دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 3183
تعداد نوشته ها : 8
تعداد نظرات : 1
Rss
طراح قالب

 

می‌گوید دیگر دیر شده بود که شاه برود سوار هلی‌کوپتر شود و تظاهرات مردم را ببیند و بگوید من صدای انقلاب شما را شنیدم: «غلط کردی، کجا شنیدی؛ آن موقع مردم کارهایی می‌کردند که وحشتناک بود. یک‌سری عکس دارم از خون مالیدن به دیوارها. دستشان را می‌زدند توی خونی که روی زمین ریخته بود و می‌زدند به دیوار. یک‌سری عکس دارم که روی دیوار نوشته اینجا دو شهید داده. با خون یارو نوشته بودند و یکی دیگر روی آن گل چسبانده بود و یکی دیگر یک عکس امام وسط آن زده بود.
بعضیهایش خیلی خشن است. یک عکس دیگر دارم که پارچه‌ای از تیر چراغ برق آویزان کرده‌اند که از آن خون می‌چکد و بغلش نوشته «مغز نسرین دختر سیزده‌ساله که در سرچشمه شهید شد» یا عکسهایی که گلوله خورده به سر یکی و دیگری عکس او را دست گرفته و در تظاهرات به همه نشان می‌دهد. حالا بعد از این همه، تازه شاه می‌گوید من صدای انقلاب شما را شنیدم. این بنجل‌ترین حرف ممکن بود.»
«مردم هر شب می‌ریختند توی خیابان و تمام دنیا خبر داشتند که بزن‌بزن است و مردم دارند انقلاب می‌کنند آن‌وقت مرتیکه احمق آمد و گفت این صداها نوار است، نوارها را پر می‌کنند و شبها پخش می‌کنند (می‌خندد). این اظهارنظرها مردم را شجاع‌تر می‌کرد.»
به همین خاطر هر روز مردم، دست به کارهایی می‌زدند که دیروز جرئتش را نداشتند. یک کار بزرگ‌تر که رژیم را بیشتر می‌ترساند: «یکی از اولین تجمعاتی که به روند تظاهرات خیابانی شکل داد و مردم را در شمار زیاد به خیابانها و توجه مردم دنیا را جلب کرد، راهپیمایی عیدفطر بود که توی قیطریه برگزار شد و بعدش هم راهپیمایی صورت گرفت و خبرش خیلی زود در سطح شهر پیچید.»
گلستان این اواخر در دانشگاه هنر، عکاسی درس می‌داد. در خیابان انقلاب، نزدیک چهارراه کالج: «در آن کوچه‌ای که دانشگاه هنر هست، ده تا عکس گرفتم از جنازه و جسد و خون. من هر‌دفعه از آنجا رد می‌شوم، خب تجربه‌ام بوده، زندگی‌ام. می‌گویم یادت می‌آید؟ اینجا یارو مرده بود، بردی کشاندی تا آنجا. یادت می‌آید؟ سر یارو باتوم برقی خورده بود و داشت بالا می‌آورد. بعد می‌روم دانشگاه و می‌بینم هیچ‌کدام از بچه‌ها نمی‌دانند در این خیابانی که می‌روند، یک نفر آدم کشته شده بود. عکسش را به آنها نشان می‌‌دهم و می‌گویم بچه‌ها! این درست هم در دانشگاه هنر است که یارو افتاد و مرد. بنابراین هر‌دفعه که ازاین در می‌آیی داخل، بدان یک نفر اینجا مرده بود، تیر خورده بود.»
وسط این شلوغی، امام چطور به تهران آمد و چطوری کاوه گلستان، اولین عکسهای حرفه‌ای یک عکاس ایرانی را از او گرفت؟ عکسهایی که بعضی از آنها توی دنیا معروف شد: «از موقعی که امام آمد، من با او بودم. این عکسهایی که از پله هواپیما می‌آید، اینها مال من است. اما توی فرودگاه یک نفر دیگر هم بود که عکس می‌گرفت.
قرار بود امام بیاید. عده‌ای کمیته استقبال راه انداخته بودند. گفتم بروم با اینها آشنا بشوم. عکسهای انقلاب را بردم، نمی‌دانستم کی به کیست. رفتم از آشپزخانه کمیته استقبال عکس انداختم. دو سال پیش یکی داشت این عکسها را می‌دید، این مطهری است که آش هم می‌زند یا این خلخالی است که دارد برنج دم می‌کند.
عکسهایی که آنجا گرفتم پر از آدمهای مهم بود که اصلاً آن‌موقع آنها را نمی‌شناختم. به خاطر این عکسها و عکسهای انقلاب که توی دنیا معروف شده بود، ارجحیت داشتم و می‌توانستم خودم را هل بدهم و بروم. وقتی هواپیما داشت می‌آمد، گفتند از میان همه خبرنگارها که در تهران هستند، فقط دو نفر عکاس می‌توانند بروی روی باند بایستند. چون عده‌ای هم داخل هواپیما بودند، فکر کردند خیلی شلوغ می‌شود و نمی‌توانند ضبط و ربطش کنند. بنابراین تصمیم گرفتند تمام خبرنگارهایی که توی هواپیما هستند، عقب بمانند و پایین نیایند. دو نفری هم که از تهران می‌رفتند یکی آقای محمود محمدی عکاس روزنامه اطلاعاتی بود و یکی هم من.»
هواپیما نشست و کاوه با هزار زور و زحمت و دعوا، بین آن همه خبرنگار ایرانی و خارجی که آمده بودند فرودگاه خودش را رساند روی باند: «آخر اجازه دادند و ما دو نفر رفتیم آن جلو. هیچی دیگر، از آنجا من امام را... (مکث) شاید با بعضی جاهای انقلاب زیاد چیز نباشم، یعنی صددرصد نباشم، خیلی هم مخالفت دارم، اما ضد انقلاب نیستم. همه هم این را می‌دانند. خود امام آخرش به من یک لوح زرین داد. به خاطر کارهایی که در جنگ کرده بودم یکی از چند نفری هستم که امام خودش به ما لوح داد، امام با من درست بود. اولین عکس رسمی امام را من گرفتم. امام وقت دادند، رفتم جماران و نیم ساعت وقتشان را به من دادند که از ایشان عکس بگیرم.»
... : «آن عکسی که امام می‌خندد، مال من است. یک‌سری از عکسهای مهم امام و من امام را اصلاً چاکرشم و واقعاً حرفی در آن نیست. افتخار من این است که به‌عنوان عکاس امام در دنیا معروف شدم. یک‌بار نمایشگاهی گذاشتند، یک نمایشگاه بین‌المللی که عکاسهای انقلابها و تحولات مهم جهانی آمدند و عکسایی را انتخاب کردند. پنجاه عکس، راجع به پنجاه تحول دنیا و نمایشگاه مهمی در زمینه فتوژورنالیسم است. من را هم به عنوان عکاس انقلاب ایران انتخاب کردند. چیزی که بیشتر از همه برایم باعث افتخار است اینکه بین این پنجاه نفر؛ تنها عکس رهبر قیام، متعلق به امام است. دوست دارم فکر کنم نقش خودم را به‌عنوان یک مورخ بازی کردم و خوب هم بازی کردم و می‌ارزید. در تمام جنبه‌های حضور امام بوده‌ام، در جماران بودم، بعد که رفتند قم بودم، تهران در مدرسه رفاه بودم و حتی تا لحظه آخر...»


دسته ها :
سه شنبه اول 11 1387
X