دسته
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 283845
تعداد نوشته ها : 658
تعداد نظرات : 621
Rss
طراح قالب
، جديدترين محصول ناتوي فرهنگي شاه لئونيداس (LEONIDAS) به همراه 300 اسپارتي در برابر ارتش ميليوني خشايارشاه ايستادگي مي کند و اگرچه در نهايت کشته مي شود اما مقاومتش باعث اتحاد يوناني ها در برابر ايران مي شود. اين موضوع اصلي فيلم 300 است که توسط کمپاني هاليوودي برادران وارنر ساخته شده و قرار است از نهم مارس به نمايش عمومي درآيد. به گزارش منابع خبري فيلم 300 اقتباسي از رمان تصويري 300 است که به وسيله فرانک ميلر نوشته شده و موضوع اصلي آن نبرد ترموپيل (THERMOPYLAE) مي باشد. کارگردانان هاليوود در اين فيلم مانند اکثر روايت هاي غربي، ايرانيان را افرادي وحشي، نادان، خونريز و غير متمدن و در مقابل يونانيان را افرادي غيور و دلاور معرفي مي کنند. بودجه 60 ميلوين دلاري اين فيلم را کمپاني برادران وارنر تهيه کرده و کارگرداني آن بر عهده ژاک اسنايدر (ZACK SNYDER) بوده است. کارشناسان سياسي، ساخت و نمايش فيلم 300 را در اين موقعيت زماني مرتبط با اهداف عمليات رواني آمريکا در جهت تحريک افکار عمومي بر ضد ايران و فرهنگ و تمدن ايراني ارزيابي مي کنند. تقريباً تمام صحنه هاي فيلم در داخل استوديو و به وسيله تکنيکي به نام (DIGITAL BACKLOT) فيلم برداري شده به اين صورت که در تمام مدت بازيگران در برابر پرده هاي آبي نقش بازي مي کنند و پس از آن صحنه هاي پس زمينه، اضافه مي شود. توليد و نمايش فيلم 300 اعتراض ايرانيان را به دنبال داشته است. طي چند روز گذشته ايرانيان خارج از کشور به ويژه دانشجويان ساکن مالزي با ارسال صدها نامه به گروه هاي دانشجويي داخلي و خارجي، نسبت به جديدترين محصول کمپاني برادران وارنر اعتراض کرده اند. پيش از اين شان پن بازيگر سرشناس هاليوود از وجود طرحي نانوشته براي ساختن فيلم هاي ضد ايراني و ارائه چهره اي منفي از ايرانيان توسط هاليوود خبر داده بود که نمايش فيلم ضد ايراني 300 در همين راستا ارزيابي مي شود. در مقابل اين حرکت دانشجويان ايراني به ويژه کاربران اينترنت در صددند تا با استفاده از تجربه به دست آمده در ماجراي جعل نام "خليج عربي" به بمباران گوگلي فيلم 300 بپردازند.
دسته ها :
سه شنبه بیست و دوم 12 1385
حزب اللهي؛ بي نظم و ترتيب نيست آن شخص نظامى كه جلوى شما مى‏آيد، چنانچه ديديد يقه‏اش باز است، يا دكمه‏اش افتاده، بدانيد كه قطعاً در ميدان جنگ كم خواهد آورد! نه اينكه اگر يقه‏اش بسته بود و دكمه‏اش نيفتاده بود، كار را تمام خواهد كرد؛ نه، اين جزو موضوع است؛ تمام موضوع نيست. يعنى اگر همه چيزش تكميل باشد، اما مثلاً وقتى پيش شما مى‏آيد، ببينيد بند پوتينش باز يا شل است، يقين كنيد كه او در ميدان جنگ آن كارى كه شما مى‏خواهيد، نخواهد كرد. بايد كارش شسته رفته، مرتب، منظم و پُر و پيمان - در همان زماني كه از او متوقع است - باشد؛ شل و ول راه رفتن معنا ندارد. يك وقت يك افسر عالى‏رتبه حزب‏اللهىِ مشهور در ارتش نزد من آمد و از بس مقدس‏مآب بود، با دمپايى پيش من حاضر شد! به او گفتم اگر بعد از اين تو را اين‏طورى ديدم، راهت نمى‏دهم؛ برو! ردش كردم؛ بعد دفعه ديگر كه آمد، ديدم بله، پوتين مرتبى به پا كرده است!بعضي ها حزب‏اللهى‏گرى را با شل و ول بودن و بى‏نظم و بى‏ترتيبى اشتباه مى‏گيرند؛ حزب‏اللهى‏گرى كه اين نيست. رئيس حزب‏اللهى‏هاى همه ي تاريخ - يعنى اميرالمؤمنين (عليه‏السّلام) - مى‏فرمايد: «و نظم امركم»؛ بايد منظم باشيد. نظم چيست؟ همان آيينى است كه از هركسى خواسته‏اند. هرجا نظمى دارد؛ ميدان جنگ هم نظمى دارد؛ نظامى هم نظم خاصى دارد؛ بايد آن نظم را رعايت كنيد.
دسته ها :
سه شنبه بیست و دوم 12 1385
آقاي نويسنده ... و خانم نويسنده آقاي نويسنده، از پشت پرده هاي تور پنجره به خيابان هاي روبه رو و پر رفت و آمد نگاه مي کند. از طبقه چهارم يک مجتمع مسکوني، آدم هايي که در پياده روها و گاه از قسمت هاي ممنوعه خيابان رد مي شوند، مثل مورچه هايي هستند که به دنبال دانه راه افتاده اند. از بالا، شبيه نقطه هايي هستند که گاهي به هم نزديک و زماني از هم دور مي شوند... و او به قصه اي تازه مي انديشيد و صدايش در فضاي آپارتمان کوچک مي پيچيد: - مريم، مريم! اين خودکار سبز من کجاست؟ زن، از آشپزخانه، از ميان صداي جلزولز پياز داغ و قل قل آب مي گويد: "من چه مي دانم کجاست؟" مرد زير لب مي گويد: "امان از دست اين دخترها، لابد يکي از آنها خود کار مرا برداشته و برده به مدرسه." زن که کتابها و کاغذ هايش را روي ميز نهار خوري پهن کرده، دست از نوشتن مي کشد و خود کار سياهي که در دست دارد براي مرد مي برد. - تو مگر نمي داني که من با خود کار سياه نمي توانم کار کنم! - يعني چه؟ دست بردار. بگو محتويات ذهنم ته کشيده و خودت را رها کن. آقاي نويسنده، همان طور که به پنجره تکيه داده مي گويد: "تو که مي داني من به رنگ سبز عادت دارم." زن مي خندد و با لحني شاد مي گويد: "بگو ببينم در کدام کتاب نوشته که رنگ سبز از علائم نويسندگي است؟! از چهار مقاله ي عروضي در باب دبيري تا کتاب هايي که امروزه در مورد راههاي نويسنده شدن وجود دارد، چيزي در اين مورد نديده ام." - چهار مقاله را نمي دانم ولي نگاه کن توي همين کتاب نوشته که يک نويسنده ي معروف هست که حتماً بايد در اتاقش يک دسته گل رز زرد باشد تا بتواند تمرکز پيدا کند. و به کتابي که روي ميز بود اشاره کرد. زن به آشپزخانه مي رود و کتاب شاهنامه را از روي ميز آشپزخانه برمي دارد و جلوي مرد آن را باز مي کند و مي گويد: "ولي من مطمئنم فردوسي دنبال مرکب سبز و آبي و اتاقي که چنين و چنان باشد، نبود. اي بسا همين شاهنامه را با انواع مرکب هاي ارزان قيمتي که گير مي آورده، مي نوشته و احتمالاً دست نوشته هايش با رنگ هاي مختلف بوده." - خوب که چي؟ حالا اين بيت را ببين. هيچکس در هيچ زماني نمي تواند با کلمات و لحني جز او سخن بگويد، اينجا را نگاه کن. نتيجه تراژدي کشته شدن سهراب را به دست رستم چگونه بيان مي کند. او بيتي را که زيرش خط کشيده شده بود، با صداي بلند مي خواند: از اين خويشتن کشتن اکنون چه سود چنين رفت و اين بودني کار بود زن همچنان ادامه مي دهد: "به اين اصطلاح خويشتن کشتن توجه کرده اي؟ خيلي حرف است ها! من فکر مي کنم مفهومي بالاتر از پسرکشي دارد. مفهومش کشته شدن انسان به دست انسان است در گردابي از کنشها و واکنشهاي انساني." آقاي نويسنده مي گويد: "اي واي!! من سر نخ داستانم را گم کرده ام و حالا تو داري از شاهنامه برايم مي خواني؟" - سرنخ داستانت را گم کردي چون خود کار سبز نيست در حالي که فردوسي... آقاي نويسنده، در حالي که با نوک انگشتها به شقيقه هايش فشار مي آورد. مي گويد: "من چه مي دانم فردوسي چکار کرده ولي اين را مي دانم که مي بايست تا پس فردا يک داستان شسته و رفته به سر دبير تحويل دهم والا..." - هر چه مي خواهد بشود، تو بايد سرچشمه ها را پيدا کني. تو بايد بفهمي که فردوسي به کجا رسيده که داستان رستم و سهراب او را از وقتي که بچه بودم تا وقتي به دبيرستان رفتم و بعد در دانشگاه، هر وقت مي خوانم گريه مي کنم. حتي وقتي سرکلاس، درس مي دهم و بچه ها هم ... آقاي نويسنده، نگاهي بي تفاوت به زنش مي کند و مي گويد: "من مي خواهم يک داستان بر اساس مسائل روز بنويسم، تو هم هي از فردوسي و شاهنامه اش براي من حرف مي زني." بعد کت خاکستري اش را از روي جا لباسي برمي دارد و مي گويد: "مي روم سرکوچه يک خودکار سبز بخرم و يک بسته سيگار..." - پس دودي هم شده اي؟ لابد اين هم از لوازم و ابزار نويسندگي امروزي است. - تو هم که فقط بلدي مرا محاکمه کني. اصلاً گاهي فکر مي کنم مرا با شاگردهايت اشتباه مي گيري. زن مي خندد و مي گويد: "به جاي اينکه دنبال خودکار سبز و سيگار و دود بروي يک پيشنهاد برايت دارم. چرا در مورد آن پسري که چند روز پيش براي پيدا کردن کار آمده بود اينجا نمي نويسي؟" - بهمن را مي گويي؟ - بله. همان که به خاطر دادن خرج خانواده ناچار به ترک تحصيل شده. - صد بار از اين چيزها نوشته شده... - باشد. ولي اين يکي ممکن است با بقيه فرق داشته باشد. تو بايد بروي سراغ آن پسر. - ولي من که آدرسش را ندارم. - من دارم. آقاي نويسنده با تعجب نگاهش مي کند. - ... من آدرسش را گرفتم تا بروم سراغ خانواده بيچاره اش. - پس حالا رقيب من شده اي؟!! - نه بابا. مي داني که من فقط تحقيق مي کنم تا درسي را که سرکلاس مي دهم به ذهن آشفته اين طفلان معصوم که با هزار جور فرهنگ روبه رو هستند خط و ربطي بدهم. - که چه بشود؟! حرف مثل باد هواست ولي وقتي به صورت نوشته چاپي در بيايد ارزش دارد، چون کاتبش حق التاليف مي گيرد. - خوب تو هم بابت درست، پول مي گيري... - بله درست است و تو هم آن وقتي که درس مي دادي وضع سوژه هايت بهتر از حالا بود. - ولي درس دادن را رها کردم که بيشتر بتوانم بنويسم. - و اشتباهت از همين جا شروع شد. راستي چرا در مورد خانم وفايي نمي نويسي؟ - از اين زن عادي تر گير نياوردي؟ باور کن چند سال است او را مي بينم ولي يادم نيست چه شکلي است؟ - هيچ مي داني چه زندگي وحشتناکي دارد؟!! آقاي نويسنده با تعجب به زن نگاه کرد و گفت: "تو از کجا مي داني؟" - خانم وفايي و من هر روز صبح توي اتوبوس همديگر را مي بينيم. دفتر مجله و مدرسه من در يک مسير قرار دارد. مي داني که خانم وفايي بيست و چهار سال بيشتر ندارد ولي اقلاً ده سال از سن خودش بيشتر نشان مي دهد؟! آقاي نويسنده، سعي مي کند به ذهنيات خود در مورد خانم وفايي که هميشه سرش پايين و مشغول تايپ کردن بود سر و ساماني بدهد. و فقط مقنعه سرمه اي اش را مي ديد و دستهاي پرشتابش را بر روي دکمه هاي ماشين تحرير... و به زحمت توانست صورت تکيده و چشم هاي سرگردان او را در ميان آن همه آدمي که ديده بود، مجسم کند. - خوب، مساله خانم وفايي چيست؟ - به خاطر بچه مريضش بايد چند جا کار کند. طفلکي اول مي خواسته نويسنده بشود چند تا از نوشته هايش نيز چاپ مي شود ولي حالا تبديل شده به يک ماشين کار. - پس شوهر گردن کلفتش چه مي کند؟ - هيچي، اصلاً چيزي که در وجودش نيست حس مسئوليت است. - چکاره است؟ - در چند فيلم به عنوان سياهي لشکر کار کرده و چند دقيقه اي هم در بعضي فيلم هاي تلويزيون. حالا ادعا مي کند که بازيگر سينما است. - پس وضعش بايد بهتر از نويسنده ها باشد. هر چه باشد يک هنرپيشه رده سوم و چهارم هم که باشد، درآمدش از يک نويسنده رده اول بيشتر است. - خانم وفايي مي گويد هر چه در مي آورد خرج کت و شلوار و کاپشن و شالگردن و شامپو و ژل موهايش مي کند. آقاي نويسنده، در حالي که در خانه را باز کرده و از پشت سر به زنش نگاه مي کرد، گفت: "از اين حرف ها نتيجه اي نمي گيريم اول که از شاهنامه گفتي بعد هم از آن پسري که ترک تحصيل کرده بود و حالا هم بند کردي به زندگي خانم وفايي ولي اينها درد مرا دوا نمي کند." زن دوان دوان در حالي که هنوز خود کار سياه در دستش است به طرف آشپزخانه مي رود و مي گويد: "اي واي !! پياز داغم سوخت. حالا يک دفعه ديگر بايد پياز داغ درست کنم." ... و آقاي نويسنده به سر نخ داستان فکر مي کند که گم شده است. ماه، سعي مي کند از ميان پنجره هاي چهار گوش و ديوارهاي بلند آپارتمان ها راهي براي خود باز کند. ذرات نور ماه، از ميان پنجره ها به داخل اتاق نفوذ مي کند. آقاي نويسنده، در حالي که خود کار سبزي در دست داشت، به شکوه و جلال چراغ آسمان فکر مي کند که قدمتي هزاران ساله دارد... و کلمات، پرندگاني هستند شتابان که جلوي او ظاهر مي شوند و مي گريزند. در دلش اعتراف مي کند: " چرا آدمها اينقدر از من دور شده اند؟! در حالي که نفس هايشان را از ديوارهاي مجاور مي شنوم؟ چرا؟" دخترها خوابيده اند و چراغ آشپزخانه هنوز روشن است. آقاي نويسنده با قدمهايي آهسته به آشپزخانه مي رود. - تو معلوم هست چه مي نويسي؟ زن، سرش را بلند مي کند. سه رخ صورتش را نور نارنجي چراغ مطالعه روشن کرده است. خطوط صورتش مصمم و جدي است. - دارم داستان قبلي جنابعالي را ويراستاري مي کنم. - چه طور است؟ بد نيست ولي فعل هايش اغلب غلط است. تو بهتر است درس هاي دستور زبان را جدي تر بگيري. - چه حرفها مي زني ... فکر مي کنم تو خيلي ملا لغتي شده اي والا... - حالا خودکار سبزت را خريدي؟ بالاخره سوژه داستانت را پيدا کردي يا نه؟ - بله اما... راستي قهوه داريم؟ - شايد براي يک وعده باشد ولي براي دفعه ي بعد نداريم. آقاي نويسنده آب جوش را ريخت توي فنجان و قوطي قهوه را خالي کرد توي فنجان و شروع کرد به هم زدن و نگاهش به دانه هاي قهوه که در آب نقش مي گرفت، ثابت ماند. - مي داني مريم! هيچي به فکرم نمي رسد حس مي کنم خالي خالي شده ام. - همان روزي که استعفايت را نوشتي، من گفتم اشتباه است. - چرا؟ - براي اينکه کارت خوب بود. با مردم ارتباط داشتي. با جوانها... - با اين حق التدريسي که مي دادند حس کردم وقت تلف کردن است. - نه جواد، تو زندگي محدودي داري. ارتباط داشتن با يک عده معدود به قول خودت انديشمندان، باعث شده که از آدمهاي معمولي دور بيافتي. - خودت چي؟ تو که همه اش دنبال متون قديمي هستي!! - درست است. ولي آنها به درد مشترک پرداختند. براي همين هم سخنانشان هميشه تازه است. مثلاً شاهنامه. - در مورد مثنوي هم همين را گفتي. - خوب معلوم است. - ولي اينها که خيلي با هم فرق دارد. - ولي به همان درد مشترک پرداخته اند. بايد آنها را دوباره بخواني. چه طور است غزليات شمس را بخواني!! - نمي دانم تو چرا درد مرا نمي فهمي يا خودت را به نفهمي زده اي! من قول داده ام يک داستان بلند بنويسم. يک داستان امروزي که ضمناً به هيچ جا بر نخورد. - يعني شيربي يال ودم وشکم باشد؟ - دو باره رفتي سر مثنوي؟ - بله ديگر. براي همين است که نمي تواني بنويسي. چون چنين داستاني را هرگز نمي شود نوشت اگر بخواهي يک داستان امروزي بنويسي بالاخره تيزي اش يک جايي را مي برد. آقاي نويسنده، سيگاري آتش مي زند. نور ماه روي دودهاي حلقه حلقه افتاده. بعد مي گويد: "کاش تو هم به جاي اينکه معلم ادبيات بودي، يک قصه نويس بودي تا درد مرا مي فهميدي" - جواد، به نظر من به جاي اينکه به مغزت فشار بياوري، يک ليوان شير گرم بخور و بخواب. تا فردا خدا بزرگ است. - يعني قهوه اي را که خورده ام حرام کنم؟! وانگهي مگر خوابم مي برد. فکر پول کلاس کنکور، پول کفش و کلاه بچه ها، فکر جهيزيه شان... - مهم نيست. يک وام ديگر مي گيريم. - مثل اينکه ديوانه شده اي؟ هنوز قسط آن يکي وام را نداده ايم. - فقط پنج ماه مانده که تمام شود. دفتر مجله شلوغ است و پر رفت و آمد. چند نفر دور مشاور مجله جمع شده اند و سرو صدا راه انداخته اند. سر دبير، در اتاق شيشه اي نشسته و آقاي نويسنده مي تواند نيم رخ پريده رنگ خانم وفايي را ببيند و اشکهايي که مثل دو جوي آب روي گونه هايش جاري شده. در را باز مي کند. صداي خشمگين سر دبير ديوارهاي شيشه اي را مي شکند و سکوت خانم وفايي را. - چند دفعه بگويم خانم تمام چيزهايي را که ديروز تايپ کرديد غلط بود. من چطور مي توانم تحمل کنم. خانم وفايي جوابي به جزء اشکهايش ندارد. آقاي نويسنده دلش مي خواهد جلوي دهان سر دبير را بگيرد. هر چند که نزديکترين دوستش است، دلش مي خواهد مشتي به دهان او بزند و از سرنوشت تلخ خانم وفايي بگويد و از خوشبختي گم شده اي که به صورت دو جوي آب در صورتش جاري است. سر دبير با ديدن آقاي نويسنده صدايش را پايين مي آورد و ورقه هاي کاغذ را به خانم وفايي مي دهد و مي گويد: "خانم! يکبار. فقط يک بار ديگر به شما فرصت مي دهم که ديگر اشتباه نکنيد و گرنه جايتان اينجا نيست." خانم وفايي با قدمهاي نا مطمئن، اتاق شيشه اي سر دبير را ترک مي کند. آقاي نويسنده مي گويد: " چه خبر است اين همه داد و بيداد راه انداخته اي؟" - همه را غلط تايپ مي کند، سر و صداي تمام نويسنده ها را در آورده. تو چکار کردي؟ داستان جديدت چي شد؟ آقاي نويسنده، با تاسف سري تکان مي دهد و مي گويد: "خيلي فکر کردم ولي به نتيجه، نرسيدم. انگار مغزم يخ زده." - راستش را بخواهي آن يکي داستانت هم بي مزه بود ولي ماچاپش کرديم. خون آقاي نويسنده جوشيد و گفت: "مي خواستي چاپش نکني." - بدت نياد جواد جان. داستان بايد نمک داشته باشد. - تو هم که حرف زنم را مي زني. مگر داستان غذا است که شور و بي نمک باشد. سر دبير با خنده و ملاطفت به همکلاسي قديمي خود نگاه مي کند و از کشوي ميزش يک دسته کاغذ مي کشد بيرون و مي گويد: "جواد جان، يک داستان رسيده که خيلي عالي است." - کي نوشته؟ - يک آدم بي نام و نشان، فقط يک اشکال دارد. کلمات قلمبه سلمبه ... زياد بکار برده. انگار يارومعلم ادبيات بوده، اگر بتواني زبان داستان امروزي به آن بدهي... - يعني مي گويي بشوم ويراستار؟ - حالا قصه را ببين. اصلاً مي خواهم ببينم نظرت چي هست؟ جواد، ورقه ها را گرفت. چند ورقه تايپ شده که نمي شد هيچ رخنه اي در شخصيت نويسنده اش کرد. بعد شروع مي کند به خواندن. زندگي خانم وفايي بود. شکلي نداشت. نکنه کار خود خانم وفايي باشد؟ ولي نه. اين کلمات تراشيده شده و حساب شده نمي تواند کار خانم وفايي باشد و شايد کار مريم بود ولي او هيچوقت تمايلي به قصه نويسي نداشت. ولي اين جمله ها... اين کلمات که انگار از غزليات حافظ و غزليات شمس آورده ... کار خودش است. قصه را که مي خواند، دوباره مي رود سراغ سردبير و مي گويد: "فکر مي کنم بدانم کي اين قصه را نوشته." - معلوم مي شود اين روزها علم غيب پيدا کرده اي؟ نه بابا. اين کار همسر خودم است. اولش به من پيشنهاد کرد در اين مورد بنويسم. سردبير با تعجب به او نگاه مي کند و مي گويد: "خوب، اگر اين طور باشد کاش باز هم برايمان بنويسد." - آدم لجبازي است. معلوم نيست قبول کند. - بهتر است به او بگويي. خانم نکته سنجي است. من که واقعاً به او احترام مي گذارم. خيلي خوب نوشته. خون زندگي تويش جريان دارد. چيزي که اين روزها کم پيدا مي شود. زن، مشغول هم زدن خورشت است. دست ديگرش را لاي کتاب گذاشته تا ورقه هايش به هم نخورد و مشغول خواندن است. دختري با روپوش مدرسه از راه مي رسد. کتابهايش را مي گذارد روي ميز نهارخوري. - مامان، کارنامه ام را گرفتم. - قبول شدي؟ - بله، معدلم هم خوب است اما مامان، نمره انشايم پانزده شده. مي ترسم بابا دعوايم کند. - خوب، خانم اسفندياري چي گفت؟ - گفت از تو بيشتر انتظار دارم. کسي که پدرش نويسنده معروفي است بايد انشايش بهتر باشد. بعد کارنامه را مي گيرد و با دقت به نمره ها نگاه مي کند. - خانم اسفندياري راست گفته. نمره قرائت فارسي ات هم که شده شانزده. دختر، سر به زير و سرخ رو، از زير چشم به سفره ي غذا نگاه مي کند. بوي قورمه سبزي همه جا پيچيده است. - مامان چه بويي!! فکر نکنم هيچکس مثل شما قورمه سبزي بپزد من خيلي گرسنه ام. مي شود نهار مرا بدهيد؟ - بارک ا... مثل اينکه يادت رفته امروز پنج شنبه است. پدرت ظهر مي آيد. خواهرت هم کلاسش زود تعطيل مي شود. اقلاً دو روز هفته را دور هم غذا بخوريم. دختر، با نوک انگشت برگ کاهويي را از ظرف سالاد بر مي دارد به دهان مي گذارد و در همان حال به طرف دستشويي مي رود. آقاي نويسنده، وارد مي شود در حالي که مجله اي را دم اجاق، جايي که زن مشغول کشيدن پلو بود، مي گذارد و مي گويد: "يک نگاهي به اين مجله بينداز." زن، با عجله پلو را وسط ميز مي گذارد. دخترها خورشت را مي برند و مشغول خوردن مي شوند و او مجله را ورق مي زند و در صفحات وسط مجله تيتر درشتي را مي بيند: "نيلوفر و گردباد" و تند تند خواند. آقاي نويسنده مي گويد: "داستان خوبي است ولي بعضي کلماتش مناسب قصه نبود. سردبير مي گفت اگر زبان قصه را رعايت کند، قصه نويس خوبي مي شود..." زن مي خندد و مي گويد: "البته اگر بخواهد ادامه دهد..."
دسته ها :
سه شنبه بیست و دوم 12 1385
يك سال موسيقي سيدعليرضا ميرعلي‌نقي سال، به طور قراردادي، عبارت است از يك دور كامل سيصد و شصت و پنج‌روزه. سال رسمي از اول فروردين شروع مي‌شود و تا آخر اسفند ادامه مي‌يابد. در حالي كه فضاهاي ديگر، سال خاص خود را دارند. مثل سال تحصيلي كه از اول مهر شروع مي‌شود و يا سال مالي كه در ارگانها و مؤسسات، تابع شروع و پاياني متفاوتي با روند بهار و تابستان و... است. سال موسيقايي نيز از حدود دي و بهمن شروع مي‌شود. يعني اگر مبناي شروع را بزرگترين واقعه رسمي موسيقايي يعني جشنواره سراسري موسيقي فجر قرار دهيم، سال موسيقايي ما از دي- بهمن يك سال تا دي- بهمن سال ديگر است. بديهي است كه جشنواره موسيقي فجر، هميشه رأس دهه فجر برگزار نمي‌شود و بديهي‌تر اين كه تمام اتفاقات مهم در يك سال موسيقي، الزاماً‌ در فضاهاي رسمي و دولتي نيست. اگر چه سياستگذار و قدرت‌مدار اكثر زمينه‌ها، از توليد تا صدور مجوز زير نظر ارگان‌هاي مختلف دولتي است. روند اتفاقات در موسيقي كشور را بايد در حوزه‌هاي مختلف بررسي كرد: نهادهاي سياستگذار، دانشگاه‌ها، بخش خصوصي و حتي خارج از كشور. چرا كه به هر حال بخشي از حيات موسيقايي ما در بيرون از مرزها و بين‌ميليونها ايراني مسافر در آن كشور‌ها مي‌گذرد. بويژه در آلمان، فرانسه و آمريكا كه فعاليت موسيقيدانان ايراني بارزتر است. فعاليت‌هاي ارزنده در شهرستانها، بويژه اصفهان نيز نبايد از نظر دور بماند. گرچه اطلاع رساني در اين زمينه بسيار ضعيف است. نام چهارم يك سازمان سال موسيقايي گذشته، آخرين تغيير قابل توجه در ساختار اداري وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي در ارتباط با موسيقي صورت گرفت. مركزي كه از بدو انقلاب تا به حال، سه نام را به خود ديده است، نام چهارم را نيز ديد: «دفتر امور موسيقي و شعر» كه البته مورد حمايت بيشتر شاعران و مورد انتقاد بعضي از موسيقيدانان قرار گرفت. موسيقيدانان معتقد بودند كه هنر موسيقي مستقل است و نه در بخش هنري و نه در بخش اداري نبايد با شعر و شادي مجاورت داشته باشد. اما توضيحات محمدحسين صفار هرندي، وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي نيز براي بعضي از آنان قانع كننده بود. خلاصه‌اي از اين توضيحات را در بولتن‌هاي جشنواره فجر بيست و دوم مي‌توان خواند. متعاقب آن، انجمن موسيقي ايران به مديرعاملي بابك رضايي، خط مشي و اهداف جديد خود را عنوان كرد و اين انجمن كه بعد از تغييرات مديريتي، مدت زماني دچار ركود شده بود، افق تازه‌اي از فعاليت‌هاي آتي خود را با خبرنگاران رسانه‌ها در ميان گذاشت. خانه موسيقي ايران به مدير عاملي حميدرضا نوربخش، (خواننده شناخته شده‌اي كه اولين نوار كاست خود را همراه با استاد فرامرز پايور منتشر كرد) در صدد برنامه‌هاي تازه‌اي است،ولي گويا مشكلاتي چند، مانع شده تا چرخ فعاليت خانه موسيقي به نحو مطلوب گردش نكند.واحد موسيقي صدا و سيماي جمهوري اسلامي كه كار توليد و نظارت بر موسيقي‌هاي مورد پخش از رسانه‌هاي صوتي تصويري همگاني را به عهده دارد، با مديريت سيد محمد ميرزماني فعاليت مي‌كند. از حجم توليد موسيقي‌هاي به اصطلاح پاپ ايراني تا حد محسوس كاسته شده و اولويت با توليد آثاري است كه ريشه‌هاي فرهنگ ملي و مناسبت‌هاي آييني و مذهبي داشته باشند. تعداد قابل توجهي قطعات باارزش به مناسبت‌هاي گوناگون و ازجمله به تبرك سال پيامبر اعظم(ص) ساخته و پخش شده است. مركز موسيقي حوزه هنري به مديريت رضا مهدوي (نوازنده سنتور) نيز تنها نهاد فعال دولتي در زمينه توليد آثار فاخر موسيقي در قالب كتاب و لوح فشرده است. سطح خوب كيفيت انتشارات اين مركز، اعم از كتاب و نوار و لوح فشرده و كنسرت‌هايي كه هراز گاهي برگزار مي‌كند، نشان‌دهنده توجه بخش دولتي به توانايي‌هاي نهفته در كار هنرمندان است كه به علت محروميت از حامي مناسب، در گوشه فراموشي به سر مي‌برند و‌آثارشان شناخته نمي‌شود. همايش سراسري هنر انقلاب نيز از كارهاي مهمي بود كه به كوشش پژوهشگاه هنر و فرهنگ اسلامي در بهمن ماه برگزار شد. بخشهاي مختلفي از آن به شعر، هنرهاي تجسمي، معماري،‌ ادبيات و... بويژه موسيقي اختصاص داشت. بخش موسيقي آن با حضور هنرمندان بزرگ موسيقي انقلاب: محمدعلي گلريز و احمدعلي راغب و كارشناسي ايرج نعيمايي برگزار شد.اولين سخنران اين برنامه، هوشنگ جاويد بود و سيد عليرضا ميرعلي نقي نيز تحليلي خاص درباره موسيقي در انقلاب عنوان كرد و با گردانندگي او، جلسه پرسش و پاسخ بين آقايان گلريز و راغب و يغمايي تا حدود پنج ساعت ادامه داشت. گروه‌هاي موسيقي دانشگاهها نيز در برگزاري كنفرانس‌هاي پژوهشي و همايش‌ها فعاليت داشتند، اين فعاليت با مشاركت چندين و چند نهاد و ارگان صورت مي‌گيرد زيرا امكانات دانشگاه براي برگزاري چنين مجامعي كافي نيست، در نيمه اول سال، همايش بزرگ قطب‌الدين شيرازي، با همكاري فرهنگستان هنر و چند نهاد ديگر اعم از خصوصي و دولتي ابتدا در تهران و سپس در شيراز برگزار شد. چهره‌هاي علمي برجسته‌اي از قبيل پروفسور نويي باوئر آلماني (و همسرشان) از خارج كشور و استاداني چون داريوش طلايي و مجيد كياني از ايران در اين همايش شركت داشتند. در نيمه دوم سال نيز شهر اصفهان‌پذيراي همايش بزرگ مكتب اصفهان بود كه در رشته‌هاي مختلف هنر و از جمله موسيقي برگزار شد و صاحب‌نظران با سخنراني و ارسال مقاله در آن همايش شركت جستند. بهار موسيقي در راديو صداي جمهوري اسلامي ايران، با كيفيت و حجمي بسيار افزونتر از سيماي جمهوري اسلامي ايران به موسيقي پرداخته است. گذشته از توصيه‌هاي بسيار، تهيه و پخش برنامه‌هاي فرهنگي و آموزشي در شبكه‌هاي آن، بويژه شبكه فرهنگ قابل توجه است، در اين شبكه برنامه‌هاي مختلفي از قبيل چهار مضراب، هفت اقليم، نيستان، ارغنون، آثار از پنجره تاريخ ... با كميت و كيفيت بالا توليد مي‌شود و در واقع، مهم‌ترين رسانه اطلاع‌رسان در زمينه موسيقي فرهنگي و فاخر ايران است. كارشناساني چون شاهين فرهت، ارشد تهماسبي، رضا مهدوي، سيدعليرضا ميرعلي نقي و ... در آن برنامه‌ها فعاليت دارند. در بين گروه‌هاي موسيقي دانشكده‌ها، بايد از فعاليت مثمر ثمر دكتر حسن رياحي (آهنگساز، مدير گروه و سازنده سرود جمهوري اسلامي ايران) در برپايي كنسرت‌هاي ارزنده دانشجويي ياد كرد. متأسفانه ثمره اين تلاشها در رسانه‌ها انعكاس نيافت.بيست و دومين جشنواره فجر امسال نيز با رويكردي متفاوت با سالهاي قبل برگزار شد. كامبيز روشن‌روان، دبير اين جشنواره، اهداف آن را با دو شاخص نظم و كيفيت عنوان كرد و همكاري انجمن موسيقي ايران با دفتر موسيقي و شعر در مدت اين جشنواره قابل توجه بود. «اينيار سولبو»، نماينده شوراي جهاني موسيقي نيز ميهمان جشنواره بود و برنامه گروه موسيقي شيلي از برنامه‌هايي كه مورد علاقه بينندگان آن واقع شده به خاطر زيبايي و تسلط تكنيكي مجريان آن. برنامه اركستر سمفونيك تهران به رهبري نادر مشايخي نيز در سطحي پايين‌تر از حد انتظار قرار داشت. در مقابل، برنامه مفصل پوئم سمفونيك رسول عشق و اميد، ساخته و رهبري شده لوريس چكناواريان به مناسبت سال پيامبر اعظم(ص) همراه متن سيدمهدي شجاعي و گويندگي ژاله صادقيان از نقاط قوت جشنواره بود، براي نخستين بار بعد از انقلاب، برنامه اركستر سمفونيك مستقيماً‌ از صداي جمهوري اسلامي ايران پخش شد و رسانه‌اي قوي، مردم را زيرپوشش موسيقي سنگين و فرهنگي قرار داد. كار گروه اعزامي از كهنوج كرمان به سرپرستي سيد فوأد توحيدي نيز از تازگي و بداعت برخوردار بود. در اين جشنواره، بحث مهم جذب اسپانسر براي اولين بار به طور جدي مطرح شد و اسپانسر از ستون‌هاي حائز اهميت در اقتصاد هنر آينده شمرده شده است. بولتن امسال، به سردبيري سيدمحسن شهرنازدار نيز داراي مطالب باارزش و متنوع و كيفيت خوب در چاپ بود.نشريات هنر موسيقي، مقام موسيقايي، ماهور و فرهنگ و آهنگ نيز به انتشار بي‌وقفه خود ادامه دادند. هر كدام از اين نشريات، طيف خاصي از اهل موسيقي را پوشش مي‌دهند. سايت‌هاي كوچك و بزرگ نيز فعال بودند و از كارآمدترين آنها بايد سايت «گفت‌وگوي هماهنگ» نام برد كه سجاد پورقناد (نوازنده و منتقد موسيقي) آن را سرپرستي مي‌كند، در توليدات بخش خصوصي نيز مؤسساتي چون ماهور، آواي باربد و هرمس نيز آثاري ارزشمند بيرون داده‌اند، آموزشگاه موسيقي زند در شيراز نيز تنها با انتشار يك حلقه لوح فشرده «معبد پيكره‌هاي چوبي» به نوازندگي نويد افقه نيز در اين زمينه شروع به فعاليت كرده بود كه متأسفانه بعد از نشر اين آلبوم زيبا، كار خود را متوقف كرد. به ياد درگذشتگان در سال موسيقايي كه گذشت، چهره‌هاي ارزشمندي را از كف داديم كه فقدان‌شان جبران‌ناپذير است: استاد علي تجويدي (نوازنده ويولون و خالق آهنگ‌هاي جاوداني)، ‌منوچهر همايون‌پور (خواننده قديمي و صاحب سبك)، بهروز رضوي (نوازنده تنبك)، عباس شاپوري (نوازنده ويولون و سازنده آهنگ‌هاي خاطره‌انگيز)، منصور ياحقي‌(نوازنده قديمي سنتور و از شاگردان حبيب سماعي)، بابك بيات‌(آهنگساز نامدار موسيقي پاپ و فيلم)، پرويز ياحقي(نوازنده بلندآوازه ويولون،آهنگساز و چهره تأثير گذار موسيقي ايراني) و بالاخره، محمد بهارلو(نوازنده ويولون، آهنگساز و گرداننده قديمي‌ترين آموزشگاه موسيقي در تهران) از جمله اين رفتگان بودند، خداوند روان پاك آنها را رحمت كناد و براي بزرگان موسيقي ما، استادان: شهناز، پايور، كسايي، نريمان، شهيدي، ابراهيمي و قنبري، طول عمر با عزت و سربلندي نصيب فرمايد. منبع : همشهري
دسته ها :
سه شنبه بیست و دوم 12 1385
تبيان در نوروز 86 آدمي نيست که عاشق نشود وقت بهار هر گياهي که به نوروز نجنبد حطب است به اطلاع کاربران عزيز سايت تبيان مي رساند ويژه نامه اي متنوع و جذاب براي ايام نوروز تدارک ديده شده است. مصاحبه هاي جذاب و خواندني با چهره هاي هنري ، ورزشي ، نظامي، سياسي، اجتماعي کشور، ارائه اطلاعات نوروزي و ايرانگردي، اطلاعات راهها، هتل ها و معرفي استانهاي مختلف کشور از جمله بخشهاي موجود در اين ويژه نامه مي باشد. مشاوره استاني از بخش هاي جديدي است که در ايام نوروز در بخش مشاوره اينترنتي تبيان راه اندازي مي شود و شما عزيزان مي توانيد سوالات مختلف ايرانگردي خود را از مشاوران تبيان بپرسيد . از اعضاء عزيز خانواه ي بزرگ تبيان مي خواهيم تا در ايام سال نو حتماً به تبيان سري بزنند.
دسته ها :
سه شنبه بیست و دوم 12 1385
رفتار طلائي برخي از رفتارهايي که والدين بايد در مورد فرزندان خود به آن‌ها توجه ويژه‌اي داشته باشند: 1- به کودک خود برچسب نزنند. 2- او را با کودکان ديگر مقايسه نکنند. 3- بيش از حد توان او از او انتظار نداشته باشند. 4- طبيعت کودک خود را (درون‌گرا و برون‌گرا) ، نفي نکنند. 5- از حمايت بيش ازحد کودک خود بپرهيزند. 6- به جاي او تصميم نگيرند و به جاي او مشکلاتش را حل نکنند. 7- از احساس دل‌سوزي، ترحم و مداخله‌ي حمايت‌گرانه پرهيز کنند. 8- از محکوم کردن او در نزد ديگران به ويژه همسالان اجتناب کنند. 9- همه‌ي خواسته‌ها و توقعات فرزند خود را برآورده نکنند. 10- تا حد امکان او را تنبيه بدني نکنند. 11- از کلمات توهين‌آميز و سبک پرهيز کنند. 12- حس انتقام و کينه‌توزي را به او القا نکنند. 13- قوانين و مقررات مدرسه را در نزد کودک به تمسخر نگيرند. 14- مشکلات عاطفي کودک را در نزد او بيان نکنند. 15- از پاداش‌هايي که جنبه‌ي رشوه و باج‌خواهي دارد، پرهيز کنند. 16- از آموزش‌هاي زودرس و يا ديررس، به ويژه در مسائل جنسي، به کودکان پرهيز کنند. 17- از سرکوب نيازهاي کودکان خودداري کنند. 18- با همه‌ي فرزندان خود با روش يکسان برخورد نکنند و انتظار يکسان نيز نداشته باشند. 19- در برابر کودک از نزاع و درگيري بين خود و همسرشان خودداري کنند. 20- از ياري کردن دائمي کودک در انجام تکاليف درسي او خودداري کنند. 21- از جهت دادن و برجسته کردن استعدادهاي خاص او زودتر از موعد خودداري کنند. 22- سوالات و کنجکاوي‌هاي مربوط به مسائل جنسي او را سرکوب نکنند.
دسته ها :
سه شنبه بیست و دوم 12 1385
تست چيني ميگو مواد لازم : ميگوي پاک کرده 200 گرم پيازچه ي خرد شده 1 قاشق غذاخوري سفيده ي تخم مرغ 1 عدد زنجبيل تازه ي رنده شده 1 قاشق چاي خوري کره ي پاستوريزه 20 گرم نان تست 6 عدد سويا سس 4- 3 قاشق غذاخوري کنجد 100 گرم نمک و فلفل قرمز به مقدار لازم روغن مخصوص سرخ کردني به مقدار لازم (حدود 150 گرم) کاهوي خرد شده 7-6 برگ روش تهيه : سويا سس، نمک و فلفل را با هم مخلوط کنيد. ميگو را به مدت 10 دقيقه در اين سس بخوابانيد. پيازچه، سفيده ي تخم مرغ، زنجبيل و کره را با هم مخلوط نماييد. ميگو را روي تخته ي آشپزخانه ساطوري و ريز کنيد و با مواد بالا مخلوط نماييد. مايه را به نسبت مساوي روي نان هاي تست بماليد و روي آن کنجد بپاشيد. در تابه روغن بريزيد و روي حرارت قرار دهيد تا داغ شود. نان هاي آماده را در روغن سرخ کنيد تا طلايي شود. سپس روي کاغذ آشپزخانه قرار دهيد تا روغن اضافي آن جذب کاغذ شود و همراه با کاهو سرو کنيد.
دسته ها :
سه شنبه بیست و دوم 12 1385
اسرائيل اول شد براساس جديدترين نظرسنجي جهاني سازمان «ورلد پابليک اوپينين» رژيم صهيونيستي از بيشترين «نگاه منفي» در جهان برخوردار است. به گزارش خبرنگار تبيان به نقل از خبرگزاري اينترپرس سرويس(IPS) نظرسنجي جهاني براي سرويس بي بي سي که در 27 کشور جهان و با 28 هزار مخاطب صورت گرفته نشان مي‌دهد 56درصد از پاسخ‌دهندگان به صورت قاطع معتقدند سياست‌هاي رژيم صهيونيستي بر جهان اثر منفي مي‌گذارد. طبق اين گزارش در ميان 23 کشور از 27 کشور مورد بررسي، اسرائيل قاطعانه با «ديدگاه منفي» روبروست. رژيم صهيونيستي در جهان عرب، ترکيه و بخش عمده اروپا با نگاه نامساعد افکار عمومي مواجه است که اين آمار در لبنان 85 درصد در مصر 78 درصد و در ترکيه 76 درصد مي‌باشد. در اروپا نيز 77 درصد پاسخ دهندگان آلماني و دوسوم افراد در کشورهاي يونان، فرانسه، انگليس و استراليا نگاه منفي به اسرائيل دارند.
دسته ها :
سه شنبه بیست و دوم 12 1385
کودکان ، رشوه گيران حرفه اي ! پرهيز از الگوهاي متناقض(1) الگوهاي معيني که براي برقراري ارتباط با کودکان بکار مي‌رود تقريباً هميشه متناقض هستند، يعني بر عکس هدف و منظور ما نتيجه مي‌دهند؛ اين الگوها نه تنها ما را در دستيابي به اهداف دراز مدت‌مان ياري نمي‌کنند، بلکه غالباً خراب‌کاري هم در خانه بوجود مي‌آورند. الگوهاي متناقض در تربيت کودک شامل اين موارد مي‌شود: تهديد‌ها، رشوه‌ها، وعده‌ها، سخنان نيشدار و طعنه‌آميز، موعظه و سخنراني درباره دروغ‌گويي و دزدي و آموزش ادب با بي‌ادبي و بي‌احترامي. تهديدها دعوت به بدرفتاري وقتي کودکان را تهديد مي‌کنيم، در واقع آنان را دعوت مي‌کنيم که عمل ممنوع شده را دوباره انجام دهند. وقتي به کودک مي‌گوييم:«اگر تو يکبار ديگر آن را انجام بدهي...» او واژه‌هاي «اگر تو» را نمي‌شنود. او فقط اين قسمت از حرف ما را مي‌شنود که«يکبار ديگر آن کار را انجام بده.» بعضي وقت‌ها، کودک اين گفته را اين گونه تفسير مي‌کند: «مادر انتظار دارد که من يکبار ديگر اين کار را انجام بدهم، و گرنه نااميد خواهد شد. اين قبيل هشدارها- که شايد از نظر بزرگ‌سال‌ها معقول باشند- نه تنها دردي را دوا نمي کنند، بلکه کار را بدتر هم مي‌کنند. با اين قبيل هشدارها مي‌توان اطمينان داشت که آن عمل مخرب و نفرت‌انگيز دوباره انجام خواهد شد. هشدار، خود مختاري کودک را به مبارزه دعوت مي‌کند. اگر کودک نسبت به خودش احترام قايل باشد، بايستي دوباره نافرماني کند تا به خودش و به ديگران نشان دهد که آدم بزدل و ترسويي نيست. «اوليور» پنج‌ساله با وجود هشدارهاي بسيار، پرتاب توپ به سمت پنجره را ادامه داد. سرانجام مادرش گفت: «اگر اين توپ يکبار ديگر به پنجره بخورد، روزگارت را سياه خواهم کرد. خيالت راحت باشد.» يک دقيقه بعد، صداي شکستن شيشه به مادر گفت که هشدار او چه تأثيري داشته است صحنه‌اي را که پس از اين تهديدها، وعده‌ها، و بدرفتاري متوالي بوجود آمد. مي‌توان به آساني در خيال مجسم کرد. به عکس، حادثه زير تصويري است از برخورد موثر با بدرفتاري بدون توسل به تهديدها. «پيتر» هفت ساله تفنگ بادي‌اش را به طرف برادر نوزادش گرفت و شليک کرد. مادرش گفت: پيتر، به برادرت شليک نکن به هدف شليک کن. «پيتر» بار ديگر به برادرش شليک کرد. مادر تفنگ را از او گرفت و به «پيتر» گفت: «به آدم‌ها نبايد شليک کرد.» مادر کاري را انجام داد که احساس کرد براي مراقبت از نوزادش و در عين حال براي حمايت از الگوهاي رفتاري قابل قبول بايستي انجام دهد. «پيتر» عواقب اعمالش را بدون اينکه آسيبي به نفسش برسد، آموخت. راه حل‌هاي ارائه شده مشخص بودند: يا بايد تنها به هدف شليک کرد يا بايد امتياز داشتن تفنگ را از دست داد. در اين حادثه، مادر از بکارگيري آن راه‌هاي متداول پرهيز کرد. وي در راهي که آشکارا به شکست منتهي مي‌شد، قدم نگذاشت: «بس کن، پيتر! کاري بهتر از اين که به برادرت شليک کني بلد نيستي؟ نشانه‌اي بهتر از برادرت گير نياوردي؟ اگر يک بار ديگر اين کار را بکني، بهت مي‌فهمانم، فقط يک بار ديگر، آن وقت تفنگت را مي‌گيرم.» پاسخي که کودک به اين نوع تذکر مي‌دهد، تکرار عمل ممنوع شده خواهد بود، مگر اينکه کودک، آدمي رام و سربه زير باشد. لازم به توضيح نيست که صحنه ي بعدي چه خواهد بود. هر پدر يا مادري مي‌تواند به راحتي آن را بازسازي کند. گرفتن رشوه اگر- آن وقت نوعي از برخورد هست که در آن، به‌طور آشکار به کودک گفته مي‌شود که اگر کاري را انجام دهد يا ندهد، آن وقت به او پاداش خواهند داد. اين نوع برخورد نيز همچون برخورد قبلي متناقض است: «اگر با برادر کوچکت خوب باشي،آن وقت تو را به سينما خواهم برد.» «اگر بسترت را دوباره خيس نکني، آن وقت من هم در عيد يک دوچرخه برايت خواهم خريد.» «اگر اين شعر را ياد بگيري، آن وقت تو را به سفر خواهم برد.» اين طرز برخورد «اگر- آن وقت» ممکن است کودک را گاهي براي رسيدن به اهداف فوري و کوتاه مدت تحريک کند. اما به ندرت اتفاق مي‌افتد که اين نوع برخورد کودک را به سوي تلاش‌هاي پيگير و طولاني مدت سوق دهد. گفتار ما به او مي‌فهماند که ما به توانايي او براي تغيير يافتن و بهتر شدن شک داريم. «اگر تو اين شعر را ياد بگيري»، يعني اينکه «ما يقين نداريم که تو بتواني.» «اگر تو ديگر بسترت را خيس نکني»، يعني اينکه «ما گمان نمي‌کنيم که تو بتواني بسترت را خيس نکني.» پاداش‌هايي هم که به عنوان رشوه به کودک داده مي‌شوند، از لحاظ اخلاقي ايراد دارند. حالااز پسر بچه‌اي صحبت مي‌کنيم که مي‌گفت:«من اين فکر را در سر مادرم نگه مي‌دارم که بد خواهم بود و از اين طريق چيزي را که مي‌خواهم گير مي‌آورم. البته بعضي وقت‌ها هم مجبورم راستي راستي بد باشم تا يک وقت مادر فکر نکند که بي‌خود و بي‌جهت به من باج مي‌دهد.» اين نوع استدلال ممکن است به زودي به داد و ستد و رشوه‌گيري منجر شود و از کودک يک معامله‌گر بسازد. معامله‌گري که در قبال کارهاي «مثبت» و رفتارهاي «خوب» خود تقاضاي پاداش و اضافه حقوق دارد، يا در واقع رشوه مي‌خواهد. برخي از والدين در برابر کودکانشان چنان مقيد شده‌اند که جرأت ندارند دست خالي به خانه بيايند. بچّه‌هاي اين قبيل والدين، عوض اينکه هنگام ورود پدر و مادرشان، با يک «سلام» گرم صميمانه به استقبال‌شان بروند، پشت سرهم داد مي‌زنند که «براي من چيزي خريدي؟ خريدي؟ خريدي؟» پاداش‌ها آنگاه که از قبل خبر داده نشوند و کودک را غافلگير کنند و آنگاه که نشان‌گر درک، شناخت و قدرداني والدين باشند، مفيدتر خواهند بود و لذت بيشتري خواهند داشت.
دسته ها :
سه شنبه بیست و دوم 12 1385
گل شب بو انقدر پست نده بوت همه جارو برداشت!؟!
دسته ها :
دوشنبه بیست و یکم 12 1385

سلام به همه دوستان خودم .می تونید امین صدام کنید .یه پسر که از دوست دختر بازی خسته شده اما وقتی که می بینی پسرهای مثل چند ساله پیش من خیلی تنها هستند و بلد نیستند چگونه با دیگران و مخصوصا دختر ها ارتباط بر قرار کنند بر این شدم که وب لاگی درست منم و تا اون جای که می تونم به پسرها (فقط پسرها )کمک کنم .به عرضتون برسونم که من نه برنامه نویس هستم .نه از html چیزی سرم می شه .هیچی...

 

 

 

هدف من فقط کمک می باشه .نه مطرح شدن نه تعداد زیاده باز دید کنده .هیچی فقط تنها آرزوم اینه که اگه حتی یه نفر من بتونم به اون کمک کنم برای من کافیه.

 

خوب من این وب لاگ رو بار ها نوشتم اما متاسفانه شرکت خدمات اینترنت من روی سایت من پروکسی گزاشت که مجبور شدم این وب لاگ رو از نو باز سازی کنم .

 

از همه دوستان و عزیزانی که به این وب لاگ سر می زنند ازشون چنتا خواهش دارم

 

اول اینکه عزیزانی که به وب لاگه من میان خواهش می کنم هر چند وقت یه بار یه سری بزنید .حتما نظر بدین حتی اگه شده چند کلمه .اگه از مطلبی خوشتون نمی یاد حتما بگین .بکین که از چه مطالبی خوشتون می یاد .

 

دوم اینکه عزیزانی که اینجا می یان من دوست ندارم ولش کنم .عزیزانی که دوست دارن می تونیم با هم یک گروه تشکیل بدیم و انشاله بعدا اینجا کانون دوست یابی خواهد بود ...

 

سوم اینکه من به تمامی ایمیل های که برام می یاد جواب می دم .اگه مشکل خصوصی داشتید حتما برام ایمیل بفرستید حتما جوابتونو می دم .

 

و مطلب آخر من از یه دسته پسر متنفرم .نمی دونم دیدین پسرهای که خودشونو واسه دختر ها بی اندازه لوس می کنن و این پسرها همی شه دختر ها رو پسرهای مثل خودشون ترجیح می دن من از این نوع پسر ها متنفرم .

 

من اصلا دوست ندارنم مثل بعضی از دوستان که وب لاگ دارن یه مطالبی می نویسند که دختر ها از اونها خوششون بیاد اما من اینجوری نیستم .خیال نکید من و دوستانم از دختر ها متنفریم .نه من خودم یه تجربه بدی داشتم... اما به نظ ر خودم واقع بین هستم اون جای که باید ار دختر ها بگم حتما می گم و اونجا که باید ازپسر ها بگم حتمامی گم

 

 

 

یه خواهش از همه دوستان دارم اینکه من اصلا بلد نیستم تو وب لاگ لینک بزارم یا غیره ... از همه وب لگ نویسان خواهش می کنم که لینکه منو حتما تو وب لاگشون بزارین .ممنون می شم

 

 

 

و مطلب اخر اینکه خواهش می کنم دوستانتون رو از وجود چنین وب لاگی با خبر کنید .(نترسید اینقدر دختر هست که گیره شما بیاد )

 

من اگه بخوام مطالبی که اماده کردم یا خواهم کرد بگم می تونم به

 

گونه شناسی پسر ها و دختر ها

 

دختر شناسی پیشرفته

 

دختر شناسی فوق تخصصی

 

اهمیت دوستی با فردی از جنسه مخالف

 

چگونه راننگی کنیم (منظورم با ماشین نیست)...!!!

 

قدرت خداحافظی

 

چگونه بر خجالت خود غلبه کنیم

 

مباحثی در مورد تلفن(گرفتن –دادن- اولین تماس-...)

 

مباحثی در مورد چت( 10 نکته در کورد چت کردن)

 

و ....(دیگه تا حالا موضوعی به یادم نیمده)

 

و موضوع های شما دوستان

 

اینجا سر بزنید لینک منو اگه از وب لاگم خوشتون اومده تو وب لاگتون بزارین .نظر بدین .به ایمیل ها حتما جواب می دم .

دسته ها :
شنبه نوزدهم 12 1385
X