دوستت دارم تو را اي عشق از جان بيشتر
از تمام لحظه هاي وصل و هجران بيشتر
دوستت دارم تو را تا آخرين شعر غزل
دوستت دارم تو را حتي درون اين سفر
تو به من آموختي آرامشي بي كينه را
بهر تو داده خدا قلب درون سينه را
گرچه پر سوز و گداز و پر ز هجران و غمي
ليك مي خواهم تو را با تو شده شعرم غني
بي تو اين دل آشيان نفرت و كينه شود
با تو گلزار شقايقها و آيينه شود
دوستت دارم تو را با آن همه وصل و فراق
آتش تو بوستاني سبز و دور از هر نفاق
من ننالم از جدايي ها كه مي دانم كنون
فاصله رمز بقاي عشق بوده تاكنون
« يلدا »