مرده بُدم رنده شدم،گریه بُدم خنده شدم *** دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
سلام دوست عزیز
من نخست بخشی از درس سوم کتاب دینی سال سوم
دبیرستان را می نویسم که فکر می کنم پاسخی به پرسش شما باشه :
(( اکنون به برخی از ویژگی های دین اسلام که سبب
انطباق آن با نیازهای متغیر زمان می شود، می پردازیم.
اول :توجه به نیازهای ثابت در کنار نیازهای
متغیر : دین اسلام دو دسته قوانین دارد. دسته ای از آن ها که بدون تغییرند ، برای
نیازهای ثابت می باشند. نیاز انسان به عدالت، رابطه ی با خالق و پرستش او، کنترل
غرایز به وسیله ی اخلاق، از جمله نیازهای ثابت است که قوانین ثابتی نیز در اسلام
برای آن ها وجود دارد. که در همه ی دوران ها ثابت است و تغییر نمی کند.
دوم :تقدم روح و معنا بر ظاهر و قالب:اسلام تنها به شکل و صورت زندگی نمی پردازد بلکه
بالاتر از ظاهر، معنا و حقیقت زندگی را مورد نظر قرار داده و از مسلمانان می خواهد
که حقیقت تعالیم را همواره زنده نگه دارند، گرچه ممکن است شکل و ظاهر عوض شود.
برای مثال، قرآن کریم به مسلمانان فرمان داده که همواره قوی و نیرومند باشند. تحقق
این معنا و حقیقت در صدر اسلام با شمشیر و زره ممکن بود، اما در این زمان نیازمند
سلاح های پیشرفته است.
.
.
.
چهارم: اختیارات حاکم و نظام اسلامی: یکی دیگر از راه هایی که اسلام برای پاسخ گویی
به نیازهای جدید پیش بینی کرده، اختیارات حکومت اسلامی است. . . . به طور مثال، در مبارزه ی مردم ایران علیه استعمار انگلستان، در قرن چهاردهم
هجری، مرحوم آیت الله میرزای شیرازی، برای حفظ استقلال سیاسی و اقتصادی کشور،
استفاده از تنباکو را حرام کرد تا انگلستان زیر فشار قرار بگیرد و انحصار تنباکو
را به ملت ایران بازگرداند.))
به هر حال ممکن شما یا این مطلب را خونده باشین
ولی باید بدونید که دستورات اسلام ثابت و غیر قابل تغییر نیستند. دستوراتی مانند
نماز و روزه و حج و زکات و ... که دستورات مشخصی دارند به جای خود ولی مثلاٌ وقتی
اسلام می گه که دست دزد باید قطع بشه، این دستور جنبه ی بازدارندگی داره وگرنه اگه
در مورد هر دزدی بخواد اجرا بشه که نمی شه ، اومدیم و اون دزد خواست برگرده به
جامعه حالا با یک دست چه جوری می تونه کار کنه ؟
در پاسخ قسمت دوم سوالتون یه جمله ای هست از
دکتر شریعتی که می گه: ((لازمه ی توحید خداوند توحید عالم است و لازمه ی توحید
عالم توحید انسان است.)) برای همه ی انسان ها خوب و بد یکیه ولی بعضی ها اون قدر
در گناه استمرار دارند که اون گناه یا همون بد در نظرشون خوب جلوه می کنه پس نمی
شه گفت که خوب و بد برای انسان ها متفاوته. اصلاٌ یه چیز بگم هرچیزی که خدا آفریده
خوبه انسان که به بدی دامن می زنه. یه جمله ای هست که می گه ((انسان حریص اون
چیزهایی که از اون منع شده)) خوب حالا اگه به نیت بد رفت سراغش خودشه که بدی را
ساخته ولی اگه با نیت پاک رفت چی ؟ اصلاٌ بدی به وجود می یاد؟
اول باید بگم که اون جا که می گین خدا را به
خدمت گرفتن یخته تند رفتین بعدم این که در گفته های شما عاشق باحوسران هر دو خدا
را به خدمت گرفتن پس چه فرقی بین این دو هست؟ (ممکن بگین که عاشق خدا را به خدمت
معشوق برده منم می گم که خب به هر حال خدا در خدمت عاشق در اومده که توسته به خدمت
معشوق ببره تازه به قول باباطاهر:
دل و دلبر به هم آمیته بینم *** ندونم دل که و
دلبر کدومه
بعدم کسی که عاشق خدا نیست اصلاٌ عاشق نیست چه
برسه که بخواد معشوق هم داشته باشه. عشقی که مال خدا نیست هوس و بس، البته عشق به
همسر عشق به فرزند و... این ها در راستای عشق خداوند قرار می گیرند نه در مقابل
اون.
نکته ی بعد این که شما گفته بودید که برای من
آیه و حدیث نیاورید چون با خود قضیه نمی شه قضیه را ثابت کرد، ولی من می گم که این
ها محدودیت هایی که خود انسان می سازه و در این مساله اتفاقاٌ باید از خود قضیه به
اون رسید کسی که می خواد اسلام را بشناسه باید به قرآن و احادیث و سیره ی ائمه روی
بیاره و گرنه از خود مسلمون ها می خواد اسلام را بشناسه ؟ به قول شاعر:
اسلام به ذات خود ندارد عیبی *** هرچه عیب هست
در مسلمانی ماست
خطاب به بعضی دوستان هم بگم که عشق را نباید با
شهوت یکی کرد، عشق پاکه عاشق پاکه در ضمن عاشق خدا را داره.
خوب این سخن ملا صدرا را هم از من یادگار داشته
باش:
خداوند بی نهایت است و لا مکان و بی
زمان
اما به قدر فهم تو کوچک می شود
به قدر نیاز تو فرود می آید
و به قدر آرزوی تو گسترده می شود
و به قدر ایمان تو کارگشا می شود
یتیمان را پدر می شود و مادر
محتاجان برادری را برادر می شود
عقیمان را طفل می شود
نا امیدان را امید می شود
گمگشتگان را راه می شود
در تاریکی ماندگان را نور می شود
رزمندگان را شمشیر می شود
پیران را عصا می شود
محتاجان به عشق راعشق می شود
خداوند همه چیز می شود همه کس را...
به شرط اعتقاد
به شرط پاکی دل
به
شرط طهارت روح
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس
بشویید قلب هایتان را از هر احساس
ناروا
و مغزهایتان را از هر اندیشه ی خلاف
و زبان هایتان را از هر گفتار نا پاک
و دست هایتان را از هر آلودگی در
بازار
و بپرهیزید از ناجوانمردی ها، ناراستی
ها، نامردمی ها و ...
چنین کنید تا ببینید خداوند چه گونه :
بر سفره ی شما با کاسه ای خوراک و تکه
ای نان می نشیند
در دکان شما کفه های ترازویتان را
میزان می کند
و در کوچه های خلوت شب با شما آواز می
خواند...
مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود ؟
در پایان می گم که شما همین قدر که مشکلتون را
بیان کردین و می خواین حلش کنین یعنی درصدی حالا هرچه قدر کم به اسلام علاقه
دارین.
بنواخت نور مصطفی آن اُستن حنانه را *** کم تر ز چوبی نیستی، حنانه شو،حنانه
شو