سه کس اند که بیشتر شایسته دوستی اند ، دانا ، پزشک نیک و زن (همسر)نیک خویش.
از اندرز های اوشنر دانا
دو کس اند که بیشتر شایسته دشمنی اند ، یکی مرد خود پسند که خود را برتر از پایه و جایگاه خویش می داند ، و دیگری مرد ستیزه جو که با هر چیز می ستیزد.
از اندرز های اوشنر دانا
از این دو چیز اندیشه کردن سزاوارتر است ، یکی از گناه یکی از بدان.
از اندرز های اوشنر دانا
از این دو چیز نباید شرم کرد ، یکی از بیماری و دو دیگر از خویشاوند تهی دست.
از اندرز هاین اوشنر دانا
دو کس اند که همواره زهر به دل می افکنند : یکی تهی دستی که همه چیز را با نیاز می خواهد و دیگر توانگری که تند گفتار است.
از اندرزهای اوشنر دانا
دو کس اند که آبروی خود نمی برند ، یکی آن که با دیگران به آواز بلند و خشن سخن نمی گوید ، و دیگر آن که از بدان چیز نمی خواهد.
از اندرزهای اوشنر دانا
راهی که به سوی بهشت می رود ، گروش(ایمان)درست و کنش (عمل) نیک است.
از اندرزهای اوشنر دانا
آن لحظه کوتاهی است
که شب را تکه تکه می کنم
و به کودکان گرسنه شهرم می بخشم
و روزگار
تجربه پریده رنگ مشکوکی است
که فاصله دو دیدار را
از سکوت سرشار می سازد
من از جریان گریزان روزگار دریافته ام
زندگی بی رحم است
و مرگ بزرگوار.
فرشته کاظمی(از کتاب حقیقت زندگی من)
تمام آسمان را بدون لحظه ای درنگ خواب خواهم دید
خواهم دید و تعبیرش را می دانم که هیچ کس برایم
باز نخواهد گفت تا بدانم که من هم در یک روز پاییزی
و زیر سایه غریب ترین مجنون دنیا خواهم مرد.
علیرضا فراجردی ثانی(از کتاب تنها ترین ققنوس)