دسته
دوستان
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 732129
تعداد نوشته ها : 222
تعداد نظرات : 7
Rss
طراح قالب

امید داشتید که شرایط تغییر کند؟

سلیحی: هر انسان معتقدی به فرج‌الهی اعتقاد دارد، ولی شرایط ایجاب می‌کرد که سرنگونی رژیم در سال‌های نزدیک غیرممکن به نظر برسد. با وجود این محاسبات ظاهری ناامید کننده بود که مبارزین به تکلیف خود عمل می‌کردند و چیزی را کم نمی‌گذاشتند.

اسماعیل نظری: خیر، شرایط طوری نبود که سقوط رژیم شاه در زمان کوتاه میسر به نظر برسد، با این همه، سعی می‌کردیم کاری را که از دستمان برمی‌آمد، انجام دهیم.

چرا شما و شوهرانتان، آرامش اعتبار اجتماعی و امثال اینها را نادیده گرفتید و دار و ندار خود را به میدان مبارزه آوردید؟

سلیحی: همه اینها به آگاهی انسان از تکلیف و وظیفه برمی‌گردد. این احساس تکلیف، هر زمان به شکلی جلوه می‌کند، ولی ماهیت آن تغییر نمی‌کند. برای من روشن شده بود که مقابله با رژیم ستم‌شاهی، یک تکلیف است و اگر ریا تلقی نشود، احساس می‌کردم که اگر به وظیفه‌ام عمل نکنم، جوابی ندارم به خدای خودم بدهم.

بسیاری از کسانی که با آنها در مورد سال‌های زندان و شکنجه صحبت کردیم، با نوعی شادمانی درونی از آن سال‌ها یاد می‌کنند، به نظر شما چرا این‌گونه است؟

سلیحی: البته شکنجه که فی نفسه چیز خوشایندی نیست. گمان می‌کنم آنچه که شما به آن اشاره می‌کنید، آرامش درونی حاصل از ادای تکلیف است. انسان وقتی چیزی یا کسی را که به آن وابسته و دلبسته است، در راه خدا ایثار می‌کند، در عین حال که رنج ناشی از مصیبت را به دوش می‌کشد، لذت خاصی را نیز تجربه می‌کند که معمولاً هم قابل تکرار نیست. نفس مصیبت و رنج حاصل از آن را نمی‌توان انکار کرد، ولی صبر بر مصیبت، همان‌گونه که در قرآن آمده است، موجد شادمانی و رضایت درونی است.

اسماعیل‌نظری: شکنجه شادمانی ندارد، اما همدلی بین افراد، صداقت، اعتماد به هم، فداکاری برای هم و اعتقاد محض به آرمان و هدف و انجام وظیفه، احساسی است که در شرایطی غیر از آن دوران، به آن شکل برای من به تمامی تکرار نشد.

در لحظاتی که به شدت دچار اضطراب می‌شدید، چگونه خود را تسلی می‌دادید؟

سلیحی: من آیاتی را که حفظ کرده بودم، تکرار می‌کردم و با عبادت و ذکر خود را آرام می‌کردم.

اسماعیل نظری: همیشه هنگامی که قرار بود مرا برای بازجویی ببرند، دچار اضطراب شدیدی می‌شدم و دائماً دعا می‌کردم که خداوند به من آرامش بدهد. احساس نزدیکی به خدا در آن روزها و شب‌های مصیب‌بار، تجربه بسیار شگفت‌انگیزی بود. یادم هست یک بار که بسیار مضطرب شده بودم، ناگهان روی دیوار زندان چشمم به این آیه افتاد: «ولا تحزن، ان‌الله معها» و چنان آرامشی در خود احساس کردم که مطمئن شدم نمی‌توانند از من اعتراف بگیرند. این لحظه‌ها، لحظات ناب و بی‌بازگشتی هستند.

شکنجه و زندان، جنگ و گریز و زندگی سراپا تنش و اضطراب ناشی از مخفی‌کاری و خفقان، چه تأثیری برای ارتباط شما و همسرتان گذاشت؟

سلیحی: ما رابطه‌ای بسیار عمیق، خدایی و عاشقانه داشتیم. وقتی فهمیدم که برای ایشان حکم اعدام صادر شده و قرار است شهید شوند، افسوس خوردم که چرا از ایشان جا ماندم. ساواک به من اجازه داد که با ایشان ملاقات کنم، با این امید که ایشان اطلاعات ارزشمندی را به من منتقل کنند و بعد، آنها زیرفشار و شکنجه‌، اطلاعات را از من بگیرند. دکتر در دادگاه گفته بودند اعضایی را که در سازمان از نظر ایدئولوژی تغییر موضع داده‌اند، قبول ندارند و از سازمان، فقط به عنوان ابزاری برای مبارزه استفاده کرده‌اند. قرار بود حکم اعدام ایشان و چند تن دیگر را نزد شاه ببرند تا او تأیید کند. از آنجا که پرونده آنها مربوط به مستشاران آمریکایی بود که توسط سازمان ترور شده بودند، آمریکا برای شاه، ضرب‌الاجل تعیین کرده بود تا در فرصت کوتاهی، عاملان ترور را دستگیر و اعدام کند. شاه می‌خواست با این کار به آمریکا خوش خدمتی کند و در واقع، شاکی اصلی پرونده شوهر من و چند تن دیگر، دولت آمریکا بود. شوهرم به من گفت که ده روز دیگر اعدام خواهد شد. نکته جالب اینجاست که من کمترین اضطراب و تردیدی را در ایشان ندیدم و این برخورد در سال‌هایی که کمترین امیدی به پیروزی وجود نداشت و شاید حتی نام شهدا در تاریخ ثبت نمی‌شد، اوج خلوص او و مومنان به خدا را نشان می‌دهد.

شما چگونه با شوهرتان آشنا شدید؟

سلیحی: من 16 سال داشتم. خانواده من و شوهرم اصفهانی هستند و مردم اصفهان به تدیّن شهرت دارند. مادرشوهرم از بستگان خود خواسته بودند چنانچه در خانواده‌ای مذهبی، دختری را سراغ دارند، به ایشان معرفی کنند. سرانجام خانواده‌ عمه شوهر من، مرا معرفی کردند و مراسم عادی خواستگاری و ازدواج صورت گرفت.

اسماعیل نظری: به شیوه عادی و از طریق خواستگاری و معرفی خانواده‌ها.

رشته تحصیلی شما چیست؟

سلیحی: لیسانس مامایی و فوق لیسانس بهداشت مادر و کودک.

فرزندان شما چند سال دارند و از نظر خصائل چقدر شبیه شما و پدرشان هستند؟

سلیحی: من فقط یک پسر دارم که در هنگام دستگیری من و پدرش یک سال و نیم داشت. او پسری عاقل و با پشتکار است که حضورش در تمام این سال‌ها، اندوه فقدان همسرم را بر من آسان کرده است. من در تمام طول این سال‌ها، سعی کرده‌‌ام با کمک نشریات و کتاب‌هایی که درباره دکتر چاپ شده است، پسرم را با شخصیت پدرش آشنا کنم.

اسماعیل نظری: چهار فرزند. دو دختر و دو پسر. دختر بزرگم متولد سال 50، دختر دیگرم متولد سال 61 و پسرهایم به ترتیب متولد سال‌های 59 و 64 هستند. من جز در مواردی شبیه به همین مصاحبه، هرگز از آن روزها صحبت نمی‌کنم و اعتقاد دارم رنجی که بر من گذشت، در مقایسه با شکنجه‌هایی که دیگران تحمل کردند، چیزی نیست.

در طی سال‌های دشوار زندان و پس از آن چه کسانی به شما کمک کردند؟

سلیحی: پدرشوهرم و مادرشوهرم. هنگامی که من در زندان بودم، پسرم نزد آنها بود. پس از آن از زندان آزاد شدم، فرزندم تا ماه‌ها مرا نمی‌‌شناخت و مدتی طول کشید به من عادت کرد. او در واقع هنگامی غم فقدان پدر را احساس کرد که در هشت سالگی، پدرشوهرم را از دست داد.

اسماعیل نظری: دختر من نزد مادرم بزرگ شد. او را هر چند وقت یکبار می‌آوردند تا با من و پدرش ملاقات کند، بنابراین، ما را خوب می‌شناخت.

برای کسانی که با کوچکترین ناملایمتی نا‌امید می‌شوند، چه صحبتی دارید؟

سلیحی: زندگی صحنه ابتلا و امتحان است و انسان هر روز به شکلی مورد آزمون الهی قرار می‌گیرد. باید دعا کنیم که خداوند، عاقبت همه ما را به خیر کند. چه بسا افرادی که سوابق درخشان مبارزاتی داشته‌اند، اما به یک باره تغییر موضع داده و همه آن سوابق را به یاد داده‌اند. در عین حال، کسانی هم بوده‌اند که ظاهراً وجاهتی نداشته‌اند، اما ناگهان تبدیل به چهره‌ای شاخص و شهیدی والا‌تبار شده‌اند، خلوص نیت و ادای تکلیف و معامله با خدا، رمز شادمانی است.

اسماعیل نظری: امید به یاری خداوند و دعا در حق یکدیگر، همدلی، صداقت و ساده‌زیستن، رمزشادمانی است. به اعتقاد من، انسانی که آرمان دارد و برای اعتلا و حفظ آن، رنج را بر خود می‌پذیرد. هرگز ناامید نمی‌شود.

در طی این سال‌ها، چگونه با دلتنگی‌های خود کنار آمده‌اید؟

سلیحی: با توکل به خدا و تلاش برای خدمت به خلق خدا،

اسماعیل نظری: من در کنار شوهر و فرزندانم، زندگی سعادتمندانه‌ای داشته‌ام و خوشبختانه، با توکل به خدا، لحظات دلتنگی من، طولانی نیستند.

اگر خدای نکرده، شرایطی شبیه به آن سال‌ها به وجود آید، آیا حاضرید فرزندانتان همان مصائبی را که شما و پدرشان تحمل کرده‌اند، تحمل کنند؟

سلیحی: در برابر احساس وظیفه‌، هیچ مانعی بزرگ جلوه نمی‌کند، مگر اینکه انسان بخواهد به خدا پشت کند. به عنوان یک مادر، نمی‌دانم چه خواهم کرد، ولی از خدا می‌خواهم در هر شرایطی آنچه را که تکلیف من است. درست انجام بدهم.

اسماعیل نظری: شکنجه نه، ولی اگر جنگ شود، همان‌طور که شوهرم به جبهه رفت، حاضرم فرزندانم هم بروند و بجنگند.

بزرگ‌ترین معلم بشر به نظر شما چیست؟

سلیحی: رنج! درست مثل نمدی که خاک بر آن می‌نشیند و چوبش می‌زنند تا غبارها از وجودش پاک شود و یا طلایی که در کوره می‌گدازند تا ذوب شود و خلوص پیدا کند.


دسته ها :
پنج شنبه دهم 11 1387 21:29
X