بنام خدا
سلام
اومدم در مورد همایش یه چیزایی بگم. البته با اجازه از خانم آنشرلی
خب بعد از کلاس نجوم این بچه ها(پسملها= پسرها)قرار گذاشتند برن موزه عبرت
(عبرت رو عربی تلفظ کنید خیلی جالب تر میشه ها)
بعد کاملاً به شیوه مهمان نوازانه این بنده خدا ها مهمانهای اصفهانی رو پای پیاده کشوند از همونجا تا میدون ولی عصر(انگار جای تهرانی با اصفهانی عوض شده بود!!؟؟) بعد از ولی عصر رفتند پایین همین طور پیاده و بنده خداها این مهمونهامون خسته شده بودند و روشون نمیشد چیزی بگن
تا رسیدن خیابون، فکر کنم خیابون امام خمینی و باز هم همین طور پیاده . تا اینکه بالاخره تصمیم گرفتند بقیه مسیر رو با اتوبوس برن . پس سوار اتوبوس شدند و تا آخرین ایستگاه رفتند فکر کنم پارک شهر .
حتماً میپرسید چرا؟
باید بگم برای اینکه برای مهموناشون ارزون ترین ساندویچ رو بخرن.
منم که دیدم دندون ساندویچ خوردن ندارم . گفتم من زود تر میرم موزه عبرت بعد هم یواش یواش تا محل همایش.
خب وقتی رفتم موزه دیدم خیلی شلوغه و همین طور شلوغ تر هم میشد یه دونه فیلم دیدم و بعد از اون سلولهای شکنجه دیدن کردم که واقعاً دیدن همونها هم خودش کم از شکنجه نداشت .
دیگه ادامه ندادم و اومدم پایین که تازه این پسملها رسیده بودند.
بعد از کلی الافی تو خیابونها نزدیک ساعت 4 حرکت کردم به سمت همایش و حدوداً 4:30 رسیدم اونجا.
و دیدم یکی از همونهایی که جایزه گرفت (فعال بخش مطالب اعضا) دم در منتظره تا راش بدن.
منم رفتم سرمو انداختم پایین تا برم تو که یه دفه جلومو گرفتن و نذاشتن.
گفتم برای همایش اومدم اما گفتن ساعت6 بیا منم با عدم موفقیت اومدم بیرون و رفتم اون ور خیابون تو ایستگاه نشستم تا رصد کنم ببینم که این پسملها کی میرسن.
اما یک ربع به 5 بود که چیز دیگه ای رصد کردم
اگه گفتین چی رصد کردم؟
ستاره دنباله دار؟
نه
ستاره سهیل؟
نه
ستاره ثریا؟
بازم نه
خودم میگم زیاد فشار نیارین به مغزتون
سه قلو ها رو رصد کردم.
گفتم اینا حتماً پارتی دارن و میرن تو
اما اونا هم مثل من راشون ندادند.
یهو دیدم دارن به موبایلاشون ور میرن که بعد یه دفه همونی که راشون نداد صداشون کرد.
خب منم دیدم اونا رفتند تو یواش یواش به طور نا محسوس اومدم به اون طرف خیابون و با شک و تردید گفتم میتونم برم که نگهبان اجازه منو هم صادر کرد.
من همین طور به طور نا محسوس داشتم میرفتم که یه دفه محسوس شدم و دیدم که دیگه ضایه هستش نرم جلو
و رفتم به سه قلوها سلام کردم !!! و سرم رو انداختم پایین و به طرف سالن همایش .
اما هیچ خبری نبود و فقط همینها اومده بودند.
این پسملها هم هنوز نرسیده بودند. بعد یهو دیدم سه قلوها از یه در مخفی رفتن تو و دیگه غیبشون زد.
چند دقیقه که الاف بودم دیدم بالاخره این پسملها هم رسیدند و تا اومدیم بریم تو اجازه ندادند؟ آخه چرا؟
چون باید پک پذیرایی آخ ببخشید بسته پذیرایی رو تمام کمال محتویاتش رو میخوردیم بعد میرفتیم تو
تا همین جا بسه دیگه
دهه ههه
والسلام