دسته
دوستان
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 732504
تعداد نوشته ها : 222
تعداد نظرات : 7
Rss
طراح قالب

نام کتاب: حدیث عاشقی

نوشته: زرگر، محمد

معرفی کوتاه: این اثر به انعکاس گوشه هایی از زندگانی آیت الله شهید دکتر محمد مفتح اختصاص یافته است

دسته ها :
جمعه یازدهم 11 1387 14:31

لای لای لای لای

گل پونه گل پونه گل پونه

بابات رفته دلم خونه دلم خونه دلم خونه

بابات امشب نمی‌آید

گرفتن بردنش شاید

بخواب آروم چراغ من

گل شب بوی باغ من

بابات شب رفته از خونه

که خورشید را بجنبونه

لای لای لای لای گل انجیر گل انجیر گل انجیر

بابات داره بپاش زنجیر بپاش زنجیر بپاش زنجیر

بپاش زنجیر صد خروار

چشماش خواب و دلش بیدار

خراب میشه در زندون

بابات مییاد شاد و خندون

لای لای لای لای لای گل خورشید

گل خورشید گل خورشید

بابات و برده‌ان تبعید

دلی مانند شیر داره

بچه‌ها صدها عمو داره

بخواب آروم گل امید

بابات حال تو رو پرسید

به او گفتم که شیری تو

پی اونو می‌گیری تو...

منبع:سایت تبیان

دسته ها :
جمعه یازدهم 11 1387 11:27

در سفره مرگ آمده است

صدای آمدن دندان بر قلم

همراه با صدای گلوله است

که پشت همین میدان

در ابتدای همین کوچه

بر سینه جوان تو می تازد

و باز میکند آنرا همچون سفره

و لقمه بغض می شود

گلوله می شود

گلوی مرا می بندد

گلوی من بسته است

در سفره مرگ آمده است

طاهره صفارزاده

منبع:سایت تبیان

دسته ها :
جمعه یازدهم 11 1387 11:27
 

ای عاشقان ، ای عاشقان پیمانه ها پرخون کنید

وز خون دل چون لاله ها رخساره ها گلگون کنید

آمد یکی آتش سوار، بیرون جهید از این حصار

تا بردمد خورشید نو ، شب را زخود بیرون کنید

آن یوسف چون ماه را از چاه غم بیرون کشید

در کلبه احزان چرا این ناله محزون کنید

از چشم ما آیینه ای در پیش آن مه رو نهید

آن فتنه فتانه را بر خویشتن مفتون کنید

دیوانه چون طغیان کند زنجیر و زندان بشکند

از زلف لیلی حلقه ای در گردن مجنون کنید

دیدم به خواب نیمه شب خورشید و مه را لب به لب

تعبیر این خواب عجب ، ای صبح خیزان ، چون کنید؟

نوری برای دوستان ، دودی به چشم دشمنان!

من دل بر آتش می نهم ، این هیمه را افزون کنید

زین تخت و تاج سرنگون ، تا کی رود سیلاب خون؟

 

این تخت را ویران کنید ، این تاج را وارون کنید

چندین که از خم در سبو خون دل ما می رود

ای شاهدان بزم کین ، پیمانه ها پر خون کنید

سایه ( هوشنگ ابتهاج )

منبع:سایت تبیان

دسته ها :
جمعه یازدهم 11 1387 11:27

دلا دیدی که خورشید از شب سرد

چو آتش سر ز خاکستر برآورد

زمین و آسمان گلرنگ و گلگون

جهان دشت شقایق گشت ازین خون

نگر تا این شب خونین سحر کرد

چه خنجرها که از دلها گذر کرد

زهر خون دلی سروی قدافراشت

ز هر سروی تذروی نغمه برداشت

صدای خون در آواز تذرو است

دلا این یادگار خون سرو است

سایه (هوشنگ ابتهاج)

منبع:سایت تبیان

دسته ها :
جمعه یازدهم 11 1387 11:27

زمانه قرعه نو می زند به نام شما

خوشا شما که جهان می رود به کام شما

درین هوا چه نفسها پر آتشست و خوشست

که بوی عود دل ماست در مشام شما

تنور سینه ی سوزان ما به یاد آرید

کز آتش دل ما پخته گشت خام شما

فروغ گوهری از گنجخانه ی دل ماست

چراغ صبح که بر می دمد ز بام شماست

ز صدق آینه کردار صبح خیزان بود

که نقش طلعت خورشید یافت شام شما

زمان به دست شما می دهد زمام مراد

از آنکه هست به دست خرد زمام شما

همای اوج سعادت که می گریخت زخاک

شد از امان زمین دانه چین دام شما

به زیر ران طلب زین کنید اسب مراد

که چون سمند زمین شد سپهر رام شما

به شعر سایه در آن بزمگاه آزادی

طرب کنید که پرنوش باد جام شما

سایه ( هوشنگ ابتهاج )

منبع:سایت تبیان

دسته ها :
جمعه یازدهم 11 1387 11:27
X