خدا آن شهید را رحمت کند که میگفت: «بعضیها جنگ را درشت مینویسند، درست نمینویسند» حالا این حکایت ما هم شده است. دهها ارگان بزرگ و کوچک بطور مستقیم و غیر مستقیم به مقوله «شهدا و دفاع مقدس» میپردازند و حرکتهای خودجوش و مردمی بسیاری هم در حال انجاماند، اما فقدان برخی نگرشها باعث شده تا این فعالیتها کماثر و ناقص مانده و تا حدی از روایت اصیل جنگ فاصله بگیرند. در این مجال بهطور خلاصه اشارهای به این نگرشها خواهیم داشت. ناگفته نماند که ذکر فقدان یک نگرش به معنای عدم وجود کلی آن نیست و به کمرنگ بودن آن اشاره دارد.

الف. فقدان نگرش کلان بیرونی
در فعالیتهای مربوط به جنگ، آنگاه که به روایت آن پرداخته میشود، نگرش کلان و از زاویه یک ناظر بیرون وجود ندارد و لذا مثلاً از جزئیات عملیاتها و نحوه انجام آنها و تعداد ادوات و نفرات بهکار گرفته شده سخن میرود؛ اما از زمینههای اجتماعی وقوع آن، دلایل طرح ریزی آن و همچنین اثرات هر کدام کمتر یاد میگردد و در نتیجه فقدان این نگرش، امکان تحلیل صحیح رخدادهای جنگ و تبیین درست «تاریخ جنگ» مشکل میگردد؛ در حالی که جوان امروز در واقع یک ناظر بیرونی نسبت به جنگ است.
برای مثال، شرایطی که پس از عملیاتهای فتحالمبین و آزادسازی خرمشهر در داخل منطقه و عرصه جهانی پدید آمد، بسیار حائز اهمیت است. در حالی که بهخاطر کارشکنیهای بنیصدر، شکستهای متوالی حاصل میشد. پس از فرار او، دفاع مقدس به دست اهلش افتاد و این پیروزیهای پیاپی به دست آمد و علاوه بر ایجاد امید و شور در داخل و همچنین بدنه امت اسلامی، به یأس و ترس کشورهای عربی منطقه و ابرقدرت شرق و غرب انجامید و امکانات همه آنها برای جلوگیری از این موج بهکار گرفته شد و عراق را تا دندان تجهیز کرد.
یا عملیاتهای کربلای چهار و پنج در شرایط فشار همه جانبه حاکم بر کشور و علیالظاهر با هدف برون رفت از این معضل و کسب امتیاز برای بالا بردن توان چانهزنی دیپلماتیک طرح ریزی شد و توانست توان رزمندگان را در شرایطی که تصور آن نمیشد به رخ بکشد و به همین دلیل به هدف مذکور نائل گردد. اگر مخاطب امروزی ما بداند عمق اثرگذاری این رخدادها میتواند تا آنجا باشد که مثلاً پس از عملیات آزادسازی فاو، دوستداران آمریکایی انقلاب اسلامی ایران در کانادا و نیویورک شیرینی توزیع کنند و فریاد بزنند که «ما فاو را گرفتیم»(1) به ابعاد و تأثیرات گسترده هر رخداد جنگ بیشتر پی میبرد و از این بستر به شناختی جامعتر، واقعیتر و اصیلتر دست مییابد. چه خوب است که این تأثیرات از رسانههای مختلف داخلی، منطقهای و بینالمللی بهصورت تطبیقی جمعآوری شوند که البته بهطور پراکنده در برخی منابع و کتابها آمدهاند.
ب. فقدان نگرش انقلاب اسلامی
بهراستی عدالتخواهی، اشرافیتستیزی، مبارزه با تحجر و مقدس مآبی و... که در سخنان امام بدانها اشاره شده است تا چه حد برای پیروان امروز شهدا تبیین شده و دغدغه گردیده است؟!
بدون داشتن فهمی صحیح از پیامها و پیامدهای انقلابی که حدود دو سال قبل از آغاز جنگ به پیروزی رسیده بود، فهم رخداد و دستاوردهای دفاع مقدس نیز شدنی نیست. اساساً تحلیل زمینههای شکلگیری جنگ بهعنوان اولین بحثی که حول جنگ بدان پرداخته میشود، بدون در نظر گرفتن این پدیده به حرفهایی چون «نقش حس کشورگشایی صدام در حمله به ایران» میرسد که قابل توجه نیستند.
باید گفت در حقیقت جنگ، حلقه وسط سلسله فعالیتهایی بود که غرب و شرق برای جلوگیری از رشد بیداری ناشی از انقلاب اسلامی در منطقه و جهان، برنامهریزی کرده و به اجرا درآوردهاند و در واقع اگر انقلاب رخ نمیداد، جنگی هم وجود نداشت؛ جنگ برای مهار انقلاب بود، اما باز گروهها و جریانات سیاسی نظامی فرهنگی بسیاری تحت تأثیر این پدیده شکل گرفتند و اینک از هر پنج قاره جهان، علاقه مندان بسیاری دارد که برخی در حال تحصیل در ایران هستند. انقلاب اسلامی در فضای خلاء معنویت فطری ناشی از فسادها به وقوع پیوست و در این بستر، جهانی شد و گسترش یافت و در سیطره خمودگی حاکم بر مسلمانان اسیر عمّال شرق و غرب، به موج بیداری اسلامی تبدیل شد.
با این تحلیل است که نقش جنگ در تثبیت پیام، اثبات حقانیت و نمایش کارآمدی انقلاب مشخصتر میگردد و اساساً سخنان حضرت روحالله(ره) درباره دستاوردهای جنگ تحمیلی که شاید از نظر ما در حفظ خاک میهن با تلفات و خسارات بسیار خلاصه شود، قابل فهم میشوند، مانند: «علاقه به اسلامشناسی در مردم آمریکا و اروپا و آسیا و آفریقا یعنی در کل جهان از جنگ هشت ساله ماست»، «ما در جنگ ابهت دو ابرقدرت شرق و غرب را شکستیم»، «جنگ ما فتح فلسطین را به دنبال خواهد داشت»، «ما در جنگ انقلابمان را به جهان صادر کردیم»، «جنگ ما بیداری هندوستان و پاکستان را به دنبال داشت»، «جنگ ما پرده از چهره تزویر جهانخواران کنار زده است.» و...(2)
ج. فقدان نگرش اسلام ناب

در توصیف عملکرد حماسهسازان جنگ، شهدای گرانقدر ما، مشکل اصلی نگرشهای ناقص و تک بعدی است. بدین معنا که در روایت سیره سرداران شهید و بسیجیان خمینی کبیر(ره) ـ بهعنوان پیروان حقیقی اسلام ناب ـ بخاطر غلبه بر نگاههای نوستالوژیک احساسی و فردگرایانه، صرفاً به اخلاق خوش، انجام به موقع و صحیح عبادات و... در ایشان اشاره میرود و مثلاً بر توان تحلیل سیاسی، دغدغههای اجتماعی، شجاعت عدالتخواهی و... تأکید نمیشود. در حالی که آنها قبل از هر چیز خود را با اولویتهای رهبری و رهنمودهای ایشان تنظیم میکردند و سعی در تحقق آن فرامین حتی تا پای جان داشتند. اینک پیروان شهدا را میبینم که نسبت صمیمی با اولویتهای مدّ نظر رهبری ندارند و هم و غمشان بر تحقق آنها نیست! این اختلاف فاز را میتوان در روایت ناقص از سیره الگوهای ما که سرداران شهید و بسیجیان دیروز خمینی کبیر(ره) باشند نیز جستجو کرد. بهراستی عدالتخواهی، اشرافیت ستیزی، مبارزه با تحجر و مقدسمآبی و... که در سخنان امام بدانها اشاره شده است، تا چه حد برای پیروان امروز شهدا تبیین شده و دغدغه آنها گردیده است؟!
حضرت امام در پیامی به مناسبت تشکیل بسیج مستضعفین فرمودهاند: «ملتی که در خط اسلام ناب محمدی(ص) و مبارزه با استکبار و پولپرستی و تحجر و واپسگرایی است، باید همه افرادش بسیجی باشند.»(3) حال این گوی و این میدان، ما در کدام میدان به جنگ مشغولیم و به نقل مشهور: اگر شهدا امروز بودند، چه میکردند؟
د. فقدان نگرش عمیق ایدئولوژیک
درباره مفهوم کلی جنگ و مبارزه که یکی از مصادیق باارزش جنگ تحمیلی بود، نگرش عمیق و روشنی تبیین نشده است و از طرفی در مراجعه به بیانات حضرت امام(ره) به تعابیری برمیخوریم چون: جنگ فقر و غنا، جنگ اعتقادی، جنگ ارزشهای انقلابی علیه دنیای کثیف زور و پول و خوش گذرانی، جنگ اسلام و کفر و نه یک کشور و کشور دیگر، جنگ ایمان و رذالت که از آدم تا ختم زندگی وجود دارد(4) و...
نگرشی که به مبارزه دائم میان جنود عقل و جهل و سپاهیان حق و باطل معتقد است، فراتر از مرزهای جغرافیایی و زمانی و مکانی میاندیشد و مبارزه و جهاد را برای در زمان، مکان، سن یا هر محدوده دیگر تصوّر نمیکند و به یک زندگی همراه با مبارزه دائمی تا رفع کل فتنه از جهان میاندیشد.
در صورت حاکمیت این نگرش، دیگر مبارزان با پایان جنگ نظامی به کنج عافیت و عزلت نمیروند و تا وجود ظلم در گیتی به این مبارزه جهانی و اعتقادیشان ادامه میدهند؛ چنانچه حضرت امام فرمودند: «تا ظلم هست مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستیم.»(5)
هر چند در عرصه دفاع مقدس کارهای ارزشمند بسیاری صورت پذیرفته است اما شیوه معمول بر آن نبوده که روایت جنگ در قالبی مؤثر، زیبا و هنرمندانه ارائه گردد. چه بسیارند کتابها، مجلات، فیلمها و همایشها و... که هیچ جذابیتی برای مخاطب امروزی ندارد به این خاطر که در فرم هنری و ادبی فاخر ارائه نشدهاند
در این نگرش بلند، پیروزی نیز معنای خاص خود را دارد و چه در پیروزی و غلبه ظاهری و چه در شهادت قابل تصور و تحقق است. این نگرش که جنگ پایان نیافته است و همچنان ادامه دارد، بارها و بارها در اواخر جنگ و پس از آن توسط حضرت امام(ره) مورد تأکید قرار گرفته است؛ شاید به این دلیل که حذف فیزیکی دشمن نظامی برای بسیاری، به معنای پایان مبارزه بود و این بهعنوان زنگ خطری برای ادامه حرکت قدرتمند انقلاب محسوب میشد. بخشی از سردرگمی مخاطبان امروز ما نیز به عدم وجود این نگرش عمیق وابسته است.
هـ . فقدان نگرش مؤثر هنری
از محتوای پیام که بگذریم، موضوع مهم دیگر، قالب ارائه آن است. در این زمینه هر چند در عرصه دفاع مقدس کارهای ارزشمند بسیاری صورت پذیرفته است، اما شیوه معمول بر آن نبوده که روایت جنگ در قالبی مؤثر، زیبا و هنرمندانه ارائه گردد. چه بسیارند کتابها، مجلات، فیلمها و همایشها و... که هیچ جذابیتی برای مخاطب امروزی ندارند؛ چرا که در فرم هنری و ادبی فاخر ارائه نشدهاند.
تنها راه انتقال صحیح و موثر پیام شهدا و دفاع مقدس، یا به گفته رهبری «ثبت فرهنگها» آمیخته شدن آن با هنر است تا بتواند مخاطبی را که در برابر حجم وسیع تولیدات رسانهای مختلف داخلی و خارجی قرار دارد، به این سو رهنمون سازد.
بهنظر میرسد با توجه بیشتر به نگرشهای مذکور در «روایت جنگ»، موفقتر و مؤثرتر ظاهر خواهیم شد. انشاءالله...
رمضان در جبهه
حجت الاسلام والمسلمین علی اکبر محمدی، نماینده ولی فقیه در لشکر 42 قدر اراک :
ربنای لحظه های افطار، از پایان یک روز روزه داری خبر می داد؛ ربنایی که تمام وجود رزمندگان مملو از حقانیت آن بود. بچه ها با اشتیاق فراوان برای نماز مغرب و عشا وضو می گرفتند، ماشین توزیع غذا به همه چادرها سر می زد و افطاری را توزیع می کرد. سادگی و صمیمیت در سفره افطارمان موج می زد و ما خوش حال از اینکه خدا توفیق روزه گرفتن را به ما هدیه داده بود. سر سفره می نشستیم و بعد از خواندن دعا، با نان و خرما افطار می کردیم .دعای توسل و زیارت عاشورا هم در این روزها حال و هوای دیگری داشت.

«السلام علیک یا ابا عبدالله» زیارت عاشورا و «یا وجیها عندالله اشفع لنا عندالله» دعای توسل، به سفره افطار و سحر ما معنویتی می بخشید که غیر قابل توصیف است و همین توشه معنوی و غفلت زدایی ها، رزمندگان را از دیگران ممتاز می کرد.
نمی توانم حال و هوای این لحظه ها را برای شما بیان کنم. در لشکر 28 سنندج بودم و قرار بود بعد از یک هفته به خانه برگردیم، اما جاذبه این ماه، مرا در کردستان ماندگار کرد. ماه رمضان، بهترین وزیباترین خاطرات را برای ما در سنگرها آفرید.
برکت دعا درکنار سنگرها، نماز روی زمین خاکی، سحری خوردن کنار آرپی جی و مسلسل، وضو گرفتن با آب سرد، قنوت در دل شب، قیام رو به روی آسمان بی هیچ حجابی که تو را از دیدن محروم کند، گریه بسیجی های عاشق در رکوع و... همه چیز را برای مهمانی خدا آماده کرده بود.
خاطرات شهید رضا صادقی یونسی :
بسیاری از شهدا، با زبان روزه شهید شدند. اولین بار که جبهه رفتم، نزدیک شب قدر بود. شب قدر که رسید، به اتفاق چندین تن از هم رزم هایم، به محل برگزاری مراسم احیا رفتم. از مجموع 350 نفر افراد گردان، فقط بیست نفر آمده بودند.تعجب کردم.
شب دوم هم همین طور بود. برایم سؤال شده بود که چرا بچه ها برای احیا نیامدند، نکند خبر نداشته باشند. از محل برگزاری احیا بیرون رفتم. پشت مقر ما صحرایی بود که شیارها و تل زیادی داشت.به سمت صحرا حرکت کردم، وقتی نزدیک شیارها رسیدم، دیدم در بین هر شیار، رزمنده ای رو به قبله نشسته و قرآن را روی سرش گرفته و زمزمه می کند. چون صدای مراسم احیا از بلند گو پخش می شد، بچه ها صدا را می شنیدند و در تنهایی و تاریکی حفره ها، با خدای خود راز و نیاز می کردند. بعدها متوجه شدم آن بیست نفر هم که برای مراسم عزاداری و احیا آمده بودند، مثل من تازه وارد بودند.
این اتفاق یک بار دیگر هم افتاد. بین دزفول و اندیمشک، منطقه ای بود که درخت های پرتقال و اکالیپتوس زیادی داشت، ما اسمش را گذاشته بودیم جنگل. نیروهای بعثی بعد از آنکه پادگان را بمباران کرده بودند. نیروهایشان را در آن جنگل استتار کرده بودند.
آنجا دیگر تپه نداشت، اما بچه ها خودشان حفره هایی کنده بودند و داخل آن می رفتند و در تنهایی عجیبی با خدا راز و نیاز می کردند.
شهید محمد کاظم نژاد:
مادر این شهید می گوید: در ادای نماز اول وقت و گرفتن روزه، بسیار مقید بود. از هشت سالگی روزه می گرفت و نماز می خواند .برای ادای نماز صبح، او بود که همه را بیدار می کرد. حتی به گرفتن روزه مستحبی تشویق می کرد. از جبهه که به مرخصی می آمد، دائم روزه می گرفت. روزی پرسیدم: مادرجان! چرا این قدر روزه می گیری؟ گفت: مادر من در جبهه روزه نگرفته ام. حالا دارم قضای آنها را می گیرم. دارم ادای دین می کنم. گفتم: خدا قبول کند حالا بگو برای سحر چه غذایی درست کنم؟ گفت: تخم مرغ که داریم. همین ها را بپز تا با هم روزه بگیریم.

از جبهه که به مرخصی آمده بود، متوجه شد روزه ام. پرسید چرا روزه اید؟ گفتم: نذر است! نذر کردم که ان شاء الله سلامت برگردی! خندید و گفت: پس به خاطر همین روزه های نذری شما، در جبهه هیچ اتفاقی برایم نمی افتد. بعد، تعریف کرد: با نه نفر دیگر، در یکی از مناطق عملیاتی بودیم، ناگهان جلوی پایمان گلوله خمپاره ای منفجر شد. همه به جز من شهید شدند. وقت برگشتن، بچه ها با تعجب نگاهم می کردند که چطور از بین نه نفر، فقط من زنده ام و حتی خراشی به تن ندارم!(1)
معنویت در جبهه ها :
تفاوت جبهه های جنگ ایران و عراق ، در زمینه امکانات و تسلیحات، زیاد بود.
این تفاوت ها به حدی بود که همه کارشناسان نظامی، بی هیچ تردیدی، جبهه پیروز را نیروهای عراقی تا دندان مسلح، می دانستند. اما آنچه کارشناسان نظامی همیشه از آن غفلت می کردند و در نتیجه درمقابل شکست نیروهای عراقی، انگشت حیرت به دندان می گزیدند، معنویت حاکم بر نیروهای ایرانی بود. به خاطر همین معنویت، کمبودهایی که می توانست هر سپاهی را به شکست بکشاند، در بین آنان معنا نداشت!
در جبهه ایران، مواد غذایی هم مانند تسلیحات، حکم کیمیا داشت!
کمبود مواد غذایی در خطوط مقدم نبرد، معنویت خاصی به نیروها داده بود! آنجا که هر خرما ساعت ها دهان به دهان می رفت و هر قطره آب که تنها باعث تر شدن لب های خشکیده می شد، دست به دست می چرخید تا اولین نفر که لبش را تر می کند، کس دیگری باشد!
هنوز هم بین بازمانده های جنگ، حلوای ماه مبارک رمضان در جبهه، حلاوت خاصی دارد! حلوایی که روغنش از ته مانده روغن غذاها گرفته می شد، و شکرش از خاک قندهایی بود که مربوط به جیره هر نفر می شد یا سوغات از مرخصی برگشته ها بود.
آرد آن از نان خشک هایی بود که بیشترشان کپک زده بودند. حلوای رمضان ساده درست می شد، ولی طعم آن به سادگی از ذهن نمی رفت.(2)
آخرین تیری که به عراق شلیک شد
شکست های پی در پی ما در جنوب، و سقوط فاو و حلبچه زمینه ذهنی و عینی را برای قبول قطعنامه 598 سازمان ملل فراهم آورد و ایران پس از چند سال مخالفت با این قطعنامه آن را در تیر ماه 1367 پذیرفت. در این هنگام من در اهواز بودم. در چند کیلومتری اهواز مقری بود به نام «خیبر » که عقبه نیروهای ما بود. ما در آن جا مستقر شده بودیم.
در مقر خیبر نشسته بودیم که رادیو خبر قبول قطعنامه 598 سازمان ملل را از سوی ایران اعلام کرد. خبر، پتکی بود که بر سرم فرود آمد. حسابی شوکه شدم. اگر بگویند تلخ ترین روز زندگیت کی بوده با کمال اطمینان می گویم روزی که خبر قبول قطعنامه از رادیو پخش شد. نیروهای دیگر هم مثل من داغ دار بودند.

در محل ما دو کانکس بود که یکی متعلق به سربازان وظیفه و دیگری متعلق به پاسدارها و بسیجی ها بود. در روز خبر قبول قطعنامه از یکی صدای شادی و کف به گوش می رسید و از دیگری ناله و گریه و زاری. یادم هست از این حرکت سربازان حسابی عصبانی شدم و به آن ها پرخاش کردم. امروز که فکر می کنم می بینم آن ها نیز حق داشتند. جنگ تمام شده بود و دیگر در خطر نبودند.
وقتی پیام معروف امام خمینی ( ره)به مناسبت قبول قطعنامه از رادیو پخش شد در حالی که های های گریه می کردم پیام را شنیدم و وقتی گوینده رادیو، جمله معروف «نوشیدن جام زهر» را قرائت کرد جگرم آتش گرفت. بر خودم افسوس خوردم که چرا زنده مانده ام که شاهد این چنین روز تلخی باشم. ای کاش مرده بودم و هرگز شاهد قبول قطعنامه نبودم. با خودم می گفتم: کاظم جنگ تمام شد! خوب ها رفتند و تو ماندی.
چند روزی پس از قبول قطعنامه، عراق و منافقین به طور یکپارچه در ناحیه غرب و جنوب دست به تحرکات وسیع و عمیقی زدند و کیلومترها به داخل خاک ایران پیش روی کردند. هم زمان با عملیات غرب توسط منافقین، در جنوب نیز دشمن با تجهیزات زرهی و بسیج تانک ها و نفربرهای بسیار اقدام به حمله و تک علیه ما کرد.
یک روز قبل از عملیات من در مقر خیبر در چند کیلومتری اهواز بودم. رفتم مقر موتوری، جایی که ماشین ها را تعمیر می کردند. ساعت حول و حوش 10 صبح بود، اما گرمای تابستان اهواز بی داد می کرد. در آن جا یکی از بچه ها گفت:
- با عراقی ها چه می خواهی بکنی؟
- کدام عراقی؟
- عراق که آمده و خرمشهر را دوباره گرفته
بند دلم پاره شد. پرسیدم:
- کدام خرمشهر؟
- خرمشهر خودمان! مگر خبر نداری!
شوخی نکن
- والله عراق آمد و خرمشهر را گرفت!
برای چند لحظه سرم گیج رفت و منگ شدم
بلافاصله سوار ماشین شدم و رفتم مقر اصلی مان. فرمانده یگان نبود. در این حین جانشین یگان، حاج حسین امیری، آمد. پرسیدم:
- حاجی چه می گویند؟
- من هم چیزهایی شنیده ام. گفته اند با آن ها تماس بگیریم.
- تماس بگیر.
آن موقع مسوول ستاد، مجتبی ارگانی بود.
تماس گرفت و گفت:
- خبر صحت دارد. عراقی ها آمده اند و در جاده خرمشهر مستقر شده ا ند. با دستپاچگی گفتم:
عراق؟ جاده خرمشهر؟
- آره.
مهلت درنگ نبود. در فاصله ساعت 10 که خبر را شنیدم تا 12 تجهیز شدم. تعدادی موشک برداشتم. نمازم را در اهواز خواندم و به اتفاق چند نفر به طرف خط حرکت کردیم. کاروان ما از یک موتورسیکلت ، دو وانت باری و یک خودرو تشکیل می شد. خودم موتورسیکلت سوار بودم. پشت بیمارستان شهید بقایی جاده ای بود به نام امام صادق(ع) که به موازات جاده اهواز- خرمشهر، اما از سمت رودخانه، امتداد داشت. از آن جا خود را به جاده شهید شرکت، حد فاصل اهواز خرمشهر و در 60 -70 کیلومتری مسیر اهواز به خرمشهر،(به طرف دارخوین) رساندم. بیمارستان صحرایی امام حسین(ع) هم آن جا بود. خودم جلو افتادم تا اگر اتفاقی افتاد یگان غافلگیر نشود و بتواند به موقع درگیر شود. از اهواز رفتیم تا دارخوین. در جاده شهید شرکت بودیم که گفتند:
قبضه 106 را آماده شلیک کردم. لحظه ها مثل باد در حال عبور بودند. چند ثانیه به پایان وقت مانده بود که گلوله ای را به یاد همه شهیدان به طرف دشمن شلیک کردم، و این آخرین تیری بود که به سوی عراقی ها شلیک شد
- عراقی ها جاده را بسته اند و سه راه حسینیه را گرفته اند. آهسته و بدون جلب توجه دشمن خودم را به خاکریزی که نیروهای خودی آن جا بودند رساندم. دیدم چند تن از فرماندهان لشکر هم آن جا هستند؛ از آن جمله احمد کاظمی(لشکر هشت نجف)، قاسم سلیمانی (لشکر 41 ثارالله)، حسن زاهدی (لشکر 14 امام حسین). از پهلو به جاده اهواز - خرمشهر نزدیک شدم. در حد فاصل چهار کیلومتری دشمن با دوربین نگاه کرم. دیدم خدا بده برکت ! جاده اهواز - خرمشهر به جاده مواصلاتی دشمن تبدیل شده و ماشین و نفربر و تانک است که رفت و آمد می کند. از آن چه می دیدم به وحشت افتادم. آن همه نیروی زرهی ! سریع بچه ها را جمع و جور کردم و به دشمن نزدیک و نزدیک تر شدم. باید آن قدر نزدیک می شدیم که موشک های ما برد موثر پیدا کنند. به سه و نیم کیلومتری دشمن رسیدیم. دیدیم نیروهای خودی در حال پدافند هستند. برای ما فاصله زیادی بود. دشمن با تمام قوا در حال هجوم بود و نیروهای محدود ما در مقابل شان مقاومت می کردند.
قبضه تاو را برداشتم و زدم به راه. می بایستی از نیروهای پیاده خودی جلوتر بروم تا موشک تاو به برد موثر برسد. تا آن موقع سابقه نداشت که جلوتر از پیاده های خودی بروم و به شکل خط شکن عمل کنم. هر طور بود افتان و خیزان خودم را به فاصله سه کیلومتری اهداف زرهی دشمن رساندم.500 متر دیگر هم جلو رفتم و در فاصله دو هزار و 500 متری دشمن که رسیدم اولین موشک تاو را به سوی یکی از اهداف دشمن شلیک کردم. تانک مورد اصابت قرار گرفت و منفجر شد و ستون دود از آن به آسمان بلند شد.
از انفجار تانک روحیه گرفتم و به پیش روی ادامه دادم. اکنون در فاصله دو هزار یا هزار و 800 متری دشمن بودم. در این هنگام بود که دیدم یک دستگاه نفربر دشمن پر از سرباز و نیروی نظامی از اهواز در حال حرکت است. موشک دوم تاو را آماده شلیک کردم. هدف را در دوربین زیر نظر گرفتم. دیدم که نظامیان عراقی در خودرو در حال شادی و هلهله هستند. از خشم دلم آتش گرفت. نفربر به نزدیکی تانک مشتعل که رسید توقف کرد. راننده آن قصد بازگشت داشت که مهلت ندادم و موشک تاو را شلیک کردم. موشک درست وسط نفربر خورد و آن را با سربازان و نظامیان داخل آن که حدود40 نفر بودند، به هوا فرستاد.
همزمان با آن تکبیر بچه ها فضا را پر کرد و موج شادی دل شان را فرا گرفت. نظامیان عراقی تکه پاره شدند و سر و دست و پای عراقی بود که به اطراف پراکنده شد.
بعدها دوستانم تعریف کردند که یکی از فرماندهان لشکر که با دوربین کار مرا می دیده، گفته بود:
- این دیوانه دیگر کیست؟
آن روز تا سه راه حسینیه پیش روی کردم. در این هنگام متوجه شدم که ستونی از اهداف زرهی دشمن در حال حرکت است. بلافاصله با موشک، یکی از تانک های عراقی را هدف قرار دادم. ستون از حرکت باز ایستاد. در این وقت هلی کوپتر عراقی ها برای شناسایی بالای سرمان آمد و دید که جاده در دست ماست. ستون ناچار به عقب نشینی شد.
سرانجام در جاده اهواز - خرمشهر مستقر شدم.
نیروهای پیاده خودی شاد و مسرور آمدند و روی جاده ، حالت پدافند و دفاع گرفتند. به این ترتیب عراق در آن ناحیه شکست خورد و مجبور به عقب نشینی شد.

غروب شده بود. در بیمارستان امام حسین (ع)نماز مغرب و عشا را خواندم و برای بارگیری مهمات به طرف اهواز حرکت کردم. شب بود که به اهواز رسیدم. شهر در حالت عادی به سر می برد و مردم بدون احساس خطری سرگرم زندگی خود بودند. انگار اتفاقی نیفتاده و دشمن تا چند کیلومتری شهرشان پیش روی نکرده است. هنوز به یادم دارم کباب پزی بود در خیابان کیانپارس که دارای لوستری رنگی بود. چند نفر آرام و عادی در آن نشسته بودند و در حال خوردن کباب بودند. دشمن بیخ گوش شهر بود و آ نان بی خیال غذا می خوردند.
وقتی حوادث چند ساعت قبل و آرامش مردم را با هم مقایسه می کردم. تحلیل آن وضعیت متناقض برایم دشوار بود. به هر حال مهمات را بار زدم و سر جای اولم برگشتم. فردای آن روز، متوجه شدم که عراقی ها از سمت راست، سه راه حسینیه را دور زده اند و سر جاده آسفالته ایستاده اند. دیدم یک لشکر مکانیزه دشمن آن جا مستقر شده که شامل نفربر و چند تانک بود. مات و مبهوت ماندم که آن ها از کجا و چطوری آمده اند.
به جاده شهید شرکت بازگشتم و موضعی برای شلیک انتخاب کردم. در فاصله هزار و هشتصد متری دشمن بودم. دیدم فرصت مناسبی است. با صدای بلند، الله اکبر گفتم و شروع کردم موشک های تاو را به طرف تانک ها و نفربرهای دشمن شلیک کردن. کاری که کردم این بود که برای بر هم زدن آرایش ستون از وسط آن شروع کردم . چندین تانک و نفربر را زدم و متلاشی شدند. ستون در هم ریخت. در آن نبرد 12 دستگاه تانک و نفربر دشمن منهدم شد.
تجدید قوا کردم و بار دیگر اول و آخر ستون را هدف قرار دادم. در این هنگام دیدم موتورسواری با سرعت به من نزدیک می شد. وقتی رسید، گفت:
- برادر نزن! تانک ها را باید به غنیمت بگیریم.
شلیک را قطع کردم. عراقی ها ناچار عقب نشستند و 10 ، 12 دستگاه تانک و نفربر به غنیمت گرفته شد.
ظهر همان روز بود که باز دیدم ستون زرهی دشمن در همان حوالی در حال پیش روی است. جلو ستون یک تانک بود و بقیه نفربر بودند. تانک را جلو قرار داده تا روی مواضع ما آ تش بریزد. آن را هدف قرار دادیم. تانک با صدای مهیبی منفجر و مشتعل شد. بلافاصله نفربرهای دشمن توقف کردند. آماده بودم که اگر جلو بیایند یا بخواهند تحرکی داشته باشن، آن ها را هدف قرار دهم. دفعتا متوجه شدم دشمن با یک حرکت - که تا آن روز ندیده بودم - قصد فریب نیروهای ما را دارد. به این ترتیب که یک دستگاه نفربر با سرعت تمام به طرف سه راه حسینیه حرکت کرد. سرعتش چنان بود که تامن آمدم به خودم بیایم و آن را بزنم، نفربر به سه راه حسینیه رسید. زد به نفرات ما که آن جا مستقر بودند. به دنبال این حرکت، نفربرهای دیگر دشمن نیز با سرعت به طرف سه راه حرکت کردند و چیزی نگذشت که سه راه حسینیه باز به دست دشمن افتاد. با دوربین دیدم که سه راه سقوط کرد و دشمن در حال پیش روی به طرف جاده شهید شرکت است. سریع قبضه موشک و مهمات همراهم را جمع کردم تا عقب نشینی کنم. اگر این کار را نمی کردم اسیر می شدم. در این گیر و دار که با سه ماشین در حال عقب نشینی بودیم، ماشین سومی سر جاده چپ کرد. جیپی بود که واژگون شد و یکی از نفرات ما به نام فرشید بهادری زیر آن گیر کرد. دشمن با سرعت در حال تعقیب ما بود.
در میان شهدای به خون خفته چهره بسیجی نوجوانی توجه ام را جلب کرد. هنوز ریش در نیاورده بود. عینک به چشم داشت و در حالی که لایه نازکی از غبار چهره اش را پوشانده بود، روی زمین افتاده بود.
بلافاصله از چهره اش عکسی گرفتم که بعدها آن عکس گم شد. چهره معصوم آن نوجوان خفته در خون هرگز از یادم نخواهد رفت
در آن اوضاع پرخطر، فرشید را از زیر ماشین بیرون آوردیم و سوار خودرو کردیم و با سرعت هر چه تمامتر عقب نشینی کردیم. دشمن به پیش روی خود در جاده شهید شرکت ادامه داد و حتی بیمارستان صحرایی امام حسین را نیز به اشغال خود درآ ورد. ترس و هیجان خاصی داشتم و بیم سقوط خرمشهر و اهواز لحظه ای آرامم نمی گذاشت.
می ترسیدم در لحظه آخر و در این روزهای حساس پایانی، همه چیز ناگهان از دست برود. شرمساری چنین شکستی قابل تحمل نبود. دشمن تقریبا دارخوین را اشغال کرده بود.
ما کاملا عقب نشستیم . در این فاصله و ظرف کمتر از چند ساعت خبر رسید که دشمن عقب نشینی کرده است.
حرکت کردیم. وقتی به سه راه حسینیه رسیدم، پیکر شهدای ایرانی را دیدم که روی زمین افتاده و زمین را با خون خود سرخ کرده بودند. حالت متضادی به من دست داد. مردان پرافتخاری را می دیدم که در دفاع از میهن و سرزمین خود، در خون غوطه ور شده اند.
در میان شهدای به خون خفته چهره بسیجی نوجوانی توجه ام را جلب کرد. هنوز ریش در نیاورده بود. عینک به چشم داشت و در حالی که لایه نازکی از غبار چهره اش را پوشانده بود، روی زمین افتاده بود.
بلافاصله از چهره اش عکسی گرفتم که بعدها آن عکس گم شد. چهره معصوم آن نوجوان خفته در خون هرگز از یادم نخواهد رفت. بعد از ظهر یا غروب همان روز بود که دشمن عقب نشینی کرد و به خط پدافندی رفت. بعدها برایم روشن شد که کل حرکت دشمن در جنوب و جاده اهواز - خرمشهر، حرکتی انحرافی برای انجام عملیات اصلی منافقین در غرب کشور بود؛ عملیاتی که به مرصاد معروف شد و نیروهای ما با درایت و شجاعت درس خوبی به دشمن و منافقین دادند و هزاران نفر از آنان را به هلاکت رساندند.
پس از مدتی بحث آتش بس بین ایران و عراق و استقرار نیروهای سازمان ملل در مرزهای حد فاصل دو کشور پیش آمد. می دانستم که جنگ تمام شده و فصلی بزرگ از زندگی من نیز در حال پایان است. دلهره فردا را داشتم؛ فردایی که نمی دانستم جایگاه من در آن کجاست و دست تقدیر چه سرنوشتی برایم رقم خواهد زد.
انسان اولین و آخرین باری که شلیک می کند هرگز فراموش نمی کند. شاید آخرین تیر جنگ هشت ساله ایران و عراق را من شلیک کردم. قرار بود راس ساعت 10میان نیروهای ایران و عراق آتش بس اعلام شود. خاطرات هفت سال جنگیدن و آن همه دوستان شهید و رخدادهای هولناک مثل فیلم تندی از جلو چشمانم در حال عبور بود؛ فیلمی که آن را روی دور تند گذاشته باشند. ساعاتی دیگر آتش بس می شد و دست من برای همیشه از شلیک به سوی دشمنی که عزیزترین کسانم را از من گرفته بود، کوتاه می گردید.
می بایستی کاری می کردم. هر طور بود خودم را به مرز رساندم. قبضه 106 را آماده شلیک کردم. لحظه ها مثل باد در حال عبور بودند. چند ثانیه به پایان وقت مانده بود که گلوله ای را به یاد همه شهیدان به طرف دشمن شلیک کردم، و این آخرین تیری بود که به سوی عراقی ها شلیک شد.
آثار سوء اجتماعی :
1ـ رفتن برکت از سفره بندگان و سلب نعمت ازایشان . پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ هر که در زندگی میانه روی کند خداوند او را نعمت دهد و هر که زیاده روی کند خدایش او را بی نصیب سازد.» 2ـ سترش بی عدالتی و فقر : اسراف از خانواده به جامعه کشیده می شود که نتیجه آن فقر و بی عدالتی است . بازار یک جامعه تابع عرضه و تقاضا است . وقتی اسراف پیش آمد فرهنگ مصرف گرایی بالا می رود . در نتیجه تقاضا زیاد می شود درحال که ارز ثابت است . اینجاست که جامعه با مشکل اقتصادی روبرو خواهد شد . مسرفان یک جامعه کرده جنس و کالای خود را به بالاترین قیمت ممکن می فروشد پس گرانی و تورم پیش می آید در نتیجه اقشار کم درآمد جامعه قادر به بر آوردن مایحتاج زندگی خود نبوده و فقر دامنگیر آنان می گرددد . به دنبال فقر عدالت ازجامعه رخت بربسته ، فاصله طبقاتی و فساد اقتصادی که آثار مخرب آن بر همگان روشن است فراگیر می شود .
آثار سوء اخروی:
1ـ محروم شدن ازحب خداوند که در ابتدای بحث به آیه مورد نظر اشاره شد .
« خداوند اسرافکاران ار دوست ندارد .»
2ـ مستجاب نشدن دعا : پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ دعای چهار دسته از امت من مستجاب نمی شود که یکی از آنها مشخص مسرف است.
3ـ محروم شدن از هدایت پروردگار : « پس خداوند عمل فرعون را جلوی او زیبا جلوه داد تا از هدایت خدا محروم گردد و از راه راست بازداشته است.»
4ـ دور بودن از شفاعت ائمه : امام جواد ـ علیه السلام ـ به نقل از پدرانشان به نقل از امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ فرمودند : کیفر خدا را کوچک نشمارید زیرا شفاعت ما به برخی از اسرافکاران تنها پس از سیصد هزار سال می رسد.
5ـ خوار شدن در قیامت : علی ـ علیه السلام ـ در نهج البلاغه می فرمایند : « آگاه باشید بخشیدن مال به آنها که استحقاق آن را ندارند ، زیاده روی و اسراف است و ممکن است در دنیا مقام بخشند . مال را بالا ببرد اما در آخرت او را پست خواهد کرد و درمیان مردم ممکن است گرامی باشد اما در پیشگاه خدا خوار و ذلیل است برای اصلاح الگوی مصرف چه میکنید
با رکوردشکنی در اتلاف انرژی با تاکید مسوولان کشوری بر اصلاح الگوی مصرف در سال جدید این موضوع با اهمیت که به فراموشی سپرده شده بود، جان تازهای گرفت تا مدیران با حساسیت ویژهای در برنامههای خود به آن توجه کنند. با رکوردشکنی در اتلاف انرژی با تاکید مسوولان کشوری بر اصلاح الگوی مصرف در سال جدید این موضوع با اهمیت که به فراموشی سپرده شده بود، جان تازهای گرفت تا مدیران با حساسیت ویژهای در برنامههای خود به آن توجه کنند.
به نظر میرسد یکی از مهمترین راهکارهای کنترل و کاهش مصرف انرژی در کنار روشهای استفاده از سوختها و انرژیهای جایگزین، اصلاح الگوی مصرف باشد؛ به نحوی که این عنوان ساده شاید با پیچیدگیهایی روبهرو باشد که براحتی محقق نشود؛ اما بیشک توجه در سطح کلان به این موضوع میتواند گرهگشای بخشی از مشکلات مصرف انرژی در کشور بویژه در سطح شهری و صنعتی باشد. خوشبختانه توان علمی و کارشناسی برای تحقق این شعار در کشور وجود دارد و باید دید برای اجرای این مبحث در عمل چقدر کارآمد و اثرگذار برنامهریزی خواهد شد. تعاملات موجود میان انسان و محیط زیست، سازمانها و نهادهای اجتماعی را به سوی برنامهریزیهای سازگار با محیط زیست سوق داده است؛ زیرا تاکنون آشکار شده است که توسعه بدون برنامهریزی میسر نخواهد بود و هر قدر برنامهریزی بیشتر مبتنی بر واقعیتهای عینی و توانهای بالقوه طبیعی باشد، حصول به اهداف ازپیشتعیینشده آن ممکنتر میشود. بر همین اساس و در راستای برنامهریزی هدفمند برای حفاظت از محیط زیست، مدیریت صحیح و نظارت بر عملکرد دستگاههای اجرایی، تدوین الگویی مناسب مصرف ضروری به نظر میرسد. عمید مرندی، عضو هیات مدیره انجمن متخصصان محیط زیست ایران در این رابطه میگوید: برای تدوین الگوی مناسب مصرف و قابل اجرا بهترین راهکار رجوع به تجربیات، عملکردها و دستورالعملهایی است که تاکنون مورد استفاده بوده و راهحلهای کلیدی از آنها سرچشمه میگیرند، به طوری که مدیریت محیط زیستی در اجرای موثر وظایف خود، متکی به برخی اصول علمی و روشهای کاربردی است که از طریق آنها میتواند به اهداف عالی اصلاح الگوی مصرف نائل آید مدیریت محیط زیستی موثر در راستای اصلاح الگوی مصرف، به کسب و کار و تجارت معنا میبخشد، سازمانهای موفق و کارآمد هماکنون مدیریت محیط زیستی را جدی گرفتهاند و همسو با اصلاح الگوی مصرف بویژه در بخش انرژی که از چالشهای اساسی کشور است، به نحوی عکسالعمل نشان میدهند که آینده خود و عوامل وابسته به خود را تضمین میکنند. توجه کرد که فشارهای محیط زیستی و واقعیتهای عینی از طریق قانون، پیشرفتهای فنی و تغییرات بازار و حتی مصرفکنندگان اعمال میشوند، به نحوی که انتخاب برای بخش صنعت جز حرکت در مسیر جهانی میسر نخواهد بود. به این ترتیب، کارشناسان برای اصلاح الگوی مصرف تاکید میکنند که برای اعمال مدیریت محیط زیست باید فاکتورهای گوناگونی را در نظر گرفت و با اصلاح روشهای مصرف یا استفاده از آنها به سرمنزل مقصود رسید
در این نوشتار به اختصار به دلایل اصلی عدم بهینگی و ضعیت مصرف بنزین در کشور پرداخته و راهکارهای اصلاح آن را تجزیه و تحلیل می کنیم. وضعیت مصرف بنزین در سالهای اخیر: بنا بر گزارش موسسه «مارکت اوراکل» ایران از نظر ارائه بنزین ارزان سومین کشور و از نظر میزان یارانه پرداختی به این کالا نخستین کشور در میان کشورهای جهان است و بیش از 36درصد کل مصرف بنزین خاورمیانه در سال 2007در ایران مصرف گردیده است. متوسط مصرف سوخت خودروهای بنزینی در کشورمان حدود 11 لیتر در روز است در حالی که متوسط مصرف سوخت در کشورهای دیگر نظیر آلمان و ژاپن 5/2در انگلیس 5/3در فرانسه 9/1در کانادا 5/6 و در کشور آمریکا 3/7 لیتر در روز است.هر 10سال یک بار میزان مصرف سوخت در ایران 2 برابر میشود اما این نرخ رشد در مقیاس جهانی یک تا 2 درصد بیشتر نیست و میزان سوخت مصرفی جهان در حدود هر 50 سال یک بار 2 برابر میشود. یعنی ایران در مقایسه با میانگین جهانی 4تا 5برابر بیشتر سوخت مصرف میکند. هماکنون 9 درصد سوخت جهان در ایران و توسط تنها یک درصد جمعیت جهان مصرف میشود. و در سالهای گذشته بیش از 38درصد از بودجه سالانه دولت ایران به یارانه بنزین اختصاص مییافت در حالی که در صورت مصرف استاندارد، ایران میتواند یکی از صادر کنندگان بنزین باشد اما نکته شگفت انگیز این است که نسبت خودرو به فرد در ایران بسیار حدود می باشد.هم اکنون در آمریکا تقریبا به ازای هر نفر یک خودرو و در اروپا تقریبا به ازای هر دو نفر یک خودرو وجود دارد که این آمار برای شش تا هفت سال پیش در ایران، یک خودرو به ازای هر 17 نفر بود که امروزه به حدود یک خودرو برای هر 12 تا 13 نفر رسیده است. اما به دلیل تراکم بالای خودروها در بعضی نقاط مانند کلان شهرها، تعداد خودروها زیاد جلوه پیدا کرده است. البته نمی توانیم به این دلیل که ظرفیت و زیرساخت های لازم در بخش حمل ونقل از قبیل راه سازی و جاده سازی انجام نشده است. ایران از نظر ارائه بنزین ارزان سومین کشور و از نظر میزان یارانه پرداختی به این کالا نخستین کشور در میان کشورهای جهان است یک مطالعه جالب درباره مقایسه آمار مصرف بنزین در ایران در سال 1355 با کشورهای ترکیه و فرانسه نشان می دهد که در آن زمان مصرف بنزین در کشور ما و ترکیه تقریبا برابر و حدود 7میلیون لیتر در روز بوده است. در فرانسه نیز مصرف بنزین 6 برابر ایران بوده است; اما آمارها نشان می دهد پس از 30 سال از آن زمان که مصرف بنزین در فرانسه در سال 1385، معادل نصف مصرف این فرآورده در ایران است. اگرچه پس از اجرای برنامه سهمیه بندی بنزین میزان مصرف انرژی در ایران کاهش داشته ولی ایران همچنان بالاترین نرخ مصرف بنزین در خاورمیانه را در اختیار دارد .
حال به بررسی دلایل این مساله می پردازیم:
1-بالا بودن مصرف بنزین ناشی از مصرف بالای سوخت در خودروهای داخلی:
به نظر می رسد سیاستهای حمایتی دولتهای مختلف از صنعت خودروی کشور، یکی از دلایل اصلی این عدم مصرف صحیح باشد.دولت از دهه هفتاد در راستای خودکفایی کشور در تولید خودرو ،سیاستهای حمایتی مانند ممنوعیت واردات خودرو و یا وضع نرخ گمرکی حدود 100 درصد بر خودروهای وارداتی را پیگیری کرد.این سیاستها باعث شد بازار داخلی در اختیار دو خورو ساز اصلی وطنی و چند خودروساز کوچک فرعی قرار گیرد و نوعی انحصار در این بازار به و جود آید.
با وجود تلاش این خودرو سازها همواره تقاضا بر عرضه خودرو ، پیشی داشته و به علت پایین بودن میزان تولید خودرو، امکان بالا بردن کیفیت محصولات تولیدی وجود نداشت و این خودرو سازان در فضای انحصار به آسودگی تولید می کردند. در کنار این امر اگر امکان واردات خودرو نیز وجود نداشته باشد، قیمت خودروهای داخلی در مقایسه با مشابه خارجی افزایش می یابد. از سوی دیگر این امر بی انگیزگی تولیدکنندگان داخلی را جهت بالا بردن بهره وری در فرآیند تولید به دلیل نبود رقبای قابل اعتنا در پی داشت.یکی از این موارد بقا و اصرار تولید کنندگان بر تولید پیکان با تکنولوژی دهه 60 میلادی،پراید و پژو با تکنولوژی ده 80 میلادی بود! تکنولوژی هایی که نسبت به استاندارد جهانی بسیار پر مصرف تر می باشد. سازمان بهینه سازی مصرف سوخت جهت نصب بر چسب میزان مصرف انرژی محصولات تولید داخل را مورد آزمایش قرار داد که نتایج نگران کننده ای داشت:
درجهA نشانگر بیشترین بهره وری و درجه G ,Fنشانگر بیشترین اسراف و بازده است در رتبهبندی صورت گرفته از سو شرکت بهینهسازی مصرف سوخت از هفت رتبهبندی A تا G مصرف سوخت خودروهای تولید داخل، هیچ خودرویی نتوانست در گروه نخست (A) قرار گیرد. تنها از گروه خودروسازان راین، دو خودروی هیوندا آوانته و هیواندا سوناتا 2400 به ترتیب با مصرف سوخت در چرخه ترکیبی 7.4 و 8.1 لیتر در 100 کیلومتر در رتبه B قرار گرفتند. در گروه C نیز تنها مگان 2000 اتومات پارس خودرو با مصرف سوخت در چرخه ترکیبی 7.9 لیتر در 100 کیلومتر جای گرفت.
در گروهبندی مصرف سوخت خودرو که از A تا G صورت گرفته، مصرف سوخت شش خودرو داخلی خارج از محدوده استاندارد(یعنی G) اعلام شده که از گروه ایران خودرو پژو آردی با مصرف سوخت در چرخه ترکیبی 9.5 لیتر ، وانت پیکان و وانت پیکان با موتور OHV به ترتیب با مصارف 10.7 و 10.3 لیتر در چرخه ترکیبی؛ از گروه زامیاد وانت نیسان Z24 انژکتوری با مصرف سوخت 15.3 لیتر و وانت نیسان Z24F انژکتوری با مصرف سوخت در چرخه ترکیبی 17.1 لیتر؛ از گروه بهمن پاجرو با مصرف سوخت در چرخه ترکیبی 13.2 لیتر، مزدای دو کابین انژکتوری و مزدای تک کابین انژکتوری با مصارف سوخت در چرخه ترکیبی 11.1 و 10.7 لیتر و از گروه تولیدی مرتب موسوی شش سیلندر با مصرف سوخت در چرخه ترکیبی 16.2 لیتر شش خودروی یاد شده هستند. همچنین تندر نود 1600 گروه ایران خودرو با مصرف سوخت در چرخه ترکیبی 7.4 لیتر و تندر نود 1600 گروه پارس خودرو با مصرف سوخت در چرخه ترکیبی6.9 لیتر در 100کیلومتر در گروه D قرار گرفتند. پراید گروه سایپا نیز در مدلهای مختلف در گروههای F و D قرار گرفتند. اتومبیل 405 و سمند نیز در رتبه G قرار گرفتند که جای بسی شگفتی است.حال به این موضوع این نکته را بیافزایید که اتومبیلهای فرسوده پیکان و مدلهای کاربراتوری پژو و سمند که در حال جولان در خیابانها هستند چه میزان از همین مصرف صفر کیلومترها جلوتر رفته اند و چه حجمی مصرف می کنند.
2-استفاده بیش از حد از خودروها به ویژه خودروهای شخصی:
نکته دیگر که به اندازه مورد اول حائز اهمیت است کمبود امکانات حمل و نقل عمومی شهری و بین شهری است که باعث افزایش علاقه ما ایرانیان برای استفاده از این خودروهای پرمصرف می شود!
در کشورهای پیشرفته ،افراد ترجیح می دهند فقط در کارهای ضروری از خودرو شخصی استفاده کنند و در بقیه موارد از سیستم حمل ونقل عمومی بهره می برند .البته در این کشورها سیستم حمل و نقل بین شهری مانند قطارهای سریع السیر برقی و سیستم حمل و نقل درون شهری کامل و راحت مثل مترو وجود دارد.در این کشورها به دلیل وجود سیستم حمل ونقل عمومی کارا، استفاده از خودروهای شخصی توسط افراد کاهش چشمگیری پیدا کرده است. اما متاسفانه در ایران به دلیل توسعه نیافتگی حمل ونقل عمومی، استفاده از خودروهای شخصی درصد بالایی را به خود اختصاص داده است. سیستم ریلی ما شمول کامل نداشته و تکنولوژی آن مربوط به 50 سال پیش است .هم چنین در شهرهای بزرگ خطوط متزو توسعه نیافته و خطوط اتوبوس و تاکسی با اضافه بار روبرو هستند. اما به گفته نایب رییس فراکسیون مدیریت شهری مجلس شورای اسلامی سهم بودجه حمل و نقل عمومی نسبت به بودجه عمرانی کل کشور کمتر از 4 درصد است که اصلا امیدوار کننده نیست.
نتیجه گیری:
اصلاح الگوی مصرف در حوزه بنزین صرفا با اقدامات ضربتی و پرهیزی مانند کم کردن سهمیه بنزین خودروها امکان پذیر نبوده بلکه نیاز مند رویکرد جدید دولت در سیاستهای بخش حمل و نقل و صنایع است.اگرچه قیمت پایین بنزین از دلایل زیاد مصرف کردن بنزین است اما تنها دلیل و دلیل اصلی آن نیست .دولت می تواند با گسترش سیستم حمل و نقل عمومی و به موازات آن فرهنگ سازی، باعث کاهش استفاده مردم از خودروهای شخصی شود و در نتیجه از ایجاد تراکم خودروها و ترافیک جلوگیری کند. البته دولت نمی تواند از مردم بخواهد که از سیستم حمل ونقل عمومی استفاده کنند و در عین حال نیز زیرساخت های آن را به وجود نیاورد. ضمن این که در سیاستهای خود در بخش خودرو نیز باید تجدید نظر کند. تجربه نشان داده است که کارهای مقطعی و کوتاه مدت و در اصطلاح بدون پشتوانه فکری و اقتصادی مانند افزایش قیمت بنزین یا کاهش سهمیه بندی نمی تواند به تنهایی راهکار مناسبی برای اصلاح الگوی مصرف انرژی به حساب آید و تنها راه ممکن ،تولید و یا ورود خودروهای با تکنولوژی بالا و کم مصرف و افزایش و گسترش شبکه های حمل و نقل عمومی در کشور است
ایجاد موازنه در آمدی و کاهش نرخ تورم
علی یاسری در این خصوص گفت: از جمله عوامل موثر در تعیین الگوی مصرف هر کشور ، سطح درآمد مردم آن است. وی افزود: خانوارهای پردرآمد عمدتا گرایش به پس انداز و سرمایه گذاری دارند و کمتر مصرف می کنند ولی در کشورهای با درآمد پایین (مبتنی بر معیارهای جهانی)، مصرف در اینگونه کشورها بیشتر و سرمایه گذاری و پس انداز در آنها کمتر می شود. وی مسائل فرهنگی را در گرایش مردم به مصرف کمتر و صرفه جویی موثر دانست و افزود: برخی کشورهای آسیای جنوبی شرقی مانند ژاپن ، کره جنوبی، مالزی و چین به لحاظ ویژگیهای فرهنگی، مردم آن بسیار مرفه بوده و با عنایت به بالا بودن نرخ پس انداز در آن کشورها ، اقتصاد آنها نیز بر همین اساس شکل گرفته است. یاسری از دیگر عوامل تاثیر گذار بر الگوی مصرف به تورم اشاره کرد و افزود: نرخ تورم در ایران به نسبت سایر کشورهای جهان بالا است که این مساله سبب می شود تا مردم به سمت خرید برخی کالاها که در قبال تورم حالت پوشش دهنده دارند (مانند طلا، دلار و ...) ترغیب شوند که این مساله در خصوص درآمدهای بالاتر به سمت خرید زمین و مسکن ارزان گرایش می یابد. یاسری یاد آور شد: در چنین شرایطی با توجه به بالا بودن نرخ تورم، امکان رونق امور دلالی و واسطه گری فراهم می شود که بدون هرگونه تلاشی افراد از سود ناشی از مابه التفاوت قیمت خرید و فروش بهره می برند. در گفتگو با کارشناسان به 6 راه حل اجرایی اصلاح مکانیزم قیمت، فرهنگ سازی و اطلاع رسانی صحیح، هدفمند کردن یارانه ها، ایجاد انضباط در بازارهای پولی و سرمایه گذاری، ایجاد موازنه در آمدی و کاهش نرخ تورم اشاره شد، بدون شک راهکار های دیگری نیز در خصوص تغییر الگوی مصرف عمومی وجود دارد که نیاز به کارشناسی و توجه ویژه مسئولان دارد تصور اینکه مردم کشور ما بزرگترین مصرف کننده نان در جهان هستند یا اینکه مصرف گاز ایران به اندازه کل مصرف اتحادیه اروپاست بیش از پیش ذهن را به آن سو میکشد که یکی از عوامل اسراف و روش نادرست مصرف وضع یارانه بر روی برخی کالاهای استراتژیک یا حامل های انرژی است که با اجرای صحیح طرح تحول اقتصادی و هدفمند کردن یارانه ها می توان گام موثری در مسیر بلند رسیدن به فرهنگ صحیح مصرف برداشت. باید اذعان داشت با افزایش بهرهوری نیروی کار و سرمایه و نیز برقراری ارتباطی منطقی بین تکنولوژی و نیروی کار می توان از اتلاف منابع در بین مردم و دولت جلوگیری کرد که این مهم میسر نمی شود مگر با اجرای سیاستهای هماهنگ و همکاری دو جانبه بین مردم و دولت
4 راهکار دولتی برای اصلاح الگوی مصرف
یک کارشناس اقتصادی اجرای سیاستهای کلی اصل 44، تدوین بودجه انقباضی، کاهش واردات و انتقال یارانه از مصرف به تولید را راهکارهای دولتی برای اصلاح الگوی مصرف عنوان کرده است.
ابوالقاسم حکیمی پور در گفت وگو با خبرنگار اقتصادی خبرگزاری فارس اظهارداشت: در حال حاضر دولت 75 درصد اقتصاد کشور را در اختیار خود دارد که در راستای اجرای عملی اصلاح الگوی مصرف باید بتواند با اجرای اصل 44 قانون اساسی حتی شرکتهای سودده خود را نیز از طریق بورس به بخش خصوصی واگذار نماید وی با تاکید بر لزوم حمایت از بخش تولید و نیز ضرورت حمایت سیاستهای پولی و مالی از این مهم افزود: در کنار این مساله باید دولت بتواند از واردات بی رویه جلوگیری نماید. در سال گذشته کشور دارای رقم قابل توجهی واردات بود که این میزان در مقایسه با صادرات کالاهای غیرنفتی کمتر است این استاد دانشگاه خاطرنشان کرد: در کنار جلوگیری از واردات کالاهای غیرضرور و لوکس و ضمن توسعه صادرات غیرنفتی باید بتوان با انجام امور فرهنگی مردم را به سمت کالاهای داخلی و استفاده بهینه از آنها سوق داد. وی تاکید بر اینکه بازنگری در سیاستهای اقتصادی یک ضرورت است و باید در این خصوص از نظرات کارشناسان مختلف اقتصادی بهره گرفته شود افزود: در بحث اصلاح الگوی مصرف نیز باید این مساله از خود 22 وزارتخانه دولت آغاز شود و در این خصوص راهکارهای لازم نیز ارائه گردد که عمدتا چنین مساله ای مشاهده نمی شود... حکیمی پور با بیان اینکه وزارت بازرگانی به واردات کالاهایی اقدام می کند که وزارتخانه هایی چون کشاورزی و صنایع به عدم نیاز به واردات آنها تاکید دارند افزود: از جمله این کالاها می توان به برنج یا دیگر اقلام حیاتی و اساسی اشاره کرد که با حمایت از تولید داخل دیگر نیازی به واردات آنها نست وی با بیان اینکه یارانه ها باید صرفا به تولید اختصاص یابند اظهارداشت: تلاش برای حذف یارانه ها عمدتا این نگاه را مورد پیگیری دارد که بین مصرف و تقاضا تعادل ایجاد شود، در حال حاضر این یارانه ها سبب شده تا نوعی تقاضای غیرواقعی ایجاد شود و تعادل لازم بین آنها ایجاد نشود. این کارشناس اقتصادی خاطرنشان کرد: از اواخر دهه 60 نیز که بحث تعدیل اقتصادی طرح شد تلاش برای اصلاح الگوی مصرف و ایجاد تعادل و توازن بین تولید، توزیع و مصرف بود که علی رغم این تلاشها این مهم تاکنون به درستی محقق نشده استوی با ذکر این نکته که اصلاح به منزله کاهش مصرف نیست گفت: به منظور این اصلاح و مرمت نیاز است تا در بخشهای مختلف اقتصادی کشور (تولید، توزیع و مصرف) نوعی همپایی و همگونی ایجاد شود. اصلاح نقش دولت در اقتصاد نیز از اهمیت بسیاری در این راستا برخوردار است. حکیمی پور با اشاره به لزوم اصلاح الگوی مصرف در سیستم بانکی گفت: بحث اصلاح الگوی مصرف بیش از هرچیز در بخش اعتبارات مورد توجه قرار می گیرد و در این راستا لازم است تا منابع بانکی به سمت بخش تولید هدایت شوند. وی با اشاره به بحث بنگاههای زودبازده و همچنین تناقض آمار بانک مرکزی و وزارت کار اظهارداشت: علی رغم حرکتهایی که در بحث ارائه تسهیلات به بنگاههای زودبازده صورت گرفت ولی نتایج و آمار نشان دادند که این تسهیلات در مسیری به جز تولید صرف شده اند و لذا لازم است تا این بخش بازنگری جدی صورت گیرد.