مقدمه: «هیچ تردیدى نیست که تهاجم به عراق یک اشتباه فاحش بود.» این جمله آغازین کتاب «ژوزف استیگلیتز» برنده جایزه نوبل در اقتصاد، و «لیندا بیلمز» تحت عنوان «جنگ 3000 میلیارد دلاری، هزینه واقعى درگیرى در عراق» است که در سال جارى میلادى توسط موسسه پنگوئن روانه بازار کتاب گردید. کتاب داراى استنادات زیادى در مورد هزینه هاى جنگ است و حقایق زیادى را در مورد جنگ آمریکا در عراق به اطلاع خوانندگان خود مى رساند. این اثر تنها یک مخالفت سیاسى با جنگ آمریکا در عراق نیست، بلکه با اسناد و مدارک متعدد نشان مى دهد که هزینه هاى این جنگ در حال حاضر و در آینده براى اقتصاد آمریکا و جهان چقدر سنگین است. تا آنجا که نویسندگان کتاب مى گویند که بسیارى از هزینه ها را نمى توان با عدد و رقم برآورد کرد. نوشته حاضر تلخیص وگزارشى از این کتاب 311 صفحه اى است. تاکنون حدود 4000 سرباز آمریکایى در عراق کشته و بیش از 58 هزار نفر مجروح، معلول و یا شدیداً بیمار شده اند. علاوه بر این، 7300 سرباز هم در افغانستان معلول و مجروح شده اند. 100 هزار تن از سربازانى که تاکنون از میدان جنگ عراق بازگشته اند، از مشکلات روحى و روانى جدى رنج مى برند و برخى از این مشکلات براى همیشه باقى مى ماند. هر چند عراق در زمان «صدام» در مشقت و بدبختى به سر مى برد، اما اکنون زندگى براى عراقى ها به مراتب سخت تر شده است؛ راه ها، مدارس، بیمارستان ها، خانه ها و موزه ها تخریب شده اند و شهروندان عراقى دسترسى کمترى به آب، برق و امکانات رفاهى دارند. این ادعا که تهاجم به عراق، دمکراسى را به ارمغان مى آورد و تغییرات دمکراتیک در خاورمیانه را در پى خواهد داشت، اکنون به یک شوخى شباهت پیدا کرده است. آنگاه که هزینه هاى جنگ پرداخت شوند، تریلیون ها دلار نیز به قرض هاى آمریکا افزوده خواهند شد. هزینه هاى انسانى جنگ خیلى بیشتر از این است و اعداد نمى توانند درد و رنج کشته شدگان و مجروحانى را که همواره نگران زندگى خود هستند، ترسیم کنند. با این حال، ضرورى است تا درکى درست از هزینه هاى جنگ داشته باشیم. این جنگ هم در زمینه انسانى و هم در زمینه بودجه و سرمایه، پرهزینه بود. هزینه هاى عددى این جنگ براى آمریکا بالغ بر 3000 میلیارد دلار خواهد بود. اگر هزینه کشورهاى دیگر را نیز به این رقم بیفزاییم، آنگاه این رقم تا دو برابر افزایش مى یابد. توجه این کتاب به 3000 میلیارد دلار هزینه این جنگ و هزینه هاى آمریکا در دهه هاى آینده است. نکته دیگر این است که چرا هزینه واقعى جنگ تا این حد فراتر از ارقامى است که دولت «جرج بوش» و مقامات تصمیم گیر در ابتداى کار ارزیابى مى کردند. اما از جانب دیگر، این کتاب در مورد تنها یک عدد هم نیست. با بررسى هزینه ها، درک بهترى از تبعات جنگ خواهیم داشت و احتمالاً یاد مى گیریم که چگونه از عراق با خسارت کمترى خارج شویم. بى اعتنایى به تجربه هاى گذشته آمریکا از گذشته درس هایى را پیش روى خود داشت: در جنگ 1991 خلیج (فارس) که حدود دو ماه به طول انجامید، 694 هزار و 550 سرباز به منطقه اعزام گردید. 148 سرباز آمریکایى در این جنگ کشته و 467 تن نیز در درگیرى مستقیم زخمى شدند. متحدان آمریکا(عمدتاً عربستان و کویت) بیشترین هزینه هاى جنگ خلیج (فارس) را پرداخت کردند. در مجموع، جنگ اول خلیج (فارس) براى آمریکا تقریباً مجانى بود. اما این ارزیابى یک موضوع را درنظر نمى گیرد و آن هزینه اى است که از ناحیه معلولیت هاى ناشى از جنگ نصیب سربازان آمریکایى گردید. اکنون بعد از شانزده سال از آن زمان، آمریکا سالیانه 4.3 میلیارد دلار غرامت به آسیب دیدگان که جمعیتى در حدود 200 هزار نفر را تشکیل مى دهند، پرداخت مى کند. قبل از این، 50 میلیارد دلار به آسیب دیدگان پرداخت شده است. این رقم جداى از هزینه اى است که صرف مسایل پزشکى براى نگهدارى سربازان در کویت و تحقیقات در مورد بیمارى موسوم به «سندروم جنگ خلیج (فارس)» مى گردد. همچنین، باید کاهش دریافتى حدود 100 هزار سرباز که در معرض عوامل شیمیایى ناشى از «سندروم جنگ خلیج (فارس)» قرار گرفته اند، را در محاسبات لحاظ کرد. حدود 40 هزار نفر از این افراد، معلولیت هاى دراز مدت پیدا کرده اند. تردیدى نیست که سو مدیریت دولت، بزرگترین عامل تحمیل هزینه 3000 میلیارد دلارى به آمریکا بوده است. مسئله این نیست که آیا اقتصاد آمریکا توان پرداخت این 3000 میلیارد دلار را دارد یا خیر. البته که اقتصاد امریکا این توان را دارد. 2000 یا 3000 میلیارد دلار، آمریکا را ورشکسته نمى کند. اما سوال اصلى را به گونه متفاوت ترى طرح مى کنیم؛ با 1000 یا 2000 میلیارد دلار و یا با 3000 هزار میلیارد دلار، چه کارهایى مى شد انجام داد؟ و براى چه چیزی، اینگونه فداکارى کرده ایم؟ قاعده هزینه فرصت که در علم اقتصاد رواج دارد، تا چه میزان رعایت شده است؟ آقاى بوش در ابتداى روى کار آمدن خود از جدى بودن بحران تامین اجتماعى در آمریکا سخن مى گفت. ما به جاى پرداخت چنین هزینه گزافى در جنگ عراق، مى توانستیم مشکل تامین اجتماعى را براى نیم قران آینده حل کنیم. ارزش 3000 میلیارد دلار براى آنکه بدانیم با 3000 میلیارد دلار چه کارهایى مى شد کرد، به نکات زیر توجه کنید؛ تنها با 1000 میلیارد دلار، مى توان این کارها را انجام داد: هشت میلیون واحد منزل مسکونى جدید ساخت، 15 میلیون معلم براى مدارس دولتى و به مدت یک سال استخدام کرد، هزینه یک سال 120 میلیون دانش آموز را پرداخت کرد تا در کلاس هاى آمادگى شرکت کنند، یا مى توان با آن 350 میلیون کودک را به مدت یک سال بیمه درمانى کرد. یا اینکه براى 43 میلیون دانش آموز یک بورسیه چهار ساله تحصیلى در دانشگاه دولتى فراهم نمود. حالا شما همین اعداد را سه برابر کنید تا متوجه شوید با 3000 میلیارد دلار چه کارهایى مى شد انجام داد. ممکن است گفته شود این مخارج براى تامین امنیت صورت گرفته است. صرفنظر از اینکه آیا اصولاً چنین چیزى بوده است یا نه، این سؤال مطرح است که آیا راه اندازى این جنگ، بهترین راه براى تامین امنیت بوده است؟ اگر این مقدار پول در امور آموزش و تحقیقات و توسعه تکنولوژى سرمایه گذارى مى شد، براى مواجهه با چالش هاى امنیتى بسیار موثرتر بود. اگر در زمینه توسعه انرژى چنین مبلغى صرف مى شد، اکنون نیازمندى به نفت با قیمت بالا نیز به مراتب کاهش پیدا مى کرد. اما با درگیر شدن در جنگ، علاوه بر هدر رفتن منابع هنگفت، امنیت نیز ارتقا پیدا نکرده است. آمریکا متعهد است تا هفت دهم درصد تولید ناخالص داخلى خود را براى کمک به کشورهاى فقیر مصرف کند و این رقم مى تواند نقش زیادى در زندگى بهتر براى فقیرترین انسان ها داشته باشد. براین اساس، آمریکا سالانه پنج میلیارد دلار به آفریقا کمک مى کند. این مبلغ فقط هزینه کمتر از ده روز جنگیدن است. تصور کنید با این مبلغ چه طرح هاى کلان توسعه اى همانند طرح مارشال و مانند آن را مى شد در خاورمیانه یا مناطق دیگر جغرافیایى اجرا کرد. در سال 2003 کنگره مبلغ 18.4 میلیارد دلار براى بازسازى عراق تصویب کرد. تنها کارى که در این زمینه صورت گرفت اندکى هماهنگى ادارى بین پنتاگون و کنگره بود. یک سال بعد از آن وضع امنیتى عراق به شدت خراب شد و نه تنها اعتماد عراقى ها کاملا از دست رفت، بلکه پول تصویب شده نیز به جاى تهیه آب و برق و رفاه، خرج مصارف نظامى نیروهاى آمریکایى گردید. اتفاقات بعدى شامل ناامنى ها و تخریب زیرساخت هاى عراق، ثابت کرد که ادعاى طرفداران جنگ مبنى بر افزایش رفاه مردم عراق و گسترش دموکراسی، تا چه میزان بى پایه و اساس بوده است. برخى از طرفداران جنگ معتقدند که این جنگ منفعت هایى داشته است، در صورتى که تنها منفعتى که براى این جنگ تعریف مى شد، انهدام سلاح هاى کشتار جمعى عراق بود، که بى اعتبارى آن نیز مشخص شده است. هیچ ارتباطى هم بین دولت پیشین عراق و تروریست هاى القاعده وجود نداشت. اما تهاجم به عراق موجب شد تا این کشور به مکانى براى جذب انواع تروریست ها تبدیل گردد و عملیات تروریستى در آنجا به شدت افزایش یابد. کسانى بودند که استدلال مى کردند جنگ موجب خواهد شد قیمت نفت پائین بماند و ثبات عرضه نیز تضمین شود. به خوبى مى توان بى اعتبار بودن این ادعاها را ملاحظه کرد. حتى اگر برخى بتوانند منافعى براى این جنگ تصور کنند، آنها را از این موضوع بى نیاز نخواهد کرد که یک ارزیابى درست و دقیق از هزینه ها به دست دهند. تهاجم بیهوده در 19 مارس سال 2003 (29 اسفند 1381) آمریکا به همراه متحدان خود، تهاجم به عراق را آغاز کرد و جهان را با بهت و تردید روبرو ساخت. نیروهاى صدام به سرعت متلاشى شدند. در آن موقع اقتصاد عراق کمتر از یک صدم اقتصاد آمریکا بود. عراق قبل از این، 10 سال بیهوده با ایران جنگیده بود که طى آن، صدها هزار عراقى کشته شده بودند. متعاقب آن نیز عراق وارد جنگ خلیج (فارس) گردید، که به مرگ بین 75 تا 105 هزار سرباز عراقى انجامید. عراق پس از آن، بیش از یک دهه تحریم بین المللى را تحمل کرده بود. بنابراین، اگر به سرعت در مقابل حمله آمریکا متلاشى نمى شد، کار شگفت آورى رخ داده بود. حدود شش هفته بعد، (جرج) بوش رئیس جمهور (آمریکا) اعلام کرد که ماموریتش (در عراق) تمام شده است، در حالى که اینطور نبود. ماموریت وى تنها شکست نیروهاى عراق نبود. او گفته بود که یک دموکراسى در عراق ایجاد خواهد کرد. براى معماران نئومحافظه کار، ایجاد دموکراسى در عراق، اولین قدم بود، و متعاقب آن مى بایست خاورمیانه دموکراتیک شکل مى گرفت و صلح بین فلسطینى ها و اسرائیل محقق مى شد. اما، نه تنها این خاورمیانه دموکراتیک بوجود نیامد، بلکه عراق آزاد و دموکراتیک نیز هنوز شکل نگرفته است. جنگى طولانى تر از همه جنگ هاى آمریکا اکنون بیش از پنج سال است که از حضور آمریکا در عراق مى گذرد. با نگاهى به حضور آمریکا در جنگ هاى دیگر، متوجه مى شویم که این زمان چقدر طولانى شده است. آمریکا سه سال و هشت ماه درگیر جنگ جهانى دوم بود، دو سال و دو ماه در جنگ جهانى اول حضور داشت، سه سال و یک ماه درگیر جنگ کره بود. حتى جنگ هاى داخلى آمریکا هم بیش از چهار سال طول نکشید. اما، با وجود بیش از پنج سال حضور در عراق، پیشرفت هاى اندکى حاصل شده است، عراق گرفتار مخاصمات فرقه اى شده و کل منطقه نیز ناامن تر شده است. تنفر از آمریکا حتى در کشورهاى متحد واشنگتن هم افزایش یافته است. برخى نظرسنجى ها در داخل کشورهاى متحد آمریکا نشان مى دهد که افکار عمومى این کشورها، آمریکا را خطرناک ترین تهدید معرفى مى کنند. در داخل عراق نیروهاى آمریکایى را نه تنها نیروى آزادیبخش نمى دانند، بلکه از آنها به عنوان اشغالگر یاد مى کنند. نظرسنجى ها نشان مى دهد که 70 درصد مردم عراق خواستار آن هستند که نیروهاى آمریکایى عراق را ترک کنند. شرایط بد اقتصادی، قطع طولانى آب و برق و فقدان بهداشت و امنیت، وضع خطرناکى را در عراق ایجاد کرده است. تخمین زده مى شود که تاکنون بین 100 تا 150 هزار عراقى در خشونت ها کشه شده اند. با افزودن نرخ بالاى مرگ و میر به دلیل عوامل مرتبط دیگر، این رقم تا 700 هزار یا بیشتر از آن هم برآورد مى شود. هزینه عملیات مستقیم نظامى در جنگ عراق (منهاى هزینه درازمدت نگهدارى و درمان معلولان)، حتى از جنگ ویتنام هم فراتر رفته و به دو برابر هزینه جنگ کره رسیده است. حتى در بهترین شرایط، هزینه جنگ جارى 10 برابر بیشتر از کل هزینه جنگ اول خلیج (فارس) تقریباً سه برابر هزینه جنگ ویتنام و دو برابر جنگ جهانى اول است. تنها جنگى که در تاریخ آمریکا هزینه آن از جنگ کنونى آمریکا در عراق بیشتر بوده، جنگ جهانى دوم است، که طى آن، 16 میلیون و 300 هزار سرباز آمریکایى به مدت چهارسال درگیر جنگ بودند. هزینه آن با نرخ دلار سال2007 و بعد از تعدیل نرخ تورم، در حدود 5000 میلیارد دلار بود. با درنظر گرفتن همه سربازانى که علیه آلمان و ژاپن مى جنگیدند، هزینه هر سرباز (به نرخ دلار امروز) کمتر از 100هزار دلار بوده است. در جنگ عراق این هزینه به ازاى هر سرباز مستقیماً در حدود 400 هزار دلار است. هزینه هاى برآورد شده اولیه و هزینه هاى واقعی برآوردهاى اولیه که توسط دولت براى این جنگ ارائه مى گردید، اصلا چنین رقم هایى را پیش بینى نمى کرد. «لارى لیندسی» مشاور اقتصادى رئیس جمهور مى گفت که با 200 میلیارد دلار، این جنگ به انجام خواهد رسید. این درحالى بود که «دونالد رامسفلد» وزیر دفاع رقم مورد اشاره لیندسى را بسیار باد کرده و غیر واقعى توصیف کرد. حتى کسانى مانند «پل ولفوویتز» بر این نکته پافشارى مى کردند که هزینه هاى بازسازى بعد از جنگ، توسط فروش نفت عراق تأمین خواهد شد. رامسفلد و «میچ دانیلز» مدیر برنامه  و بودجه، هزینه اى در حدود 50 تا 60 میلیارد دلار را برآورد مى کردند، که البته بخش قابل توجهى از آن هم توسط کشورهاى دیگر تأمین مى گردید. بقیه اعضاى کابینه نیز رقم هایى در همین حدود و حتى کمتر را معرفى مى کردند. «آندرو ناتسیوس» مدیر آژانس توسعه، در مصاحبه خود با «تدکاپل» در تلویزیون «ای.بی.سی» در آوریل 2003 (اردیبهشت1382) بر این باور بود که عراق با یک میلیارد و 700 میلیون دلار ساخته خواهد شد. اما همین مدیر بسیار ارجمند وقتى از مقامات دیگر شنید که جنگ عراق 200 میلیارد دلار هزینه خواهد داشت، افزود که «البته انجام موفق آمیز جنگ، براى اقتصاد مفید خواهد بود» لیندسى به نحو فاحشى هزینه جنگ را دست کم گرفت و هزینه اقتصاد را مورد بى توجهى قرارداد. براى اثبات این مدعا، توجه کنید که کنگره فقط براى سال مالى 2008، مبلغ 845 میلیارد دلار براى عملیات نظامی، بازسازى و مخارج سفارت و تقویت امنیت پایگاه هاى آمریکا در عراق و افغانستان بودجه تصویب کرده است. بدین ترتیب، در سال 2008 که پنجمین سال جنگ نیز به پایان مى رسد، مخارج جنگ در عراق هر ماه بیش از 12.5 میلیارد دلار است. این رقم در سال 2003، ماهانه 4.4 میلیارد دلار بود. اگر بودجه جنگ افغانستان را نیز به آن اضافه کنیم، این رقم هر ماه به 16میلیارد دلار، یعنى معادل بودجه یک سال سازمان ملل، مى رسد. اگر این رقم را به سرانه آمریکایى ها تقسیم کنیم، هر آمریکایى ماهانه 138 دلار براى جنگ در عراق و افغانستان پرداخت مى کند. این بودجه جداى از آن 500 میلیارد دلارى است که سالانه خرج مسائل دفاعى مى گردد. همچنین، هزینه هاى مخفى که صرف عملیات جاسوسى مى گردد، در ذیل این بودجه منظور نشده اند. اینها فقط بخش هایى از هزینه هاى جنگ هستند. افزایش هزینه ها و شرکت هاى خصوصی دلایل مختلفى براى افزایش هزینه هاى سالانه این جنگ مى توان برشمرد. یکى از آنها، افزایش هزینه هاى پرسنلى نیروهاى نظامى و پیمانکاران نظامى است. عامل دیگر، افزایش تعداد پیمانکاران در عراق و افغانستان است که امورى همچون تهیه غذا تا نظافت و ارائه خدمات نظامى تا تعمیر و نگهدارى سلاح ها و حفاظت از دیپلمات هاى آمریکایى را در برمى گیرند. گزارش وزارت دفاع در سال 2006 نشان مى دهد که بیش از 100 هزار پیمانکار خصوصى در حال حاضر مشغول هستند که این تعداد در مقایسه با زمان جنگ اول خلیج (فارس) در سال 1991، 10 برابر رشد کرده است. نیروهاى نظامى بدون این پیمانکاران نمى توانند کار کنند. در بسیارى از موارد آنها شانه به شانه نیروهاى نظامی، دست به همه کار مى زنند. براساس آمار، از سال 2003 تاکنون حدود 1000 نفر از این پیمانکاران کشته شده اند. تهاجم به عراق امکانى فراهم کرده است تا بخش نظامى خصوصى و شرکت هایى به همین منظور پدید آیند. در سال 2007 وزارت دفاع (پنتاگون) چهارمیلیارد دلار فقط خرج گاردهاى امنیتى کرده است. این هزینه در سه سال قبل از آن، یک میلیارد دلار بود. شرکت امنیتی«بلک واتر» در سال 2003 با 27 میلیون دلار برنده مناقصه اى شد که کار آن، حفاظت از «پل برمر» فرماندار تعیین شده آمریکا در عراق بود. یک سال بعد این قرارداد به 100 میلیون دلار ارتقا یافت و در سال 2007 این قرارداد به یک میلیارد و 200 میلیون دلار رسید و 845 پیمانکار را نیز در استخدام گرفته است. در سال 2007 نیروهاى حفاظت خصوصى که براى شرکت هاى «بلک واتر» و «داین کورپ» کار مى کردند، روزانه 1222 دلار دریافت مى کردند که جمع آن براى یک سال، 445 هزار دلار مى شد. در مقابل، یک درجه دار ارتش روزانه 140 تا 190 دلار دریافت مى کرد که جمع آن در سال 51 هزار و 100 تا 69 هزار و 350 دلار مى شد. افزایش پیمانکاران نظامى خصوصى تبعات دیگرى هم به همراه داشته است. این کار رقابت منفى بین خود نیروهاى نظامى را افزایش داده است. نیروهاى در اختیار ارتش با مقایسه دستمزد خود با نیروهاى بخش خصوصی، انگیزه خود را از دست مى دهند. بسیارى از این نیروها منتظر پایان دوره تعهد خود هستند تا به محض خاتمه آن به یکى از بخش هاى نظامى خصوصى بپیوندند. از این طریق بسیارى از نیروهاى کارآمد ارتش دچار ریزش مى گردند. چنین روندى به زیان ارتش تمام مى شود. پرسش خیلى جدى در مورد اینکه ایجاد بخش هاى نظامى تا چه حد با مصلحت و عقلانیت سازگار است وجود دارد. این تردیدها نه فقط به خاطر هزینه بسیار بالاتر این نیروهاست، بلکه مشکل بزرگتر این است که این نیروها تابع نظم ارتش نیستند. هر چند آنها هم پرتلاش و وفادارند، اما نظم و مقررات کمترى بر آنها حاکم است. بى رحمى و تخلفاتى که برخى از آنها مرتکب شدند، اثرات مخربى به همراه داشت. چنین اتفاقاتى با اعمال مقررات نظامى امکان پذیر نبود. امور نظامى همواره تحت تصدى دولت ها بوده است. دلایل قابل قبولى وجود دارد که چرا کشورهایى که بخش هاى زیادى از اقتصاد خود را خصوصى مى کنند، از خصوصى سازى امور نظامى اجتناب مى ورزند. سپردن امور نظامى به پیمانکاران، علاوه بر معایب گفته شده، یک عیب بزرگ دیگر هم دارد؛ این موضوع امکان فساد مالى و سودجویى را بیشتر مى کند. اتهامات پرداخت هاى خیلى زیاد به «هالیبرتون» پیمانکار دفاعی، که رسماً بوسیله «دیک چنی» اداره مى شود، یک نمونه از این امکان بروز فساد است. بودجه ملى و هزینه هاى پنهان هزینه هاى جنگ براى بودجه ملى آمریکا هر روز سنگین تر مى شود. در آینده این هزینه ها بیشتر هم خواهد شد. بسیارى از هزینه ها اکنون قابل مشاهده نیستند. به عنوان مثال، در جنگ اول خلیج(فارس) که تنها چند هفته به طول انجامید، 147 سرباز کشته  و 235 نفر هم مجروح شدند. اما بعداً 45درصد از 700 هزار سربازى که از صحنه جنگ برگشتند، فرم معلولیت را پر کردند، که بیش از 88درصد آنها تائید گردید. در نتیجه براى همین یک قلم سالانه چهار میلیارد و 300 میلیون دلار به بودجه معلولان افزوده شد. در جنگ کنونى این موضوع بسیار فراتر خواهد رفت. ما شاهد هزینه زیادى در مورد کهنه سربازان هستیم. 263 هزار نفر از سربازان جنگ عراق و افغانستان آسیب دیده اند. از این افراد بیش از 100هزار نفر به خاطر مشکلات روانى تحت معالجه قرار گرفته اند. در 52 هزار نفر از آنها، اختلالات موسوم به افسردگى بعد از معلولیت تشخیص داده شده است. 185 هزار نفر هم نیازمند خدمات مشاوره اى و باز توجیهى براى اصلاح رفتار هستند. تا دسامبر 2007 تعداد 224 هزار سرباز بازگشته از عراق، فرم معلولیت پر کرده اند. اکثر اینها داراى شواهدى مبنى بر چند معلولیت توام با یکدیگر هستند. میانگین ادعاها، توام بودن پنج مشکل شامل (آسیب شنوایی، بیمارى هاى پوستی، آسیب به بینایی، دردهاى ستون فقرات و آسیب هاى روانی) را نشان مى دهد. بعضى از معلولان واقعاً از بدشانسى بزرگترى رنج مى برند، آنها گرفتار آسیب هاى مغزی، سوختگى اعصاب بینایى و آسیب هاى نخاعى گردیده اند. برخى از آنها چند تا از این مشکلات را با هم پیدا کرده اند که پزشکان آن را تحت عنوان جراحات ترکیبى نام گذارى کرده اند. از هر چهار سرباز مراجعه کننده، یک نفر مدعى است که هشت مشکل را با همدیگر دارد. بسیارى از آنان از موج انفجار آسیب دیده اند که مستقیماً تأثیر خود را بر روى مغز (تی.بی.آی) ایجاد مى کند. نرخ مرگ و میر سربازان در اثر «تی.بی.آی» سابقاً بالاى 75درصد بود. اکنون بسیارى از این آسیب دیدگان در اثر خدمات درمانى که به آنها مى رسد، زنده مى مانند. این دسته از مجروحان در کمتر از 24 ساعت به پایگاه هوایى «لندشتوهل» در آلمان انتقال مى یابند و مراقبت هاى پزشکى آنان را از مرگ نجات مى دهد. اما مشکلات بزرگى پیدا مى کنند و تا پایان عمر از اثرات این معلولیت شدید رنج مى برند. براى مداواى این معلولان، هزینه هاى هفتگى مورد نیاز است. هرچند بر مشکل این مجروحان، سرگردانى آنان بین ادارات وزارت دفاع و امور مجروحان و ارجاع دادن آنان از این ارگان به آن ارگان را نیز باید افزود. هزینه هاى درمانى معلولان در حال حاضر 24 میلیون کهنه سرباز در آمریکا وجود دارد، که حدود سه و نیم میلیون از آنها به همراه خانواده هایشان از مزایاى معلولیت استفاده مى کنند. در سال 2005 بودجه سالانه ایالات متحده براى معلولان جنگ هاى پیشین، 34.5 میلیارد دلار بود که به ترتیب شامل 211 هزار و 729 نفر از جنگ اول خلیج (فارس)، 916 هزار و 220 نفر از جنگ ویتنام، 16 هزار و 512 نفر از جنگ کره، 356 هزار و 190 نفر از جنگ دوم جهانى و 3 نفر از جنگ اول جهانى مى گردیدند. همچنین، سالانه یک میلیاد دلار به عنوان بازنشستگى معلولان پرداخت مى شده است. با وجود یک میلیون و 600 هزار سرباز، که در جنگ هاى عراق و افغانستان شرکت داشته اند و تعداد بیشترى که در ادامه این جنگ حضور خواهند یافت، قابل پیش بینى است که بودجه مربوط به معلولان، به نحو فوق العاده اى افزایش خواهد یافت. از این تعداد سرباز تا دسامبر 2007 (آذر 1386) تعداد 751 هزار نفر از خدمت مرخص شده اند. این افراد به طور بالقوه همگى استحقاق دریافت مزایا را دارند. 224 هزار نفر از آنان تا دسامبر 2007 اعلام معلولیت کرده اند که حدود 90درصد این ادعاها نیز تائید شده است. برآورد مى شود که براى تحت پوشش قرار دادن این افراد، به بودجه اى بین 229 تا 372 میلیارد دلار، باتوجه به نوع پوشش، نیاز باشد. در این برآورد، برخى هزینه هاى دیگر مثل مراقبت هاى پزشکى دولتى یا خصوصی، ناتوانى و از دست دادن شغل را نیز محاسبه نشده است. هزینه هاى غیرقابل پرداخت اینها بخش هایى از هزینه هاى آشکار جنگ است. واضح است که هزینه هاى پنهان جنگ بسیار فراتر از اینها خواهد بود. برخى هزینه ها را نیز دولت یا پرداخت نمى کند یا اینکه امکان پرداخت آنها را ندارد. از آن جمله به هزینه هایى همچون ارزش اقتصادى از دست دادن زندگی، ارزش اقتصادى معلولیت هاى شدید، ارزش اقتصادى فقدان سلامت روانی، ارزش اقتصادى آسیب دیدگى کیفیت زندگی، رنجى که خانواده معلول متحمل خواهد شد، هزینه هایى که اجتماع پرداخت خواهد کرد و بسیارى از هزینه هاى دیگر، قابل محاسبه عددى نیستند. علاوه بر موارد گفته شده،  تأثیر جنگ بر بازار نفت و مشکلات فراوان براى اقتصاد جهانى نیز باید مورد توجه قرار گیرد.
دسته ها :
پنج شنبه هفتم 9 1387
X