به نام خدا
بیا آب باشیم
و خواب از نگاه گیاهان بروبیم
ودر برکه های صحاری
عطشناکی آهوان را
بنوشیم.
بیاتا که شفاف باشیم
اگر تهمتی بر درختی
و یا غیبتی بر سلام صدیق نسیمی
روا کرده بودیم دیروز
اگر حرف هامان صمیمی نبودند
اگر که " محبت " قضا شد
بیا در فضای هر آنچه نکردیم
- نبودیم -
و یا با تکلف سرودیم
اکنون بکوشیم !
نکوشیم تنها صدامان
به کرسی نشیند
بیا رنگ دنیا نگیریم.
اول خدا
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم
که اول ظلم را می دیدم از مخلوق بی وجدان
جهان را با همه زیبایی و زشتی
به روی یکدگر ویرانه می کردم.
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم
که می دیدم یکی عریان و لرزان
دیگری پوشیده از صد جامه ی رنگین
زمین و آسمان را واژگون مستانه می کردم.
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم
که در همسایه ی صدها گرسنه ، چند بزمی
گرم عیش و نوش می دیدم
نخستین نعره ی مستانه را
خاموش آن دم بر لب پیمانه می کردم.
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم
نه طاعت می پذیرفتم
نه گوش از بهر استغفار این بیدادگرها تیز کرده
پاره پاره در کف زاهد نمایان
سبحه ی صد دانه می کردم.
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم
برای خاطر تنها یکی مجنون صحراگرد بی سامان
هزاران لیلی ناز آفرین را
کو به کو آواره و دیوانه می کردم.
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم
به گرد شمع سوزان دل عشاق سرگردان
سراپای وجود بی وفا معشوق را
پروانه می کردم.
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم
که می دیدم مشوش عارف عامی
ز برق فتنه ی این علم آدم سوز مردم کش
به جز اندیشه ی عشق و وفا
معدوم هر فکری در این دنیای پر افسانه می کردم.
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم
به عرش کبریایی ، باهمه صبر خدایی
تا که می دیدم عزیزی نا بجا
ناز بر یک ناروا گردیده خواری می فروشد
گردش این چرخ را وارونه بی صبرانه می کردم.
عجب صبری خدا دارد !
چرا من جای او باشم
همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و
تاب تماشای تمام زشت کاری های این مخلوق را دارد
و گرنه من به جای او چو بودم
یک نفس کی عادلانه
سازشی با جاهل و فرزانه می کردم !
عجب صبری خدا دارد !
عجب صبری خدا دارد !
عجب صبری خدا دارد.....!
"معینی کرمانشاهی "
به نام خدا
تو مهربان من !
سکوت را پر از ترانه کن.
که تا سکوت می کنی
من ابتدای فصل انجماد می شوم.
"انوش خلیلی"
به نام خدا
دل تو رابطه با وسعت دریا دارد
حالتی سبزتر از جرات افرا دارد
زندگی صحنه ی سبزی است که هرصبح وغروب
پشت پرچین نگاه تو تماشا دارد
سعی کردم که به روحیه ی باران برسم
بین اندیشه ی ما فاصله ماوا دارد
گفته بودی که تو را فرض محال انگارم
مشکل این جاست که این فرضیه اما دارد !
خرده بر جرات بارانی ما می گیری
به خدا گریه ی ما نیز تماشا دارد
گر چه لبریز غم و زخم و جنونیم ای عشق !
مشکلی نیست بیا ! سینه ی ما جا دارد...!
"محمد علی رضا زاده"
به نام خدا
شاید که من و تو زاده ی غم هستیم
خط خورده ی تقویم دو عالم هستیم
حق دل ما نیست که شیطان بشود
خیر سرمان ، بچه ی آدم هستیم !
به نام خدا
یک بودن بی مورد ، یک بودن بیهوده
یک آدم تکراری ، یک آدم آلوده
عمری است که بی حاصل دنبال خیالات است
- یک دلخوشی تازه ، یک دفتر فرسوده -
هر شب صفی از واژه ، در بقچه اش آماده
هر صبح بر این دفتر یک حادثه افزوده
صد کوچه تماشا را با پای دلش رفته
صد مرحله مردن را بی واهمه پیموده
آن سوتر از او اما ، بی دغدغه در خواب است
- یک آدم بی رویا ، یک آدم آسوده -
سهم دل این شاعرداغی و دگر...نه هیچ
تا رفته چنین رفته ، تا بوده چنین بوده !
"مهرداد محمدی "
به نام خدا
گفتی که :
- " چو خورشید زنم،
سوی تو پر ،
چون ماه ، شبی می کشم
از پنجره سر ! " -
افسوس ،
که خورشید شدی تنگ غروب !
اندوه ،
که مهتاب شدی ،
وقت سحر !
"فریدون مشیری "
به نام خدا
مر ا عذاب می دهی به خاطر خدا برو
نپرس چیزی از من و نگو چرا ،چرا ، برو
شبی که آمدی تمام شهر باخبر شدند
بیا و در سکوت محض ، بی سر و صدا برو
تویی که پا به پای دردهای من نیامدی
آهای با توام ! از این به بعد هم ، نیا ، برو
ندیده ایم روز خوش ، من و تو در کنار هم
ببین که تا کجای شب ، کشانده ای مرا ، برو
اگر چه ابتدای ماجرای ما قشنگ بود
ولی دگر رسیده ایم ما ، به انتها ، برو
"نادر نامدار"
به نام خدا
در شبان غم تنهایی خویش
عابر چشم سخنگوی توام
من در این تاریکی !
من در این تیره شب جان فرسا
زائر ظلمت گیسوی توام !
"حمید مصدق"
به نام خدا
یا علی ذاتت ثبوت " قل هو الله احد "
نام تو ، نقش و نگین امر" الله الصمد"
لم یلد از مادر گیتی و لم یولد چو تو
لم یکن بعد از نبی مثلت له کفوا احد!
ای خدای مرتضی علی "ع" گردی ازگام های فتوت او را بر سر جهانیان بپاش
تا ریشه ی نامردی در جهان بخشکد.
عید غدیر خم ، عید ولایت و امامت برهمه ی شما دوستان خوبم
به خصوص سادات عزیز"محبت گلم و قاصدک عزیزم" تبریک و تهنیت باد!
یا علی
...از بیابان بوی گندم مانده است
عشق روی دست مردم مانده است
عاقبت یک روز طوفان می شود
هرچه می خواهد خدا ، آن می شود
می روم افتان وخیزان تا غدیر
باده ها می نوشم از جوشن کبیر
آب زمزم در دل صحرا خوش است
باده نوشی از کف مولا خوش است
فاش می گویم که مولایم ، علی"ع" است
آفتاب صبح فردایم علی "ع" است
هر که در عشق علی "ع" گم می شود
مثل گل محبوب مردم می شود
آسمان رقصید و بارانی شدیم
موج زد دریا و طوفانی شدیم
بغض چندین ساله ی ما باز شد
یا علی "ع" گفتیم و عشق آغاز شد
یا علی "ع" گفتیم و دریا خنده کرد
عشق ما را باز هم شرمنده کرد!
یا علی "ع" گفتیم و گل ها وا شدند
عشق آمد قطره ها دریا شدند
یا علی "ع" گفتیم و طوفانی شدیم
مست از آن دستی که می دانی شدیم
از سکوت و گریه سرشارم علی "ع" !
تا همیشه دوستت دارم علی "ع" !
"محمود اکرامی"