ای آستان قدس تـو تنهـا پنـاه من
بــر خـاک بـاد پـیـش تـو روی سیـاه مـن
مــیآیـد از درون ضــریحـت شـمـیـم عـشق
پـیچـیـده در فـضـای حــرم سـوز و آه مــن
چشمم به چلچراغ حریم تو روشن است
ای چلچراغ چشم تو خورشیدِ راه من
گلدستهات مُنادی صوت عشق
مأنوس با غروب و زوال و پگاه من
مهر از فروغ گنبد پاکت گرفته وام
شمس الشموس هستی و نامت گواه من
هر صبح دم به شوق تو بیدار میشوم
کافتد به بارگاه تو لختی نگاه من
ای غربت مجسّم تاریخ، ای امام
ای خاک پای مرقد تو بوسه گاه من