سلام الان چند روزه که من منتظرم تا سوختن شما رو ببینم و مشاهدات رو یادداشت کنم |
به به ...ظاهرا دوستان خیلی به من ارادت دارن...
شما برای من به عنوان همکار بسیار محترمید به عنوان وبلاگ نویس واقعا محبوبید و من همیشه وقتی از به روز شدن وبلاگ باران مسیحا آگاه میشم بلافاصله نوشته ی شما رو می خونم |
شما به بنده لطف دارید...تشکر
شما هم تو نوشتن واقعا ناز می کنید رک می گم بهتون که همیشه طرفدارای باران مسیحا را در آرزوی خواندن نوشته هاتون میذارید و فکر می کنم دلیل این همه تاثیر دلنوشته بودن سایت شماست |
!!! باز هم به بنده لطف دارید....تشکر
چرا عطر بارون رو تغییر دادید من وقتی برای اولین بار به وب شما سر زدم با شنیدن اون آهنگ تا به امروز هر وقت دلم می گیره و بعضی چیزا رو فراموش می کنم با شنیدن اون آهنگ احساسی تازه پیدا می کنم . آهنگ جدید وبتون اون حس رو نداره |
حس میکنم زیادی تکراری شده بود...ضمن اینکه اهنگ جدید رو هم خیلی دوست داشتم
مدیریت شما در خانواده اون طوری که ذهن من یاری می کنه در بحث امپاتی درخشید و دیگه من اون درخشندگی رو تو کارتون ندیدم دلیلش چی بود آیا موافقید با من ؟ |
با شما کاملا موفقم....درخشندگی رو تو کارهای دیگه ام ندیدین چون نشد زیاد وقت بذارم...کم کاری از طرف بنده بوده
کار منشی انجمن چیه ؟ وظیفتون رو بیان کنید در تبیان : |
خب یه سری وظایف روتین داره و یه سری کارهای فوق العاده:
شاید مختصرا بشه به چند مورد اشاره کرد مثل: نظارت بر تالار،مطالب ،نظارت بر عملکرد مدیران،هماهنگی های داخل موسه،پاسخگوئی به سوالات مشاوره،ایمیل انجمنها،و ...
میشه از نظر من شما یک هنرمند چیره دست هستید که به این سادگی ها نمی تونیم ترشح شدن احساسات شما رو در عام شاهد باشیم |
این ها رو باید بذارم به حساب تعریف؟....اگه اینطور باز هم تشکر میکنم
توی یه خیابون شلوغ یک آن دست خواهر گرامتون رو رها کردید و زبونم لال گم شدید تو اون جمعیت راه خونتون هم بلد نیستی چی کار می کنی . ( پلیس نداریما گفتم دلی جواب بده نه مثلا طنز !!!!) |
خب با تلفن همراه با ایشون تماس میگیرم تا پیداشون کنم....(شرمنده سعی کردم خیلی دلی جواب بدم ولی این اولین راهی بود که به نظرم رسید)
یه بوم نقاشی با کلی رنگ در کنارت و تو باید شروع کنی. چی می کشی ؟ با چه رنگی شروع می کنی ؟ و اول کدوم یک از اجزا رو می کشی ؟ ( کلیشه ای جواب ندی که قبول نیست نمی دونم بوم رو سفید می ذارم و از این جور چیزا بگی میرم هیزم شکن میشم تا صندلیتو داغ کنم البته الان با انرژی هسته ای دیگه هیزم شکنها هم در آمدی ندارند !!!!!!!!!!!!!!!!!!) |
شما سعی کنین خونسردی خودتونو حفظ کنین...تهدید لازم نیست...
من یه صندلی میذارم جلوی بوم نقاشی،پارسا(خواهر زاده ی کوچولوم) رو میذارم رو پاهام...رنگ مشکی رو بر میدارم و براش چشم چشم دو ابرو میکشم و شعرش رو میخونم تا اون هم با من شعر بخونه....این خیلی لذت بخشه....(اول هم دو تا نقطه میذارم به جای چشم آدمک)
اگر قرار باشه با یک دوربین 35 ، مدیومی اندازه ی پرده سینما دنیا رو به تصویر بکشی از این دریچه به این کوچولویی چی ها رو ظبط می کنی ؟ |
سوالات فنی میکنیدا!....ستاره ها رو....شاید
یه جا نشستی و تنها غریبی و کسی رو نمی شناسی به آدما نگاه می کنی . نظرت چیه ؟ آدما چه جوریند به نظرت پسر بچه ها دختر بچه ها دخترا و پسرا مردا و زنها پیر مرد ها پیر زنها همه و همه ... اونا رو چه جوری می بینی ؟ ( دوست دارم پاسخ بدی وگرنه نفوذم زیاده ها به داش مک لارن می گم صندلی آبجی رو به نقطه ی جوش برسونه ) |
شما خون خودتونو کثیف نکنید!....دارم جواب میدم
غریبه اند و آشنا....
یه سوال اساسی برای سوزوندن شما : خانم گل جامده یا مایع است یا گاز این می تونه خیلی به ما کمک کنه که بفهمیم چه جوری میشه خانم گل رو سوزوند . حتما برای احتراق باید به ماهیت شما پی ببریم |
گاهی جامد و سخته و از مواضع خودش پائین نمیاد ...گاهی مایع است و انعطاف پذیره و با دیگران راه میاد.... گاهی گازه حضور آرومی داره و ترجیح میده تو خلوتش کسی نبینتش
اگر قرار بود یه موجود دیگه باشی چی دوست داشتی باشی ؟ غیر از انسان نگی انسان ها . |
پروانه....البته در اینصورت دوست دارم جائی باشم دور از شهر دور از آدم ها
محسن مخملباف ( هم اسممه اصولا هنرمندان همشون محسنند ) توی یه فیلمش می گه پروانه ها عمرشون یه روزه . تو اون یه روز به دنیا میاند عاشق میشند زندگی می کنند و می میرند . چه قدر پروانه ای هستی ؟ |
اگه تعریف پروانه ای بودن اینه....ظاهرا همه مون خیلی پروانه ای هستیم
تو همون فیلم مرد فیلم محسن عمر مفیدشو با یک کرنومتر اندازه می گیره . تو چند ساعت یا چند دقیقه یا چند ثانیه عمر مفید داشتی ( ببین 0 ثانیه نداریم فهمیدی ؟ خودتون تو اون پادگانتون روحیه نظامی رو می فهمی دیگه می گم تیربارت کنند اگر بخوای بپیچونی . |
شاید چند سال....
لا اله الا الله.... چرا اینقدر خشونت؟
نام یک بازیگر ایرانی و یک بازیگر خارجی رو بگید که خیلی بهش علاقه دارید : |
بازیگر ایرانی:خسرو شکیبائی
بازیگر خارجی:جک نیکلسون
داستین هافمن ، این بازیگر رو میشناسید ؟ بهش علاقه دارید ؟ |
بله میشناسمشون....بله
بازیشون تو فیلم پیتر پن خیلی با مزه بود
سینما با چیبس یا با تفکر ؟ ( می گی چیبس دیگه معلومه اگه بگی چیبس درخواست می دیم برای جلسات فیلم چیبس هم بیارند ) |
سینما با تفکر...(همین مونده تو جلسات نقد فیلم چیپس و پفک بفروشیم
) اگه یه روز یه کارگردان بزرگ بهتون پیشنهاد بازی در یک فیلم بزرگ بده قبول می کنی ؟ چرا ؟ ( از گفتن چرا اگر بخوای در بری من میدونم و مک لارن ؟؟؟!!!) |
بستگی به کارگردان و بستگی به نقشی داره که قراره بازی کنم...در کل احتمال قبول کردنم خیلی کمه....بازیگری کار سختیه
چه سبک موسیقی رو دوست داری ؟ چرا ؟ |
پاپ..با روحیه ام بیشتر سازگاره
اگر تو شرایطی باشی که آدمای اطرافت طرز فکرشون با تو فرق می کنه چی کار می کنی ؟ ( طنز نداریما ) |
اگه طرز فکرشون رو قبول نداشته باشم و اگه برام ایجاد مزاحمت نکنه(یعنی به طور خودمونی هر کی سرش توکار خودش باشه)...کار خاصی نمیکنم....مسالمت آمیز در کنار هم زندگی میکنیم...اما اگه طرز فکرشون خللی تو کار من ایجاد کنه یا کسی بخواد بزور طرز فکر منو عوض کنه واکنش نشون میدم و مقاومت میکنم....
چند تا سکانس رو براتون تعریف می کنم حستون رو بگید . سکانس اول اتاقی که دیوار های آن بارنگهای قرمز مزین شده و افرادی با لباسهای سیاه و عینکهای دودی و مسلسل هایی که در دستانشان قرار دارد در اطارف اتاق با چیدمان منظم قرار گرفته اند در روبروی شما میزی بارنگ بنفش و صندلی زرد و روی صندلی خانم احمدی بزرگ نشسته و به شما خیره شده است و با نیش خندی به اطرافیانش می گوید : اتاق تمساح ها و به در اتاق پشت سرش اشاره می کند . اگر خواستی اتاق تمساح ها رو هم توصیف کن. ( این سکانس فیلم the godmother قراره من بسازمش و فکر کنم کار قشنگی بشه . ) |
فکر میکنم قاه قاه میزنم زیر خنده.....رنگهای جیغ تر از این نبود برای استفاده تو دکوراسیون؟
پیشنهاد میکنم اگه خواستین این فیلمو بسازین رو دکوراسیونش تجدید نظر کنید
سکانس دوم پروانه ای داخل شیشه ای یه گوشه از شیشه تنها نشسته زانوهاشو تو بغلش گرفته و هق هق گریه می کنه و به بالا و درپوش شیشه نگاه می کنه و بعد از یه نگاه کوچولو با چشای کوچیکش سرشو بین دو تا دستاش قرار میده و گریه می کنه و گریه می کنه و به اون بچه های شیطونی که پشت شیشه دارند به زیباییش نگاه می کنند و می خندند و از گرفتن پروانه احساس غرور می کنند نگاه می کنه و به حصاری که از جبر براش درست کردند به مرگ فکر می کند . |
احساس بدی دارم...احساس خشم....اعتراض
سکانس سوم ماهی که تو آواریوم داره بالا و پایین می پره و از بازی کردن با ماهی های دیگه خود داری می کنه و فقط به دنیای بیرون آکواریوم دل بسته و فقط می خواد بپره و بره بیرون بی آنکه بدونه اون پشت ، پشت شیشه های آکواریوم زندگی برای اون وجود نداره و فرار از اون جبر به معنای نابودی است . پروانه ای کوچولو با صورتی زیبا و کوچک و دستانی ظریف به کنار آکواریوم می آید و صورت کوچیکشو به آکواریوم می چسبونه یواش به ماهی می گه . ماهی خوشگلم صبر کن تو هم آزاد میشی منو نیگا کن باورت میشه من همین چند لحظه پیش توی پیله ای بالای درخت انگوری روی شاخه ای کنار برگی اسیر بودم پس صبر کن خدا خیلی بزرگه منم خیلی خودمو زدم تو پیله ولی پیله سر وقتش باز شد و به من دنیا رو نشون داد . دنیایی که توش پر از رویاست رویا هایی که دنیاهای ما رو می سازند و دنیاهایی که رویاهای ما رو اثبات می کنند . |
امیدوار کننده اس...شما صحنه ها رو قشنگ توصیف میکنید...فکر میکنم استعداد نویسندگی دارید
حرف بود امیدوارم همین طوری که پرسیدم جواب بدی . راستی چه قدر به این دیالوگ اعتقاد داری که تو فیلم رنگ خدا از زبان پسرک نابینای قصه بیان میشه : شیشکی منو دوست نداره . من خیلی بهش معتقدم شیشکی واقعا شیشکی شیشکی رو دوست نداره . |
زیاد بهش اعتقادی ندارم...شاید تو برهه هایی از زمان آدم اینطور حس کنه ولی معمولا درست نیست
. خانم گل برای جلسه ی فیلم یه پیشنهاد بگو . کارگردان مورد علاقتون : فیلم مورد علاقتون : ژانر مورد علاقتون : |
اینکه میشه سه تا پیشنهاد
ابراهیم حاتمی کیا
پرواز بر فراز آشیانه ی فاخته(پرنده از قفس پرید)
وحشت
خانم گل خیلی خوشحال نشدم گفتی خلاقم . تا اونجایی که یادمه مخالف بودید با خلاق بودن بنده . |
اصلا به خاطر ندارم غیر اینو هیچ وقت گفته باشم...بنده همیشه اذعان داشتم شما ادم خلاقی هستید
. امیدوارم حرفایی که اینجا زده شده ناراحتتون نکرده باشه چون معمولا من هر وقت اومدم حرف دلمو بزنم یه اتفاقی افتاده تو همه جا و بیشتر سعی می کنم تو دنیا بازیگر باشم . به عنوان سوال آخر شما هم بازیگرید تو دنیای مردم ؟. |
سوالاتون برام جالب بود نکته ی ناراحت کننده ای نداشت
بله متاسفانه خیلی وقتها مجبورم بازی کنم....اون چیزی رو نشون بدم که نیستم...اخم کنم در صورتیکه اونقدر ها عصبانی نیستم یا لبخند بزنم در صورتیکه احساس خوشایندی ندارم....اینکه آدم خودِ واقعیش باشه شهامت زیادی میخواد و من متاسفانه این شهامت رو خیلی وقتها نداشتم
امیدوارم بتونم در کنارتون همکار خوبی باشم و به وظیفه ام عمل کنم و زحمات شما رو هم تا اونجایی که می تونم جبران کنم . |
بنده هم امیدوارم...زحمتی نبوده انجام وظیفه اس...
تشکر که وقت گذاشتین جناب آقای خسرو جردی