ضعف رفتار موجب ضعف شخصیت می شود انیشتین
معلم عصبی دفتر رو روی میز کوبید و داد زد :سارا
دخترک خودش رو جمع کرد ،سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم
کشید و باصدای لرزش داری گفت :بله خانوم ؟
معلم که از عصبانیت شقیقه هاش میزد،تو چشمای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و
داد زد:
چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟ها؟فردا مادرت رو میاری
مدرسه
میخوام در مورد بچه بی انضباتش باهاش صحبت کنم!
دخترک چونه لرزونش رو جمع کرد....بغضش رو به زحمت قورت داد و آروم گفت:
خانوم ....مادرم مریضه.....اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق می دن...
اونوقت میشه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد ...اونوقت میشه برای
خواهرم شیر خشک بخریم که شب تا صبح گریه نکنه..اونوقت....اونوقت قول داده اگر پول
موند برای من یه دفتر بخره که من دفتر های داداشم رو پاک نکنم و توش بنویسم ....
اونوقت قول می دم مشقامو...
معلم صندلیش رو به سمت تخته چرخوند و گفت بشین سارا...
کاسه اشک رو گونه خالی شد.
تحریریه آشیان سبز
بار خدایا که قلوب اولیا را به نور محبت منور فرمودی و لسان عشاق جمال را از ما و من فروبستی و دست فرومایگان خودخواه را از دامن کبریایی کوتاه کردی ما را از این مستی غرور دنیا هشدار فرما ،و از خواب سنگین طبیعت بیدار،و حجابهای غلیظ و پرده های ضخیم خود پسندی و خود پرستی را به اشارتی پاره کن و مارا به محفل پاکان درگاه و مجلس قدس مخلصان خدا خواه بار بده و این دیو سیرتی و زشتخویی و درشتگویی و خود آرایی و کج نمایی را زما برکنار فرما و حرکات و سکنات و افعال و اول و آخر و ظاهر و باطن ما را به اخلاص و ارادت مقرون نما .بارالها نعم تو ابتدایی است
(داد حق را قابلیت شرط نیست )و نوال تو غیر متناهی،باب رحمت و عنایتت مفتوح است و خوان نعمت بی پایانت مبسوط،دلی شوریده و حالی آشفته ،قلبی داغدار و چشمی اشکبار ،سری سودایی بی قرار ،و سینه ای شرحه شرحه آتش بار مرحمت فرما ،وخاتمه مارا به اخلاص به خود و ارادت به خاصّان در گاهت یعنی دیباچه دفتر وجود و خاتمه طومار غیب و شهود محمد و آل و اهل بیت مطهرش صل الله علیه و سلم و علیهم اجمعین به انجام رسان.و الحمد الله اولاً و آخراً و ظاهراً و باطناً.
امام خمینی چهل حدیث
گوش کن ،جاده صدا می زند از دور ،قدم های تو را
چشم تو،زینت تاریکی نیست
پلک هارا بتکان،کفش به پا کن و بیا
و بیا تا جایی ،که پر ماه به انگشت تو ،هشدار دهد
و زمان روی کلوخی بنشیند با تو
و مزامیر شب ،اندام تورا،مثل یک قطعه ی آوار به خود جذب کنند
پارسایی است در آن جا که تو را خواهد گفت
بهترین چیز ،رسیدن به نگاهی ست که از حادثه عشق ،تر است
سهراب سپهری