اگر تنها ترین تنهایان شوم، باز تو هستی
تو که از پدر و مادر بر من مهربان تری
ای عزیز ماندنی! ای نایاب سخت یاب!
تو یگانه شاهد شریفی بر لحظه لحظه های رنج من
ای خوب خواستنی!
اکنون دستان دردمند و نیازمند خویش را بر آستان نیلوفریت می گشایم و از تو برای همسایه مان که نان ما را ربود، نان
برای یارانی که دل ما را شکستند، مهربانی
برای عزیزانی که روح ما را آزردند، بخشش
و برای خویشتن خویش، آگاهی
عشق
عشق
و عشق
می طلبم.
اول خدا
دوباره دلم واسه غربت چشمات تنگه
دوباره این دل دیوونه واسه ات دلتنگه
وقت از تو خوندن ستاره ی ترانه ها !
اسم تو برای من قشنگ ترین آهنگه
بی تو یک پرنده ی اسیر بی پروازم
با تو اما می رسم به قله ی آوازم
اگه تا آخر این ترانه با من باشی
واسه تو سقفی از آهنگ و صدا می سازم
با یه چشمک دوباره من و زنده کن ستاره
نذار از نفس بیافتم ، تویی تنها راه چاره
آی ستاره ! آی ستاره ! بی تو شب نوری نداره
این ترانه تا همیشه تو رو یاد من میاره
تویی که عشقم و از نگاه من می خونی
تویی که تو طپش ترانه هام پنهونی
تویی که هم نفس همیشه ی آوازی
تویی که آخر قصه ی من و می دونی
اگه کوچه ی صدام یه کوچه ی باریکه
اگه خونه ام بی چراغ چشم تو تاریکه
می دونم آخر قصه می رسی به داد من
لحظه ی یکی شدن تو آینه ها نزدیکه
" شاعر : یغما گلرویی /خواننده : شادمهر عقیلی "
من سکوت اختران آسمان دانم که چیست
من سکوت عمق بحر بیکران دانم که چیست
من سکوت دختر محجوب پر احساس را در حضور مرد محجوب جوان دانم که چیست
من سکوتی را که تنها با نوای ساز و چنگ در میان انجمن گردد بیان، دانم که چیست
هم سکوت جنگل خاموش را پیش از بهار، هم سکوت مرگبار مردگان دانم که چیست
اعتراضات ملائک، آنچه گفتند آشکار و آنچه را کردند در خاطر نهان دانم که چیست
"فکر می کنم از دکتر قمشه ای باشه"
در اینجا
کوه شاعر است
درخت، قلم
دشت، کاغذ
رود، سطر
سنگ، نقطه
و من
که علامت تعجبام!
پیانو
ناگهان
پرستوهای جان شاعران جهان
پرواز کردند،
چرخی زدند
و بعد به آرامی
فرود آمدند
و در صندوقی نظر کرده آرام گرفتند.
امروز به آن صندوق
پیانو میگوییم.
مهمانی
باران را به خانه دعوت کردم
آمد، ماند، و رفت،
شاخه گلی برایم جا گذاشته بود.
آفتاب را به خانه دعوت کردم
آمد، ماند، و رفت،
آینه کوچکی برایم جا گذاشته بود.
درخت را به خانه دعوت کردم
آمد، ماند، و رفت
شانه سبزی برایم جا گذاشته بود.
تو را به خانه دعوت کردم
تو، زیباترین دختر جهان!
و آمدی
و با من بودی
و وقت بازگشت
گل و آینه و شانه را با خود بردی،
و برای من شعری زیبا جا گذاشتی و من کامل شدم
دره پروانهها
قطره قطره
باران مینویسد: گل
نم به نم
دو دیده من مینویسد: تو!
چه سال پر باران غریبی
چه اندوه دست و دل بازی
که این گونه
سنگ به سنگ
سرم را میشکند، شکوفه میکند
و برگ به برگ
سرانگشتان مردهام را میتاسد، سیاه میکند.
و خود همچون گیاهکی بی پناه
به باد سپرده میشوم
تا در زمهریر ذهن تو زندگی کنم، زاده شوم
هوهوی باد
...
به یاد آر
به یاد آر
پرنده اگر پرواز میکند
فقط به خاطر آسمان آبی نیست
چشمه اگر میجوشد
فقط برای رسیدن به رودخانه نیست
درخت اگر سایه دارد
فقط به دلیل شاخ و برگاش نیست
اسب اگر میتازد
فقط از ترس تازیانه راکب نیست
باد اگر میوزد
فقط برای رقص جنگل نیست
و تو اگر شعرهای مرا میخوانی
فقط به بهانه نام شیرکو بیکس نیست.
چقدر خوب و روشن است نمای چشم های تو
نمی رسد ستاره ای به پای چشم های تو
به ماه خیره می شوم فقط و گریه می کنم
دلم که تنگ می شود برای چشم های تو
و هی مرور می کنم نگاه اول تو را
اگر نمی رسد به من صدای چشم های تو
تو تا پلک می زنی به سجده می رود دلم
به پیشگاه اعظم خدای چشم های تو
شبی خراب می شود حصارهای فاصله
و آب می شود دلم به پای چشم های تو
گنجشک کنج آشیانه اش نشسته بود
خدا گفت چیزی بگو
گنجشک گفت خسته ام
خدا پرسید از چه؟
از تنهایی، بی همدمی، کسی که به خاطرش بپری و بخوانی، او را داشته باشی.
خدا گفت مگر مرا نداری؟
گنجشک گفت گاهی چنان دور می شوی که بال های کوچکم به تو نمی رسند.
خدا گفت آیا هرگز به ملکوتم نیامدی؟
گنجشک سکوت کرد، بغض به دیواره های نازک گلویش فشار آورده بود.
خدا گفت آیا همیشه در قلبت نبوده ام؟
چنان از غیر پرش کردی که جائی برایم نمانده،
چنان کوچک که دیگر توان پذیرشم را ندارد.
هرگز تنهایت گذاشه ام؟
گنجشک سر به زیر انداخت، دانه های اشک چشم های کوچکش را پر کرد.
خدا گفت اما در ملکوت من همیشه جایی برای تو هست، بیا.
گنجشک سر بلند کرد، دشت های آن سو تا بی نهایت سبز بود.
گنجشک به سمت بی نهایت پر گشود.
"یاد تو"
نام تو را یک روز می پاشم به دریا
تا گل بروید روی دریاهای فردا
نام تو را یک روز می گویم به خورشید
تا گرمی مهرت بتابد روی دنیا
یک روز با گل از تو خواهم گفت تا باد
بوی تو را افشان کند بر کوه و صحرا
از عشق پاک تو سخن با ابر گویم
تا عشق بارد بعد از این از آسمان ها
راز تو را یک بار خواهم گفت با شب
تا گیرد از ژرفای چشمان تو معنا
یک لحظه گر بخشی نگاهت را به مجنون
از خاطر خود می ستاید نام لیلا
از لعبت شیرین من ای آسمانی
ای آشنای درد من ای چون مسیحا
هر صبح جمعه زیر باران انتظارت...
را می کشم تا تو بیایی با تمنا
نام تو از وقتی که شد الهام بر من
اینگونه شد شعرم دل انگیز و فریبا
"مهدی ناصری"
منشور سازمان این کشورها رو هم در نظر گرفته و مقررات خاصی را وضع کرده که مهم ترین آنها عبارت است از:
- رعایت مفاد منشور توسط کشورهای غیر عضو: طبق بند 6 ماده 2 منشور سازمان مراقبت خواهد کرد که این کشورها تا آنجا که برای حفظ صلح و امنیت بین المللی ضروری است بر طبق اصول رفتار کنند.
- رسیدگی قضایی به اختلافات این کشورها در ارتباط با سازمان: طبق ماده ی 32 هر دولتی که عضو نیست هرگاه طرف اختلافی باشد که در شورای امنیت تحت رسیدگی است، دعوت خواهد شد که بدون داشتن حق رای در مذاکرات مربوط به آن اختلاف شرکت کند.
مقررات فوق ضامن حقوق دولت غیر عضو در دفاع از خود وبیان اظهاراتش است و به این ترتیب هیچ دولتی بدون دفاع از خود، مورد قضاوت سازمان قرار نخواهد گرفت.
در ضمن سازمان می تواند علیه کشورهای غیر عضو طرح دعوی کند و تصمیمات مجمع عمومی برای همه ی کشورها اعم از عضو و غیر عضو لازم الرعایه است. و هرگاه شورای امنیت اقدامات احتیاطی یا قهری علیه دولتی مقرر کند هر دولت دیگر که خود را مواجه با مشکلات اقتصادی ناشی از اجرای اقدام ببیند اعم از اینکه عضو باشد یا نه، حق دارد در مورد حل آن با شورا مشورت کند.
* و در مورد همکاری کشورهای غیر عضو با سازمان باید گفت که این همکاری در نهادهای تخصصی به خصوص در کمیسیونهای اقتصادی منطقه ای امکان دارد و آشکار است.
در حال حاضر کشورهای غیر عضو مثل سوئیس و واتیکان ناظرانی در سازمان دارند. و دیگر اینکه سازمان در یک کشور غیر عضو (سوئیس) یک مقر دائمی دارد.
دولت های غیر عضو می توانند در صورت تمایل در برخی از ارکان سازمان مثل برنامه سازمان برای توسعه یا کنفرانس تجارت و توسعه ملل متحد شرکت کنند.
ادامه دارد...
سلام
دوستان عزیزم عنوان وبلاگ رو تغییر دادم به خاطر به آفرید جان که امیدوارم خوشش بیاد.
مردی در نمایشگاهی گلدان می فروخت، زنی نزدیک شد و اجناس او را بررسی کرد. بعضی ها ساده اما بعضی ها هم طرح های ظریفی داشتند، زن قیمت گلدان ها را پرسید و دریافت که قیمت همه ی آنها یکیست. پرسید چرا گلدان های ساده و طرح دار یک قیمت هستند؟ مرد گفت: من هنرمندم، قیمت گلدان هایی را که ساخته ام می گیرم، زیبائی رایگان است.
"پائولو کوئیلو"