بازی او

روزی الیسان به همراه محافظ شخصیش، به بیرون از شهر برای شکار رفت. بعد از کمی دور شدن از شهر، به جنگل رسیدند. اما الیسان متوجه شد که کمان مخصوص شکارش را به همراه خودش نیاورده است. او که قصد بازگشت نداشت، محافظش را به شهر فرستاد تا کمان را بیاورد. الیسان هم همانجا ماند. چند ساعتی گذشت، اما محافظ پیدایش نشد. الیسان با ناراحتی به شهر برگشت. وقتی به شهر رسید، با صحنه ایی روبرو شد که انتظارش را نداشت. جارجار در حالتی که محافظ الیسان را با طناب به اسبش بسته بود و این طرف و آن طرف می رفت، نگاهش به الیسان افتاد و طناب را پاره کرد و با نیروهایش، در حالتی که پشت شان شهری سوزان وجود داشت، به طرف قصر جارجار به راه افتادند. الیسان به بالین محافظش رفت. او در حالی که داشت نفس های آخر عمرش را می کشید،گفت:ه...همه را کشتند. کسی زنده نماند... و بعد مرد. الیسان کمان مخصوصش را برداشت و به طرف قصر جارجار به راه افتاد. این بازی توسط کاربری با نام مستعار MostafaAlemi برای بخش دانلود سایت تبیان ارسال شده است.

✖

برترین ها

پشتیبانی فنی

در صورت داشتن هر گونه پیشنهاد در مورد زیر ساختهای نرم افزاری بخش دانلود و گزارش هر گونه خطا و اشکال در عملکرد این بخش به لینک زیر مراجعه فرمایید

پشتیبانی فنی

مرور بخشها

دین

زندگی

جامعه

فرهنگ

دین

زندگی

جامعه

فرهنگ

تبیان، دستیار زندگی

در حال بار گزاری ....

همه

متن

فیلم

صدا

تصویر

دانلود

مرور بخشها دین زندگی جامعه فرهنگ

دین

زندگی

جامعه

فرهنگ

مرور بخشها

دین

زندگی

جامعه

فرهنگ