بلا از آسمان آمد فرود و به صحرای دلش سیل غم آمد
ندیده خود زهستی رنگ شادی به تن اندوه و جان را ماتم آمد
اگر چه در بیابان زیر پای ذبیح اله صفای زمزم آمد
به روز واقعه خاموش و بی تاب قمر از آسمان علقم آمد
رها از جور دوران چند نالی نوشتن را قلم قوت کم آمد