دوباره امام هشتم(ع) فرمود: حبیب من بلند شو. لذا امام جواد(ع) از جای خود برخاست.(1)
آری امام جواد(ع) با عقل کامل و روح بیدارش سوز و گداز جدائی و تلخی دوری از پدر را احساس کرده و فهمیده بود که دیگر هرگز پدر را در حال حیات ملاقات نخواهد کرد. لذا این احساس جدائی و سوز و گداز درونی در چهره گشاده و خندان امام(ع) به صورت غم و اندوه نمایان شد. و برای بینندگان، غیبت همیشگی پدر در آن هنگام که خانه خدا را وداع می نمود در چهره مبارکش ترسیم شد. امام علاقه به پدرش را با اصرار برماندن در حجر مقدس اسماعیل ابراز می کرد در حالی که می گفت: چگونه برخیزم در صورتی که شما خانه خدا را طوری وداع می کنید که معلوم است دیگر به سوی آن بر نمی گردید.
آری برای او، بازگشت به تنهایی به مدینه و جدا شدن از پدری که از وداعش پیدا بود دیگر برنخواهد گشت، بسیار سخت و سنگین بود.
بالاخره آخرین لحظات وداع به سر آمد و هنگام جدائی فرارسید. امام چهار ساله حضرت جواد(ع) به مدینه برگشت در حالی که محبت و دلبستگی به پدر او را همراهی می کرد. پدر بزرگوارش نیز به سوی مرو رهسپار شد در حالی که قلبش متوجه مدینه بود و کاروان جوادش را همراهی می نمود.
پی نوشت ها:
1_(کشف الغمه،ج3، ص152)