آیینه
به نام خدا
یک روز بهاری بود که با او آشنا شدم، اون روزی که احساس میکردم بدبخترین مرد دنیا هستم.
موقعی که کلی قبلش با همسرم دعوا کرده بودم وتصمیم گرفته بودم که هرگز به خونه برنگردم تا بمیرم.
وقتی توی پارک روی صندلی نشسته بودم آنقدر تو فکر بودم که متوجه اجازه خواستن او نشدم، و بعد مدتی که حس کردم کسی بغل دستم نشسته تعجب زیادی کردم.
آخه این همه صندلی چرا او باید پیش من می نشست؟
ولی صورت مهربان وخندان او مرا وادار کرد که لبخند زورکی بزنم.
او سر صحبت را باز کرد که چه هوای خوبی هست، آدمی در هوای تمیز و خوش بهار هست که عاشق می شود.
از حرف او مسخره ام آمد، با خودم زمزمه کردم، عشق اگه عشق واقعی باشه بهار وخزان نداره.
که او پاسخ داد: چرا داره اگه عشق فقط عادت شده باشه. خزان هم داره.
گویا من حرفم را بلند زمزمه کرده بودم که او به خودش اجازه داد تا نظر بدهد و چه خوب هم شد چون بالاخره کسی صدای من را شنید.
نگاهش کردم وگفتم مثل اینکه شما خیلی خوشبخت هستید درسته حتما یک عشق واقعی دارید مگه نه؟
و او در حالی که دستم را در میان دستانش می گرفت گفت: بله .
وادامه داد که معلومه تو امروز خیلی تنها هستی وخیلی ناراحت، درست میگم؟
من هم گفتم: بله من سالهاست که با همسرم مشکل دارم واو نمیخواهد که کمکی به زندگیش بکند ومن خیلی خسته شدم.
کاش هرگز ازدواج نکرده بودم. او نگاهی زیبا به چشمانم کرد وگفت: می خوای دوباره عاشق شوی، یک عشق واقعی پیدا کنی وبا او زندگی کنی، تا خوشبخت شوی.
از حرفش کمی ترسیدم ودستم را از دستش درآوردم.
خندید وگفت ترسیدی؟
گفتم: بله کمی ترسیدم چون من زن دارم.
گفت: فقط کمی ترسیدی؟ این یعنی که بدت نمی آید درسته؟
حالا خودم هم از هوش او خندم گرفت. درست میگفت بدم نمی آمد که حال همسرم را بگیرم.
پس منتظر شدم او پیشنهاد بدهد واو هم این کار را کرد.
می خواهی اول ببینی که او چطور آدمی هست وچقدر دوستت می دارد، وآیا از همسرت هم بهتر هست یا نه؟
این عالی بود، من میتونستم بدون هیچ اشتباهی انتخاب کنم. پس با جان ودل اجازه دادم او حرفش را بزند.
پس دست در جیبش کرد وآیینه ای درآورد واز من خواست که در آن بنگرم.
من در کمال ناباوری به حرف او گوش دادم ودرآیینه نگریستم، خوب معلوم بود خودم را دیدم.
او لبخند زد اما من مطمئن شدم که او دیوانه ای هست که مرا سر کار گذاشته.
پس خودم را کمی جمع وجور کردم. که گفت: عزیزم بدان در هر ارتباطی حتی ازدواج طرف تو همانی می شود که تو می خواهی، چون عکس العملی را نشان میدهد که نتیجه عمل تو بوده.
تو با هر کس دیگری هم ازدواج کنی زندگیت همانی میشود که الان هست چون تو اینگونه هستی وعوض نشدی. همسر تو در اصل شکل کاملی از خود توست در جسمی دیگر مثل همانی که در آیینه دیدی، شکل خودت.
پس اگر حس میکنی از این همسر راضی نیستی خودت را عوض کن آنطور که دوست داری باشد، بشو. تا وقتی جلوی آیینه وجود او قرار میگیری هر کاری تو میکنی و می خواهی، او هم، همان را انجام دهد.
زندگی آیینه تمام نمای رفتار خود ماست.
حالا من هم بوی بهار را حس میکردم، خواستم پیشقدم شوم ودستش را برای تشکر بفشارم که دیدم، او رفته است.
من هم باید سریع بروم اول از همه همسرم را از خانه پدرش بیاورم وبعد برویم یک آیینه و شمعدان جدید بخریم.
همیشه عاشق باشید، آرزویم این است.
چگونگی شکار فیل توسط افراد مختلف
ریاضی دان ها :
ریاضی دان ها به آفریقا می روند، هر موجودی که فیل نیست را کنار می گذارند و سپس یکی از آنهایی که باقی مانده است را می گیرند. البته ریاضی دان های باتجربه، ابتدا سعی می کنند تا ثابت کنند حداقل یک فیل در آفریقا وجود دارد، آنگاه به آنجا می روند.
استادان ریاضی، ابتدا ثابت می کنند که حداقل یک فیل در آفریقا وجود دارد و سپس پیدا کردن و شکار آن را به عنوان تمرین برای دانشجویان باقی می گذارند.
کامپیوتردان ها:
دانشمندان علوم کامپیوتر، شکار فیل را از طریق اجرای الگوریتم زیر انجام می دهند:
1) برو به آفریقا.
2) از دماغه رود نیل(جنوبی ترین نقطه آفریقا) شروع کن.
3) سمت شمال حرکت کن و هر منطقه را از غرب به شرق بپیما.
4) در هر گذر،
الف- هر حیوانی را که می بینی شکار کن.
ب- آن را با فیل مقایسه کن.
پ- اگر با هم برابر بودند کار تمام است، وگرنه به مرحله 3 برو.
برنامه نویسان باتجربه، ابتدا یک فیل را در قاهره(شمال آفریقا) قرار می دهند تا مطمئن شوند که الگوریتم فوق خاتمه می یابد.
مهندسان:
مهندسان به آفریقا می روند و به طور تصادفی حیوانات خاکستری رنگ را می گیرند و این کار را آنقدر ادامه می دهند تا یکی از حیواناتی که گرفته اند وزنش به اضافه یا منهای 15 درصد وزن یک فیلی که از قبل شناخته شده است، باشد.
اقتصاد دان ها:
اقتصاد دان ها فیل را شکار نمی کنند، بلکه اعتقاد دارند که اگر به فیل ها به قدر کافی پرداخت شود، خودشان، خودشان را شکار می کنند.
آمار دان ها:
آمار دان ها اولین حیوانی که آن را N بار ببینند شکار می کنند و اسم آن را فیل می گذارند.
مشاوران:
مشاوران، فیل شکار نمی کنند و اکثر آنها هرگز هیچ حیوانی شکار نکرده اند، اما برای مشاوره به صورت ساعتی به استخدام شکارچیان درمی آیند.
مشاوران تحقیق در عملیات(Operation Research) علاوه براین می توانند ارتباط بین اندازه کلاه شکار و رنگ گلوله را با کارایی راهبردهای(استراتژیهای) شکار فیل بسنجند، البته به شرط آنکه کس دیگری برای آنها فیل را تعریف بکند.
سیاست مداران:
سیاست مداران فیل را شکار نمی کنند ولی فیل هایی که شما گرفته اید را بین مردمی که به آنها رای بدهند تقسیم ی کنند.
مدیران ارشد:
مدیران ارشد، سیاست کلی شکار فیل را بر اساس این فرض که فیل ها همانند موش ها ولی با صدایی بلندتر هستند، طرح ریزی می کنند.
وکلای حقوق:
وکلا فیل شکار نمی کنند ولی دور گله فیل ها می گردند و در مورد اینکه هر کدام از فضولاتی که روی زمین ریخته، متعلق به کدام فیل است بحث می کنند. البته اگر کسی آنها را استخدام کند می توانند بر اساس شکل و رنگ یکی از همان فضولات ثابت کنند که کل گله به موکلشان تعلق دارد.
فروشنده ها:
فروشنده ها فیل شکار نمی کنند، در عوض وقتشان را صرف فروش فیل هایی که هنوز شکار نشده اند می کنند و به مشتریان می گویند که فیل ها، دو روز قبل از شروع فصل آماده حمل خواهند بود.
فروشندگان نرم افزار، اولین حیوانی که شکار کردند را در اختیار مشتری قرار می دهند و صورتحسابی برای فیل به مشتری تسلیم می کنند.
فروشندگان سخت افزار، خرگوش می گیرند، آن را به رنگ خاکستری می کنند و سپس به عنوان فیل رومیزی Desktop Elephant به مشتری می فروشند.
معاونین بخش مهندسی، تحقیق و توسعه :
معاونین بخش مهندسی، تحقیق و توسعه خیلی سعی می کنند که فیل شکار کنند ولی کارمندانشان به آنها اطمینان می دهند که تمام فیل های موجود قبلاً شکار شده اند.
مامورین کنترل کیفیت:
مامورین کنترل کیفیت به فیل کاری ندارند بلکه به دنبال اشتباهات سایر شکارچیان می گردند.
چند وقته که دارم فکر می کنم راجب وطنم بنویسم..ولی هر چی فکر کردم و هر چی تلاش کردم نشد ،یعنی یه چیزایی نوشتم ولی دیدم حق مطلب ادا نمی کنه....تازه فهمیدم که من راجب ایران هیچی نمی دونم ...آخه میهنم خیلی بزرگتر از اون چیزایی که من فکر می کردم....به یاد این شعر تاریخی زیبا افتادم ..شاید این شعر بتونه تا حدی حق مطلبو ادا کنه...به امید اینکه ایران و ایرانی همیشه پایدار باشه...
ای ایران....
ای ایران ای مرز پر گهر
ای خاکت سرچشمه هنر
دور از تو اندیشه بدان
پاینده مانی و جاودان
ای … دشمن ارتو سنگ خاره ای من آهنم
جان من فدای خاک پاک میهنم
مهر تو چون شد پیشه ام
دور از تو نیست اندیشه ام
در راه تو ، کی ارزشی دارد این جان ما
پاینده باد خاک ایران ما
سنگ کوهت دُر و گوهر است
خاک دشتت بهتر از زر است
مهرت از دل کی برون کنم
برگو بی مهر تو چون کنم
تا … گردش جهان و دور آسمان بپاست
نور ایزدی همیشه رهنمای ماست
مهر تو چون شد پیشه ام
دور از تو نیست ، اندیشه ام
در راه تو ، کی ارزشی دارد این جان ما
پاینده باد خاک ایران ما
ایران ای خرم بهشت من
روشن از تو سرنوشت من
گر آتش بارد به پیکرم
جز مهرت بر دل نپرورم
از … آب و خاک و مهر تو سرشته شد دلم
مهرت ار برون رود چه می شود دلم
مهر تو چون ، شد پیشه ام
دور از تو نیست ، اندیشه ام
در راه تو ، کی ارزشی دارد این جان ما
پاینده باد خاک ایران ما
شبی دل بود و دلدار خردمند / دل از دیدار دلبر شاد و خرسند
که با بانگ بنان و نام ایران / دو چشمم شد ز شور عشق گریان
چو دلبر شور اشک شوق را دید / به شیرینی ز من مستانه پرسید
بگو جانا که مفهوم وطن چیست / که بی مهرش دلی گر هست دل نیست
به زیر پرچم ایران نشستیم / و در را جز به روی عشق بستیم
به یمن عشق در ناب سفتیم / و در وصف وطن اینگونه گفتیم
وطن یعنی درختی ریشه در خاک / اصیل و سالم و پر بهره و پاک
وطن خاکی سراسر افتخار است /که از جمشید و از کی یادگار است
وطن یعنی سرود پاک بودن / نگهبان تمام خاک بودن
وطن یعنی نژاد آریایی / نجابت مهرورزی باصفایی
وطن یعنی سرود رقص آتش / به استقبال نوروز فره وش
وطن خاک اشو زرتشت جاوید / که دل را می برد تا اوج خورشید
وطن یعنی اوستا خواندن دل / به آیین اهورا ماندن دل
وطن شوش و چغازنبیل و کارون / ارس زاینده رود و موج جیهون
وطن تیر و کمان آرش ماست / سیاوش های غرق آتش ماست
وطن فردوسی و شهنامه اوست / که ایران زنده از هنگامه ی اوست
وطن آوای رخش و بانگ شبدیز / خروش رستم و گلبانگ پرویز
وطن شیرین خسرو پرور ماست / صدای تیشه افسونگر ماست
وطن چنگ است بر چنگ نکیسا / سرود باربدها خسرو آسا
وطن نقش و نگار تخت جمشید / شکوه روزگار تخت جمشید
وطن را لاله های سرنگون است / ز یاد آریو برزن غرق خون است
وطن منشور آزادی کوروش / شکوه جوشش خون سیاوش
وطن خرم ز دین بابک پاک / که رنگین شد ز خونش چهره خاک
وطن یعقوب لیث آرد پدیدار / ویا نادر شه پیروز افشار
به یک روزش طلوع مازیار است / دگر روزش ابومسلم بکار است
وطن یعنی دو دست پینه بسته / به پای دار قالی ها نشسته
وطن یعنی هنر یعنی ظرافت / نقوش فرش در اوج لطافت
وطن در هی هی چوپان کرد است / که دل را تا بهشت عشق برده است
وطن یعنی تفنگ بختیاری /غرور ملی و دشمن شکاری
وطن یعنی بلوچ با صلابت / دلی عاشق نگاهی با مهابت
وطن یعنی خروش شروه خوانی / زخاک پاک میهن دیده بانی
وطن یعنی بلندای دماوند / ز قهر ملتش ضحاک در بند
وطن یعنی سهند سر فرازی / چنان ستار خانش پاک بازی
وطن یعنی سخن یعنی خراسان / سرای جاودان عشق و عرفان
وطن گلواژه های شعر خیام / پیام پر فروغ پیر بسطام
وطن یعنی کمال و الملک و عطار / یکی نقاش و آن یک محو دیدار
در این میهن دو سیمرغ است در سیر/ یکی شهنامه دیگر منطق الطیر
یکی من را ز دشمن می رهاند / یکی دل را به دلبر می رساند
خراسان است و نسل سربداران / زجان بگذشتگان در راه ایران
وطن خون دل عین القضات است / نیایش نامه پیر هرات است
وطن یعنی شفا قانون اشارت / خرد بنشسته در قلب عبارت
نظامی خوش سرود آن پیر کامل / زمین باشد تن و ایران ما دل
وطن آوای جان شاعر ماست / صدای تار بابا طاهر ماست
اگر چه قلب طاهر را شکستند / و دستش را به مکر و حیله بستند
ولی ماییم و شعر سبز دلدار / دو بیت طاهر و هیهات بسیار
وطن یعنی تو گنجینه راز / تفعل از لسان الغیب شیراز
وطن آوای جان می پرستان / سخن از بوستان و از گلستان
وطن دارد سرود مثنوی را / زلال عشق پاک معنوی را
تو دانی مولوی از عشق لبریز / نشد جز با نگاه شمس تبریز
مرا نقش وطن در جان جان است / همان نقشی که در نقش جهان است
وطن یعنی سرود مهربانی / وطن یعنی شکوه همزبانی
وطن یعنی درفش کاویانی / سپید و سرخ و سبزی جاودانی
به پشت شیر خورشیدی درخشان / نشان قدرت و فرهنگ ایران
زعطر خاک وطن گر شوی مست / کویر لوت ایران هم عزیز است
وطن دارالفنون میرزا تقی خان / شهید سرفراز فین کاشان
وطن یعنی بهارستان / حضوری بی ریا چون صبح صادق
زخاک پاک ما پروین بخیزد / بهار آن یار مهر آیین بخیزد
که از جان ناله با مرغ سحر کرد / دل شوریده را زیر و زبر کرد
وطن یعنی صدای شعر نیما / طنین جان فضای موج دریا
ز دریای وطن خیزد همی در / چو آژیر و چو دریادار بایندر
وطن یعنی تجلی گاه ملت / حضور زنده ی آگاه ملت
وطن یعنی دیار عشق و امید / دیار ماندگار نسل خورشید
کنون ای هم وطن ای جان جانان / بیا با ما بگو پاینده ایران
لالایی ماه و مهتابه
لالایی مونس خوابه
لالایی قصه ی گل هاس
پر از آفتاب پر از آبه
لالایی رسم و آیینه
لالایی شعر شیرینه
روون و صاف و ساده
زلال مثل آیینه
لالایی گرمی خونه
لالایی قوت جونه
لالایی میگه:یک شب هم
کسی تنها نمی مونه
لالایی آسمون داره
گل و رنگین کمون داره
توی چشمون درویشش
نگاهی مهربون داره
لالایی های ما ماهه
بدون ناله و آهه
بخون لالایی و خوش باش
که عمر غصه کوتاهه
شعر از ناصر کشاورز
اُرد بزرگ : آن که به خرد توانا شد ، ترس برایش نامفهوم است .
اُرد بزرگ : آزادی بدون دانایی بدست نمی آید .
اُرد بزرگ : مرد دلیر بهنگام ستیز و نبرد ، همراهانش را نمی شمارد .
اُرد بزرگ : آن که دیگران را ابزار پرش خویش می سازد ، تنها خواهد ماند .
اُرد بزرگ : آن که نمی تواند از خواب خویش برای فراگیری دانش و آگاهی کم کند توانایی برتری و بزرگی ندارد .
اُرد بزرگ : آن که همزمان پرسشهای پراکنده در حوزه های گوناگون می پرسد ، تنها می خواهد زمان و نیروی شما را تباه سازد .
اُرد بزرگ : آن که پند پذیر نیست ، در حال افتادن در چاله سستی و زبونی است .
اُرد بزرگ : آن که به سرنوشت میهن و توده آدمیان سرزمین خویش بی انگیزه است ارزش یاد کردن ندارد .
اُرد بزرگ : آن که برنامه ها را از پایان به آغاز مورد ارزیابی ( نقد) قرار می دهد ، در حال سرپوش گذاردن بر روی چیزی است .
اُرد بزرگ : آن که می دزدد ، جز حق خویش چیزی نمی ستاند . اما این ستاندن نفرین و خواری ابدی در پی دارد .
اُرد بزرگ : آن که کارش را دوست ندارد خیلی زود پیر می شود .
اُرد بزرگ : آن که راستی نپوید ، گرفتار آمیزش ، با اهریمن است ، فرزند این آمیزش ، آشوب است و شورش .
اُرد بزرگ : آن که زیبایی خرد را ندید ، گرفتار زیبایی آدمیان شد ، و بدین گونه از هر چه داشت ، تهی گشت .
اُرد بزرگ : آن که از آینده سخن می گوید و آن را می سازد بارها و بارها می زید و تا یاد و سخنش در میان ماست او زاده می شود و باز هم .
اُرد بزرگ : آن که درست سخن نمی گوید داناترین هم که باشد باز از دیدگاه همگان بی سواد است .
اُرد بزرگ : آن که در بیراهه قدم بر می دارد آرمان خویش را گم کرده است .
{ دل تنها عضوی است که با نگاه لمس می شود
{ دل تاری است که وقتی بشکند بهتر می نوازد
{ غرور از فرشته شیطان ، و تواضع از خاک ، انسان می سازد
{ گرفتار گناه ، اسیر هر دو عالم است
{ حقیقت رنگ کردن مردم عینکی شدن خود است
{ زنی که جواهر است از جواهرات برای خویش بت نمی سازد
{ چشم دروغگو بیشتر از معمول پلک می زند
{ مطالعه یک کتاب تجربه یک زندگیست
{ لبخند طاق نصرتی بر دروازه دل است
۲- دوره ی دبستان:
• موقع رفتن به مدرسه دیر نکن
• پات رو تو جامیزی نکن
• ورقهای دفترت رو پاره نکن
• مدادت رو تو دهنت نکن
• به دخترهای مدرسه بغلی نگاه نکن
• تخته پاککن رو خیس نکن
• حیاط مدرسه رو کثیف نکن
وی افزود: در کشور ما نیز طی هفته گذشته با ابتلا 444 مورد جدید به بیماری آنفلوانزای نوع (H1N1)A ، تعداد مبتلایان به این بیماری در کشور به 1638 نفر رسیده است.
ضمناً علاوه بر 16 مورد فوت قبلی طی هفته گذشته 6 مورد جدید فوت نیز گزارش شده است که در مجموع تاکنون 22 نفر بر اثر این بیماری در کشور فوت کردهاند.
دکتر گویا در ادامه ضمن تاکید بر ضرورت رعایت نکات بهداشتی در پیشگیری از ابتلا به این بیماری، یادآور شد که افراد در صورت مبتلا شدن تا بهبودی کامل (به مدت یک هفته) در منزل استراحت نمایند.
چهارشنبه 6 آبان 1388