سلااااااااااااااام و صد ها سلام خدمت دوستان گل تبیانی
همینجوری شکلک لپ قرمزی 






چیلیک چیلیک عرق شرم که داره میریزه ، اصلاً تیردراپ شد یه قطره آب.
خجالت میدین به خدا
من که لایق این همه تعریف و تمجید دوستان نبودم
(اینا همش افعال معکوسه ها)
هرچی هست خوبیه شماس که باعث شده مارو خوب ببینید.
آشنایی با بچه های گل تبیان و اسه من افتخاربزرگیه که هرگز فراموشش نمیکنم.
دوستانی که دیدمشون و دوستانی که سعادت دیدارشونو نداشتم (نخسوزن صاحب شیرینی)
دوستانی که دورادور رؤیت شدن، اونایی که از نزدیک رصد شدن.
تازه خانم گل جونم .. من شمارو دیدم
ولی متأسفانه نمیدونم چرا اون لحظه اصلاً مغزم کمپلت تعطیل شده بود
و یه لحظه هم به ذهنم خطور نکرد که این دخملی که اینجا وایساده خانوم گله.
موقعی که داشتیم از در مجموعه خارج میشدیم
تازه ییهو یه لامپ 200 و ات بالاسرم روشن شد
و من هی فریادزدم یافتم یافتم!
ولی دیگه نشد که بشه و سعادت آشنایی شمارو از دست دادم.
عینکتون هم خیلی بهتون میاد
تازه خانم احمدی هم از شما قدش بلندتره! (درست گفتم؟ خودتون بودیددیگه)
میدونید من تو ذهنم فکر میکردم مدیرسیستم
یه خانم جاافتاده با هیکل درشت و اخمای آویزونه (
)
ولی اونچه که اونجا دیدم زمین تا آسمون باتصوراتم فرق میکرد.
چقده علاقمندشدم به خانم احمدی گل
از شمام خیلی خوشم اومد نمیدونم چرا ولی
همینجوری خیلی به دلم نشستین
خب مام که تقریباً قبل از شروع مراسم رسیدیم اونجا
و به محض ورود سه تفنگدار معروفو شناسایی کردیم
آخه سه تاشون ردیفی کنار دیوار وایساده بودن،
ولی من به خاطر بلورهای کریستالی موجود در خونم (همون شیشه خورده خودمون)
اصلاً به روی خودم نیاوردم و گفتم بذار یه خورده نوا رو اذیت کنم.
واسه همینم پکیجامونو گرفتیمو رفتیم تو سالن
رفتیم اون جلو نشستیم و شروع کردیم به شناسایی.
خیلی هم خوب پیش رفتیم.
بعدشم مسیج بازی با نوا که تو کجایی من اینجام و یه خورده که اذیتش کردم
بالاخره خودمو بهش نشون دادم
(جالب بود که من داشتم می دیدمش بعد وقتی واسش مسیج میفرستادم
و واکنششو میدیدم کلی این جلو میخندیدم).
خیلی خوشحال شدم که دخملای خوبمو دیدم
واقعاً همونجوری بودن که فکر میکردم
سه تا خانوم به معنای واقعی.
راستی ماندگاری جان تو کجا دررفتی؟
من تازه میخواستم بیام تورو پیدا کنم
کجا پیچوندی رفتی؟
جایزه ات مبارکت باشه واقعاً که شایسته این عنوان و جایزه هستی خانومی.
اما از همه غافلگیرکننده تر رصد جناب شاین مونث بود که من
همینجوری مااااااااااااااااااااا موندم توسالن(الان دهنم دومتر وازه)
اول فکر کردم همراه جناب جعفر اومده
ولی وقتی که گفت من شاین مونث هستم اینقذه جاخوردم که نگو
ای علیرضای ....... تو این همه وقت اینجابودی و ما نمیدونستیم؟
آقا سوء تفاهم نشه ها.. این شاین مونث گرامی از وقتی قد نخودفرنگی بود
من میشناختمش، با اون روپوش سرمه ای و کیفش هرروز میرفت مدرسه
فقط من موندم که کی بزرگ شد این علیرضا!!
(حتماً برا خودت اسفند دود کن.. من چشام شورنیستا محض احتیاط گفتم
)
بعدشم که همینجوری به ترتیب کاربر بود که لو میرفت
جنابان: مکلارن- رضا آنلاین- جعفر- محسن خسرو- ممل 92- میکرو
جهان آرامش- شاه شوریده سران- حامدعشقی- حاج رسول الله- حیات طیبه
مینی من- پارسازاهد- مهدی 313
یادم رفت اسمای بقیه رو
خانمها هم که آنشرلی- نوا- آرسو- فرمانده نیکادل- ماندگاری
خانوم تیردراپ- دخترای گلش اِه چیزه اشتباه شد دچار جو گرفتگی شدم
نه که همه همین جمله رو نوشتن منم فکر کردم باید بنویسم.
سرکارخانوم احمدی - خانم گل عزیز
همینجوری ماه بود که پشت سرهم تو سالن همایش
رخ مینمود.
بعدشم که همه به سمت محل صرف شام حرکت کردیم.
راستی چرا هیچ کس از شام چیزی ننوشت؟
بابا شااااااااااااااام دادن دیگه.. هایدا بود یا آیدا؟
راستی خانوم احمدی جان سری بعدی میشه بگید تو مقوا بپیچن
دیشب تو کاغذ بود من سیر نشدم
دست آخرهم اینکه من دیشب از اول تا آخرش اینجوری بودم
موقع اجرای حسین رفیعی هم که اینجوری
بلکه هم شدیدتر!!
یه باردیگه هم از همه دست اندرکارای زحمتکش همایش تشکر میکنم
و به همه اونایی که برتر شدن تبریک میگم
مخصوصاً نخسوزن
نه ببخشین نخسوزن جناب مکلارن و جعفر که واقعاً برازنده
عنوانی که بهشون دادن بودن و هستن.
(من عجیب به این هست و است آلرژی پیدا کردما!!)