مولایم ! امیر ! باز آدینه دیگری آمد و تو نیامدی !
نمی دانم تا کی باید در انتظار باشیم تا تو بیایی و
دستی از مهر بر سر فرزندانت بکشی؟
نمی دانم تا کی باید غبار غریبی و غربت بر چهره هایمان
بنشیند و تو نیایی ؟
نمی دانم تا کی باید قطرات اشک انتظار از چشمانمان سرازیر
باشد و تو نیایی ؟