• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن معارف > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
معارف (بازدید: 10001)
جمعه 4/3/1386 - 17:20 -0 تشکر 10564
رابطه خدا و زمان

 

بنام خدا

با سلام به دوستان عزيز تبياني

نميدونم اين ترتيب گذاشتن بحث هايم درسته يا نه.

دفعه پيش بحث اثبات وحدانيت خدا بدون در نظر گرفتن نا محدود بودنش بود.

حالا بحث جديد اينه كه رابطه خدا و زمان چگونه است؟

  آيا زمان با آيا زمان نيز مانند خدا از ازل بوده و تا ابد نيز خواهد بود يا كه نه و زمان مخلوق خداست و نهايتي دارد.

در نظر اول شايد بدون تامل و تفكر بگوييد كه معلومه زمان مخلوق خداست

البته من تاييد يا رد اين تفكر رو در ادامه ميگم .

ولي شايد دليل جواب سريع شما به اين پرسش اين باشه كه هميش شنيديدكه براي خدا زمان وجود نداره يا بهتر بگويم خدا در حصار زمان نيست.

 

البته كه من اين مطلب خدا در حصار زمان نيست رو كاملاً قبول دارم.

ولي آيا واقعاً براي خدا زمان مطرح نيست . درسته كه زمان در پس تغييرات ايجاد ميشه.

تغييرات هم از ويژگيهاي ماده هست . پس حالا چون اون جهان ابدي ماده نيست پس زمان هم در آنجا نيست.

يا چون فرشتگان مادي نيستند زمان برايشان وجود ندارد يا چون خدا وجودي غير وابسته و تغيير در او راه ندارد پس زمان برايش مطرح نيست.

 

حال بياييد مثالهايي بياورم تا مطرح بودن زمان براي خدا را نشان دهد. البته باز هم ميگويم اين مثالها خداوند را در حصار زمان قرار نميدهد . بلكه تنها زمان را براي اون نيز مطرح ميكند.

اولين مثال اين كه خداوند ميفرمايد ما جهان و زمين را در شش روز يا شش مرحله آفريديم.

خب شش روز يا شش مرحله نشان وجود زمان و استفاده خدا از زمان است نميتوان گفت كه شش مرحله وجود دارد ولي همه در يك آن و كمتر از آني با هم بودند . براي وجود مرحله مسلماً تفكيك لازم است و اين تفكيك خود ايجاد زمان ميكند.

مثلاً  تا مرحله اول تمام نشود مرحله دوم نمي‌آيد وبدين ترتيب تا هر چند مرحله . حتي اگر زمان هر مرحله نيز حد اقل شود و به صفر ميل كند باز هم مرحله ها جدا از هم هستند و يكي نميشوند.

مثال دوم كمي روشن تر است . جايي كه فرشتگان به خدا ميگويند ميخواهي چيزي بيافريني كه در زمين خون ميريزد . خب اينجا هم به وضوح زمان وجود دارد . در زماني قبل تر خدا موجودي با همين نام انسان خلق كرده بود و مدتي گذشته و دوباره دست به خلقت انسان زده  پس اين مدت يا زمان وجود داشته .

هم براي فرشتگان و هم براي خدا .

و مثالهاي ديگر .... .

حال سوالي مطرح ميشود و اينكه پس خدا  در خلقت موجودات لزوماً از زمان استفاده ميكند . اگر اين طور باشد

خداوند  و زمان با هم و در عرض هم قرار ميگيرند و اين با وجود خدا در تناقض است كه دو وجود ازلي و ابدي در عرض هم باشند.

جوابي كه من دارم اينه كه خدايي كه از ازل بوده و هنوز چيزي خلق نكرده بوده چون تنها خودش بوده . پس نه تغييري بوده كه به واسطه آن زمان لازم شود نه اين كه حد افل دو كار صورت گرفته كه بين آنها زماني لازم باشد.

پس براي خداوندي كه تنها بوده زمان لازم نبوده . اما با اولين خلقت حال هرچه  كه باشد زمان لازم ميشود.

من ميگويم اين اولين خلقت يا خلقت همان زمان بوده است.

يا با اولين خلقت اثر جانبي كه همان زمان باشد ايجاد ميشود .

حال شما هم  در مورد اين عقيده من نظر بدهيد شايد من به اشتباه ميروم.

 

برا قفل هایی كه بستست یه كلید مونده تو مشتمبه جنون رسیده كارم بس كه فرصت ها رو كشتم
بازی نور و صدا نیست زندگی یه سرنوشته           یكی پیدا یكی پنهون مثل آدم و فرشته
جانشین  انجمن خانواده‌ی تبیان
چهارشنبه 21/11/1388 - 7:50 - 0 تشکر 181427

به نام خدا

سلام

چراباید ناراحت بشم همه ایراد دارن منم یکیشون ...بی عیب ایراد فقط خداست در مورد اون پست آخرم باید بگم درسته خیلی فلسفی هست اگر مطالعاتتون در زمینه فلسفه بیشتر کنید متوجه مطلب میشید خیلی سعی کردم مطالب رو طوری براتون قرار بدم که شبهه باقی نمونه اما انگار این شبهه هنوز هست یک کتاب خیلی خوب هتون معرفی میکنم البته 3 جلد هست از استاد شهید مطهری "آشنایی با علوم اسلامی "خیلی خوب شمارو در این زمینه ها راهنمایی میکنه در پست بعدی مطالبی رو از این کتاب براتون ثبت میکنم امیدوارم مفید باشه اگر براتون امکان داشت تهیه کنید کامل درباره منطق وفلسفه وفقه توضیح دادند .....

واقعاً شما رو تو این مدت اذیت کردم خانم گلها. امیدوارم از دست این شاگرد تنبلتون خسته نشده باشید.

شاگرد تنبل !!!حالا استاد کیه؟؟همه ما شاگردیم ....

درمورد مبحث وجود =خدا ..ان شا الله ادامه خواهیم داد امیدوارم صدرا گرامی هم همراه ما باشند واز علم واطلاعات ایشون هم استفاده کنیم اما باید بگم من تا اخر تعطیلات نمیتونم بیام بحث ....بعد از این اگرعمری باقی بود از اطلاعات همگی استفاده خواهم کرد .

راستی یه سوال: به نظرتون من ظرفیت یادگیری فلسفه و وارد شدن و گمراه نشدن تو این علم رو دارم؟

بله شما ذهن خیلی خوبی دارید همونطوریکه صدرا گرامی گفتند باید با"منطق"هم اشنا بشید میدونید چرا؟

منطق " قانون صحیح فكر كردن " است . یعنی قواعد و قوانین منطقی بهمنزله یك مقیاس و معیار و آلت سنجش است كه هر گاه بخواهیم درباره

برخی از موضوعات علمی یا فلسفی تفكر و استدلال كنیم باید استدلال خود رابا این مقیاسها و معیارها بسنجیم و ارزیابی كنیم كه به طور غلط نتیجهگیری نكنیم .

پس كار منطق این است كه حركت ذهن را در حین تفكر تحت كنترل خودقرار میدهد .

چقدر خوبه شما هم دوست دارید علم بیاموزید وهم گمراه نشید ..با ایمان وتوکل به خدا میتونید این علوم رو بیاموزید واز خدا بخواهید که علمی که باعث گمراه شدنتون میشه هرگز بهتون نده چون هیچی بدتر از گمراهی بعد از هدایت نیست "خدا همه مارو از گمراهی وجهل درپناه خودش محفوظ بدارد .

 

 وبلاگ من ....وبلاگ پيامبران رحمت

 

امام صادق(ع) فرمود:به دنبال مونسى بودم كه در پناه آن, آرامش پيدا كنم, آن را در قرائت قرآن يافتم.

چهارشنبه 21/11/1388 - 7:51 - 0 تشکر 181428

به نام خدا

سلام

نام كتاب: 4) آشنایى با علوم اسلامى (1)

تألیف: استاد شهید مرتضى مطهرى

نام فصل: درس هشتم: حادث و قدیم

-------------------------------------------------------------

حادث و قدیم

از جمله مباحث فلسفى كه از دیر زمان جلب توجه كرده است مسأله حادث و قدیم است. حادث در عرف و لغت به معنى " نو " و قدیم به معنى " كهنه " است. ولى حادث و قدیم در اصطلاح فلسفه و كلام با آنچه در عرف عام وجود دارد فرق دارد. فلاسفه هم كه درباره حادث و قدیم بحث مىكنند مىخواهند ببینند كه چه چیز نو و چه چیز كهنه است، اما مقصود فلاسفه از حادث بودن و نو بودن یك چیز آن است كه آن چیز پیش از آن كه بود شده است نابود بوده است، یعنى اول نبوده و بعد بود شده است. مقصودشان از قدیم بودن و كهنه بودن این است كه آن چیز همیشه بوده است و هیچگاه نبوده است كه نبوده. پس اگر ما درختى را فرض كنیم كه میلیاردها سال عمر كرده باشد آن درخت در عرف عام، كهن و بسیار كهن است، اما در اصطلاح فلسفه و كلام، حادث و نو است. زیرا همان درخت قبل از آن میلیاردها سال نبوده است

فلاسفه، حدوث را به " مسبوق بودن هستى شىء به نیستى خودش " و قدم را به " مسبوق نبودن هستى شىء به نیستى خودش " تعریف مىكنند. پس حادث عبارت است از چیزى كه نیستیش بر هستیش تقدم داشته باشد و قدیم عبارت است از موجودى كه نیستى مقدم بر هستى براى او فرض نمىشود. بحث حادث و قدیم این است كه آیا همه چیز در عالم حادث است و هیچ چیز قدیم نیست؟ یعنى هر چه را در نظر بگیریم قبلا نبوده و بعد هست شده است؟ یا همه چیز قدیم است و هیچ چیز حادث نیست، یعنى همه چیز همیشه بوده است؟ یا برخى چیزها حادثاند و برخى چیزها قدیم، یعنى مثلا شكلها، صورتها، ظاهرها حادثاند، اما مادهها، موضوعها، ناپیداها قدیماند؟ و یا این كه افراد و اجزاء حادثاند، اما انواع و كلها قدیماند. یا این كه امور طبیعى و مادى حادثاند ولى امور مجرد و مافوق مادى قدیماند؟ و یا این كه فقط خدا یعنى خالق كل و علة العلل قدیم است و هر چه غیر او است حادث است؟ بالاخره جهان حادث است یا قدیم؟ متكلمین اسلامى معتقدند كه فقط خداوند قدیم است و هر چه غیر از خدا است كه به عنوان " جهان " یا " ماسوى " نامیده مىشود، اعم از ماده و صورت، و اعم از افراد و انواع، و اعم از اجزاء و كلها،

و اعم از مجرد و مادى همه حادثاند. ولى فلاسفه اسلامى معتقدند كه حدوث از مختصات عالم طبیعت است، عوالم مافوق طبیعت، مجرد و قدیماند. در عالم طبیعت نیز اصول و كلیات قدیماند، فروع و جزئیات حادثاند. علیهذا جهان از نظر فروع و جزئیات حادث است اما از نظر اصول و كلیات، قدیم است.

بحث در حدوث و قدم جهان، تشاجر سختى میان فلاسفه و متكلمین برانگیخته است. غزالى كه در بیشتر مباحث مذاق عرفان و تصوف دارد و در كمترین آنها مذاق كلامى دارد، بوعلى سینا را به سبب چند مسأله كه یكى از آنها قدم عالم است تكفیر مىكند. غزالى كتاب معروفى دارد به نام " تهافت الفلاسفه ". در این كتاب بیست مسأله را بر فلاسفه مورد ایراد قرار داده است و به عقیده خود تناقض گوئیهاى فلاسفه را آشكار كرده است. ابن رشد اندلسى به غزالى پاسخ گفته است و نام كتاب خویش را " تهافت التهافت " گذاشته است. متكلمین مىگویند اگر چیزى حادث نباشد و قدیم باشد، یعنى همیشه بوده و هیچگاه نبوده كه نبوده است، آن چیز به هیچ وجه نیازمند به خالق و علت نیست. پس اگر فرض كنیم كه غیر از ذات حق اشیاء دیگر هم وجود دارند كه قدیماند، طبعا آنها بىنیاز از خالق مىباشند. پس در حقیقت آنها هم مانند خداوند واجب الوجود بالذاتاند، ولى براهینى كه حكم مىكند كه واجب الوجود بالذات واحد است اجازه نمىدهد كه ما به بیش از یك واجب الوجود قائل شویم. پس بیش از یك قدیم وجود ندارد و هر چه غیر از او است حادث است. پس جهان، اعم از مجرد و مادى، و اعم از اصول و فروع، و اعم از انواع

و افراد، و اعم از كل و اجزاء، و اعم از ماده و صورت، و اعم از پیدا و ناپیدا حادث است. فلاسفه به متكلمین پاسخ محكم دادهاند، گفتهاند كه همه اشتباه شما در یك مطلب است و آن این است كه پنداشتهاید اگر

چیزى وجود ازلى و دائم و مستمر داشته باشد حتما بىنیاز از علت است، و حال آن كه مطلب اینچنین نیست. نیازمندى و بىنیازى یك شىء نسبت به علت، به ذات شىء مربوط است كه واجب الوجود باشد یا ممكن الوجود (1)، و ربطى به حدوث و قدم او ندارد. مثلا شعاع خورشید از خورشید است. این شعاع نمىتواند مستقل از خورشید وجود داشته باشد. وجودش وابسته به وجود خورشید و فائض از او و ناشى از او است، خواه آن كه فرض كنیم زمانى بوده كه این شعاع نبوده است و خواه آن كه فرض كنیم كه همیشه خورشید بوده و همیشه هم تشعشع داشته است. اگر فرض كنیم كه شعاع خورشید ازلا و ابدا با خورشید بوده است لازم نمىآید كه شعاع بىنیاز از خورشید باشد. فلاسفه مدعى هستند كه نسبت جهان به خداوند نسبت شعاع به خورشید است، با این تفاوت كه خورشید به خود و كار خود آگاه نیست و كار خود را از روى اراده انجام نمىدهد ولى خداوند به ذات خود و به كار خود آگاه است. در متون اصلى اسلامى گاهى به چنین تعبیراتى بر مىخوریم كه جهان نسبت به خداوند به شعاع خورشید تشبیه شده است. آیه كریمه قرآن مىفرماید: «الله نورالسموات والارض. " (2) مفسران در تفسیر آن گفتهاند:

یعنى خداوند نوردهنده آسمانها و زمین است. به عبارت دیگر وجود آسمان و زمین، شعاعى است الهى. فلاسفه، هیچ دلیلى از خود عالم بر قدیم بودن عالم ندارند. اینها از آن جهت این مدعا را دنبال مىكنند كه مىگویند خداوند فیاض على الاطلاق است و قدیم الاحسان است، امكان ندارد كه فیض و احسان او را محدود و منقطع فرض نماییم. به عبارت دیگر: فلاسفه الهى با نوعى " برهان لمى " یعنى با مقدمه قرار دادن وجود و صفات خدا به قدم عالم رسیدهاند. معمولا منكران خدا قدم عالم را عنوان مىكنند. فلاسفه الهى مىگویند همان چیزى كه شما آن را دلیل نفى خدا مىگیرید، از نظر ما لازمه وجود خداوند است. به علاوه از نظر شما قدم عالم یك فرضیه است و از نظر ما یك مطلب مبرهن.

پاورقى:

(1) حكماء این مطلب را با این تعبیر بیان مىكنند: (مناط احتیاج شىء به علت، امكان است نه حدوث) براى تفصیل این مطلب رجوع شود به كتاب (علل گرایش به مادیگرى) از (استاد شهید) مرتضى مطهرى.

(2) سوره نور، آیه. 35

 

 وبلاگ من ....وبلاگ پيامبران رحمت

 

امام صادق(ع) فرمود:به دنبال مونسى بودم كه در پناه آن, آرامش پيدا كنم, آن را در قرائت قرآن يافتم.

چهارشنبه 21/11/1388 - 15:47 - 0 تشکر 181542

به نام خدا

سلام

برای روشن ترشدن این بحث بخصوص پستهاییکه من قرار دادم وممکنه باعث بشه شبهه ای جدید ایجاد بشه حتما این مطالب رو بخونید البته ببخشیدا بازم فلسفی هست

سوال :موجود ازلی یعنی قدیم زمانی و حادث ذاتی. بدین معنا، باید کل مجردات و از جمله خود عالم مجرد بعنوان یک کل، موجود ازلی باشد. زیرا اگر مجردی ازلی زمانی نباشد، یعنی در قالب زمان قرار گرفته و از نبود بود شده است. علاوه بر اینکه این برای خود موجود مجرد ناممکن است، برای کل عالم مجرد نیز که در قالب زمان قرار گرفته و بر تعداد مجردات آن افزوده شده و در حال تزاید و تغییر می باشد نیز ناممکن بنظر می آید. اگر بگوییم فی الاجمال در علم باریتعالی بوده و بعداً بالفعل شده که باز به تغییر قائل شده ایم. بنابراین هر مجرد و کل عالم مجرد باید ازلی و ابدی و لایتغیر بماند و حتی اعتباراً هم نباید تغییر داشته باشد چون تغییر اعتباری نیز مستلزم تغییر در جهتی برای اعتبار می باشد. با این مقدمه چگونه می توان حدوث جسمانی و بقاء روحانی نفس را پذیرفت و به اشتداد و تزاید عالم مجردات (با افزایش نفوس به عالم مجردات با این فرض که هر نفسی بدواً در عالم مجردات نبوده و بعد از مرحله جسمانی به مرحله مجرد رسیده و به عالم مجرد اضافه شده است) قائل نشد. همچنین چگونه می توان به کل یوم هو فی شأن با وجود عدم تغییر در عالم مجردات قائل شد؟


 

 وبلاگ من ....وبلاگ پيامبران رحمت

 

امام صادق(ع) فرمود:به دنبال مونسى بودم كه در پناه آن, آرامش پيدا كنم, آن را در قرائت قرآن يافتم.

چهارشنبه 21/11/1388 - 15:49 - 0 تشکر 181543

پاسخ :

به نام خدا

سلام

پاسخ


1ـ این تعبیر که « موجود ازلی یعنی قدیم زمانی و حادث ذاتی.» صحیح نیست. خدا نیز ازلی است ولی حادث ذاتی نیست. بلی حادث ذاتی که قدیم زمانی باشد ، ازلی نیز نامیده می شود ؛ امّا ازلی به معنای لازمانی ، نه ازلی به معنای بدون علّت. چون گاه ازلی به معنی لازمانی به کار می رود ، که در این صورت هم شامل خداست هم شامل مجرّدات. گاه نیز به معنای موجود بدون علّت به کار می رود که در این حالت ، مرادف قدیم ذاتی بوده ، فقط بر خدا صادق خواهد بود.
قدیم زمانی نیز همواره ازلی ـ به معنای لازمانی ـ نیست. چون خود زمان نیز قدیم زمانی است ؛ لکن ازلی (لازمانی) نیست. چون معنی ندارد که بگوییم: زمان ، زمانی نیست.
2ـ اینکه مجرّدات و کلّ عالم تجرّد ، ازلی (لازمانی) است ، شکّی نیست. همچنین طبق براهین عقلی ، شکّی نیست که برای مجرّدات ، آغاز و پایان زمانی معنا ندارد ؛ اگر چه آغاز ذاتی داشته حادث به حدوث ذاتی می باشند. لذا همیشه بوده اند و همیشه نیز ممکن الوجود بوده ، محتاج علّت بوده اند.
3ـ تغییر نیز برای مجرّدات بی معنی است. چون تغییر یعنی حرکت ، و حرکت یعنی خروج تدریجی شیء از حالت بالقوّه برای رسیدن به حالت بالفعل. لذا قوّه داشتن لازمه ی تغییر داشتن است. و منشاء قوّه نیز مادّه است. پس هر چه متغیر است مادّی است.
امّا اینکه فرموده اید: « مجرّد حتی اعتباراً هم نباید تغییر داشته باشد» صحیح نیست. اعتبار یعنی بالعرض و المجاز. مثلاً وقتی گفته می شود: رودخانه جاری است ، سخنی مجازی و اعتباری گفته شده است. چون آب رودخانه جاری است نه خود رودخانه که محلّ جریان است. لذا جاری بودن رودخانه اعتباری است. یا وقتی گفته می شود: نمک شور است یا گچ سفید است ، اعتباراً چنین است نه حقیقتاً. چون شوری شور است حقیقتاً و نمک شور است با شوری ؛ و سفیدی سفید است حقیقتاً و گچ سفید است با سفیدی. لذا شوری نمک و سفیدی گچ ، اعتباری است نه حقیقی.
بر همین منوال ، حرکت و اشتداد نفس نیز مجازی و بالعرض و اعتباری است ؛ یعنی حرکت برای بدن مادّی است که به نفس نسبت داده می شود.
در عالم تجرّد ، موجودی است به نام نفس کلّی انسان ، که نفس شخص خاصّی نیست. وقتی در زمین خاکی ، مادّه ای در وضع خاصّ قرار می گیرد و شأنیّت انسان شدن را می یابد ، آن نفس کلّی به این مادّه عنایتی وجودی می کند و صورت نطفه را به او افاضه می کند. در این هنگام ، نفس نیاتی انسان ظهور می بابد. مراد از جسمانیّه الحدوث بودن نفس نیز همین است ؛ نه آن گونه که برخی خیال کرده اند که مادّه تبدیل به جسم می شود. نفس جزئی صرفاً همان ربط و تعلّق مادّه است با نفس کلّی. آنگاه که نطفه پیدا شد و تعلّق بین مادّه و نفس کلّی بر قرار گشت ، نفس کلّی مدام صورتی بعد از صورتی را به مادّه افاضه می کند ؛ که ما با نگاه از پایین ، همین ظهور صورت بعد از صورت قبلی را خروج شیء از حالت بالقوّه برای رسیدن به حالت بالفعل می گوییم که همان حرکت جوهری باشد. پس هر چه نفس کلّی صور بیشتری را به مادّه افاضه می کند ، ربط وجودی بین مادّه و نفس کلّی قویتر می شود ؛ چون منظور از نفس جزئی نیز همین ربط است . لذا گفته می شود: نفس در اثر حرکت بدن ، اشتداد می یابد. در حالی که در حقیقت این صورت لاحق است که شدیدتر از صورت سابق می باشد. و آن صورت نیز در حقیقت چیزی نیست جز همان ربط بین مادّه و نفس کلّی. این صور دائماً به مادّه افاضه می شوند تا به حدّ نفس حیوانی و در نهایت به نفس انسانی برسد.
با این نگاه ملاحظه می فرمایید که حتّی خود حرکت نیز نوعی اعتبار است. اگر از پایین به انسان نظر شود ، موجودی متحرّک خواهد بود و اگر از افق ملکوت بنگری ، نفس جزئی چیزی جز همان صورت مفاض نخواهد بود. لذا نفس را صورت انسان نیز می گویند. منظور از اشتداد نفس جزئی نیز آن خواهد بود که ربط بین مادّه و آن نفس کلّی قویتر می شود. امّا چون از مادّه ی انسان صرف نظر کنی ، نفس او را ثابت خواهی یافت که شأنی از شئون نفس کلّی است.
4ـ یوم در اصطلاح قرآن ، واحد زمان نیست ؛ بلکه یوم ، ظرف ظهور حقایق را گویند در قوس صعود. لذا عالم آخرت را هم یوم القیامة می گویند. استعمال این لفظ برای زمان نیز از آن جهت است که مرتبه ی زمانی عالم نیز یکی از ظروف ظهور حقایق می باشد. هر کدام از مراتب وجود ، از مادّه ی اولی گرفته تا عقل اوّل ، در قوس صعود ، مصداق یوم می باشند و کلّ مراتب را ایام الله خوانند ؛ که اسماء الله در آنها ظاهر می شوند. کما اینکه هر مرتبه از وجود را در قوس نزول ، لیل گویند. لذا قرآن کریم در لیلة القدر نازل گشته که تبیاناً لکلّ شیء می باشد. حقیقت ساری حضرت فاطمه زهرا (س) که تجلّی باطنی ولایت است ، لیلة القدر و امیر مومنان (ع) که تجلّی ظاهری ولایت است ، یوم النّشور می باشند. « یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فی‏ یَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّون‏ ـــــ تدبیر مى‏كند امر را از آسمان به سوى زمین ؛ سپس در روزى كه مقدار آن هزار سال است ـ از سالهایى كه شما مى‏شمرید ـ بسوى او بالا مى‏رود. » (السجدة:5) ؛ « تَعْرُجُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ إِلَیْهِ فی‏ یَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ خَمْسینَ أَلْفَ سَنَة ـــــ فرشتگان و روح ، بسوى او عروج مى‏كنند در آن روزى كه مقدارش پنجاه هزار سال است »(المعارج:4)


كلیه حقوق این سایت متعلق به نشریه الكترونیكی پرسمان می باشد (نقل مطلب با ذكر منبع بلامانع است).

 

 وبلاگ من ....وبلاگ پيامبران رحمت

 

امام صادق(ع) فرمود:به دنبال مونسى بودم كه در پناه آن, آرامش پيدا كنم, آن را در قرائت قرآن يافتم.

چهارشنبه 21/11/1388 - 16:27 - 0 تشکر 181555

goolha گفته است :
[quote=goolha;394803;181543]

به بر همین منوال ، حرکت و اشتداد نفس نیز مجازی و بالعرض و اعتباری است ؛ یعنی حرکت برای بدن مادّی است که به نفس نسبت داده می شود. 

بسم الله . این جمله به نظر میاد که اشتباه باشه. با توجه به اصل حدوث جسمانی نفس و حرکت جوهری باید گفت که حقیقتاً نفس حرکت می کند و به کمال می رسد.این مطلب اول . ثانیاً خوب است که شما یه مطلب دیگری رو هم شرح بدین که بر مطلب شما بار می شه و اون اینه که حرکت و دگرگونی مجردات مانند فرشتاگان است. یا همین نفس انسان در برزخ و قیامت .

شنبه 24/11/1388 - 12:11 - 0 تشکر 182150

با سلام خدا زمان رو برای مخلوقاتش كه محدود هستند و درك كمی دارند، قرار داده تا بتونه بهتر موارد رو براشون تفهیم كنه وگرنه خود ما هم گاهی در خواب سالیان سال زندگی می‌كنیم و وقتی بیدار می‌شیم فقط چند ساعتی گذشته و این نشون می‌ده و كه روح ما در مكان و زمان محدود نیست- فقط این دنیا باعث شده كه محدود به زمان باشیم- ولی برای زمانی دیگر كه بی نهایته آفریده شدیم در ضمن شاید بهتر باشه این بحث رو در بخش مشاوره مطرح كنید كه افراد صاحب علم بهتون جواب درست و قطعی بدن و اینجا بیارید ممنون- یا علی

 
سیب‌سرخ‌60- غریبی‌آشنا       وبلاگم: ماه تابان من 

شنبه 24/11/1388 - 13:47 - 0 تشکر 182173

به نام خدا

سلام

اون پستی که از کتاب شهید مطهری آوردین خیلی کمکم کرد. خیلی روان و ساده بود برام.

مثالی هم که آوردن خیلی خوب میتونه مفهوم ازلی بودن جهان رو نشون بده. منظورم همون خورشید و پرتو خورشید هست

دو پست بعدتون رو خوندم و یه سوال:

این طور که شما گفتید میشه این نتیجه رو گرفت که : ارواح موجودات در واقع همون ارتباط بین ماده و نفس کل هستند. و هر چه این ارتباط قوی تر باشه مرتبه این موجودات بالاتر هست. مثلاً قوی ترین ارتباط(روح ) رو انسان داره .

آیا منظور شما همین بود؟  حتماً الان می‌گین بازم اشتباه فهمیدم . :دی

برا قفل هایی كه بستست یه كلید مونده تو مشتمبه جنون رسیده كارم بس كه فرصت ها رو كشتم
بازی نور و صدا نیست زندگی یه سرنوشته           یكی پیدا یكی پنهون مثل آدم و فرشته
جانشین  انجمن خانواده‌ی تبیان
سه شنبه 27/11/1388 - 10:59 - 0 تشکر 182827

به نام خدا

سلام

بله چنین جمله ای اشتباه است " بر همین منوال ، حرکت و اشتداد نفس نیز مجازی و بالعرض و اعتباری است ؛ یعنی حرکت برای بدن مادّی است که به نفس نسبت داده می شود. "

اما اگر با دقت به سوال وجواب داده شده از سایت پرسمان نگاه کنیم میبینم که یا پاسخ دهنده عقیده غلطی داشته یا اینکه غلط تایپی بوده

اما بنظر من منظور گوینده پاسخ این بوده که چنین جمله ای غلط هستزیرا در جملاتشون اینطور گفتند { امّا اینکه فرموده اید: « مجرّد حتی اعتباراً هم نباید تغییر داشته باشد» صحیح نیست. اعتبار یعنی بالعرض و المجاز. واگر این جمله در ادامه این مطلب باشه وخود نویسنده این سوال هم چنین چیزی رو اشتباه میدونسته اما اگر اینطور نباشه چنین حرفی غلط هست وممکنه پاسخ دهنده عقیده غلطی داشته باشه .......

چون نفس تعاریف زیادی داره
شناخت نفس جزء پیچیده ترین مسایل فلسفی و معارف الهی محسوب می شود و حكمای بزرگ دربارة نفس دیدگاه های متعدد و مختلف ارائه كرده اند.

تعریفی دربارة نفس ارائه می شود: مفهوم نفس به طور اجمال عبارت از قوه ای است كه در جسم موجود است یا به آن تعلق می گیرد و منشاء آثار گوناگون می گردد. توضیح آن كه برخی از اجسام دارای آثار یكنواخت اند مثلاً آتش هموراه دارای اثر سوزندگی یا ایجاد حرارت است. یا مثلاً یخ همواره سرد است و مانند آن. اما برخی اجسام آثار گوناگون از آنها ظهور می كند مثلاً انسان آثار مختلف ادراكی و تحریكی دارد همه این آثار گوناگون از یك مبداء سرچشمه می گیرد كه نام آن (نفس) است.

مصباح یزدی، شرح جلد هشتم اسفار، جزء اول، ص 40، نشر انتشارات مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی، قم 1375 ش.

نكتة دوم دربارة چیستی حقیقت و ماهیت نفس است در این باره فلاسفه دیدگاه هایی كاملاً متفاوت ارائه كرده اند مثلاً قبل از صدالمتألهین حكما بر آن بودند كه نفس در حدوث و بقاء مجرد است یعنی به عنوان یك موجود مجرد خلق می شود و به عنوان یك موجود مجرد باقی می ماند. اما مؤسس حكمت متعالیه حكیم ملاصدرا نظریة جدیدی دربارة نفس مطرح كرد و گفت (نفس جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء) است یعنی نفس در ابتداء پیدایش خود دارای یك وجود مادی است و بر اثر حركت جوهری تكامل می یابد و در نهایت به مرحلة تجرد عقلی می رسد و پیش از رسیدن به تجرد یك موجود جسمانی است طبق این نظریه حقیقت نفس در آغاز جوهری جسمانی است اما در خلال حركت جوهری پیوسته سیر تكاملی خود را از طریق وصول به مراتب برتر و شدیدتر وجود ادامه می دهد و با حفظ وحدت شخصی فرد در نهایت به مرتبه تجرد راه می یابد و موجود مجرد می شود.

مصباح یزدی، شرح جلد هشتم، اسفار، جزء اول، ص 60، نشر پیشین.

و در ضمن باید اشاره شود كه نفس گرچه مجرد است و یا بالاخره به تجرد می رسد اما از نظر تجرد با فرشته و به تعبیر فلسفی (عقل مجرد) متفاوت است چون نفس تعلق به بدن و جسم دارد و كارهایش را به وسیلة ابزار بدنی و جسمانی انجام می دهد و به اصطلاح (فعلاً مادی و ذاتاً مجرد است) اما فرشته (عقل مجرد) ذاتاً‌ و فعلاً مجرد و غیر مادی است.

مصباح یزدی، شرح جلد هشتم، اسفار، جزء اول، ص 72، نشر پیشین.

امیدوارم پاسخ شما دو بزرگوار رو داده باشم ان شا الله در مبحثی جدا گانه درباره نفس هم بحث کنیم چون بحث نفس خودش بحث پیچیده ایست

موفق باشید

 

 وبلاگ من ....وبلاگ پيامبران رحمت

 

امام صادق(ع) فرمود:به دنبال مونسى بودم كه در پناه آن, آرامش پيدا كنم, آن را در قرائت قرآن يافتم.

دوشنبه 3/12/1388 - 6:54 - 0 تشکر 185054

به نام خدا

سلام

پس نتیجه گیری از این بحث کو؟؟؟

 

 وبلاگ من ....وبلاگ پيامبران رحمت

 

امام صادق(ع) فرمود:به دنبال مونسى بودم كه در پناه آن, آرامش پيدا كنم, آن را در قرائت قرآن يافتم.

دوشنبه 3/12/1388 - 20:6 - 0 تشکر 185274

به نام خدا

سلام

نتیجه بحث رابطه‌ی خدا و زمان

خدا هیچ وقت تنها نبوده و تا خدایی بوده مخلوق هم بوده، چون یکی از صافت خدا خالقیت هست و نمیشه فرض کردن خدایی که بیکار باشه و خلقتی انجام نده، این صفت خدا رو نقض می‌کنه

سوال: اگر این طور باشد زمان که مخلوق خداست هم ازلی میشه و اگه چیزی دیگه مثل خدا ازلی باشه در عرض خدا قرار می‌گیره دیگه مخلوق خدا نیست و این محاله

جواب: ما دو نوع ازلیت داریم، 1 ازلی ذاتی 2 ازلی زمانی

ازلی ذاتی یعنی خداوند بالذات ازلی هست و ازلی بودن خدا بدون هیچ علتی می‌باشد

ازلی زمانی یعنی هیچ زمانی رو نمیشه تصور کرد که این شئی وجود نداشته است و همیشه بوده. اما این شئی مخلوق ازلی ذاتی هست. یعنی خداوند که از ازل بوده این شئی دوم از ازل از خدا عارض شده. در اینجا زمان(زمان کلی) بدین گونه هست

مثلاً فرض محال خورشید ازلی ذاتی هست، در این صورت نور خورشید که معلول خورشید هست هم ازلی میشود . اما چون معلول خورشید هست، ذاتاً ازلی نبوده، بلکه ازلی زمانی می‌باشد

سوال: حال که زمان ازلی شد و چون زمان قابل شمارش هست، در نتیجه با شمارش کردن اون به سمت عقب می‌توان عمر زمان رو بدست آورد و این با ازلیت در تناقض است

جواب: فکر می‌کنم در این مورد میشه مثال دنباله‌ی اعداد رو زد. در دنباله‌ی اعداد صحیح مثبت این دنباله از 0 شروع شده و تا بی نهایت ادامه پیدا می‌کنه(یعنی هیچ وقت هر چه هم به اون اضافه بشه، انتهایی برایش قابل تصور نیست). اگر فرض کنیم ما در قسمت بی‌نهایت اعداد صحیح هستیم هر چه قدر هم از این بی نهایت کم کنیم به عددی مشخص نمیرسیم که بعد از اون با تداوم این کم کردن بتونیم به 0 برسیم) یعنی برای کسی که از بی‌نهایت شروع به کم کردن می‌کنه شمارش مفهومی نداره، چه برسه به اینکه آغاز یا صفر براش مفهوم داشته باشه. در مورد زمان هم می‌شه گفت :" ما در بخش بی‌نهایت زمان محصوریم و هر چه هم به عقب بریم نمیتونیم به زمان مشخصی که بتونیم از اون زمان کم کرده به نقطه‌ی  خلقت زمان که درواقع همچین نقطه‌ای وجود خارجی نداره، برسیم "

سوال: قبول که خدا در حصار زمان نیست ولی آیا وقتی زمان آفریده شد، افعال خدا زمانی نمی‌شوند. و خدا جزئیات آفرینش را چون در زمینه‌ی زمان صورت می‌گیرد، تا فرا رسیدن زمان آفرینش مدتی برایش سپری نمی‌شود؟

جواب: خیر ، زیرا خداوند چون بی نهایت است به زمان احاطه دارد و تمام رخدادهای گذشته و آینده همیشه در برابر او هستند. این مخلوقات هستند که باید برای درک گذشته و حال و آینده این مسیر رو طی کنند. و گرنه کل این مسیر همیشه در برابر خداوند حاضر است

نمیدونم تا چه حد این نتیجه گیری میتونه درست و البته کامل باشه. اگه ایرادی نداشته باشه در صورت اشتباه و ناقص بودن لطف کنید خانم گلها خودتون اصلاح کنید و ثبت کنید

با تشکر از وقتی که گذاشتین و کمک بزرگی که کردین

برا قفل هایی كه بستست یه كلید مونده تو مشتمبه جنون رسیده كارم بس كه فرصت ها رو كشتم
بازی نور و صدا نیست زندگی یه سرنوشته           یكی پیدا یكی پنهون مثل آدم و فرشته
جانشین  انجمن خانواده‌ی تبیان
برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.