تبیان، دستیار زندگی

بنام خدا

امروز همایش کاربران تبیان در حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی برگزارشد.

حضور شرکت کنندگان واقعاً چشمگیر بود. برنامه های جالبی اجراشد.

دوستان عزیز هرکی بیاد و اینجا راجع به برگزاری این همایش صحبت کنه و نظرشو بنویسه.

به نام خدای مهربون

سلام

آقا حمید بزرگوار بازم میگم واقعا شخصیت با جذبه و خونگرمی داشتین و خوشحالم که با این عقل ناقصم این نکته رو فهمیدم، ولی خداییش اولش هی می‌گفتم خوشحالم خوشحالم هههههههههه شما هم هی همینو می‌گفتینا هههههههههه یکی بیاد به من روابط عمومی در دنیای حقیقی رو یاد بده.

خانم تیر دراپ گرامی من همچنان به شما حسودی می‌کنم، البته بیشتر غبطه می‌خورم، خدا وکیلی نوشته‌هاتون آخر انرژی مثبت و من تو کم نوشته هایی این انرژی رو می‌بینم، در ضمن بابا حداقل هنگام استفاده از نخسوزن ذکر منبع هم کنید:D

علی آقا بی زحمت یه سیخ کباب هم بده ما!!!

در ضمن جناب کلیف من هم تا حدودی با حرفاتون موافقم و به نظرم خوبه که در رفتار انجمن و کاربران تحول مثبتی شکل بگیره تا همگی به سوی یک انجمن ناب و تخصصی قدم برداریم.

مراقب خودتون باشید

سلام

بازم شکلک لپ قرمزی به توان صدهاهزار 

جناب مکلارن لطف دارین شما، انرژی مثبتی از خودتونه.

اما این نخسوزن.. خیلی قبل از اینا یه لطیفه ای بود که به یکی میگن با نخ سوزن جمله بساز؟

یادتون اومد؟ این مال اون موقع هاس، که البته تو انجمنا بیشتر توسط شما استفاده میشه و منم که همینجوری آماده تهاجم فرهنگی هستم.. دیگه هی مدام استفاده میکنم ازش.

نکنه کپی رایت داره؟ ولی باور بفرمائین ما ازش هیچ درآمدی کسب نکردیم.

راستی گفتم شاید بچه ها بخوان بخشی از صحبتهای بنده وشما تو سالن رو بخونن ، خالی از لطف نیست خوندنش:

مکلارن: همچنین

تیردراپ: به همچنین

مکلارن: بازم همچنین

تیردراپ: منم به همچنین

مکلارن : من همچنین تر

تیردراپ: من به همچنین تر

.....

باور کنین نزدیک شونصدتا همچنین ردو بدل شد با دوسه تا کلمه ربط و عطف و اینا

اما جناب محسن خسرو! همینجوری دستی دستی کلیف بیچاره رو تا مرز پدر بزرگی خودتون پیش بردین؟ با حساب شما کلیف 57 سالشه!!!!!!! اییییییی بیچاره تیردراپ که!!

ولی باور کنین  ایشون فقط یه چندماهی از شما بزرگترن! تقریباً سیصدماه و اندی!! 

آه آخر همایشو یادم رفت بنویسم.

وقتی بالاخره بعداز شصتاد بار خداحافظی از همه حضار جداشدیم و رفتیم طرف ماشین.. دیدیم که بچه های اصفهان دارن همینجوری غریبانه تو تاریکی شب سه تایی میرن.

یه مقدار که رد شدیم بنده خدا کلیف کلی ناراحت این دوستان بود. همش میگفت:

برگردیم این بنده خداهارو ببریم خونه. آخه این موقع شب سختشونه برن تا ترمینال و بعدهم

اصفهان.

ولی مافکر کردیم که تا مابرگردیم حتماً اونا سوار تاکسی شدن و رفتن.

واسه همینم به راهمون ادامه دادیم. ولی تا فردا عصر کلیف همش افسوس میخورد که چرا

برنگشتیم و حق میزبانی رو ادا نکردیم.

سلام سلام 100 تا  سلام 1300 تا سلام

به نام خدا سلام

یوهاهاهاهاهاها

دلتون بسوزه که من ماندگاری رو دیدم

بعد از جایزش که بهش اسمس دادم و بعد از اینکه این دختر جیم شد ما در ایستگاه اتوبوس های بی آر تی زیارتش کردیم . ماچ و موچ و یه ایستگاه هم مسیر شدیم در اون تاریکی شب . در اون ساعت ده و نیم شب !

راستی ماندگاری اگر از حال و روز چادرمان خبر می خواهی ملالی نیست جز اینکه پاره شد و مادر محترم دست به تعویض آن تیکه زد ! هق هق

مادر تیر دراپ به دل ما نشستی بدجور . نمیشه زیاد زیاد ببینیمت ؟

و لک السّلام و الیک یعود السّلام

ای ماه خدا! در تقویم دل ما خاطره هیچ ماهی به سرخی تو نیست!

 سلام خدا بر تو و بر ستارگانی که بر گردت حلقه زده‎اند!

سلاااااااااام

*******

آرسو جوووونم ... دلم برای چادرت سوختااااا

راستی وقتی پیاده شدی ، هر کسی که متوجه چادرت شده بود باهات ابراز همدردی کرد

خانما می گفتند : " آخی .. آخی "

فکر کنم اون یه ایستگاه و پیاده می رفتی راحت تر بودیاااااا

اللهم عجل لولیک الفرج

ماندگار باشید

یا حق

سلام

آرسو جان ، شمام خیلی به دل من نشستی (چشمک)، اصلاً انقدر تعداد به دل

نشستگان زیاد شده  که من از سنگینی وزنشون به گل نشستم(نیشخند)

می بینی من از جانب توهم مورد تهاجم فرهنگی قرارگرفتم، اون از نخسوزن این هم از پرانتزای تو که منو کشته.

خب چقد میخوای منو ببینی؟ اون شب که دیدی ، تکرارشو تو همایش بعدی میدن دوباره ببین.

چاره ای نیست جز اینکه از تبیان بخوایم هفته ای یه همایش بذاره.

منم دوس دارم شما بچه های گل رو زیادزیاد ببینم ، ولی چه کنم که سعادت ندارم

و لک السّلام و الیک یعود السّلام

ای ماه خدا! در تقویم دل ما خاطره هیچ ماهی به سرخی تو نیست!

 سلام خدا بر تو و بر ستارگانی که بر گردت حلقه زده‎اند!

سلاااااااااام

*******

راستی ... دلمان بسیار سوزانیده شد ... ما هم مامان تیردراپ خواست  ما هم خواست

اللهم عجل لولیک الفرج

ماندگار باشید

یا حق

به نام خدا سلام

ماندگاری جان ! چادر به کنار ! بازوم لای در موند که پوستش پرس گشته و قرمز شد ! ( چون من کلا تودار هستم با اینکه خیلی درد داشت اما دم نزدم ! ) ... بله دقیقا من همش تو راه به آبجیمو لاهوت می گفتم که پیاده میریم دیگه ؟ بعد اونا و سردستشون آبجیم گفت بی آر تی ! من دل خوشی ندارم از این بی آر تی ها ! اون ایستگاهی هم که بودیم سر کوچه یونیمون بود ! من بعضی وقتها که به متروی میدون نمیرسم از همون ایستگاه قبلش پیاده گز می کنم و بی آرتی سوار نمیشم ! ( اصلا و ابدا ) .. ولی همونایی که دلسوزی کردن خودشون باعث و بانی پاره شدن چادرم بودنا ! هوم

مادر تیر دراپ من ! در اعماق قلوب ما جا دارین ( قلب ) ( بوسه ) ( لاو ) .. یادش بخیر پارسال آنشرلی داشت جای همه رو توی قلبش مشخص می کرد ! بعد من معلوم نبودم ! منی که دخترشم ! ولی اخر سر منو معلوموند ! گفت شال آبیت از قلبم زده بیرون ! ببین ! ههههه ( خاطره ) ( یاد ایام )

و آما تهاجم فرهنگی ! این پرانتزها همش از سر نداریه ! از سر نداریه ادسل ! اینترنت با سرعت زغالی که نمیکشه شکلک ها رو باز کنه ! ( گریه )

به نام خدا

سلام

tear drop :

دیدیم که بچه های اصفهان دارن همینجوری غریبانه تو تاریکی شب سه تایی میرن. 

سه تایی داشتن میرفتن؟

پس بقیه کجا بودن؟

مثلا من کلی هماهنگ کرده بودم با بچه هایی که مسیرشون به ترمینال میخوره برن که !!!

وا !!!

خلاصه شرمنده ی دوستای نصف جهانی.

وظیفه ی من بود که همراهیتون کنم.

یادم رفت بگم به دوست قدیمیم هم تبریک بگید.

م.ح. رو میگم. بالاخره ایشونم  جایزه بردن دیگه.

تا بعد ...

یا علی