• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن قرآن و عترت > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
قرآن و عترت (بازدید: 22504)
جمعه 25/8/1386 - 20:41 -0 تشکر 16931
مسابقه قرآنی با جوایز ارزنده

قال النبی الاکرم(ص): اذا التبست علیکم الفتن کقطع اللیل المظلم فعلیکم بالقرآن

پیامبر اکرم(ص) فرمودند: هنگامی که فتنه ها مانند پاره های شب تاریک بر شما پوشیده شد پس لازم است به قرآن پناه ببرید.

سلام بر شما دوستان عزیز و قرآن دوست:

انشاءالله با یاری خداوند متعال در این تایپیک هر هفته جمعه ها سوالی قرآنی مطرح می شود و شما عزیزان تا جمعه دیگر فرصت دارید جواب آن را ارسال کنید. انشاءالله جوایز ارزنده ای به ایمیل عزیزانی که جواب کامل را ارائه دهند فرستاده می شود.

لطف کنید در زمان ارسال جواب نکات زیر را رعایت کنید.

1- حتما متن عربی قرآن را به همراه متن فارسی آن ذکر کنید.

2- سوره و آیه ی مربوطه را نیز در پایان جواب ذکر کنید.

3- جواب های خود را فقط و فقط به ایمیل anjoman.qoran2@yahoo.com بفرستید.

4- اگر شما هم سوالی دارید و می خواهید در این تایپیک مطرح شود در همین جا مطرح کنید تا دوستان به سوالات شما پاسخ دهند.

و من الله توفیق

 

سایت گنجینه دانلودهای رویایی

فریاد بی صدا حرف دل همه کسانی که میگویند ولی شنیده نمی شوند ...هستند ولی دیده نمی شوند ..پس تو نیز بی صدا فریاد کن....

شنبه 15/4/1387 - 22:2 - 0 تشکر 46709

سوال هفته ی سی و ششم:

یه سوال هم در مورد یاجوج و ماجوج داشتم. یعنی کلی سوال در مورد این قوم و البته ذوالقرنین که متاسفانه آدرس مربوط به اون آیه مورد نظر رو گم کردم. اگه پیدا کردم دوباره مزاحم میشم اما اگه همینطوری هرچی در مورد این قوم و ذوالقرنین میدونین بگین ممنون میشم.(البته خودم یه متن من باب این موضوع دارم اما یه کافی نیست و کاملا قانع نشدم.)

سایت گنجینه دانلودهای رویایی

فریاد بی صدا حرف دل همه کسانی که میگویند ولی شنیده نمی شوند ...هستند ولی دیده نمی شوند ..پس تو نیز بی صدا فریاد کن....

دوشنبه 17/4/1387 - 0:17 - 0 تشکر 46904

.:: سلام ::.

چیزایی که توی تفسیر نمونه درمورد ذوالقرنین هست ... :

در مورد این که ذوالقرنین کیست سه نظریه وجود داره :

اول : بعضى معتقدند او كسى جز «اسكندر مقدونى» نیست، لذا بعضى او را به نام اسكندر ذوالقرنین مى خوانند، و معتقدند كه او بعد از مرگ پدرش بر كشورهاى روم و مغرب و مصر تسلط یافت، و شهر اسكندریه را بنا نمود، سپس شام و بیت المقدس را در زیر سیطره خود گرفت، و از آنجا به ارمنستان رفت،

عراق و ایران را فتح كرد، سپس قصد «هند» و «چین» نمود و از آنجا به خراسان بازگشت شهرهاى

فراوانى بنا نهاد، و به عراق آمد و بعد از آن در شهر «زور» بیمار شد و از دنیا رفت، و به گفته بعضى بیش از 36 سال عمر نكرد، جسد او را به اسكندریه بردند و در آنجا دفن نمودند.



دوم: جمعى از مورخین معتقدند ذوالقرنین یكى از پادشاهان «یمن» بوده (پادشاهان یمن بنام «تبع» خوانده مى شدند كه جمع آن «تبابعه» است).


از جمله «اصمعى» در تاریخ عرب قبل از اسلام، و «ابن هشام» در تاریخ معروف خود بنام «سیره» و «ابوریحان بیرونى» در «الاثار الباقیة» را مى توان نام برد كه از این نظریّه دفاع كرده اند.


حتّى در اشعار «حمیرى ها» (كه از اقوام یمن بودند) و بعضى از شعراى جاهلیت اشعارى دیده مى شود كه در آنها افتخار به وجود «ذوالقرنین» كرده اند.


طبق این فرضیه، سدّى را كه ذوالقرنین ساخته، همان سدّ معروف «مأرب» است.

سومین نظریه كه ضمناً جدیدترین آنها محسوب مى شود همانست كه دانشمند معروف اسلامى

«ابوالكلام آزاد» كه روزى وزیر فرهنگ كشور هند بود، در كتاب محققانه اى كه در این زمینه نگاشته است آمده.


طبق این نظریه ذوالقرنین همان «كورش كبیر» پادشاه هخامنشى است.


از آنجا كه نظریه اوّل و دوّم تقریباً هیچ مدرك قابل ملاحظه تاریخى ندارد و از آن گذشته، نه اسكندر مقدونى داراى صفاتى است كه قرآن براى ذوالقرنین شمرده و نه هیچیك از پادشاهان یمن.


به علاوه «اسكندر مقدونى» سدّ معروفى نساخته، امّا «سدّ مأرب» در «یمن» سدّى است كه با هیچیك از صفاتى كه قرآن براى سدّ ذوالقرنین ذكر كرده است تطبیق نمى كند، زیرا سدّذوالقرنین طبق گفته قرآن از آهن و مس ساخته شده بود، و براى جلوگیرى از هجوم اقوام وحشى بوده، در حالى كه سدّ مأرب از

مصالح معمولى، و به منظور جمع آورى آب و جلوگیرى از طغیان سیلابها ساخته شده بود، كه شرح آن را قرآن در سوره «سبا» بیان كرده است.


به همین دلیل بحث را بیشتر روى نظریه سوّم متمركز مى كنیم، و در اینجا لازم مى دانیم به چند امر دقیقاً توجه شود:

الف: نخستین مطلبى كه در اینجا جلب توجه مى كند این است كه «ذوالقرنین» (صاحب دو قرن) چرا به این نام نامیده شده است؟


بعضى معتقدند این نامگذارى به خاطر آن است كه او به شرق و غرب عالم رسید كه عرب از آن تعبیر به قرنى الشمس (دو شاخ آفتاب) مى كند.

بعضى دیگر معتقدند كه این نام به خاطر این بود كه دو قرن زندگى یا حكومت كرد، و در اینكه مقدار قرن چه اندازه است نیز نظرات متفاوتى دارند.

بعضى مى گویند در دو طرف سر او برآمدگى مخصوصى بود و به خاطر آن به ذوالقرنین معروف شد.

و بالاخره بعضى بر این عقیده اند كه تاج مخصوص او داراى دو شاخك بود.

ب : از قرآن مجید به خوبى استفاده مى شود كه ذوالقرنین داراى صفات ممتازى بود:


ـ خداوند اسباب پیروزیها را در اختیار او قرار داد.


ـ او سه لشگر كشى مهم داشت: نخست به غرب، سپس به شرق و سرانجام به منطقه اى كه در آنجا یك تنگه كوهستانى وجود داشته، و در هر یك از این سفرها با اقوامى برخورد كرد


ـ او مرد مؤمن و موحّد و مهربانى بود، و از طریق عدل و داد منحرف نمى شد، و به همین جهت مشمول لطف خاص پروردگار بود. او یار نیكوكاران و دشمن ظالمان و ستمگران بود، و به مال و ثروت دنیا علاقه اى نداشت.


ـ او هم به خدا ایمان داشت و هم به روز رستاخیز.


ـ او سازنده یكى از مهمترین و نیرومندترین سدها است، سدى كه در آن بجاى آجر و سنگ از آهن و مس استفاده شد (واگر مصالح دیگر در ساختمان آن نیز به كار رفته باشد تحت الشعاع این فلزات بود) و هدف او از ساختن این سد كمك به گروهى مستضعف در مقابل ظلم و ستم قوم یأجوج و مأجوج بوده است.


ـ او كسى بوده كه قبل از نزول قرآن نامش در میان جمعى از مردم شهرت داشت، و لذا قریش یا یهود از

پیغمبر(صلى الله علیه وآله) درباره آن سؤال كردند، چنانكه قرآن مى گوید یسئلونك عن ذى القرنین: «از تو درباره ذوالقرنین سؤال مى كنند».


اما از قرآن چیزى كه صریحاً دلالت كند او پیامبر بوده استفاده نمى شود هر چند تعبیراتى در قرآن هست كه اشعار به این معنى دارد چنانكه در تفسیر آیات سابق گذشت.


از بسیارى از روایات اسلامى كه از پیامبر(صلى الله علیه وآله) و ائمه اهلبیت(علیهم السلام)نقل شده نیز مى خوانیم: «او پیامبر نبود بلكه بنده صالحى بود»

ج: اساس قول سوم (ذوالقرنین كورش كبیر بوده است) به طور بسیار فشرده بر دو اصل استوار است:


نخست اینكه: سؤال كنندگان درباره این مطلب از پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)طبق روایاتى كه در شأن نزول آیات نازل شده است یهود بوده اند، و یا قریش به تحریك یهود، بنابراین باید ریشه این مطلب را در كتب یهود پیدا كرد.


از میان كتب معروف یهود به كتاب دانیال فصل هشتم بازمى گردیم، در آنجا چنین مى خوانیم:


«
در سال سلطنت «بل شصّر» به من كه دانیالم رؤیائى مرئى شد بعد از رؤیائى كه اولاً به من مرئى شده بود، و در رؤیا دیدم، و هنگام دیدنم چنین شد كه من در قصر «شوشان» كه در كشور «عیلام» است بودم و در خواب دیدم كه در نزد نهر «اولاى» هستم و چشمان خود را برداشته نگریستم و اینك قوچى در برابر نهر باستاد و صاحب دو شاخ بود، و شاخهایش بلند... و آن قوچ را به سمت «مغربى» و «شمالى» و «جنوبى» شاخ زنان دیدم، و هیچ حیوانى در مقابلش مقاومت نتوانست كرد، و از اینكه احدى نبود كه از دستش رهائى بدهد لهذا موافق رأى خود عمل مى نمود و بزرگ مى شد...»


پس از آن در همین كتاب از «دانیال» چنین نقل شده: «جبرئیل بر او آشكار گشت و خوابش را چنین تعبیر نمود:


قوچ صاحب دو شاخ كه دیدى ملوك مدائن و فارس است (یا ملوك ماد و فارس است).


یهود از بشارت رؤیاى دانیال چنین دریافتند كه دوران اسارت آنها با قیام یكى از پادشاهان ماد و فارس ، و پیروز شدنش بر شاهان بابل، پایان مى گیرد، و از چنگال بابلیان آزاد خواهند شد.


چیزى نگذشت كه «كورش» در صحنه حكومت ایران ظاهر شد و كشور ماد و فارس را یكى ساخت، و

سلطنتى بزرگ از آن دو پدید آورد، و همانگونه كه رؤیاى دانیال گفته بود كه آن قوچ شاخهایش را به غرب و شرق و جنوب مى زند كورش نیز در هر سه جهت فتوحات بزرگى انجام داد.


یهود را آزاد ساخت و اجازه بازگشت به فلسطین به آنها داد.


جالب اینكه در تورات در كتاب «اشعیا» فصل 44 شماره 28 چنین مى خوانیم: «آنگاه در خصوص كورش مى فرماید كه شبان من اوست، و تمامى مشیتم را به اتمام رسانده به «او رشلیم خواهد گفت كه بنا كرده خواهى شد».


این جمله نیز قابل توجه است كه در بعضى از تعبیرات تورات، از كورش تعبیر به عقاب مشرق، و مرد تدبیر كه از مكان دور خوانده خواهد شد آمده است (كتاب اشعیا فصل 46 شماره 11).


دوم: اینكه در قرن نوزدهم میلادى در نزدیكى استخر در كنار نهر «مرغاب» مجسمه اى از كورش كشف شد كه تقریباً به قامت یك انسان است، و كورش را در صورتى نشان مى دهد كه دو بال همانند بال عقاب از دو جانبش گشوده شد، و تاجى به سر دارد كه دو شاخ همانند شاخ هاى قوچ در آن دیده مى شود.


این مجسمه كه نمونه بسیار پرارزشى از فنّ حجّارى قدیم است آنچنان جلب توجه دانشمندان را نمود كه گروهى از دانشمندان آلمانى فقط براى تماشاى آن به ایران سفر كردند.


از تطبیق مندرجات تورات با مشخصّات این مجسمه این احتمال در نظر این دانشمند كاملاً قوت گرفت كه نامیدن «كورش» به «ذوالقرنین» (صاحب دوشاخ) از چه ریشه اى مایه مى گرفت، و همچنین چرا مجسمه سنگى كورش داراى بالهائى همچون بال عقاب است، و به این ترتیب بر گروهى از دانشمندان مسلّم شد كه شخصیت تاریخى ذوالقرنین از این طریق كاملاً آشكار شده است.


آنچه این نظریه را تأیید مى كند اوصاف اخلاقى است كه در تاریخ براى كورش نوشته اند.


هر ودوت مورخ یونانى مى نویسد: «كورش» فرمان داد تا سپاهیانش جز به روى جنگجویان شمشیر نكشند، و هر سرباز دشمن كه نیزه خود را خم كند او را نكشند، و لشگر كورش فرمان او را اطاعت كردند بطوریكه توده ملت، مصائب جنگ را احساس نكردند.


و نیز «هرودوت» درباره او مى نویسد: كورش پادشاهى كریم و سخى و بسیار ملایم و مهربان بود، مانند دیگر پادشاهان به اندوختن مال حرص نداشت بلكه نسبت به كرم و عطا حریص بود، ستم زدگان را از عدل و داد برخوردار مى ساخت و هرچه را متضمن خیر بیشتر بود دوست مى داشت.


و نیز مورّخ دیگر «ذى نوفن» مى نویسد: كورش پادشاه عاقل و مهربان بود وبزرگى ملوك با فضائل حكماء در او جمع بود، همّتى فائق، وجودى غالب داشت، شعارش خدمت انسانیّت و خوى او بذل عدالت بود، و تواضع و سماحت در وجود او جاى كبر و عجب را گرفته بود.


جالب اینكه این مورّخان كه كورش را این چنین توصیف كرده اند از تاریخ نویسان بیگانه بودند نه از قوم یا ابناء وطن او، بلكه اهل یونان بودند و مى دانیم مردم یونان به نظر دوستى به كورش نگاه نمى كردند، زیرا با فتح «لیدیا» به دست كورش شكست بزرگى براى ملت یونان فراهم گشت.


طرفداران این عقیده مى گویند اوصاف مذكور در قرآن مجید درباره ذوالقرنین با اوصاف كورش تطبیق مى كند.


از همه گذشته كورش سفرهائى به شرق غرب و شمال انجام داد كه در تاریخ زندگانیش به طور مشروح آمده است، و با سفرهاى سه گانه اى كه در قرآن ذكر شده قابل انطباق مى باشد:


نخستین لشگركشى كورش به كشور «لیدیا» كه در قسمت شمال آسیاى صغیر قرار داشت صورت گرفت، و این كشور نسبت به مركز حكومت كورش جنبه غربى داشت.


هرگاه نقشه ساحل غربى آسیاى صغیر را جلو روى خود بگذاریم خواهیم دید كه قسمت اعظم ساحل در خلیجك هاى كوچك غرق مى شود، مخصوصاً در نزدیكى «ازمیر» كه خلیج صورت چشمه اى به خود مى گیرد.


قرآن مى گوید ذوالقرنین در سفر غربیش احساس كرد خورشید در چشمه گلالودى فرو مى رود.


این صحنه همان صحنه اى بود كه كورش به هنگام فرو رفتن قرص آفتاب (در نظر بیننده) در خلیجك هاى ساحلى مشاهده كرد.


لشكركشى دوّم كورش به جانب شرق بود، چنانكه «هرودوت» مى گوید: این هجوم شرقى كورش بعد از فتح «لیدیا» صورت گرفت، مخصوصاً طغیان بعضى از قبائل وحشى بیابانى كورش را به این حمله واداشت.


تعبیر قرآن «حتى اذا بلغ مطلع الشمس وجدها تطلع على قوم لم نجعل لهم من دونها سترا»( سوره كهف آیه 90) اشاره به سفر كورش به منتهاى شرق است كه مشاهده كرد خورشید بر قومى طلوع مى كند كه در برابر تابش آن سایبانى ندارند اشاره به اینكه آن قوم بیابان گرد و صحرانورد بودند.


كورش لشگركشى سومى داشته كه به سوى شمال، به طرف كوههاى قفقاز بود، تا به تنگه میان دو كوه رسید، و براى جلوگیرى از هجوم اقوام وحشى با درخواست مردمى كه در آنجا بودند در برابر تنگه سدّ محكمى بنا كرد.


این تنگه در عصر حاضر تنگه «داریال» نامیده مى شود كه در نقشه هاى موجود میان «ولادى كیوكز» و

«تفلیس» نشان داده مى شود، در همانجا كه تاكنون دیوار آهنى موجود است، این دیوار همان سدى است كه كورش بنا نموده زیرا اوصافى كه قرآن درباره سد ذوالقرنین بیان كرده كاملا بر آن تطبیق میكند.

.:: در پناه حق ::.

جمعه 21/4/1387 - 11:46 - 0 تشکر 47481

سلام
والا سوالای جدیدی هم دارم اما الان دم دستم نیست و وقتم هم تنگه... خواستم که تشکر کرده باشم بخاطر لطفهاتون و جوابهای قشنگ و مقنعتون؛ و اینکه طلب حلالیت کنم ازتون. خوبی اگه دیدین (هه هه که شک دارم) نوش جونتون اما اگه بدی دیدن به بزرگی و مهربونی تون ببخشید...
خداحافظ شما و بچه های گل تبیان...
یاحق
مجتبی

در نگاه آنانکه پرواز را نمی فهمند،                                                                        
هرچه اوج بگیری، کوچکتر می شوی...                                         
يکشنبه 23/4/1387 - 21:59 - 0 تشکر 47727

جواب سوال هفته ی سی و ششم:

در ابتدا باید از دوست گرامی آقا دانیال گل کمال تشکر را داشته باشم که بعد از هفته ها دوباره به من یادآوری کرد که دوستان نیز به این تایپیک اهمیت می دهند و اگر جواب را بلد باشند دریغ نمی کنند.

نکته ی بعدی هم راجع به جواب سوال آقا مجتبی گل می باشد که این سوال آخری ماشاءالله خودش یک موضوع تحقیق کامل است و به خاطر همین مجبورشدم جواب را در چند پست ارسال کنم.

ادامه ی جواب دانیال عزیز درباره ی ذوالقرنین

دو روایت امیرالمؤ منین على (ع ) درباره ذوالقرنین


و در كتاب كمال الدین به سند خود از اصبغ بن نباته روایت كرده كه گفت : ابن الكواء در محضر على (علیهالسلام ) هنگامى كه آن جناب بر فراز منبر بود برخاست و گفت : یا امیرالمؤ منین ما را از داستان ذوالقرنین خبر بده ، آیا پیغمبر بوده و یا ملك ؟ و مرا از دو قرن او خبر بده آیا از طلا بوده یا از نقره ؟ حضرت فرمود: نه پیغمبر بود، و نه ملك . و دو قرنش نه از طلا بود و نه از نقره . او مردى بود كه خداى را دوست مى داشت و خدا هم او را دوست داشت ، او خیرخواه خدا بود، خدا هم برایش خیر مى خواست ، و بدین جهت او را ذو القرنین خواندند كه قومش را به سوى خدا دعوت مى كرد و آنها او را زدند و یك طرف سرش را شكستند، پس مدتى از مردم غایب شد، و بار دیگر به سوى آنان برگشت ، این بار هم زدند و طرف دیگر سرش را شكستند، و اینك در میان شما نیز كسى مانند او هست .
مؤ لف : ظاهرا كلمه ملك در این روایت به فتح لام ( فرشته ) باشد نه به كسر آن ) پادشاه )، براى اینكه در روایاتى كه به حد استفاضه از آن جناب و از دیگران نقل شده همه او را سلطانى جهانگیر معرفى كرده اند.
پس اینكه در این روایت آن را نفى كرده و همچنین پیغمبر بودن او را نیز نفى كرده به خاطر این بوده كه روایات وارده از رسول خدا را كه در بعضى آمده كه پیغمبر بوده ، و در بعضى دیگر فرشتهاى از فرشتگان كه همین قول عمر بن خطاب است همچنانكه اشاره به آن گذشت ، تكذیب نماید.
و اینكه فرمود اینك در میان شما مانند او هست یعنى مانند ذو القرنین در دو بار شكافته شدن فرقش ، و مقصودش خودش بوده ، چون یك طرف فرق سر ایشان از ضربت ابن عبدود شكافته شد و طرف دیگر به ضربت عبد الرحمن ابن ملجم ( لعنة الله علیه ) كه با همین ضربت دومى شهید گردید. و نیز به دلیل روایت كمال الدین كه از روایات مستفیضه از امیر المؤ منین (علیهالسلام ) است و شیعه و اهل سنت به الفاظ مختلفى از آن جناب نقل كرده اند و مبسوطتر از همه از نظر لفظ همین نقلى است كه ما آوردیم . چیزى كه هست دست نقل به معنا با آن بازیها كرده و آن را به صورت عجیب و غریب و نهایت تحریف در آورده است .
و در الدر المنثور است كه ابن مردویه از سالم بن ابى الجعد روایت كرده كه گفت : شخصى از على (علیهالسلام ) از ذو القرنین پرسش نمود كه آیا پیغمبر بوده یا نه ؟ فرمود: از پیغمبرتان شنیدم كه مى فرمود: او بنده اى بود معتقد به وحدانیت خدا و مخلص در عبادتش ، خدا هم خیرخواه او بود.

ادامه دارد...

سایت گنجینه دانلودهای رویایی

فریاد بی صدا حرف دل همه کسانی که میگویند ولی شنیده نمی شوند ...هستند ولی دیده نمی شوند ..پس تو نیز بی صدا فریاد کن....

يکشنبه 23/4/1387 - 22:2 - 0 تشکر 47728

داستان ذو القرنین و سد و یاجوج و ماجوج از نظر تاریخ


قدماى از مورخین هیچ یك در اخبار خود پادشاهى را كه نامش ذو القرنین و یا شبیه به آن باشد اسم نبرده اند.
و نیز اقوامى به نام یاجوج و ماجوج و سدى كه منسوب به ذو القرنین باشد نام نبرده اند. بله به بعضى از پادشاهان حمیر از اهل یمن اشعارى نسبت داده اند كه به عنوان مباهات نسبت خود را ذكر كرده و یكى از پدران خود را كه سمت پادشاهى تبع داشته را به نام ذو القرنین اسم برده و در سروده هایش این را نیز سروده كه او به مغرب و مشرق عالم سفر كرد و سد یاجوج و ماجوج را بنا نمود، كه به زودى در فصول آینده مقدارى از آن اشعار به نظر خواننده خواهد رسید - ان شاء الله .
و نیز ذكر یاجوج و ماجوج در مواضعى از كتب عهد عتیق آمده . از آن جمله در اصحاح دهم از سفر تكوین تورات : اینان فرزندان دودمان نوح اند: سام و حام و یافث كه بعد از طوفان براى هر یك فرزندانى شد، فرزندان یافث عبارت بودند از جومر و ماجوج و ماداى و باوان و نوبال و ماشك و نبراس
و در كتاب حزقیال اصحاح سى و هشتم آمده : خطاب كلام رب به من شد كه مى گفت : اى فرزند آدم روى خود متوجه جوج سرزمین ماجوج رئیس روش ماشك و نوبال ، كن ، و نبوت خود را اعلام بدار و بگو آقا و سید و رب این چنین گفته : اى جوج رئیس ‍ روش ماشك و نوبال ، علیه تو برخاستم ، تو را برمى گردانم و دهنه هائى در دو فك تو مى كنم ، و تو و همه لشگرت را چه پیاده و چه سواره بیرون مى سازم ، در حالى كه همه آنان فاخرترین لباس بر تن داشته باشند، و جماعتى عظیم و با سپر باشند همه شان شمشیرها به دست داشته باشند، فارس و كوش و فوط با ایشان باشد كه همه با سپر و كلاه خود باشند، و جومر و همه لشگرش و خانواده نوجرمه از اواخر شمال با همه لشگرش شعبه هاى كثیرى با تو باشند
مى گوید:به همین جهت اى پسر آدم باید ادعاى پیغمبرى كنى و به جوج بگویى سید رب امروز در نزدیكى سكناى شعب اسرائیل در حالى كه در امن هستند چنین گفته : آیا نمى دانى و از محلت از بالاى شمال مى آیى
و در اصحاح سى و نهم داستان سابق را دنبال نموده مى گوید: و تو اى پسر آدم براى جوج ادعاى پیغمبرى كن و بگو سید رب اینچنین گفته : اینك من علیه توام اى جوج اى رئیس روش ماشك و نوبال و اردك و اقودك ، و تو را از بالاهاى شمال بالا مى برم ، و به كوه هاى اسرائیل مى آورم ، و كمانت را از دست چپت و تیرهایت را از دست راستت مى زنم ، كه بر كوه هاى اسرائیل بیفتى ، و همه لشگریان و شعوبى كه با تو هستند بیفتند، آیا مى خواهى خوراك مرغان كاشر از هر نوع و وحشیهاى بیابان شوى ؟ بر روى زمین بیفتى ؟ چون من به كلام سید رب سخن گفتم ، و آتشى بر ماجوج و بر ساكنین در جزائر ایمن مى فرستم ، آن وقت است كه مى دانند منم رب ...
و در خواب یوحنا در اصحاح بیستم مى گوید:فرشته اى دیدم كه از آسمان نازل مى شد و با او است كلید جهنم و سلسله و زنجیر بزرگى بر دست دارد، پس مى گیرد اژدهاى زنده قدیمى را كه همان ابلیس و شیطان باشد، و او را هزار سال زنجیر مى كند، و به جهنمش مى اندازد و درب جهنم را به رویش بسته قفل مى كند، تا دیگر امتهاى بعدى را گمراه نكند، و بعد از تمام شدن هزار سال البته باید آزاد شود، و مدت اندكى رها گردد
آنگاه مى گوید:پس وقتى هزار سال تمام شد شیطان از زندانش آزاد گشته بیرون مى شود، تا امتها را كه در چهار گوشه زمینند جوج و ماجوج همه را براى جنگ جمع كند در حالى كه عددشان مانند ریگ دریا باشد، پس بر پهناى گیتى سوار شوند و لشگرگاه قدیسین را احاطه كنند و نیز مدینه محبوبه را محاصره نمایند، آن وقت آتشى از ناحیه خدا از آسمان نازل شود و همه شان را بخورد، و ابلیس هم كه گمراهشان مى كرد در دریاچه آتش و كبریت بیفتد، و با وحشى و پیغمبر دروغگو بباشد، و به زودى شب و روز عذاب شود تا ابد الا بدین

ادامه دارد…

سایت گنجینه دانلودهای رویایی

فریاد بی صدا حرف دل همه کسانی که میگویند ولی شنیده نمی شوند ...هستند ولی دیده نمی شوند ..پس تو نیز بی صدا فریاد کن....

يکشنبه 23/4/1387 - 22:6 - 0 تشکر 47729

از این قسمت كه نقل شده استفاده مى شود كه ماجوج و یا جوج و ماجوج امتى و یا امتهائى عظیم بوده اند، و در قسمتهاى بالاى شمال آسیا از آبادیهاى آن روز زمین مى زیسته اند، و مردمانى جنگجو و معروف به جنگ و غارت بوده اند.
اینجاست كه ذهن آدمى حدس قریبى مى زند، و آن این است كه ذو القرنین یكى از ملوك بزرگ باشد كه راه را بر این امتهاى مفسد در زمین سد كرده است ، و حتما باید سدى كه او زده فاصل میان دو منطقه شمالى و جنوبى آسیا باشد، مانند دیوار چین و یا سد باب الابواب و یا سد داریال و یا غیر آنها.
تاریخ امم آن روز جهان هم اتفاق دارد بر اینكه ناحیه شمال شرقى از آسیا كه ناحیه احداب و بلندیهاى شمال چین باشد موطن و محل زندگى امتى بسیار بزرگ و وحشى بوده امتى كه مدام رو به زیادى نهاده جمعیتشان فشرده تر مى شد، و این امت همواره بر امتهاى مجاور خود مانند چین حمله مى بردند، و چه بسا در همانجا زاد و ولد كرده به سوى بلاد آسیاى وسطى و خاورمیانه سرازیر مى شدند، و چه بسا كه در این كوه ها به شمال اروپا نیز رخنه مى كردند. بعضى از ایشان طوائفى بودند كه در همان سرزمینهائى كه غارت كردند سكونت نموده متوطن مى شدند، كه اغلب سكنه اروپاى شمالى از آنهایند، و در آنجا تمدنى به وجود آورده ، و به زراعت و صنعت مى پرداختند. و بعضى دیگر برگشته به همان غارتگرى خود ادامه مى دادند.
بعضى از مورخین گفته اند كه یاجوج و ماجوج امتهائى بوده اند كه در قسمت شمالى آسیا از تبت و چین گرفته تا اقیانوس منجمد شمالى و از ناحیه غرب تا بلاد تركستان زندگى مى كردند این قول را از كتاب فاكهة الخلفاء و تهذیب الاخلاق ابن مسكویه ، و رسائل اخوان الصفاء، نقل كرده اند.
و همین خود موءید آن احتمالى است كه قبلا تقویتش كردیم ، كه سد مورد بحث یكى از سدهاى موجود در شمال آسیا فاصل میان شمال و جنوب است .

یاجوج و ماجوج : بحث از تطورات حاكم بر لغات و سیرى كه زبانها در طول تاریخ كرده ما را بدین معنا رهنمون مى شود كه یاجوج و ماجوج همان مغولیان بوده اند، چون این دو كلمه به زبان چینى منگوك و یا منچوك است ، و معلوم مى شود كه دو كلمه مذكور به زبان عبرانى نقل شده و یاجوج و ماجوج خوانده شده است ، و در ترجمه هائى كه به زبان یونانى براى این دو كلمه كرده اند گوك و ماگوك مى شود، و شباهت تامى كه ما بین ماگوك و منگوك هست حكم مى كند بر اینكه كلمه مزبور همان منگوك چینى است همچنانكه منغول و مغول نیز از آن مشتق و نظائر این تطورات در الفاظ آنقدر هست كه نمى توان شمرد.
پس یاجوج و ماجوج مغول هستند و مغول امتى است كه در شمال شرقى آسیا زندگى مى كنند، و در اعصار قدیم امت بزرگى بودند كه مدتى به طرف چین حملهور مى شدند و مدتى از طریق داریال قفقاز به سرزمین ارمنستان و شمال ایران و دیگر نواحى سرازیر مى شدند، و مدتى دیگر یعنى بعد از آنكه سد ساخته شد به سمت شمال اروپا حمله مى بردند، و اروپائیان آنها را سیت مى گفتند. و از این نژاد گروهى به روم حملهور شدند كه در این حمله دولت روم سقوط كرد. در سابق گفتیم كه از كتب عهد عتیق هم استفاده مى شود كه این امت مفسد از سكنه اقصاى شمال بودند.
این بود خلاصهاى از كلام ابو الكلام ، كه هر چند بعضى از جوانبش خالى از اعتراضاتى نیست ، لیكن از هر گفتار دیگرى انطباقش با آیات قرآنى روشنتر و قابل قبولتر است .
ز - از جمله حرفهائى كه در باره ذو القرنین زده شده مطلبى است كه من از یكى از مشایخم شنیدهام كه مى گفت :
ذو القرنین از انسانهاى ادوار قبلى انسان بوده و این حرف خیلى غریب است ، و شاید خواسته است پارهاى حرفها و اخبارى را كه در عجائب حالات ذو القرنین هست تصحیح كند، مانند چند بار مردن و زنده شدن و به آسمان رفتن و به زمین برگشتن و مسخر شدن ابرها و نور و ظلمت و رعد و برق براى او و با ابر به مشرق و مغرب عالم سیر كردن .
و معلوم است كه تاریخ این دوره از بشریت كه دوره ما است هیچ یك از مطالب مزبور را تصدیق نمى كند، و چون در حسن ظن به اخبار مذكور مبالغه دارد، لذا ناگزیر شده آن را به ادوار قبلى بشریت حمل كند.

ادامه دارد...

سایت گنجینه دانلودهای رویایی

فریاد بی صدا حرف دل همه کسانی که میگویند ولی شنیده نمی شوند ...هستند ولی دیده نمی شوند ..پس تو نیز بی صدا فریاد کن....

يکشنبه 23/4/1387 - 22:8 - 0 تشکر 47730

بحث مفسرین و مورخین پیرامون قوم یاءجوج و ماءجوج و حوادث مربوط به آنها


مفسرین و مورخین در بحث پیرامون این داستان دقت و كنكاش زیادى كرده و سخن در اطراف آن به تمام گفته اند، و بیشترشان برآنند كه یاجوج و ماجوج امتى بسیار بزرگ بوده اند كه در شمال آسیا زندگى مى كرده اند، و جمعى از ایشان اخبار وارد در قرآن كریم را كه در آخر الزمان خروج مى كنند و در زمین افساد مى كنند، بر هجوم تاتار در نصف اول از قرن هفتم هجرى بر مغرب آسیا تطبیق كرده اند، زیرا همین امت در آن زمان خروج نموده در خونریزى و ویرانگرى زرع و نسل و شهرها و نابود كردن نفوس و غارت اموال و فجایع افراطى نمودند كه تاریخ بشریت نظیر آن را سراغ ندارد.
مغولها اول سرزمین چین را در نور دیده آنگاه به تركستان و ایران و عراق و شام و قفقاز تا آسیاى صغیر روى آورده آنچه آثار تمدن سر راه خود دیدند ویران كردند و آنچه شهر و قلعه در مقابلشان قرار مى گرفت نابود مى ساختند، از آن جمله سمرقند و بخارا و خوارزم و مرو و نیشابور و رى و غیره بود، در شهرهائى كه صدها هزار نفوس داشت در عرض یك روز یك نفر نفسكش را باقى نگذاشتند و از ساختمانهایش اثرى نماند حتى سنگى روى سنگ باقى نماند.
بعد از ویرانگرى این شهرها به بلاد خود برگشتند، و پس از چندى دوباره به راه افتاده اهل بولونیا و بلاد مجر را نابود كردند و به روم حملهور شده و آنها را ناگزیر به دادن جزیه كردند فجایعى كه این قوم مرتكب شدند از حوصله شرح و تفصیل بیرون است .
مفسرین و مورخین كه گفتیم این حوادث را تحریر نموده اند از قضیه سد به كلى سكوت كرده اند. در حقیقت به خاطر اینكه مساله سد یك مساله پیچیدهاى بوده لذا از زیر بار تحقیق آن شانه خالى كرده اند، زیرا ظاهر آیه فما اسطاعوا ان یظهروه و ما استطاعوا له نقبا قال هذا رحمة من ربى فاذا جاء وعد ربى جعله دكاء و كان وعد ربى حقا و تركنا بعضهم یومئذ یموج فى بعض ...به طورى كه خود ایشان تفسیر كرده اند این است كه این امت مفسد و
خونخوار پس از بناى سد در پشت آن محبوس شده اند و دیگر نمى توانند تا این سد پاى بر جاست از سرزمین خود بیرون شوند تا وعده خداى سبحان بیاید كه وقتى آمد آن را منهدم و متلاشى مى كند و باز اقوام نامبرده خونریزیهاى خود را از سر مى گیرند، و مردم آسیا را هلاك و این قسمت از آبادى را زیر و رو مى كنند، و این تفسیر با ظهور مغول در قرن هفتم درست در نمى آید.
لذا ناگزیر باید اوصاف سد مزبور را بر طبق آنچه قرآن فرموده حفظ كنند و در باره آن اقوام بحث كنند كه چه قومى بوده اند، اگر همان تاتار و مغول بوده باشند كه از شمال چین به طرف ایران و عراق و شام و قفقاز گرفته تا آسیاى صغیر را لگدمال كرده باشند، پس این سد كجا بوده و چگونه توانسته اند از آن عبور نموده و به سایر بلاد بریزند و آنها را زیر و رو كنند ؟.
و این قوم مزبور اگر تاتار و یا غیر آن از امتهاى مهاجم در طول تاریخ بشریت نبوده اند
پس این سد در كجا بوده ، و سدى آهنى و چنان محكم كه از خواصش این بوده كه امتى بزرگ را هزاران سال از هجوم به اقطار زمین حبس كرده باشد به طورى كه نتوانند از آن عبور كنند كجا است ؟ و چرا در این عصر كه تمامى دنیا به وسیله خطوط هوایى و دریایى و زمینى به هم مربوط شده ، و به هیچ مانعى چه طبیعى از قبیل كوه و دریا، و یا مصنوعى مانند سد و یا دیوار و یا خندق برنمى خوریم كه از ربط امتى با امت دیگر جلوگیرى كند ؟ و با این حال چه معنا دارد كه با كشیدن سدى داراى این صفات و یا هر صفتى كه فرض ‍ شود رابطه اش با امتهاى دیگر قطع شود ؟
لیكن در دفع این اشكال آنچه به نظر من مى رسد این است كه كلمه دكاء از دك به معناى ذلت باشد، همچنان كه در لسان العرب گفته : جبل دك یعنى كوهى كه ذلیل شود. و آن وقت مراد از دك كردن سد این باشد كه آن را از اهمیت و از خاصیت بیندازد به خاطر اتساع طرق ارتباطى و تنوع وسائل حركت و انتقال زمینى و دریایى و هوایى دیگر اعتنایى به شان آن نشود.
پس در حقیقت معناى این وعده الهى وعده به ترقى مجتمع بشرى در تمدن و نزدیك شدن امتهاى مختلف است به یكدیگر، به طورى كه دیگر هیچ سدى و مانعى و دیوارى جلو انتقال آنان را از هر طرف دنیا به هر طرف دیگر نگیرد، و به هر قومى بخواهند بتوانند هجوم آورند.
مؤ ید این معنا سیاق آیه : حتى اذا فتحت یاجوج و ماجوج و هم من كل حدب ینسلون است كه خبر از هجوم یاجوج و ماجوج مى دهد و اسمى از سد نمى برد.
البته كلمه دك یك معناى دیگر نیز دارد، و آن عبارت از دفن است كه در صحاح گفته : دككت الركى این است كه من چاه را با خاك دفن كردم . و باز معناى دیگرى دارد، و آن این است كه كوه به صورت تلهاى خاك در آید، كه باز در صحاح گفته : تدكدكت الجبال یعنى كوه ها تلهائى از خاك شدند، و مفرد آن دكاءمى آید. بنابراین ممكن است احتمال دهیم كه سد ذو القرنین كه از بناهاى عهد قدیم است به وسیله بادهاى شدید در زمین دفن شده باشد، و یا سیلهاى مهیب آبرفتهائى جدید پدید آورده و باعث وسعت دریاها شده در نتیجه سد مزبور غرق شده باشد كه براى بدست آوردن اینگونه حوادث جوى باید به علم ژئولوژى مراجعه كرد. پس دیگر جاى اشكالى باقى نمى ماند، و لیكن با همه این احوال وجه قبلى موجهتر است - و خدا بهتر مى داند.

سایت گنجینه دانلودهای رویایی

فریاد بی صدا حرف دل همه کسانی که میگویند ولی شنیده نمی شوند ...هستند ولی دیده نمی شوند ..پس تو نیز بی صدا فریاد کن....

يکشنبه 23/4/1387 - 22:10 - 0 تشکر 47733

سوال هفته ی سی و هفتم:

توبه حقیقی چیست و در قرآن از آن با چه نامی یاد شده است؟

سایت گنجینه دانلودهای رویایی

فریاد بی صدا حرف دل همه کسانی که میگویند ولی شنیده نمی شوند ...هستند ولی دیده نمی شوند ..پس تو نیز بی صدا فریاد کن....

سه شنبه 25/4/1387 - 12:54 - 0 تشکر 47934

معناى واقعى توبه چیست؟ چگونه مى توانیم خود را از گناهان پاك كنیم و موفق به توبه شویم؟
 توبه در لغت به معناى »دست كشیدن از گناه، بازگشتن بر طریق حق، پشیمان شدن از گناه«(1) است.
توبه را مى توان از الطاف و محبّت‏هاى الهى دانست، پس از گناه، جاده و راهى براى بازگشت ایجاد مى
‏شود، تا بنده خطاكار به محض آگاهى از بدى گناه، از آن راه باز گردد. توبه نعمت بزرگى است كه بر بشر ارزانى شده است.
حقیقت توبه ندامت و پشیمانى از گناه است كه لازمه آن تصمیم بر ترك در آینده است. اگر كارى بوده كه قابل جبران است، در صدد جبران بر آید. گفتن استغفار بیانگر همین معنا است، به این
ترتیب اركان توبه را مى توان در پنج چیز خلاصه كرد. ترك گناه، ندامت و پشیمانى، تصمیم بر ترك در آینده، جبران گذشته و استغفار.(2)
خدا در قرآن از توبه واقعى به نام توبه نصوح نام برده است: اى كسانى كه ایمان آورده‏اید! به سوى خدا بازگردید و توبه كنید، توبه خالصانه.(3)
شخصى از پیامبر سؤال كرد كه توبه نصوح چیست، حضرت فرمود: شخص توبه كننده به هیچ وجه بازگشت به گناه نكند، چنان كه شیر به پستان هرگز باز نمى
‏گردد.(4)
بعضى گفته
‏اند توبه نصوح آن است كه واجد چهار شرط باشد: پشیمانى قلبى، استغفار زبانى، ترك گناه و تصمیم بر ترك در آینده.(5)
چگونه مى توان بر گناه چیره و به توبه موفق شد؟
بیشتر علماى اخلاق توبه را مجموعه مركّبى از علم و حال و عمل مى دانند. اگر كسى بخواهد موفق به توبه شود، باید این سه امر را مورد توجه قرار دهد، یعنى اوّل لازم است انسان به زشتى گناه پى ببرد، سپس حال پشیمانى در دل او به وجود آید، سرانجام در مقام عمل، گذشته را جبران نماید.(6)
آغاز توبه و ترك گناه، عنایت حق است. تا لطف الهى نصیب انسان نگردد، توبه امكان‏پذیر نیست. علامه طباطبایى مى گوید: توبه عبد حسنه است و حسنه نیازمند به نیرو است و نیروى انجام حسنه را خداوند مى دهد. او است كه توفیق می دهد، یعنى اسباب را فراهم مى سازد تا بنده موفق و متمكن از توبه شود و بتواند از فرورفتگى در لجنزار گناه و دورى از خدا بیرون آید و به سوى پروردگارش باز گردد.(7) امام سجاد(ع) به این نكته تصریح دارد كه وفاى به توبه جز به نیروى حفظ و نگه‏دارى خداوند میسّر نیست.(8) بنابراین در ابتدا باید از خداوند كمك خواست و سپس قدرت تصمیم‏ گیرى را افزایش داد و اقدام عملى را شروع نمود.
پى نوشت‏ها:
1. محمد معین، فرهنگى فارسى، ج 1، ص 1160.
2. تفسیر نمونه، ج 24، ص 290.
3. سوره تحریم ( ) آیه 8.
4. تفسیر مجمع البیان، ج 10، ص 318.
5. تفسیر نمونه، ج 24، ص 290.
6. محجة البیضاء، ج 7، ص 5.
7. ترجمه المیزان، ج 4، ص 376.
8. صحیفه سجادیه، دعاى 19.

اللهم ‌ارزقنا توفیق‌الشهادة فی سبیلك تحت لواء ولیك

همراه شما در انجمن سیاسی anjoman.siasi@tebyan.org

و انجمن ورزش و تندرستی anjoman.varzesh@tebyan.org

جمعه 28/4/1387 - 20:33 - 0 تشکر 48300

جواب سوال هفته ی سی و هفتم:

اول از همه از جناب ماندگاری تشکر می کنم به خاطر جوابشان اما مثل اینکه متاسفانه ایشان سوال را متوجه نشده اند.

یا ایها الذین امنوا توبوا الى اللّه توبه نصوحا عسى ربكم ان یكفر عنكم سیئاتكم و یدخلكم جنات تجرى من ت حتها الانهار...


معناى (توبه نصوح ) كه خداوند به آن امر فرموده است
كـلمـه (نـصـوح ) از مـاده نـصـح اسـت كـه بـه مـعـنـاى جـسـتـجـو از بـهـتـریـن عـمـل و بهترین گفتارى است كه صاحبش را بهتر و بیشتر سود ببخشد، و این كلمه معنایى دیگر نیز دارد، و آن عبارت است از اخلاص ، وقتى مى گویى : (نصحت له الود) معنایش ایـن اسـت كـه من دوستى را با او به حد خلوص رساندم ، و این معنایى است كه راغب براى ایـن كلمه كرده . و بنابر گفته وى ، توبه نصوح مى تواند عبارت باشد از توبه اى كـه صـاحبش را از برگشتن به طرف گناه باز بدارد، و یا توبه اى كه بنده را براى رجـوع از گـنـاه خـالص سـازد، و در نتیجه ، دیگر به آن عملى كه از آن توبه كرده بر نگردد.
بـعـد از آنـكـه مـؤ مـنـین را امر فرمود كه خود و اهل بیت خود را از آتش حفظ كنند، در این آیه بـراى نوبت دوم - البته به طور عمومى - به همه مؤ منین مى فرماید: توبه كنند، و سـپـس بـا تـعـبـیـر عـسـى ایـن امـیـد را كـه خـدا گـنـاهـانـشـان را بـپـوشـانـد، و آنـان را داخل بهشتهایى كند كه نهرها از زیر آن روان است ، متفرع بر آن فرمان كرده است .
(یـوم لا تـخـزى اللّه النبى و الذین امنوا معه ) - راغب مى گوید: وقتى درباره كسى گفته مى شود: (خزى الرجل )، كه دچار انكسار شده باشد، یا انكسار از ناحیه خودش و یا از ناحیه دیگران ، انكسارى كه از ناحیه خود شخص به او دست مى دهد، همان حیاى مفرط و بـرون از حـد اعـتـدال اسـت ، كـه مـصـدرش (خزایت ) مى آید، و انكسارى كه از نا حیه دیـگـران بـه او مـى رسـد، كه نوعى خوار شمردن هم نامیده مى شود، مصدرش (خزى ) اسـت و امـا (اخزاء) هم از (خزایت ) مى آید و هم از (خزى )، آنگاه مى گوید: نظیر این مطلب كه درباره كلمه (خزى )
گفتیم ،
در دو كـلمـه (ذل ) و (هان ) مى آید، ذلت و هوانى كه خود آدمى در نفس خود ایجاد مى كـنـد، و فـضـیـلتـى پـسـنـدیـده اسـت ، مـصـدرش ‍ (هـون ) - بـه فـتـحـه هـا -، و (ذل ) - به فتحه ذال - است ، و ذلت و هوانى كه از ناحیه غیر به انسان مى رسد، و یـكـى از رذائل اخـلاقـى اسـت ، مـصـدرش (هـون ) - بـه ضـمـه هـاء - و (ذل ) - به ضمه ذال - است .

سایت گنجینه دانلودهای رویایی

فریاد بی صدا حرف دل همه کسانی که میگویند ولی شنیده نمی شوند ...هستند ولی دیده نمی شوند ..پس تو نیز بی صدا فریاد کن....

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.