ما گنهکاریم ، آری ، جرم ما هم عاشقی است
آری اما آنکه آدم هست و عاشق نیست ، کیست ؟
زندگی بی عشق ، اگر باشد ، همان جان کندن است
دم به دم جان کندن ای دل کار دشواری است ، نیست ؟
زندگی بی عشق ، اگر باشد ، لبی بی خنده است
بر لب ِ بی خنده باید جای خندیدن گریست
زندگی بی عشق اگر باشد ، هبوطی دائم است
آنکه عاشق نیست ، هم اینجا هم آنجا دوزخی است
عشق عین آب ماهی یا هوای آدم است
می توان ای دوست بی آب و هوا یک عمر زیست ؟
تا ابد در پاسخ این چیستان بی جواب
بر در و دیوار می پیچد طنین ِ چیست ؟ چیست ؟ ...
« قیصر امین پور »