شبي غصه ها را صدا مي كنم حساب دلم را جدا مي كنم چه دارم به جز يك دل سوخته دلي از شرار غم افرو خته غم دل كه جان را شرر مي زند بدين سينه هر لحظه سر مي زند به هركس كه رو كردم او پشت كرد كف باز اميد را مشت كرد تبسم به رويش زدم اخم كرد رخ طفل جان مرا زخم كرد ندا يم شنيد يد و پنهان شد يد به پنهاني من نمايان شد يد كسي در به روي دلم وا نكرد ز روزن كسي هم تماشا نكرد نپرسيد از من كسي درد مرا كه چون مي گذارم شب سرد را من و غم دو همزاد ديرينه ايم من و غم دو همزاد ديرينه