بسمه الله الرحمن الرحیم          

زن وشوهر جوانی سوار برموتورسیکلت در دل شب می راندند

آنها از صمیم قلب یکدیگر را دوست

داشتند.

زن جوان: یواش تر

برو من می ترسم! مرد جوان: نه ، اینجوری خیلی بهتره! زن

جوان: خواهش می کنم ، من خیلی میترسم! مردجوان: خوب،

اما اول باید بگی دوستم داری. زن جوان: دوستت دارم ، حالامی

شه یواش تر برونی. مرد جوان: مرا محکم بگیر .زن جوان: خوب،

حالا می شه یواش تر برونی؟مرد جوان: باشه ، به شرط این که

کلاه کاسکت مرا برداری و روی سرت بذاری، آخه نمی تونم

راحت برونم، اذیتم می کنه.روز بعد روزنامه ها نوشتند: برخورد

یک موتورسیکلت با ساختمانی حادثه آفرید.در این سانحه که

بدلیل بریدن ترمز موتور سیکلت رخ داد، یکی از دو سرنشین زنده

ماند و دیگری در گذشت. مرد جوان از خالی شدن ترمز آگاهی

 یافته بود پس بدون این که زن جوان را مطلع کند با ترفندی کلاه

کاسکت خود را بر سر او گذاشت و خواست برای آخرین بار

دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند

 

دسته ها :
سه شنبه بیست و چهارم 6 1388

بسمه الله الرحمن الرحیم 

 سلام به دوستای عزیزم

بند بند شاهنامه ام را زرین کرده ای و بند بند وجودم را تسخیر...

 

بگو کدامین عاشق را میشناسی

 

که چشمان تو بهشتش باشد ؟!

 

بگو کدامین کس حضورت را

 

در تنهایی خود جشن میگیرد ؟!

 

بگو کدامین عاشق در کف دستانت

 

خوشبختی را یافت ؟!

 

چه کسی گفت:"بی تو هرگز ؟!"

 

چه کسی به احترام نامت

 

سکوت را برگزید ؟!

 

چه کسی خود را باخت و

 

تو را ساخت ؟!

 

چه کسی ضربان قلبش

 

با نبض حضورت میزد ؟!

 

چه کسی پروانه ات

 

بود و است و خواهد ماند ؟!

 

بگو....

 

"تو را به او خواهم بخشید !"

 

چرا که او سزاوار داشتن توست...!

عاشق دل شکسته
دسته ها :
سه شنبه بیست و چهارم 6 1388

بسمه الله الرحمن الرحیم 

 سلام بچه ها

امشب همه جا حرف از آسمون و مهتابه ، تموم خونه دیدار این خونه فقط خوابه ، تو که رفتی هوای خونه تب داره ،داره از درو دیوارش غم عشق تو می باره،دارم می میرم از بس غصه خوردم،بیا بر گرد تا ازعشقت نمردم،همون که فکرنمی کردی نمونده پیشت،دیدی رفت ودل ماروسوزوندش حیات خونه دل می گه درخت هاهمه خاموشن،به جای کفتروگنجشک کلاغای سیاه پوشن ،چراغ خونه خوابیده توی دنیای خاموشی،دیگه ساعت رو طاقچه شده کارش فراموشی ، شده کارش فراموشی ، دیگه بارون نمی باره اگر چه ابر سیاه ، تو که نیستی توی این خونه،دیگه آشفته بازاریست ، تموم گل ها خشکیدن مثل خار بیابون ها، دیگه از رنگ و رو رفته ، کوچه و خیابون ها ،،، من گفتم و یارم گفت گفتیم و سفر کردیم،از دشت شقایق ها،با عشق گذرکردیم گفتم اگه من مردم ، چقدر به من وفاداری، عشقو به فراموشی ،چند روزه تو می سپاری گفتم که تو می دونی،سرخاک تو می میرم ، ولی تا لحظه مردن نمی گیرم دل از 

تو

عاشق شکسته دل   
دسته ها :
سه شنبه بیست و چهارم 6 1388

 

بسمه الله الرحمن الرحیم

سلام رفیقای عزیزم

 

 

 

 

 

این چه عشقی است که دردل دارم!

 

 

به زمین میزنی و می شکنی ، عاقبت شیشه ی امیدی را

  

سخت مغروری و میسازی سرد ، در دل آتش جاویدی را

  

دیدمت وای چه دیداری وای ، این چه دیدار دل آزاری بود

  

بی گمان برده ای از یاد آن عهد ، که مرا با تو سر و کاری بود

  

این چه عشقیست که در دل دارم ، من از این عشق چه حاصل دارم

  

می گریزی ز من و در طلبت ، باز هم کوشش باطل دارم

 

عاشق دل شکسته

 

 
دسته ها :
سه شنبه بیست و چهارم 6 1388

                    بسمه الله الرحمن الرحیم

سلام به دو ستای عزیزم

 

از یاد رفته... 

یاد بگذشته به دل ماند و دریغ ، نیست یاری که مرا یاد کند

   دیده ام خیره به ره ماند و نداد ، نامه ای که دل من شاد کند 

  خود ندانم چه خطایی کردم ، که ز من رشته ی الفت بگسست 

  در دلش  جایی اگر بود مرا ، پس چرا دیده ز دیدارم بست 

  هر کجا می نگرم باز هم اوست ، که به چشمان ترم خیره شده  

 درد عشق است که با حسرت و سوز ، بر دل پر شررم چیره شده 

  گفتم از دیده چو دورش سازم ، بی گمان زودتر از دل برود 

  مرگ باید که مرا در یابد ، ور نه دیریست که از دل برود  

 شعر گفتم که ز دل بردارم ، بار سنگین غم عشقش را  

 شعر خود جلوه ای از رویش شد ، با که گویم ستم عشقش را

 

عاشق دل شکسته 

دسته ها :
سه شنبه بیست و چهارم 6 1388

              بسمه الله الرحمن الرحیم

سلام به دوستای گل خودم

 

یکی را دوست میدارم ولی افسوس............ او هرگز نمیداند...

یکی را دوست میدارم ولی افسوس 

  او هرگز نمیداند 

  نگاهش میکنم شاید بخواند از نگاهم که او را دوست میدارم ولی افسوس

او هرگز نگاهم را نمی خواند 

  به برگ گل نوشتم من که او را دوست میدارم ولی افسوس  

 او برگ گل را به زلف کودکی آویخت تا او را بخنداند 

  به مهتاب گفتم ای مهتاب سلام من رسان و گو که او را دوست میدارم ولی افسوس

   یکی ابر سیه آمد زره روی ماه تابان را بپوشانید

   صبا را دیدم وگفتم صبا دستم به دامانت بگو از من به دلدارم که اورا دوست میدارم ولی افسوس 

  ز ابر تیره برقی جست و قاصد را میان راه بسوزانید  

 کنون وامانده از هر جا یکی را دوست میدارم ولی افسوس 

  او هرگز نمیداند!  

دسته ها :
سه شنبه بیست و چهارم 6 1388

 

                   بسم الله الرحمن الرحیم

 

سلام گلای من

امیدوارم حال همتون خوبه خوب باشه

           **************

قطعه گمشده ای از پر پرواز کم است 

یازده بار شمردیم ویکی باز کم است

این همه آب که جاریست نه اقیانوس است

عرق شرم زمین است که سرباز کم است

          **************

تو دریایی و من موجی اسیرم

که می خواهم در آغوشت بمیرم

بیا دریای من آغوش برکش

نمی خواهم جدا از تو بمیرم

          **************

ای تو تنها خوب دنیا بی تو من تنها ترینم

با تو من مثل ستاره بی تو من خاک زمینم

          **************

بگذار بمیرم که دگر همسفری نیست

در سینه من فرست عشق دگری نیست

بعد از تو دلم عرصه تکرار بلا بود

آری دگر از عشق در اینجا خبری نیست

          **************

یکی در آرزوی دیدن توست

 

یکی در حسرت بوییدن توست

 

ولی من ساده و بی ادعایم

 

تمام هستیم خندیدن توست

 

          **************

زندگی دفتری از خاطره هاست یک نفر در دل شب یک نفر در دل خاک یک نفر همدم خوشبختی هاست یک نفر همسفر سختی هاست.چشم تا باز کنیم عمرمان میگذرد
ما همه همسفریم .... !!

               ****************

آن زمان که باید دوست بداریم کوتاهی می کنیم

آن زمان که دوستمان دارند لجبازی می کنیم

و بعد...

برای آنچه از دست رفته آه می کشیم

                ****************

وقتی معلم تو کلاس ازم پرسید عشق چند بخشه ؟

زود دستمو بالا بردم و گفتم ...یک بخش...

اما از وقتی تو رو شناختم فهمیدم که عشق سه بخشه...

عطش دیدن تو...

شوق با تو بودن...

واندوه بی تو بودن!

                  ****************

گلای من مواظب خودتون باشید

 تک ساحل نشین قلب پر مهرتون

عاشق شکسته دل

گلای من منتظر نظرات قشنگتون هستم

       

               

دسته ها :
پنج شنبه بیست و دوم 12 1387
X