در ادامه مصاحبه با آقای درودیان در بررسی روند تاریخی جنگ که ناظر بر پرسش‌هایی است که در مورد جنگ مطرح می شود اکنون می خواهیم به بررسی این پرسش‌ها بپردازیم.

*فارس: فرمودید پرسش اول در باره اجتناب ناپذیری جنگ مهم ترین پرسش تاریخ جنگ است، ممکن است به تحلیل این موضوع بپردازید؟

*درودیان: بله، پرسش اول این بود که در واقع آیا وقوع جنگ اجتناب ناپذیر بود یا خیر؟ آنچه که نهضت آزادی مطرح می‌کند این نکته است که ما می‌توانستیم کاری بکنیم که جنگ نشود و علت اینکه جنگ واقع شد به اصطلاح آنها بی تدبیری، آشنا نبودن مدیران کشور و مسائلی از این دست می‌باشد.
برای پاسخگویی به این سوال و اینکه ببینیم آیا اصلاً این سوال درست است یا نه از روش بیان سیر تاریخی تحولات استفاده می کنیم. در حقیقت می خواهیم بر اساس بیان سیر تاریخی جنگ به این سؤال پاسخ بدهیم که چه فرآیندها و سلسله عواملی موجب وقوع جنگ شد؟
همیشه برای وقوع یک جنگ یک سری مسائل ثابتی وجود دارد که بر اساس آنها می شود پیش بینی کرد که آیا جنگ واقع می شود یا نه. در همین راستا یک مدلی را مدنظر دارم که براساس آن مدل می توان وقوع جنگ‌ها در گذشته و آینده را تحلیل و پیش‌بینی کرد چرا که این مدل، یک مدل قابل انطباق است.
بر اساس این مدل هنگامی که بین دو کشور مشکل به وجود می آید این مشکل می تواند به تضاد منافع منتهی شود، این تضاد منافع یعنی اینکه طرفین نسبت به یکدیگر احساس تهدید می کنند لکن این احساس تهدید یک موضوع ذهنی است یعنی واقعیت بیرونی ندارد و تنها نسبت به ارزش‌ها و منافع ایجاد می شود.
پس هنگامی که از تهدید صحبت می کنیم فرضمان باید بر این باشد که در مرحلة تَعُّین نیست ولذا این تضاد منافع و تهدید فقط نگرانی نسبت به ارزشها و منافع ایجاد می‌کند و این نگرانی مستقیماً منجر به جنگ نخواهد شد. پس چه اتفاقی می افتد که تهدید به جنگ تبدیل می شود؟
حد فاصل این تهدید و جنگ چیزی است که ما به آن می گویئم بحران یعنی اگر تهدیدی به بحران تبدیل شود و اگر نتوان این بحران را مدیریت کرد در این صورت جنگ واقع می شود.
در رابطه با جنگ ایران و عراق لازم است بررسی کنیم که چه مسائلی موجب ایجاد احساس نگرانی و تهدید شده بود و این تهدید چگونه تبدیل به بحران شد و بحران در نهایت چگونه تبدیل به جنگ شد؟
با توجه به اینکه جنگی که بین ایران و عراق رخ داده اولین جنگ رخ داده بین دو طرف نبوده و جنگ‌های دیگری هم وجود داشته است لذا این مطلب به ذهن خطور می کند که همواره بین ایران و عراق حالت تنش و درگیری وجود داشته است. بنابراین در مناسبات ایران و عراق ترکیبی از ثبات و پایداری و خطر تنش و درگیری و جنگ همواره وجود دارد اما اینکه چه وضعیتی حاکم می شود بستگی به مجموعه ای از عوامل ساختاری ـ منطقه ای و بین المللی دارد.

*فارس:منظور از این عوامل ساختاری ـ منطقه ای چیست؟

*درودیان:در قبل از انقلاب با تغییر در ساختار سیاسی حکومت عراق و روی کار آمدن حزب بعث زمینه درگیری بین دو کشور ایجاد شد و ما شاهد بروز تنش میان دو کشور بودیم. تا قبل از تغییر ساختار در عراق، هر دو کشور حکومت سلطنتی داشتند و عضو سازمان سنتو بودند که در حقیقت از طرف بلوک غرب و آمریکا برای مهار قدرت شوروی تشکیل شده بود ولی کودتای حزب بعث موجب تحول در ساختار سیاسی عراق و در نهایت موجب تغییر زمینة مناسبات میان ایران با عراق می شود. با کودتای بعثی‌ها در واقع پیمان سنتو شکسته می شود چرا که عراق از سنتو خارج می شود و صف بندی جدیدی در منطقه شکل می گیرد.
پس ملاحظه می کنید بر اساس آن 2 نکته ای که گفتم اولاً تغییر ساختار در عراق و ثانیاً تغییر معادلات منطقه ای ، زمینه برای شکل‌گیری تهدید ایجاد می شود. لکن اتفاقات دیگری رخ می دهد که موجب می شود این تهدید بعد از مدتی به بحران تبدیل شود.
از جمله این تحولات مهم در منطقه یکی اعلام خروج انگلیس از منطقه در سال 1968م. است و دوم پیمان 15 ساله دوستی بین شوروی و عراق که در واقع یک پیمان استراتژیک می باشد و سوم که به نظر من مهمتر از همه می باشد جنگ اعراب با اسرائیل در سال 1973م. است.
نگرانی اسرائیلی‌ها از جبهه اعراب و اضافه شدن عراق به این جبهه در برابر اسرائیل موجب شد که اسرائیلی‌ها محور اصلی تحریک کرُدها بشوند و لذا آمریکا به این نتیجه می رسد که از کردها حمایت کند و در این راستا موافقت ایران را نیز گرفتند.
بنابراین جنگی که منجر به قرار داد 1975م. شد در حقیقت هدف اصلیش مهارکردن قدرت عراقی بود که حزب بعث در آن کودتا کرده و اکنون با شوروی پیمان استراتژیک بسته است. این تحلیل در واقع همان مدل تغییر ساختار سیاسی در عراق و بالتبع تغییر معادلات منطقه ای و در نتیجه به وجود آوردن وضعیتی است که موجب جنگ میان ایران و عراق گردید و ماحصل آن قرارداد 1975م. بود.
بعد از تمام شدن این مقطع، تحولات جدیدی در منطقه رخ می دهد که دوباره منجر به ایجاد تنش و درگیری بین ایران و عراق می گردد و آن وقوع انقلاب اسلامی در ایران است یعنی تغییر ساختار سیاسی در ایران.
با وقوع انقلاب اولین اتفاق این بود که ایران از مدار سیاست‌های آمریکا خارج شد و منافع آمریکا در منطقه مورد تهدید قرار گرفت. علت اینکه می گوئیم در منطقه، به این دلیل است که آنچه در ایران اتفاق افتاد کودتا نبود بلکه انقلاب بود و از ماهیت انقلابی و پتانسیل عظیم صدور انقلاب و به هم ریختن معادلات منطقه ای برخوردار بود و لذا موجب شد که یکی از دو ستون اساسی قدرت آمریکا در منطقه فروریخته شود.
این ستون درحالی فرو ریخت و موازنة منطقه ای عوض شد که هیچ جایگزینی برای این استراتژی وجود نداشت یعنی آمریکائی‌ها تمام منافع و سیاستهای خود را در چارچوب این استراتژی تعریف کرده بودند. بنابراین اصطلاحاً می گویند با وقوع انقلاب اسلامی در ایران یک خلاء استراتژیک در منطقه بوجود آمده بود.
این خلاء استراتژیک موجب شد که عراق هم از ماهیت تحول در ایران احساس تهدید کند و هم احساس فرصت. این احساس تهدید و فرصت عراق موجب هم سویی با منافع آمریکا گردید بنابراین با وقوع انقلاب اسلامی هم ساختار سیاسی در ایران متحول شد و هم تحولاتی در سطح منطقه صورت گرفت که موجب شد در نهایت یک جبهه ای بر علیه ایران و انقلاب اسلامی شکل بگیرد.
به نظر می رسد تنها نظریه‌ای که می شود جنگ ایران و عراق را بواسطه آن توضیح داد و تبیین کرد، نظریه پیوستگی جنگ و انقلاب می باشد که حتی می تواند نظریه جنگ و سیاست را که در بحث قبلی مطرح شد تحت الشعاع قرار دهد.

*فارس: به نظر شما تسخیر لانه جاسوسی توسط دانشجویان پیرو خط امام در تبدیل تهدید صدام و عراق به بحران و در نهایت بروز جنگ تحمیلی علیه کشورمان نقش داشته است؟

*درودیان:برای پاسخ دادن به این پرسش لازم است که یک دورة زمانی 20 ماهه از پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن 1357 تا وقوع جنگ در شهریور 1359 را بررسی کنیم، برای این بررسی باید مقطع پیروزی انقلاب اسلامی تا حمله سراسری عراق به ایران را به سه مرحله تقسیم کرد:
مرحله اول؛ آمادگی عراق برای جنگ
این مقطع که از پیروزی انقلاب تا تصرف سفارت آمریکا می باشد از این جهت مهم است که در این دوره چند اتفاق اساسی هم در داخل ایران و هم در داخل عراق افتاد که می توانست تهدید را کنترل کند تا تبدیل به بحران و نهایتاً جنگ نشود. از جمله این اتفاقات طرح سیمرغ بود؛ من این طرح را در اسناد قبل از انقلاب پیدا کرده‌ام.بر اساس این طرح در آبان سال 1357 یعنی 3 ماه قبل از پیروزی انقلاب، بین دولت شاه و عراق توافق می شود مرحله جدیدی از سرکوبی اکراد معارض عراقی انجام شود و لذا بموجب قرارداد 1975 الجزایر که توافق کرده بودند ایران از کردها حمایت نکند و عراق نیز از خلق عرب خوزستان حمایت نکند.
نکته جالب این توافق عکس العملی است که حسن البکر به جهت نشان دادن حسن نیت خود به شاه انجام می دهد و آن اخراج حضرت امام(ره) از عراق است یعنی اخراج حضرت امام(ره) از عراق برابر همین توافق بوده است و شاه هم متقابلاً کمک می کند برای اجرای این طرح.
اتفاق دومی که در این مدت یعنی بعد از پیروزی انقلاب در عراق رخ می دهد کودتا صدام بر علیه حسن البکر است که در خرداد سال 58 انجام شد. بعد از به حکومت رسیدن صدام چند اقدام در عراق انجام شد از جمله؛ سرکوب و اخراج شیعیان، سرکوب حزب کمونیست و نهایتاً تغییر گرایش صدام از شوروی به غرب و بطور خاص به فرانسه است.
این اتفاق‌ها در دوره ای رخ می دهد که در ایران هنوز دولت موقت حاکم است. این دوره اوج تنش‌های مرزی بین ایران و عراق و بحران امنیتی در خوزستان می باشد؛ انفجارلوله های نفت، انفجار بمب در اهواز و مسجد جامع خرمشهر نشان دهنده آن است که عراقی‌ها می خواهند بواسطه جریان خلق عرب به انقلاب ضربه بزنند لکن بعد از شکست این جریان در تابستان سال 58 به این نتیجه می رسند که با جریان خلق عرب و تجزیه خوزستان نمی توانند کاری بکنند و لذا تصمیم می‌گیرند گزینه جنگ را انتخاب کنند بنابراین ظهور صدام و کودتای صدام بر علیه حسن البکر برای این بود که مقدمات جنگ را فراهم کنند یعنی گزینه جنگ از تابستان سال 58 توسط عراق انتخاب شده بود.
نکته‌ای که می خواهم بگویم این است که قبل از تصرف سفارت آمریکا در ایران، کودتایی در عراق می شود که ما معتقدیم آن کودتا بر اساس اسناد و مدارکی که وجود دارد به جهت آمادگی عراق برای حمله به ایران بوده است.

*فارس:آیا دلیلی برای اثبات نظریه خودتان دارید؟

*درودیان:بله، از 2 طریق می توان این مطلب را اثبات کرد.
اول گزارش جلسه‌ای است که بین آقای ابراهیم یزدی، وزیر خارجه دولت موقت با صدام در هاوانا به هنگام شرکت در کنفرانس غیرمتعهدها برگزار می شود که گزارش این دیدار را هم از آقای یزدی و هم از فرد دیگری به نام صلاح عمرعلی که عضو شورای فرماندهی کشوری حزب بعث است دریافت کرده‌ام.
آقای یزدی می گوید که در حاشیه این اجلاس با صدام ملاقات کردیم و صدام در طول صحبت به مرامنامة حزب بعث اشاره می کند که متولی و نماینده کشورهای عرب است. توضیحات آقای یزدی در همین حد بود لکن آقای صلاح عمرعلی طی مصاحبه‌ای که با شبکه الجزیره داشت بطور مفصل این دیدار را شرح می دهد و می گوید هنگامی که از طرف ایران برای درخواست ملاقات آمدند من به وزیر امور خارجه عراق گفتم ولیکن قبول نکرد و من تعجب کردم که چرا سعدون حمادی که آدم روشن فکری هم بود این پیشنهاد را قبول نکرد لذا شخصاً پیش صدام رفتم و درخواست ملاقات وزیر خارجه ایران را مطرح کردم و گفتم که فرصت بسیار خوبی است که ما با ایران صحبت کنیم و مشکلاتمان را حل کنیم و در نهایت موافقت صدام را جلب کردم. وی اشاره می کند در این جلسه که در خانه محل سکونت صدام برگزار شد فقط ما 3 نفر بودیم و گفتگو کاملاً مثبت بود و بعد از اینکه آقای یزدی رفت صدام از من پرسید که نظرت چیست و من هم نظری که داشتم را گفتم و گفتم که این مذاکره خیلی مثبت و سازنده بود و بعنوان یک عراقی این گفتگو را یک دستآورد بزرگی بر شمردم لکن صدام چند لحظه ای ساکت شد و سپس گفت که: "چه صلحی؟ چه مشکلی بین ما و ایران حل شد؟ این مسأله یک فرصت است که شاید در کل قرن یک بار اتفاق بیفتد، اینها اهواز را از ما گرفتند، شط العرب را گرفتند و طبعاً اکنون فرصت برای ماست. در حالیکه کشورشان از هم پاشیده، ارتش آنها از هم گسیخته، بین خودشان جنگ داخلی است و این فرصت خوبی است تا بتوانیم حقوق از دست رفته‌مان را بگیریم و این موضوع را فقط به تو می گویم که نماینده عراق در سازمان ملل هستی و من می خواهم ضربه‌ای به آنها بزنم که صدایش در تمام دنیا شنیده شود".
این سخنان مطالبی بود که آقای صلاح عمرعلی طی مصاحبه ای که با شبکه الجزیره داشت بیان کرده بود و صراحتاً اعتراف می کند که صدام از مدت ها قبل اراده جنگ داشته و لذا آن تحلیلی که گفتیم اصلاً کودتای صدام و برکناری حسن البکر برای زمینه سازی جنگ بوده است یکی از ادلة اثباتش همین خبری است که گفته شد.
دوم برای اثبات این ادعا که این خبر را نیز بنده از 2 نفر شنیده ام یکی از قول خود آقای یزدی که متأسفانه ایشان هنوز این مطلب را در هیچ منبع خبری ذکر نکرده اند در حالیکه خبر بسیار مهمی است که می تواند بسیاری از گره‌های جنگ را بگشاید و همچنین از فرد دیگری به نام "مارک کازیرو فسکی" که یک کتاب هم به نام سیاست خارجی شاه و آمریکا نوشته که کتاب خوبی است. ایشان به ایران آمده بود تا در مورد کودتای نوژه تحقیق کند و مدعی بود که این کودتا با تحریک بعثی‌ها بوده است.
در طی مذاکراتی که با ایشان داشتم می گفت هنگامی که برای تحقیق در زمینه کودتای نوژه در پاریس با رئیس سابق سازمان سیا در ایران ملاقات کردم خبری را رئیس سیا نقل می کند مبنی بر اینکه 10 روز قبل از تصرف سفارت آمریکا در ایران با آقای یزدی ملاقات کردم و به آقای یزدی گفتم با اطلاعاتی که ما داریم عراق می خواهد به ایران حمله کند. همچنین شوروی‌ها نیز در منطقه ارس آرایش نظامی گرفته اند.
هنگامی که بنده این خبر را به هنگام گفتگو در مورد پرسش‌های جنگ به آقای یزدی گفتم ایشان تأیید کردند و گفتند ما برای اینکه از صحت این اخباری که رئیس سازمان سیا به ما داده بود مطلع بشویم هلی‌کوپتر فرستادیم روی مرز ایران و عراق برای کار فیلم برداری و آرایش نظامی عراق را دیدیم و همچین در زیر هواپیماهایی که به اروپا می فرستادیم دوربین بستیم تا از فضای شوروی فیلم بگیرد.
این 2 خبر، 2 نکته را تا اینجا می تواند برای ما اثبات کند؛
اول اینکه؛ تصرف سفارت آمریکا هیچ نقشی در وقوع جنگ نداشته است و این یعنی خنثی شدن آن نکته ای که مانور اصلی نهضت آزادی و اپوزسیون است که می گویند تسخیر سفارت آمریکا موجب وقوع جنگ شد.
دوم اینکه؛ اثبات اراده صدام برای جنگ حتی زمانیکه دولت موقت و نهضت آزادی در ایران حاکم بودند.
مرحله دوم؛ دوران تشدید مناقشات
این مرحله که از تصرف سفارت آمریکا تا قطع رابطه آمریکا با ایران یک دوره 5 ماهه از آبان 1358 تا فروردین 1359 را شامل می شود .در این دوره تهدید آمریکا افزایش پیدا کرده، حضرت امام(ره) دستور تشکیل بسیج برای بازدارندگی را صادر کرده اند ولی نه تنها هیچ کس گوش نداد بلکه اختلافات تشدید می شود و فرماندهی کل قوا نیز با بنی صدر است که بیشتر بدنبال اهداف سیاسی است.
مرحله سوم؛ دوران انطباق استراتژیکی منافع آمریکا و عراق
در این مرحله که یک دوره 5 ماهه از فروردین تا شهریور 1359 شامل می شود آمریکائی‌ها از اینکه بنی صدر بتواند گروگان‌ها را آزاد کند ناامید شده لذا به اقدام نظامی روی می آورند که اولین ظهور آن در جریان واقعه طبس است که به تعبیر ما یک بحران بسیار عمیق سیاسی ـ اجتماعی بود که با غافلگیری مطلق ما انجام شد.
ما بعد از این حادثه شاهد کودتای نوژه هستیم. کودتای نوژه در تیرماه سال 59 یعنی تنها 2 ماه قبل از شروع رسمی جنگ برای براندازی نظام رخ داد و تمام سازماندهی آن نیز توسط ارتش صورت گرفت یعنی باقی مانده جریان ضدانقلابی که بعد از انقلاب در درون ارتش وجود داشت این کودتا را سازماندهی کرده بود.

*فارس: در این مرحله با توجه به اتفاقاتی که تهدید جدی به جنگ را در پی داشت و با توجه به وضعیت دولت آن زمان،چه اقدامی توسط امام برای جلوگیری از جنگ صورت گرفت؟

*درودیان:سئوال بسیار خوبی است.حضرت امام در این مقطع با هوشیاری 2 استراتژی مهم را برای تکمیل قدرت دفاعی کشور و بازدارندگی اتخاذ کردند:
1-احیاء ارتش بواسطه پیام‌هایی که صادر کردند و به ارتش هویت دادند ولیکن جریانی که در درون ارتش بود اجازه نداد و ارتش را درگیر کودتا کرد.
2-سازماندهی و بسیج مردم. همانگونه که همراه با انقلاب مردم به صحنه آمدند، حضرت امام قصد داشتند مردم را برای حفظ انقلاب و بازدارندگی در برابر تهدید آمریکا سازماندهی کنند که این مهم نیز به علت مناقشات سیاسی عملی نشد.
به این ترتیب بعد از شکست کودتای نوژه شمارش معکوس برای جنگ آغاز می شود. بین کودتای نوژه و 31 شهریور حدوداً 45 روز فاصلة است که به نظرم فاصله ای منطقی بود تا عراق خودش را برای جنگ آماده کند.
بنابراین روند جنگ اجتناب‌ناپذیر بود و اگر این مطلب را بپذیریم در اینصورت دیگر سئوال اجتناب ناپذیری جنگ درست نیست، و سئوال درست و صحیح در حقیقت این است که چرا ما نتوانستیم عراق را به بازدارندگی برسانیم؟ اگر آن جریانی که حضرت امام(ره) برای بازسازی ارتش دنبال می کردند و همچنین بسیج عمومی با هدف بازدارندگی انجام می شد جنگ صورت نمی گرفت؟
دسته ها :
جمعه دهم 8 1387
X