت شما دارند.دکتر:هم من و هم همسرم که

فرهنگى است ازدولت حقوق مى گیریم.بسِّمان است.

وظیفه ى ما این است .مگر پدرِمن به من کار و خانه

داد. خودم زحمت کشیدم. درس خواندم.کارکردم.تلاش

کردم تا توانستم با زحماتم یک خانه ى قسطى بخرم.

بچه هاى من هم خودشان باید تلاش کنند.

اقتباس از سایت :فرهنگ جنوب

دسته ها :

این متنی که براتون ارائه می کنم رو توی قطعه شهداء بهشت زهرا از بلندگو شنیدمو یادداشت کردم. راستش خیلی روم اثر داشت، البته صدای گویندش و موسیقی متن اون هم خیلی تو اثر گذاریش دخیل بود.براتون شنیده هامو می نویسم امیدوارم خوشتون بیاد.

آقام، آقام، آقام

کدوم آقا؟

همون آقائیکه هر وقت دلم میگیره فقط صدا می زنم یا مهدی،

آقام، آقام، آقام،

اگه تو رو صدا نزنم پس کیو صدا بزنم،

اگه از تو خجالت بکشم، مادرتو صدا بزنم، روم میشه اصلاً مادرتو صدا بزنم!

آقا جانم، آقام، آقام،

آقا درسته، نمک خوردم و نمکدون شکستم،

آقا درسته، هر چی بمن خوبی کردی، با هیچ چیزی جز بدی جوابتو ندادم،

هر چی از طرف تو اومد اجابت و خوبی بود،

اما هر چی از طرف من ...

آقام، آقام، آقام،

آقا فقط می تونم مثل همیشه بگم شرمندم،

آقا جان بازم مثل همیشه می گم دستت درد نکنه آقا،

آقا جون، تو که تا حالا برام خوب اربابی کردی،

ولی، ولی هنوز یه چیزی تو دلم مونده آقا،

اگه الان نخوای بهم بدی دیگه کی،

آقا دلم سالهاست حسرت یه نگاتو داره، فقط یه نگاه، فقط یه نگاه آقا،

نمی گم دست به سرم بکش، میدونم لیاقت ندارم،

فقط یه نگاه، یه نگاه،

آقا، آقا جون، هر چی ناز کنی بهت میاد آقا،

هر چی ناز کنی بهت میاد،

آقا جون، اما من که چیزی ندارم که خریدارت باشم،

جز گناه چیزی دارم؟

تو که پروندمو بهتر از خودم می دونی،

تو که بهتر پروندمو دیدی، تو که دوشنبه و جمعه پروندمو باز می کنی،

دیگه از خودم خجالت می کشم بس که امام زمان سر بلند می کنه و میگه خدایا به من مهدی ببخشش.

یا مهدی

منبع : مسعود محمدی

دسته ها :

اولین کار انتخاباتی من با حضور در ستاد به آفرین شروع شد . قرار بود خاتمی به میدان رقابت با محافظه کاران بیاید و قرار بود ستاد انتخاباتش کمیته زنان داشته باشد و قرار شد من به دلیل آشنایی قبلی با خانم شجاعی گفتگویی با او داشته باشم برای پذیرفت مسئولیت این کمیته تا بعد خود آقای خاتمی با او صحبت کند . ماموریت را انجام دادم و خانم شجاعی هم با شرط حضور خانم خواجه نوری که در وزارت ارشاد با آقای خاتمی همکار بود ، مسئولیت را قبول کرد و ماموریت بعدی ما شد گفتگو با خانم های برجسته و فعالان عرصه فرهنگ و سیاست و اجتماع که از شما چه پنهان آن زمان زیاد هم نبودند و در اولین ملاقاتها قول همکاری دادند و همراهمان شدند در سفر به سرزمین دلهای پاک هموطنان که قدمگاه خاتمی شده بود و چه جانانه میزبانی می کردند و چه مهربانانه همراهی می کردند و چه شور و غوغایی آفریدند ناگهان که کارناوال عاشورا را در حضور ۲۰ میلیونی خود غرقه کردند و محو و ناپدید !!!

همین تجربه باعث شد پس از آن تقریبا در تمام ستادهای انتخاباتی اصلاح طلبان حضور داشته باشم مستقیم و غیرمستقیم . البته خاطرات تلخ و شیرین هم فراوان است باشد برای وقتی دیگر

دسته ها :

سال ۷۶ بود و مدت کوتاهی از ریاست جمهوری آقای خاتمی می گذشت ما منتظر بودیم ببینیم حاصل لابی ها و مشورت ها و گفتگوها برای زنان چه حاصلی می دهد ؟ آقای خاتمی گفته بود من به اقدامات از بالا برای بهبود وضعیت زنان خیلی معتقد نیستم . رشد اآگاهی و توانمند شدن زنان شرایط بهتر را برایشان بوجود می آورد و باید امکان حرکت از پایین فراهم شود.  ما هم تایید کرده بودیم و ضرورت برنامه ریزی هایی از جانب قدرت را گوشزد کرده بودیم برای حصول  نتیجه .

خانم شجاعی با من تماس گرفت که به مناسبت روز زن عازم گیلانم و همراه ندارم اگر برنامه ای نداری با من بیا . من هم به پاس همه همراهی های او با برنامه هایی که پیشنهاد می کردیم ، پذیرفتم و هم سفرش شدم . صبح زود راهی شدیم وتمام طول مسیر به تحلیل شرایط و پیش بینی تصمیمات و برنامه های آتی گذشت . دیدار با خانم های فعال منطقه ، سخنرانی در جمع زنان و مردان به مناسبت ولادت حضرت زهرا و اعطای جایزه به زنان برتر استان و بازدید از چند مرکز و بعد از نهارهم  مراسم کلنگ زنی کانون فرهنگی اجتماعی زنان و بعد هم شرکت در کمیسیون زنان استان که همه مسئولین کمیسیون های شهرستان ها هم حاضر بودند .

اولین بار بود که در چنین برنامه رسمی دولتی شرکت می کردم و برایم معادلات و مناسباتی که شاهدش بودم جالب و قابل تامل بود . در اخبار ساعت ۲ همان روز خبر انتصاب زهرا شجاعی به عنوان رئیس مرکز امور مشارکت زنان اعلام شده بود و متن حکم آقای خاتمی که خواسته بود زمینه های مشارکت زنان در عرصه های مختلف فراهم شود،  قرائت شده بود . همکاران شجاعی در استان چهره های غمزده ای داشتند و بالاخره یکی پرسید : با رفتن شما تکلیف کمیسیون امور بانوان چه می شود . پاسخ کمی عجیب بود البته : خوب کس دیگری می آید مثلا همین خانم محتشمی که جوان است و صاحب ایده و پرانرژی !!! 

خود من با عبدالله نوری صحبت کرده بودم که اجازه دهد مشاورش که پس از یک دوره توقف کاری در وزارت کشور باردیگر توسط او به موقعیت سابقش بازگشته بود ، برای مسئولیت مهم تر مشاورت رئیس جمهور آماده شود و او با فروتنی گفته بود اگر آقای خاتمی اینطور می خواهد من حرفی ندارم .خوش سلیقگی آقای خاتمی در انتخاب روز زن برای اعلام حکم هم برایمان جالب بود .

این سفر تاریخی شد از این جهت که زهرا شجاعی صبح به عنوان  مشاو وزیر کشور به گیلان رفت و شب با سمت مشاور رئیس جمهور برگشت . و بازگشت ما قرین شد با اولین برنامه ریزی ها برای دفتر ارتقاء یافته ریاست جمهوری که رئیس آن قرار بود برای اولین باراز فردا در جلسات کابینه شرکت کند و همه وزرا موظف به همکاری با او شده بودند . خانم شجاعی از من خواست که در راه سخت پیش رو همراهیش کنم و من باوجود این که مشغول ثبت نام دوره دکتری در دانشگاه لبنان بودم با این شرط که هیچ مسئولیتی را نپذیرم ، قبول کردم که همان وظیفه ای که در ستاد داشتم یعنی ارتباطات را والبته مشاوره در امور جوانان ادامه دهم و این داستان ادامه پیدا کرد …ازسایت محتشمی

دسته ها :
چون نبودیم مرد میدانش
 


همه گشتیم نقش ایوانش
 


زآن دهان غنچه باید از غیرت
 


بدامن دَرد گریبانش
 


در گریبان کشید سر، خورشید
 


ز آفتاب رخ درخشانش
 


باغبانى که نار پستان یافت
 


چه تعلق به نار بُستانش
 


با پریشانیم عجب جمع است
 


خاطر طرّه پریشانش
 


گوهر از قعر بحر مى آید
 


به تماشاى آب دندانش
 


حیرتى دارم از چنین رخسار
 


هم از آن کس که نیست حیرانش
 


به غلامى دهد گرش بیند
 


یوسف خویش ، پیر کنعانش
 


مى پرستند چون صنم در دیر
 


همه کافر و مسلمانش
 


چند باشى دلا ز بى باکى
 


ایمن از سِحر چشم فتانش
 


از جراحات دل توان دانست
 


حِدّت تیرهاى مژگانش
 


تا چه آید به دل چه مى گذرد
 


از دل کوه برق پیکانش
 


عار دارد ز ملک اسکندر
 


تشنه فیض آب حیوانش
 


از سِرشکم جهان چو دریایى است
 


لاشه من ، اسیر طوفانش
 


بس که چون مرغ شب زدم فریاد
 


در غم روزگار هجرانش
 


داد جان را سروش عالم غیب
 


مژده اى از وصال جانانش
 


کز وجود امام خاتم کرد
 


ختم حق برزمانه احسانش
 


چهره بنمود شاهد ازلى
 


به ستمدیدگان هجرانش
 


پرده از چهره برگرفت زمهر
 


ریخت سنگ جفا زد امانش
 


کرد از این جلوه ، ختم نور ازل
 


بر صف کاینات جولانش
 


سر فخر زمین از این مولود
 


بَر شد از آسمان و کیوانش
 


حجّة اللّه مهدى موعود
 


مظهر دین حق و برهانش
 


زاده عسکرى ، سمىّ رسول
 


نجل زهرا و نخل بستانش
 


جانشین محمّد مختار
 


عترت خاص و عین قرآنش
 


همچو شیر خدا به پیکر کفر
 


ضیغم ذوالفقار غژمانش
 


درَوَد شرک را ز روى زمین
 


همچون خاشاک ، داس برّانش
 


گرگ با پاس او برد هرروز
 


شکوه میش ، پیش چوپانش
 


پیش آهو ز بیم او از عذر
 


مى کند شیر شرزه دندانش
 


با قضاى خدا سیره خلق
 


چیست جز مشتها به سندانش
 


از خدا منتى به عالم نیست
 


بیشتر از وجود ذى شاءنش
 


عیسى و خضر، از پیش به نماز
 


بهر شاگردى دبستانش
 


جنّت و دوزخند روز جزا
 


مزد شکر و جزاى کفرانش
 


گویى این طارم بلند اساس
 


همچون گویى است پیش چوگانش
 


بى نفاذش نبود روز ازل
 


اثرى از سپهر و سکّانش
 


از عدم کاروان هستى کرد
 


عزم جنبش زعزّ فرمانش
 


اى شهى کز ولایت ابراهیم
 


نار نمرود شد گلستانش
 


دست لطفت ببرد از آدم
 


ذلّت دستبرد شیطانش
 


جز پناهت نبرد یوسف را
 


به عزیزى ز ذلّ زندانش
 


اى سحاب کفت زفیّاضى
 


خجلت ابر کاه یارانش
 


غرفه را چون فتد به بحر گناه
 


لطف کن ورنه برد طوفانش
 


دستگیرى کن از وفا ورنه
 


سیر آفات کند بنیانش
 


تا خدایى کند خداى جهان
 


آنکه عام است لطف و احسانش
 


خاصه لطف کردگار بواد
 


آنکه محکم به توست پیمانش

اقتباس از :سایت امام مهدی
 

دسته ها :
خاطرات محمدرضا سرشار از «عکس انتخاباتی با کت دکتر احمدی نژاد»
            جمعه 28 فروردین 1388

تازه ترین کتاب محمد رضا سرشار با عنوان «عکس انتخاباتی با کت دکتر احمدی نژاد» از سوی انتشارات سوره مهر منتشر و در نمایشگاه کتاب تهران ارائه می شود.
به گزارش خبرنگار سرویس فرهنگی هنری برنا از انتشارات سوره مهر، محمد رضا سرشار درباره این کتاب گفت:عکس انتخاباتی با کت دکتر احمدی نژاد» خاطراتم از انتخابات مجلس ششم در سال 78 است که من و دکتر احمدی نژاد هر دو نامزد انتخابات بودیم.
وی ادامه داد: در آن سال من و دکتر احمدی نژاد هر دو در یک لیست انتخاباتی قرار داشتیم و بیان این خاطرات از جهاتی برای من جالب بود.
سرشار افزود: حضور دکتر احمدی نژاد و بسیاری از دولتمردان فعلی در این خاطرات منعکس شده و در این روزها که بحث های انتخاباتی داغ است استقبال خوبی از این کتاب شود.
انتشارات سوره مهر پیش از این، کتاب های دیگر محمد رضا سرشار را در یک مجموعه منتشر کرده است.

دسته ها :

سنی نیوز:یک بنده خدایی سخت سرگردان و ناراحت بود کسانی متوجه نگرانی او شدند وقتی دلیل را از او پرسیدند گفت من نمی دانم چه بکنم ؟ اگر تند راه می روم می گویند دیوانه است و اگر آهسته راه بروم می گویند تنبل است. من نمی دانم چطور بروم که مردم چنین نگویند.

ما نیز چنین حالی داریم اگر با جنب و جوش فراوان شرکت بکنیم یا با کندی و سستی هیچ فرقی در سرنوشت ما نمی کند . .

تجارب روزگار گذشته

در یکی از انتخاباتها (ریاست جمهوری ) ما تصمیم گرفتیم با جدیت تمام فعالیت کنیم تا بلکه نظر مثبت و محبت مسئولین مملکت را جلب نماییم.

ستادی درست کردیم با نام ….. ستاد مرکزی مقرش در زاهدان بود اما در همه شهرها شعبه هایی ایجاد نمودیم.

مسئولیتها را تقسیم کردیم یکی شد رئیس ستاد دیگری شد مسئول تبلیغات و … من به عنوان مسئول پشتیبانی و مالی ستاد تعیین شد وظیفه من تامین مالی ستاد بود ضمنا در تبلیغات نیز کار می کردم . قابل ذکر است که فارس و بلوچ و شیعه و سنی در ستاد ما مشارکت داشتند.  پس از یکماه تلاش بالاخره هفته آخر نزدیک شد یک هفته آخر را ما خیلی کوشش کردیم گروههایی درست کردیم و به شهرستانها فرستادیم تا تبلیغات کنند و همچنین به ستادها سر بزنند.

من همراه با دکتر طاهری و دکتر مجاهد و تعدادی ازاساتید دانشگاه که اسمهایشان را به یاد ندارم به سراوان رفتیم. در آنجا ما جلسات متعددی برگزار نمودیم متینگ خیابانی تشکلیل دادیم بعضی شبها تا ساعت ۱۱ در جلسات خیابانی به سوالات مردم پاسخ می دادیم و از برنامه های رئیس جمهوری که خودمان اصلا ندیده بودیم تعریف می کردیم . در همان جلسات گاهی به یادم می آمد و با خود می گفتم آیا من برای دین خدا که وظیفه ام بود این اندازه زحمت کشیده ام و بی اختیار جواب منفی بود.

دکتر طاهری  را زحمت بیشتری دادیم او همراه جماعتی به مناطق و اطراف سراوان رفت و تبلیغ نمود.

بعد از چند روز به زاهدان برگشتیم و با بیم و امید در انتخابات شرکت نمودیم.

در انتخابات ما پیروز شدیم نتیجه حیرت انگیز بود استان سیستان و بلوچستان به نسبت تعداد شرکت کنندگان در کشور اول شده بود . پس از دو سه روز شادمانی به ما اعلام نمودند برای ملاقات با رئیس جمهوری فلان روز همه در فرودگاه جمع شوند رئیس جمهور می خواهد از کسانی که تلاش کرده اند تشکر نماید وقتی این خبر خوب به اعضا و مسئولین ستادهای شهرستانها رسید شادمانی آنان چندین برابر شد.

روز موعود فرا رسید دوستانی که از شهرستانها آمده بودند شادیشان وصف ناپذیر بود. همه لحظه شماری می کردند که ساعت پرواز فرا برسد. نزدیک نماز مغرب با شور و اشتیاق به فرودگاه زاهدان رفتیم  در آنجا شادی ما جایش را به ناراحتی و عصبانیت شدید داد. در آنجا همه سرگردان بودند هیچ کس دلیل را نمی دانست برخی می گفتند هواپیما وسط راه بنزین تمام کرده برخی می گفتند چون لاستیکهایش کهنه بوده وسط راه پنچر شده . ..

اصلا هواپیمایی در کار نبود تمامی اعضای فارس ما با تعداد اندکی بسیاراندکی از بلوچ  را برده بودند و ما را سرگردان سر کار گذاشته بودند . کسانی که از شهرها و روستاهای خود با چه تبلیغاتی و چه امیدهایی آمده بودند ناراحتی شان وصف ناپذیر بود. آنان کسانی بودند که یکماه از کار و زندگی خود دست کشیده بودند و شب تا  صبح در روستاها دوندگی کرده بودند.

در فرودگاه عده ای از همراهان ما داد می زدند بابا حالا که هواپیمایی در کار نیست اقلا همان دعوت نامه و آدرس ملاقات با رئیس جمهور را بدهید خود ما با ماشین می رویم . کسی جوابگو نبود.

از شدت ناراحتی همه در حوزه جمع شدند و جناب مولانا مقداری از صبر و بی ارزشی دنیا و.. برایشان سخن گفتند . تعدادی به مولانا می گفتند : مولانا ما با چه رویی برگردیم ما در آنجا همه جا پخش کردیم که برای دیدن رئیس جمهور می رویم .

خلاصه این اولین ضربات و پاداشهای ما بودند. بعد از گذر از این مصبت نوبت به تقسیم غنایم رسید.

آن عده از اعضای ستاد ما (یعنی بلوچها ) که شغل دولتی داشتند به بهانه های مختلف از کارها برکنار شدند .  چند روز بعد دوستم جناب مدد جمشیدزهی که از مسئولین ستاد بود را پیاده دیدم وقتی دلیل را پرسیدم گفت قبلا کارمند بودم و ماشین اداره دستم بود اکنون از کار برکنار شدم.

بعد از آنکه حکومت مورد نظر ما آمد دیگر کسی از ما از نرخ جو و پیاز هم سوالی نکرد. چیزی که از آنهمه تلاش و زحمت نصیب ما شد شرمندگی در برابر مردم بود.

دکتر طاهری  می گفت مولانا شما ما را بردید و در سراوان متینگ دادید من هر وقت به سراوان می روم عرقهای خود را پاک می کنم و تا جایی که بتوانم خود را از مردم مخفی می کنم زیرا مردم می گویند شما که ما را برای رای دادن آوردید حتما اختیاراتی در این حکومت دارید فلان مشکل ما را حل کنید در حالیکه ما هیچکاره نیستیم .

خلاصه آن حکومت ما اگر چه بد نبود اما انتظارات ما بسیار زیاد بود . در آن حکومت خوب بعد از انتخابات کسی یادی از ما نکرد یعنی در هیچ مجلس و جلسه ای ما را نخواستند تنها یک جلسه بود که ما را در فرمانداری احضار نمودند و به ما گفتند به زودی نیروهای ایالات متحده وارد افغانستان می شوند و شما حق ندارید علیه آن دلاوران سخنی بگویید مبادا بهانه ای به دستشان بیافتد . که من سخنانی اعتراض آمیز بیان نمودم و گفتم ما به حکم قرآن مسئولیم باید از همسایگان مسلمان خود حمایت کنیم .. اگر می خواهیم از ایران دفاع کنیم نباید منتظر بمانیم کی نوبت ما می رسد و..

منبع:سنی نیوز

دسته ها :
X