زمستان 57 بود و هوا بسیار سرد و نفت بسیار کم بود. شب عاشورا به مجلسى رفتم و خواستم روضه حضرت ابوالفضل را بخوانم ، با اینکه معمولا روضه نمى خوانم روضه را اینگونه بیان کردم و گفتم :
شما سالهاست که روضه ابوالفضل را شنیده اید، ابوالفضل دستهایش را زیر آب برد و خواست آب بنوشد، دید دیگران عطش بیشترى دارند، آب نخورد و به دیگران داد. شما هم که آمدى روضه ابوالفضل ، اگر نفت دارى و همسایه ها از سرما مى لرزند، نفت را در بخارى همسایه بریز.
مردم متحیّر بودند با این روضه من بخندند یا گریه کنند!