دل خوش مدار دلا به نواي صداي دوست
تكيه مكن به او كه كلامش جفاي اوست
يار قديمي شيرين زبان ما كه بزد
خنجر به سينه اي كه كنام صفاي اوست
دل خوش مدار دلا به عشق دريايي
زيرا كه كنون روزگار در عزاي اوست
پرسيدم از كسي كه چرا عشق رفته است ؟
گفتا رها باش كه فرقت سزاي اوست
دل خوش مدار دلا به تلاش دل خودت
چون دست آلوده ي نامرد در قفاي اوست
اكنون دگر از رنج هم گنج ميسر نمي شود
تنها سلاح دل بي كس ، دعاي اوست
دل خوش مدار دلا به شعرهاي خودت
انديشه هم مكن كه دلت آشناي اوست
هر آنچه تا به حال سرودي بريز در دريا
چون كيمياي تو بسته به لطف و وفاي اوست
« يلدا »