دوشنبه 6/8/1392 - 18:27
-0 تشکر
669034
غزل های عرفانی حاقظ
الا یا ایها الساقى ادر كاسا و ناولها | كه عشق آسا نموداول ولى افتاد مشكلها |
به بوى نافه اى كاخر صبا زان طره بگشاید | ز تاب جعد مشكینش چه خون افتاد در دلها |
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هردم | جرس فریاد مى دارد كه بر بندید محملها |
به مى سجاده رنگین كن گرت پیر مغان گوید | كه سالك بى خبر نبود ز راه و رسم منزلها |
شب تاریك و بیم موج و گردابى چنین هایل | كجا دانند حال ما سبكباران ساحلها |
همه كارم ز خودكامى به بدنامى كشید آخر | نهان كى ماند آن رازى كزو سازند محفلها |
حضورى گر همى خواهى ازو غایب مشو حافظ |
متى ما تلق من تهوى دع الدنیا و اهملها |
دوشنبه 6/8/1392 - 18:28
-
0
تشکر
669035
صلاح كار كجا و من خراب كجا | ببین تفاوت ره از كجاست تا به كجا |
چه نسبت است به رندى صلاح و تقوى را | سماع وعظ كجا نغمه رباب كجا |
مبین به سیب زنخدان كه چاه در راهست | كجا همى روى اى دل بدین شتاب كجا |
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه ء سالوس | كجاست دیرمغان و شراب ناب كجا |
ز روى دوست دل دشمنان چه دریابد | چراغ مرده كجا شمع آفتاب كجا |
بشد كه یاد خوشش باد روزگار وصال | خود آن كرشمه كجا رفت و آن عتاب كجا |
چو كحل بینش ما خاك آستان شماست | كجا رویم بفرما ازین جناب كجا |
قرار و خواب ز حافظ طمع مدار اى دوست |
قرار چیست صبورى كدام و خواب كجا |
دوشنبه 6/8/1392 - 18:28
-
0
تشکر
669036
اگر آن ترك شیرازى به دست آرد دل ما را | به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را |
چه نسبت است به رندى صلاح و تقوى را | سماع وعظ كجا نغمه رباب كجا |
مبین به سیب زنخدان كه چاه در راهست | كجا همى روى اى دل بدین شتاب كجا |
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه ء سالوس | كجاست دیرمغان و شراب ناب كجا |
ز روى دوست دل دشمنان چه دریابد | چراغ مرده كجا شمع آفتاب كجا |
بشد كه یاد خوشش باد روزگار وصال | خود آن كرشمه كجا رفت و آن عتاب كجا |
چو كحل بینش ما خاك آستان شماست | كجا رویم بفرما ازین جناب كجا |
قرار و خواب ز حافظ طمع مدار اى دوست |
قرار چیست صبورى كدام و خواب كجا |
دوشنبه 6/8/1392 - 18:29
-
0
تشکر
669037
اگر آن ترك شیرازى به دست آرد دل ما را | به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را |
بده ساقى مى باقى كه در جنت نخواهى یافت | كنار آب ركناباد و گلگشت مصلا را |
فغان كاین لولیان شوخ شیرین كار شهر آشوب | چنان بردند صبر از دل كه تركان خوان یغما را |
ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنى است | به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روى زیبا را |
من از آن حسن روزافزون كه یوسف داشت دانستم | كه عشق از پرده ء عصمت برون آرد زلیخا را |
اگر دشنام فرمائى و گر نفرین دعا گویم | جواب تلخ مى زیبد لب لعل شكر خارا |
نصیجت گوش كن جاناكه از جان دوستتر دارند | جوانان سعادتمند پند پیر دانا را |
حدیث از مطرب و مى گو و راز دهر كمتر جو | كه كس نگشود و نگشاید به حكمت این معما را |
غزل گفتى و در سفتى بیا و خوش بخوان حافظ |
كه بر نظم تو افشاند فلك عقد ثریا را |
دوشنبه 6/8/1392 - 18:29
-
0
تشکر
669038
به ملازمان سلطان كه رساند این دعا را | كه به شكر پادشاهى ز نظر مران گدا را |
ز رقیب دیوسیرت به خداى خود پناهم | مگر آن شهاب ثاقب مددى دهد خدا را |
چه قیامت است جانا كه به عاشقان نمودى | دل و جان فداى رویت بنما عذار ما را |
مژه ء سیاهت ار كرد به خون ما اشارت | ز فریب او بیندیش و غلط مكن نگارا |
دل عالمى بسوزى چو عذار بر فروزى | تو ازین چه سود دارى كه نمى كنى مدارا |
همه شب در این امیدم كه نسیم صبحگاهى | به پیام آشنایان بنوازد آشنا را |
به خدا كه جرعه اى ده تو به حافظ سحرخیر |
كه دعاى صبحگاهى اثرى كند شما را |
دوشنبه 6/8/1392 - 18:30
-
0
تشکر
669039
دل مى رود ز دستم صاحبدلان خدا را | دردا كه راز پنهان خواهد شد آشكارا |
كشتى شكستگانیم اى باد شرطه برخیز | باشد كه باز بینم دیدار آشنا را |
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون | نیكى به جاى یاران فرصت شمار یارا |
اى صاحب كرامت شكرانه ء سلامت | روزى تفقدى كن درویش بینوا را |
آسایش دو گیتى تفسیر این دو حرف است | با دوستان مروت با دشمنان مدارا |
آئینه ء سكندر جام مى است بنگر | تا بر تو عرضه دارد احوال ملك دارا |
سركش مشو كه چون شمع از غیرتت بسوزد | دلبر كه در كف او موم است سنگ خارا |
در حلقه ء گل و مل خوش خواند دوش بلبل | هات الصبوح هبوا یا ایها السكارا |
آن تلخوش كه صوفى ام الخبائثش خواند | اشهى لنا و احلى من قبله العذارا |
هنگام تنگدستى در عیش كوش و مستى | كاین كیمیاى هستى قارون كند گدا را |
خوبان پارسى گو بخشندگان عمرند | ساقى بده بشارت رندان پارسا را |
در كوى نیكنامى ما را گذر ندادند | گر تو نمى پسندى تغییركن قضا را |
حافظ به خود نپوشید این خرقه ء مى آلود |
اى شیخ پاك دامن معذور دار ما را |
دوشنبه 6/8/1392 - 18:30
-
0
تشکر
669040
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را | كه سر به كوه و بیابان تو داده اى ما را |
شكر فروش كه عمرش دراز باد چرا | تفقدى نكند طوطى شكرخارا |
غرور حسنت اجازت مگر نداد اى گل | كه پرسشى نكنى عندلیب شیدا را |
به خلق و لطف توان كرد صید اهل نظر | به بند و دام نگیرند مرغ دانا را |
ندانم از چه سبب رنگ آشنائى نیست | سهى قدان سیه چشم ماه سیما را |
چو با حبیب نشینى و باده پیمائى | به یاد دار محبان باد پیما را |
جز این قدر نتوان گفت در جمال تو عیب | كه وضع مهر و وفا نیست روى زیبا را |
در آسمان نه عجب گر به گفته ء حافظ |
سرود زهره به رقص آورد مسیحا را |
دوشنبه 6/8/1392 - 18:31
-
0
تشکر
669041
ساقیا برخیز و در ده جام را | خاك بر سر كن غم ایام را |
ساغر مى بر كفم نه تا ز بر | بر كشم این دلق ارزق فام را |
گر چه بدنامى است نزد عاقلان | ما نمى خواهیم ننگ و نام را |
باده در ده چند ازین باد غرور | خاك بر سر نفس نافرجام را |
دود آه سینه ء نالان من | سوخت این افسردگان خام را |
محرم راز دل شیداى خود | كس نمى بینم ز خاص و عام را |
با دلارامى مرا خاطر خوشست | كز دلم یك باره برد آرام را |
ننگرد دیگر به سرو اندر چمن | هر كه دید آن سرو سیم اندام را |
صبر كن حافظ به سختى روز و شب |
عاقبت روزى بیابى كام را |
دوشنبه 6/8/1392 - 18:32
-
0
تشکر
669042
صوفى بیا كه آینه صافیست جام را | تا بنگرى صفاى مى لعل فام را |
راز درون پرده ز رندان مست پرس | كاین حال نیست زاهد عالى مقام را |
عنقا شكار كس نشود دام باز چین | كانجا همیشه باد به دست است دام را |
در بزم دور یك دو قدح دركش و برو | یعنى طمع مدار وصال دوام را |
اى دل شباب رفت و نچیدى گلى ز عیش | پیرانه سر مكن هنرى ننگ و نام را |
در عیش نقد كوش كه چون آبخور نماند | آدم بهشت روضه ء دارالسلام را |
ما را بر آستان تو بس حق خدمت است | اى خواجه بازبین به ترحم غلام را |
حافظ مرید جام مى است اى صبا برو |
وز بنده بندگى برسان شیخ جام ر |
دوشنبه 6/8/1392 - 18:32
-
0
تشکر
669043
رونق عهد شبابست دگر بستان را | مى رسد مژده ءگل بلبل خوش الحان را |
اى صبا گر به جوانان چمن باز رسى | خدمت ما برسان سرو و گل و ریحان را |
گر چنین جلوه كند مغبچه ء باده فروش | خاكروب در میخانه كنم مژگان را |
اى كه بر مه كشى از عنبر سارا چوگان | مضطرب حال مگردان من سرگردان را |
ترسم این قوم كه بر دردكشان مى خندند | در سر كار خرابات كنند ایمان را |
یار مردان خدا باش كه در كشتى نوح | هست خاكى كه به آبى نخرد طوفان را(2) |
برو از خانه ء گردون بدر و نان مطلب | كان سیه كاسه در آخر بكشد مهمان را |
هر كه را خوابگه آخر مشتى خاكست | گو چه حاجت كه بر افلاك كشى ایوان را |
ماه كنعانى من مسند مصر آن تو شد | وقت آن است كه بدرود كنى زندان را |
حافظا مى خور و رندى كن و خوش باش ولى |
دام تزویر مكن چون دگران قرآن را |
دوشنبه 6/8/1392 - 18:32
-
0
تشکر
669044
اى فروغ ماه حسن از روى رخشان شما | آب روى خوبى از چاه زنخدان شما |
عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده | باز گردد یا برآید چیست فرمان شما |
كى دهد دست این غرض یارب كه همدستان شوند | خاطر مجموع ما زلف پریشان شما |
كس به دور نرگست طرفى نبست از عافیت | به كه نفروشند مستورى به مستان شما |
بخت خواب آلود ما بیدار خواهد شد مگر؟ | زانكه زد بر دیده آبى روى رخشان شما |
با صبا همراه بفرست از رخت گلدسته اى | بو كه بوئى بشنویم از خاك بستان شما |
عمرتان باد و مراد اى ساقیان بزم جم | گر چه جام ما نشد پر مى به دوران شما |
دل خرابى مى كند دلدار را آگه كنید | زینهار اى دوستان جان من و جان شما |
دور دار از خاك و خون دامن چو بر ما بگذرى | كاندرین ره كشته بسیارند قربان شما |
مى كند حافظ دعائى بشنو آمینى بگو | روزى ما باد لعل شكر افشان شما |
اى صبا با ساكنان شهر یزد از ما بگو | كاى سر حق ناشناسان گوى چوگان شما |
گر چه دوریم از بساط قرب ، همت دور نیست | بنده ء شاه شمائیم و ثناخوان شما |
اى شهنشاه بلند اختر خدا را همتى |
تا ببوسم همچو اختر خاك ایوان شما |