اي دورترين ساحل روياي من
ديگر تب و تاب لحظه ها در من نيست
در مرد شكسته رغبت رفتن نيست
يك شب كه فرشته ها صدايم كردند
از عشق تو گفتند و دعايم كردند
گفتند كه بانوي غزل مي آيد
بي تاب نشو ! بوي غزل مي آيد
گفتند برو ! نترس ! فرياد بزن
اين عشق بزرگ و پاك را داد بزن
اندوه تو را داد زدن دل مي خواست
ديوانه شدن آدم عاقل مي خواست
افسوس كه دل نبود در سينه ي من
ناباوري است درد ديرينه ي من
گفتم كه براي آمدن دير شده
اين عشق بزرگ در دلم پير شده
انسان موجودي است كه به همه چيز عادت مي كند . داستايوسكي
بهترين سياست صداقت است .سروانتس
با گريه بدنيا مي آيي ، اما چنان زندگي كن كه با خنده از دنيا بروي
اغلب مردم نيمي از عمر را صرف بدبخت نمودن نيم ديگر مي نمايند . شانفور
دوست همه كس ، دوست هيچكس نيست. يوردالو
بدون خطر نمي توان بر خطر غلبه كرد
جديت مقصد را نزديك مي كند. شيللر
مي خواهم جائي بروم كه به اندازه تمام تنهائيهام برايم گيتار بزني تا فراموش كنم كه روزي دردي داشتم و غم بزرگي بر دوشم بود كه اسمش تنهايي است...!
ميازار موري كه دانه كش است كه جان دارد و جانم به قربانت ولي حالا چرا عاقل كند كاري كه باز آيد به كنعان غم مخور كلبه احزان شود روزي ز سر سنگ عقابي به هوا خواستن توانستن است.
چي شد ؟؟؟؟!گفتم بين مطالب عاطفي يكي هم طنز باشه بد نيست
آخه يكي از دوستان خواسته بود منو از حال و هواي عشق در بياره !!!!شايد اين بهترين راه باشه واسه كمتر نوشتن مطالب عاطفي
يــــــــــــــــــاحــــــــــــــــــــــــق
| ||||
نيكي و بدي كه در نهاد بشر است
شادي و غمي كه در قضا و قدر است
با چرخ مكن حواله كاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بيچاره تر است
مائيم كه اصل شادي و كان غميم
سرمايه ي داديم و نهاد ستميم
پستيم و بلنديم و كماليم و كميم
آئينه ي زنگ خورده و جام جميم
در گوش دلم گفت فلك پنهاني
حكمي كه قضا بُوَد زمن مي داني؟
در گردش خويش اگر مرا دست بُدي
خود را برهاندمي ز سرگرداني