سلام
خب بنده برای نوشتن گزارش کار خدمت رسیدم(البته اگه منظورتون رو از گزارش کار درست متوجه شده باشم
اول از همه اجازه بدین تشکر کنم از همه ی دوستانی که وقت گذاشتن و از من سوال پرسیدن .صندلی داغ اتفاق خاطره انگیزیه.چیزهای خوبی دستگیرم شد،تجربه ی تامل و تفکر در خود.
راستش یه اعترافی باید بکنم...دوست داشتم خیلی بیشتر رو سوالها وقت بذارم دوست داشتم با دقت بیشتری به سوالات پاسخ بدم ولی خب صندلی داغ من دقیقاً تو ایام امتحانات بود برای همین من یه مقدار با تاخیر به سوالات جواب دادم.اگه دوستان قصوری دیدن عذرخواهی میکنم.
و اما سوالات دوستان:
بعضی از سوالات سخت بود...نمیشد سرسری ازشون گذشت.نمیشد بی جواب گذاشت و در عین حال اطلاعات من برای پاسخ گوئی بهشون کامل نبود مثل بعضی از سوالهای نوای آسمانی (عزیزم من بی صبرانه انتظار میشکم شما بشینی رو صندلی داغ.
)البته از حق نباید گذاشت که سوالات جون دار و پر مغزی بود.از ایشون خالصانه تشکر میکنم چون اگه سوالات ایشون نبود مطمئناً صندلی داغ من یه چیزائی کم داشت
بعضی از سوالات خاطره انگیز بود.تنوع بعضی از سوال ها باعث میشد که خستگی پاسخگوئی متوالی از تن آدم در بره.مثل یه زنگ تفریح بود.بعضی از سوالات لج در آر بود
.بعضی از سوالات با مزه بود طوریکه من موقع پاسخگوئی لبخند رو لبام بود.(شرمنده که اسم دوستان رو نمیبرم.حس میکنم اینطوری در حق دوستان دیگه اجحاف میشه.فقط اسم نوای آسمانی از دستم در رفت که اونم اگه نمی گفتم شب نمیتونستم راحت بخوابم
)
اما...اما ویژگی که در همه ی این سوالها مشترک بود این بود که برای جواب دادن بهش باید به خودم بر میگشتم.باید روراست می بودم و یه چیزهایی رو با خودم دوره میکردم.گاهی حس غم بدی بهم دست میداد.گاهی خجالت میکشیدم(از خودم و از شما) بگم برای خانواده یا خدا کم وقت میذارم گاهی ناراحت میشدم از اینکه ... ولی خب سعی کردم تا جائیکه مقدوره واقعیات رو بگم
در هر حال صندلی داغ فرصتی بود تا یه کم بیشتر برای خودم وقت بذارم.جا داره از اینکه این فرصت رو در اختیار من قرار دادی تشکر کنم و تقاضای کنم که وقتشو یه کم بیشتر کنید
این هم از گزارش کار بنده.
جناب مکلارن قشنگ گفتم؟