دسته
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 283234
تعداد نوشته ها : 658
تعداد نظرات : 621
Rss
طراح قالب

قسمت اول از

بركات حضرت ولى عصر (ع )

1- تشرف حاج شيخ محمد كوفى شوشترى :

متقى صالح , حاج شيخ محمد كوفى شوشترى , ساكن شريعه كوفه فرمود: در سال 1315 با پدر بزرگوارم , حاج شيخ محمد طاهر به حج مشرف شديم .
عادت من اين بود كه در روز پانزدهم ذيحجة الحرام , با كاروانى كه به طياره معروف بودندرجوع مى كردم , به خاطر آن كـه آنها سريع تر برمى گشتند.
تا حائل با آنها مى آمدم و درآن جا از ايشان جدا مى شدم و با صليب آمده , آنها مرا به نجف مى رساندند,ولى در آن سال تا سماوه (از شهرهاى عراق ) همراه ما آمدند.
من در خدمت پدرم بودم و از جنازها (كسانى كه به نجف اشرف جنازه حمل مى كنند)براى ايشان قاطرى كرايه كرده بودم , تا او را به نجف اشرف برساند.
خودم هم سوار برشتر به همراهى يك جناز, مـسـيـر را مى پيموديم .
در راه نهرهاى كوچك بسيارى بود وشتر من به خاطر ضعف , كند حركت مى كرد.
تا به نهر عاموره , كه نهرى عريض وعبور نمودن از آن دشوار است , رسيديم .
شتر را در نهر انـداخـتـيم و جناز كمك كرد تااز آن جا عبور كرديم .
كنار نهر بلند و پر شيب بود.
پاهاى شتر را با طـنـاب بستيم و او راكشيديم , اما حيوان خوابيد و ديگر حركت نكرد.
متحير ماندم و سينه ام تنگ شـد, به قبله توجه نمودم و به حضرت بقية اللّه ارواحنافداه استغاثه و توسل كردم و عرض نمودم :يا فـارس الـحـجـاز يـا ابـاصالح ادركنى افلاتعيننا حتى نعلم ان لنا اماما يرانا و يغيثنا(آيا به فرياد ما نمى رسى , تا بدانيم امامى داريم كه ما را هميشه مد نظر دارد و به فريادما مى رسد؟) ناگاه , دو نفر را ديدم كه...........

منتظر ادامه داستان باشيد

التماس دعا


دسته ها :
يکشنبه هشتم 5 1385
X