لقمان حکیم را کسی دعوت کرد , گفت :می آیم به سه شرط
گفتند:هر چه باشد به جان منت داریم.
گفت:با علم به این که می دانم به حرفم گوش نمی دهید می آیم:
شرط اول:آن که اذیتم نکنید !
شرط دوم:این که مریضم نکنید!
شرط سوم:این که محبوسم نکنید!
گفتند:چنین فکری از خیال هیچ نا جوانمردی هم خطور نمی کند.
سر انجام رفت و مهمانی برگزار شد ه در اخر سر گفت:دیدیدکه هر سه شرط را عمل نکردید.
گفتند:چطور؟
گفت:اول که آمدم گوشه متناسب با حال خود و مقام مجلس نشستم ولی شمامرتب جایم را عوض کردید و هر کس آمد خواست در محلی بنشیند ,اشخاص زیادی که در مجلس بودند به ناچار از جا بلند شده مرتب جای خود را عوض می کردند و به همان ترتیب مرا هم تغییر مکان می دادند و بالاتر می نشاندند در حالی که شرف المکان بالمکین است . بعد موقع ناهار خوردن به قدری با اصرار و ابرام به من خورانیدید که حتما به جهاز هاضمه من تحمیل شده و بیمار خواهم شد.
و اما شرط سوم,موقعی که خواستم به دنبال کار خود بروم ,نگذاشتید و گفتید :حالا زود است ! و چندین ساعت زندانی شما بودم در حالی که خود شخص مهمان باید بداند که زیاد نشستن ,خسته کننده است.
مدرسه علمیه نرجس(س)