انگار کسی
یا چیزی گلویم را می فشارد
صدای قلبم را کسی نمی شنود
حرفم را نمی فهمد
انتظارم را پایانی نیست
پس باز کن پنجره ها را
بگذار باران را بهتر ببینم
می خواستم
روی این شیشه باران خورده
با دستم
نقش تو را رقم بزنم
اسم تو را بنویسم
اما...
چشمانم بارید
دستانم لرزید
باز با خود گفتم
هر گاه مرا به خاک سپردید
در تاریکی گور
جایی را هم
برای آرزو هایم
بگذارید