دسته
دوستان
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 732078
تعداد نوشته ها : 222
تعداد نظرات : 7
Rss
طراح قالب

اداره کل سوم ساواک یک ماه پس از آزادی سید از زندان، او را فردی متعصب- که به احتمال قوی فعالیت های خود را در نهایت پنهانکاری و شدت هرچه بیشتر دنبال خواهد کرد- به ساواک تهران معرفی کرد و ساواک تهران از وی مراقبت کامل به عمل آورد.

مزدوران سفاک ساواک به خوبی سید اسدالله لاجوردی را شناختند و یک آن از او و فعالیت هایش غفلت نکردند، لیکن هوش و ذکاوت بالای سید در رعایت اصول پنهانکاری بارها و بارها بر کنترل های امنیتی فائق آمد.

یکی از نکاتی که باید به صورت اجمال به آن پرداخت این است که در بعضی از صفحات بازجویی به بایکوت شدن شهید لاجوردی در زندان برخورد می نماییم.

 

همان گونه که همگی اذعان دارند روشن بینی و ژرف نگری سید در شناخت جریانات انحرافی در داخل زندان از ویژگی های خاص اوست که با درایت و شهامت در مقابل این جریانات انحرافی قد علم کرده، و با آنان از در سازش در نمی آمد و سعی در افشارگری آنان داشت. بدیهی بود که در زندان مورد تنفر این افراد قرار گیرد. همت والای او بود که می توانست در زندان در دو جبهه به نبرد برخیزد. در یک جبهه با شکنجه گران، در جبهه ای دیگر با منحرفان.

بر شاهدان عینی فرض است که قلم در دست گیرند و از حماسه آفرینی های او در برابر انواع و اقسام شکنجه های جسمی و روحی بنویسند و چهره تابناک و مقاوم این شهید گرانقدر را به جامعه اسلامی و جوانان ما معرفی نمایند. بنویسند که سید در حالی که با بدنی رنجور و غرق در خون از شکنجه گاه به سلول باز گردانده می شد، تمامی توان خود را در زبان خود جمع می کرد و ندای دشمن شکن "الله اکبر" سر می داد که این دو علت داشت اوّل اینکه به شکنجه گران مزدور ثابت کند سید شکستنی نیست و در راه خدا همه مشکلات و مصائب را به جان خریده است و در مرحله دوم به کسانی که در سلول بودند و با دیدن این صحنه ها، احساس ترس و وحشت داشتند روحیه بدهد و بگوید با تمسک به خدای بزرگ است که می توان بر دشمنان دین و قرآن پیروز شد.

حضور سید در کانون گرم خانواده که سالها چشم انتظارش بودند چندان دوام نیاورد چرا که او نمی توانست مانند بسیاری از کسان دیگری باشد که با اولین اشاره مقامات امنیتی، دست از مبارزه کشیدند و به زندگی روزمره پرداختند و حتی پرداختن به زندگی را با ننگ همکاری با ساواک، ممزوج کردند. او داغ همرزمانی چون شهید امامی را در سینه داشت و آتش عشق به امام خمینی (ره) هماره در قلبش شعله می کشید و آیه "و نرید ان نمن..." حبل المتین راهش بود. دنیا را به تأسی از جدش امیرمومنان علیه السلام سه طلاقه کرده و از مال دنیا تنها به روزی مقدر بسنده کرده بود. بی نیازی آیت آرامش او بود و هیچ چیزی را از آن خود نمی دانست. در اواخر دوره سوم زندان در پاسخ مربوط به وضعیت مالی چنین می نویسد:

"از نظر مالی در هر وضع که باشم بی نیازیم آرامش می بخشد" و در جایی دیگر که از میزان مال و اموال او سؤال می شود پاسخ می دهد: "المال مال الله"

 

و الحق که این انسان والا در تمامی دوران عمر به مال اندوزی فکر نکرد و فرزندان و نزدیکان خود را نیز به پرهیز از این تفکر سفارش کرد.دوچرخه ای که روز شهادت با آن به بازار آمد مرکب رهوارش بود که سالها با آن به این طرف و آن طرف رفته بود.

آری حضور او در خانواده بیش از ده ماه نشد و در روز هفتم اسفند ماه سال 1353 مجدد دستگیر و به مسلخ برده شد. در این مرحله به اتهام ارتباط با سازمان مجاهدین خلق مورد بازجویی قرار گرفت ولی این بار نیز با پاسخ های خود عصبانیت بازجویان را بیش از پیش برانگیخت و آنچنان با طیب خاطر و آرامش نشأت گرفته از روحیه الهی به سؤال پاسخ گفت که بازجو مجبور شد به همراه هر سؤال قید تعصب و طفره رفتن از پاسخگویی را در سؤالات مطرح کند. پاسخ به هر سؤال برافروختگی بازجو را بیشتر می کرد. شکنجه های پی در پی مؤثر واقع نشد، پرونده جهت صدور حکم به دادسرای نظامی ارسال شد و یکی از دلایل مجرمیت،... تعصب شدید در عدم بازگویی فعالیت ها و اقدامات خرابکارانه عنوان شد و در این مرحله به 18سال حبس جنایی محکوم گردید.

این بار در زندان با افرادی روبرو بود که با ظاهر اسلام تفکرات مارکسیستی را بنای کار خود قرار داده بودند و از جمله تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق را مطرح می کردند . سید اسدالله لاجوردی با شناخت عمیق به اسلام ناب و تسلّط خاصی که به مبانی مارکسیسم داشت، اقدام به روشنگری کرد و با مدعیان دروغین اسلام به مبارزه برخاست و از اینجا بود که منافقین به ظاهر مجاهد، کینه او را در دل گرفتند.

زمزمه های انقلاب اسلامی آغاز شده بود، حرکت های مردمی در حال شکل گیری بود. مساجد مرکز تجمع و اعتراض بود و بلندگوی منابر، افشاگری را آغاز کرده بودند. فضای بازسیاسی مطرح شد و آزادی زندانیان سیاسی در دستور کار قرار گرفت. در این دوران بود که عده کثیری از زندانیان سیاسی آزاد شدند و سید اسدالله لاجوردی نیز در تاریخ 27/5/56 از زندان آزاد گردید و برای ادامه مبارزه به همرزمان و همسنگران دیرینه خود پیوست تا در سازماندهی حرکت های انقلابی نقشی فعال داشته باشد. در روزی که خبر شهادت مرحوم حاج آقا مصطفی (ره) فرزند ارشد امام مطرح شد، به ساواک احضار گردید ولی از حضور در محل دعوت سرباز زد. برای بار دوم به او اخطار شد؛ با مشورت با دوستان، در تاریخ 17/8/56 به ساواک رفت.

دوچرخه ای که روز شهادت با آن به بازار آمد مرکب رهوارش بود که سالها با آن به این طرف و آن طرف رفته بود.

 

در دورانی که انقلاب خونرنگ اسلامی به اوج خود رسیده و ملت قهرمان ایران آماده پذیرایی از یار سفر کرده، گردیده بودند در کمیته استقبال از امام- که همواره به او عشق می ورزید و از ابتدای مبارزه حضرتش، با او پیمان همراهی بسته بود- دارای فعالیت هایی گسترده بود و به امید و آرزوی دیرینه خود رسیده بود.

او که سالها در سیاه چال های زندان به شوق چنین روزی آیه "و نرید ان نمنّ..." را به تفسیر نشسته بود اکنون تفسیر عملی آن را به چشم می دید و این دیدار، برای او که به امید این روز شکنجه ها دیده و ساعت شماری کرده بود، از ویژگی خاصی برخوردار بود. امام آمد و انقلاب پیروز شد و بعد از این همه رنج و سختی، یکی از سخت ترین مسئولیت ها بر شانه های مقاوم او نهاده شد و او با طیب خاطر از آن استقبال کرد چرا که نظر حضرت امام (ره) و شهید بهشتی بر این تعلق گرفته بود و سید تابع محض و بی چون و چرای ولایت بود.

مسئولیت دادستانی انقلاب اسلامی، مسئولیتی نبود که در آن دوران هرکسی توان اجرای آن را داشته باشد. وی با روشن بینی و درایت خاص در جایگاه خویش قرار گرفت.

اقدامات سید در دورانی که منافقین کوردل داعیه انقلاب را داشتند بر هیچکس پوشیده نیست. کار طاقت فرسا و شبانه روزی او، باعث شد توطئه، خنثی و چشم فتنه کور شود.

در زمان تصدی مسئولیت زندانها، برخورد او با فریب خوردگان خط نفاق، به گونه ای بود که بسیاری از آنان که دارای ضمیری پاک بودند، به دامان اسلام بازگشتند و هدایت خود را رهین روشنگری ها و برخوردهای صمیمانه و پدرانه سید اسدالله لاجوردی می دانستند.

 

اینان از جوانانی بودند که از دامان اسلام با تزویر و ریا به سوی منافقین رفته بودند و سید با باز گرداندن آنان به آغوش پر مهر خانواده و اسلام، جبهه نفاق را روز به روز خالی تر کرد. از این رو کینه سیاه دلان منافق بیش از پیش شد. از جمله ابتکارات این شهید سعید در زمان تصدی مسئولیت های خود ایجاد کارگاه های مختلف در محیط زندان بود تا از این رهگذر هم زندانیان، در حرفه های مورد علاقه خود ماهر و متبحر شوند تا پس از آزادی آن فن و حرفه دستمایه معاش آنان گردد و هم از عایدی تولیدات زندان حقوقی مکفی دریافت کنند. او در آخرین ملاقات خود با حجة الاسلام و المسلمین محمد جواد حجتی کرمانی مژده ریشه کن شدن بیسوادی را در میان زندانیان داده بود.

منافقین بارها کمر به قتل او بستند ولی هر بار مشیّت الهی بر این تعلق می گرفت که سید بماند تا در انجام مسئولیتهای الهی، با کوله باری از اخلاص و پاکی، سنگرهای موفقیت را یکی پس از دیگری فتح نماید.

یک بار به قصد به شهادت رساندن او، حرکت کردند ولی قرعه به نام شهید بزرگوار"محمد کچوئی" افتاد. این بار فارغ از تمامی مسئولیت های ظاهری، با قلبی آکنده از محبت ولایت فقیه و سپاسگزاری به درگاه ایزد منّان به واسطه وجود سایه ولایت بر سر ملّت ایران در کمال سادگی به کسب و کار خویش مشغول شد. ولایت فقیه اصلی نبود که شهید لاجوردی با پیروزی انقلاب با آن آشنا شده باشد؛ او از زمانی که حرکت امام شروع شد سر در گرو ولایت و فرامین ولایت فقیه داشت. او از زمانی که درس های حضرت امام (ره) به صورت کپی از نجف اشرف به ایران آورده شد از تکثیر کنندگان و توزیع کنندگان آن بود و به ولایت، اعتقادی راسخ داشت.

در روز جمعه قبل از شهادت به همراه اعضای خانواده عکس دسته جمعی گرفت زیرا خود را آماده سفر کرده بود. برای همین بود که روز قبل از شهادت گفته بود:

 

"خدا سایه رهبری را از سر مردم کم نکند که اگر سایه او بر سر ملت نبود حال و روز ایران، چیزی شبیه افغانستان بود و..."

آری آن روز اهالی محله و کسبه بازار تهران سید اسدالله لاجوردی را دیدند که با دلی آرام و لبی خندان سوار بر مرکب رهوار خود (دوچرخه) عازم محل کسب خود است و منافقین کوردل در کمین نشسته، مترصد حضور او بودند تا با به شهادت رساندن سید، انتقام سال های افشاگری، روشنگری و مبارزه با خط نفاق را از او بگیرند.

و برای شخصیتی چون او، عاقبتی جز این تصور نمی رفت که:

"شهادت هنر مردان خداست".

 

 

بگو با عاشقان هر کس وصال یار می خواهد

میسر هست امّا زحمت بسیار می خواهد

 

 

چو روی زرد و اشک سرخ و آه آتشینت نیست

مگو از عاشقانم، عاشقی آثار می خواهد

 

 

طمع داری در آیی در صف رندان و زین غافل

که مست از باده منصور گشتن، دار می خواهد

 

 

ز دنیا و ز عقبی هر دو باید چشم پوشیدن

هر آنکس در محبت لذت دیدار می خواهد

 

 

مگر در خواب بینی روی جانان را که این دولت

دل بیدار بیش از دیده بیدار می خواهد

 

 

به غیر از عاشقی هر کار کردی در جهان مفتون

برای هر یکی یک عمر استغفار می خواهد

 

 

 

 

 

منبع:

 

یاران امام به روایت اسناد ساواک

 

سید اسدالله لاجوردی

پایان

منبع:سایت تبیان


دسته ها :
پنج شنبه دهم 11 1387 22:7
X